پاورپوینت کامل قهرمان ایمان(وفات عبدالمطلب) ۴۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قهرمان ایمان(وفات عبدالمطلب) ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قهرمان ایمان(وفات عبدالمطلب) ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قهرمان ایمان(وفات عبدالمطلