پاورپوینت کامل شیدائیان شهادت(یادی از شهیدان رجایی و باهنر) ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شیدائیان شهادت(یادی از شهیدان رجایی و باهنر) ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیدائیان شهادت(یادی از شهیدان رجایی و باهنر) ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شیدائیان شهادت(یادی از شهیدان رجایی و باهنر) ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

۶۴

روح بلند

جامع بودن و پرهیز از تنگ نظری در مسایل دینی و شرعی، رمز بزرگ موفقیت اهل دین به شمار
می رود. رجایی، مرد میدان وظایف بندگی وانسانی بود که هیچ گاه به بهانه مسؤولیتی، از سایر
مسؤولیت های خویش شانه خالی نمی کرد. او در عین این که رئیس جمهوری فعال و پرکار بود،
پدری مهربان وهمسری فداکارو دلسوز نیز به شمار می آمد. یکی از دوستان وی می گوید: شبی
که ساعت از ۲۲ گذشته بود و قصد رفتن به منزل داشتیم، شهید رجایی را دیدم که درمقابل آینه
موها و لباس هایش را مرتب می کند. با تعجب پرسیدم: این وقت شب نه دیداری داری، نه کسی
ما را می شناسد، چه شده که خوب به سر و وضعت می رسی؟ تبسمی کرد و گفت: فلانی! خانواده
بخشی از جامعه یا بهتر بگویم، در جای خود، یک جامعه کوچک است. انسان منضبط همان طور
که صبح ها از منزل بیرون می آید و باید مرتب و آراسته باشد، وقتی شب به خانه برمی گردد هم
باید همان طور پاکیزه، مرتب و آراسته باشد. اگر من و تو در طول روز مشکلاتی داشتیم، اعضای خانواده
ما چه گناهی کرده اند که در بازگشت ما به منزل، با چهره خسته و درهم ریخته ما مواجه شوند؟»

پاداش شکیبایی

شکیبایی شهید رجایی در زیر شکنجه های جان فرسای طاغوتیان و توکل و توجه تام او به خدای
مهربان را باید که از زبان خودش شنید: «در بیدادگاه شاه، انواع شکنجه ها بر زندانیان سیاسی
اعمال می شد. کف پاها بر اثر شلّاق ازکار می افتاد. زندانی نمی توانست روی پاهایش بایستد و
مجبور بود با زانو راه برود… و امّا من، قبل از ورود به اتاق شکنجه، پیوسته دل به خدا می سپردم.
آیاتی از قرآن را تلاوت می کردم و دعاهای خاصی را می خواندم. کاملا حس می کردم وجودم
یک پارچه مقاومت است. به تدریج شلاق ها، شکنجه ها و ضربات مشت و لگد بر بدنم
بی خاصیت می شد. روزهایی بر من چنین گذشت و من به آن ها چنان عادت کرده بودم که اگر
روزی به سراغم نمی آمدند، آن روزْ خود را زیان دیده می پنداشتم که نکند رویکردم به خدایم
کم رنگ شده است. یک چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خود می گفتم، این بود که فلانی!
همه اش که نباید دیگران سرنوشت باشند و تو سرنوشت آن ها را بخوانی، حالا یک بار هم تو
سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند».

خدمت مادر

خدمت به مادر و جلب رضایت او، سرلوحه برنامه های معنوی شهید رجایی بود. همسر آن
شهید می گوید: «ایشان در چهار سالگی از نعمت پدر محروم شد و زیر سایه پر مهر مادری فداکار
و بزرگوار قرار گرفت تا این که به موقعیت های بزرگ اجتماعی دست یافت، اما هیچ گاه از این
مسأله غافل نبود که وجود مادری و برادری هرچند نه با تجربه، ولی کمک خانواده، خلأ بی پدری
او را پر کرده اند. به همین جهت، او همیشه زحمات مادر و برادرش را ارج می نهاد و با آنان
رفتاری مؤدبانه داشت. وقتی به منزل می آمد، اول به سراغ مادر می رفت وبه او سلام می کرد و با
احترام خاص وی را می بوسید. معمولاً او را به نشانه محبت بغل می گرفت و نازش را می کشید.
گاهی به عادت کودکان سر به زانویش می گذاشت و می گفت: آدمی تا هنگام پیری، در کنار
مادرش فکر می کند که هنوز بچه است».

شاگرد راستین مکتب دین

هرچند شهید رجایی به طور رسمی به درس ها و بحثهای حوزه نپرداخت، ولی شاگرد راستین
مکتب اخلاقی و معنوی حوزه بود و این امری است که خود بدان افتخار می کرد. آن شهید عزیز
که تشنگی معنوی، کام جانش را به جست وجوی در پی آب زلال حیات طیبه انسانی می کشانید،
در عنفوان جوانی، دل و جان به تربیت پر بار و حکیمانه روحانی فرزانه و عالم مجاهد وارسته،
آیت اللّه طالقانی سپرد و از محضر آن بزرگوار هم درس ایمان و اخلاق آموخت، و هم درس
جهاد و شهادت. خود آن شهید می گوید: «از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی
آشنا شدم و تقریبا هر شب جمعه در مسجد هدایت بودیم… و هر کجا که مرحوم طالقانی شرکت
داشتند، من هم شرکت می کردم و از محضر وجودشان استفاده می کردم و می توانم بگویم حدود
۲۷ سال از نظر مسایل مذهبی و طرز تفکر و غیره تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم».

حزب اللّه

شهید رجایی برای آن که از پیش تبلیغات مسموم و اتهام های استکبار و دشمنان اسلام و انقلاب
را خنثی سازد، طی مصاحبه ای به تعریف و روشن ساختن فضای واقعی و مشخص نمودن
نمونه های واقعی «حزب اللّه » پرداخت و گفت: «حزب اللّه همان هایی هستند که از پانزده خرداد
سال ۴۲، همراه امام حرکت را شروع کردند و در مساجد و تکایا، در سینه زنی ها با شعارهایی که
دقیقا از همان موقع در خطّ امام بود، شکل نوین مبارزه را اعلام کردند… . حزب اللّه آن هایی
هستند که گمنام، بی توقّع و بی ادّعا هم در میدان نبردحاضرند و جان خودشان را تقدیم می کنند، و
هم در کارخانه تاپاسی از شب گذشته تلاش می کنند. در پشت میز آن قدر کار می کنند که فرصت
و ساعت به آن ها سرزنش کند. … حزب اللّه آن هایی هستند که آگاهانه مراقب انقلاب اند، پاسدار
انقلاب اند و لیاقت دارند انقلابی راکه خودشان به وجود آورده اند، خودشان حفظ کنند».

اسلام چه شد!

رفاه، آسایش، آزادی و امنیت کنونی، از برکت جان فشانی و فداکاری شهیدان، جانبازان و
ایثارگران در راه هدف و عقیده پاک اسلامی و انسانی است. شهید رجایی در این باره می گفت:

وقتی کسی می گوید: من عضو انجمن یامجمع اسلامی هستم، بلافاصله باید بداند که
چند صد هزار شهید و جانباز زیر گوش او می گویند: پیام ما که شهید و جانباز شدیم این
است که اسلام درجامعه پیاده شود. شما، خانواده های شهدا باید همیشه ناظر به جریانات
اجتماعی و کارها باشید و باید از نخست وزیر، وزیران و تمام دست اندرکاران بخواهید
آرمان شهیدان را دنبال کنند تا اسلام در جامعه تحقق یابد. شما باید هر وقت مرا می بینید،
بپرسید چه می کنی؟ حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه، هم چون اعضای یک
خانواده که برای مستضعفان چه کرده ای؟.. قرار نبود که رئیس جمهور شوی و همین! اسلام
چه شد؟»

روش پیامبرانه

سیره حکومتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام سرشار از جدّیت و دوری از هرگونه
عقب نشینی در احقاق حق و اجرای قوانین الاهی در جامعه است و شهید رجایی، پیرو راستین
همان سیره و روش الاهی بود. یک بار یکی از وزیرانش را بر کنار کرد. وقتی از او پرسیدند:
چراچنین کردید؟ گفت: این آقا هنوز جا خوش نکرده، می گوید: خانه سیصد متری ام برای
خانواده و محافظینم کوچک است. یکی از خانه های مصادره شده طاغوتیان را به من واگذار کنید یا
بفروشید، تا زن و بچه ام کم تر در عذاب باشند. من به او گفتم: «آقاجان! ما انقلاب نکردیم که خانه های
مردم را مصادره کنیم، بعدا خودمان در آن ها سکونت کنیم. ما آمده ایم مشکل مردم را حل کنیم. اگر قرار
باشدمثل طاغوتیان در آن خانه ها زندگی کنیم، مشکلات مردم را فراموش خواهیم کرد».

هم نوایی با محرومان

توجه به محرومان و دلسوزی واقعی برای پا برهنگان و زیردستان، از ویژگی های روح لطیف و
دل مهربان رجایی بود. او می گفت: مردم ما خیلی خوب اند و از کمبودها و کسری ها گله ندارند.
آنچه مردم را می آزاردو صدایشان را در می آورد، وجود تبعیضات ناروا و دوگانگی غیرقابل
تحمل در عملکردها و سوء استفاده از بیت المال است وبس.

