پاورپوینت کامل آقا سید، برمی گردد…(سالروز بازگشت آزادگان) ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آقا سید، برمی گردد…(سالروز بازگشت آزادگان) ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آقا سید، برمی گردد…(سالروز بازگشت آزادگان) ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آقا سید، برمی گردد…(سالروز بازگشت آزادگان) ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۱۹۱
تنهایی در زندان
نور ماه از پنجره شکسته و کوچک زندان به داخل می تابید. همه روی زمین خشک خوابیده
بودند؛ امّا سید امشب خوابش نمی آمد. او دلش تنگ شده بود. او حتما به بی رحمی و آزار و اذیت
عراقی ها فکر می کرد. شاید به این فکر می کرد که وقتی عراقی ها به شهرهای ایران حمله کردند،
او و دوستان بسیجی اش چطور با دشمن جنگیدند. در شهر خرمشهر عراقی ها آن ها را دستگیر
کردند و به این زندان آوردند؛ امّا سید به این ها فکر نمی کرد. او به یاد پسرش حسین افتاده بود.
دلش برای حسین تنگ شده بود. با خودش می گفت: «وقتی من اسیر شدم حسین کوچولو بود. امّا
حالا بزرگتر شده و حتما کلاس دوم است». گاهی صدای جیرجیرک از بیرون زندان می آمد؛ ولی
چند لحظه بعد سکوت همه جا را پر می کرد. سید سرش را روی زمین گذاشت و روی کفِ سرد
زندان به خواب رفت، تا شاید خواب حسین کوچولویش را ببیند!
نامه پدر
حسین کوچولو کلاس دوّم دبستان است. پدر حسین دو سال پیش به جنگ رفت. او با سربازان
عراقی می جنگید سربازانی که به شهرهای کشور ما حمله کرده بودند و همه مردم را می کشتند.
الآن دو سال است که حسین از پدرش بی خبر مانده است. حسین دلش برای پدرش تنگ شده است. او
دوست دارد که پدرش پیش او باشد و او را نوازش کند. حسین فکر می کند که پدرش گم شده است.
امروز وقتی حسین از مدرسه آمد، مادرش خوشحال بود. حسین خوشحال شد، از مادرش
پرسید: «چی شده مامان؟» مادرش نامه ای را به او نشان داد و گفت: «این نامه را پدرت برای ما
نوشته است.» بعد مادر حسین شروع به خواندن نامه کرد و گفت: «حسین جان! پدر تو را عراقی ها
دستگیر کرده اند و به زندان های کشور عراق برده اند. او الآن در زندان عراق است و زنده است.»
حسین خوشحال شد. بابای حسین به همراه نامه یک عکس هم برای آن ها فرستاده بود. وقتی
حسین عکس را دید یکدفعه ناراحت شد؛ چون بابایش ضعیف و لاغر شده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 