یک بار که از تلویزیون می خواستند از خانه و زندگی ساده شهید رجایی فیلمبرداری کنند،
پیشنهاد کردند اول دستی به سر و روی آن بکشند و یک نقاشی معمولی هم در داخل انجام دهند.
با موافقت آن شهید، تعمیرات ضروری و نقّاشی ساده انجام شد و هزینه آن ها را خود شخصا طی
چکی از حقوق معلمی خویش پرداخت. وقتی گروه فیلمبرداری آماده کار شدند، شهید رجایی
پشیمان شد و گفت: چه لزومی دارد این کار را بکنید؟ من از مردم کشورم خجالت می کشم که
بعضی از آنان سرپناهی ندارند و برای نداشتن یک اتاق یا منزل کوچک در عذاب هستند، آن وقت
شما می خواهید خانه من را به آنان نشان بدهید که چه بشود؟

فیض سحر

شب زنده داری و خلوت با محبوب در سحرگاه، رمز موفقیت سالکان الی اللّه ، و راز پیروزی و
غلبه بر هوای نفس و شیطان است. شهید رجایی چنان که مرد میدان کار و تلاش بود، نیمه شب ها،
بنده خاضع درگاه خداوند بودو موفقیت خویش را جز از آستان پروردگار کریم نمی جست. یکی
از یاران او می گوید: شهید رجایی اصولاً آدمی شب زنده دار و اهل تهجد بود و این روحیه
شب زنده داری را از دوستان، و حتی از خانواده اش پنهان می داشت. به ندرت اتفاق می افتاد که
کسی از راز شبانه اش آگاه شود. تعدادی از ما که ـ در آغاز انقلاب ـ شب ها مثل او در
نخست وزیری می ماندیم، نمی دانستیم بیداری در دل شب و نماز شبانه اش چگونه انجام
می شود. او بعد از نماز صبح، هیچ گاه از دعا و تلاوت قرآن و تدبّر در آیات وحی غفلت نمی کرد.

نماز اوّل وقت

یکی از عبادت های بسیار مهم شهیدرجایی این بود که در هر شرایطی، نمازهای واجبش را سر
وقتش برپا می داشت. یک بار در حین پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به
حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با
مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن
موکول کنیم؟ حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفت زده شده بودند،
گفتند: اختیار دارید. بله قربان! او گفت: هم اکنون دستگاه بی سیم الاهی (اذان) خبر از انجام
فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم. سپس بدون
تکلف، لحظه ای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الاهی را
سروقت انجام داد.

همسایگی یعنی این!

تواضع و اخلاص شهیدرجایی، مثال زدنی و شگفت انگیز بود. گویی شخصیت اجتماعی و شأن
بالای مملکتی خویش را هیچ به حساب می آورد و خود را جز خدمتگزاری زحمتکش و مسؤول
نمی دید. یکی از همسایگان آن شهید می گوید: ما همسایه شهید رجایی بودیم و او نخست وزیر
شده بود. اتفاقا همان روزها، ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زاید
بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم، او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را
دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک می خواهید؟ شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار
مهمی نیست؛ امّا او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و
با خلوص خاصّش، به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار
پرزحمت بازداریم، نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه
بودن یعنی همین.

دل دریایی

یکی از یاران شهید رجایی می گوید: پیش از انقلاب، یک بار او را دیدم که برای خرید میوه، از
خیابان ایران به میدان ژاله (شهدا) می رفت. گفتم: برای خریده میوه چرا این همه راه می روی؟
گفت: آن جا دوستی دارم که دکّه دار و میوه فروش است. همراهش تا همان جا رفتم و دیدم این
بزرگوار بعداز خوش و بش کردن با میوه فروش، دور ازچشم او، میوه های له شده و معیوب را در
پاکت می ریزد. تعجب کردم و برای کمک به او، چند میوه خوب و سالم را در پاکتش ریختم، امّا
ایشان بی آن که میوه فروش متوجه شود، آن ها را از پاکت در آورد و به جای آن ها، میوه های
معیوب را در پاکت ریخت! بعد از پرداخت وجه در بین راه پرسیدم: قصه چه بود؟ اول
چیزی نخواست بگوید، اما در برابر اصرارم گفت: این مرد دو پسر داشت. یکی در جریان
مبارزه شهید شد و دیگری اکنون در زندان به سر می برد. ما و برخی از دوستان در طول
هفته، بی آن که او بداند، به قصد کمک به این پدر تنها و دلسوخته، از ایشان به این شکلی که
دیدی میوه می خریم.

معلم مهربان

شهید رجایی در دوران معلمی برای شناخت دانش آموزان اصرار عجیبی داشت. وی خیلی زود
با نام کوچک آنان آشنا می شد و به نشان صمیمیت، آنان را با نام کوچک صدا می کرد. در کلاس
درس خیلی جدی بود، اما به مرور زمان، به دلیل دلسوزی ها وبرخورد عاطفی که با همه داشت،
همان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.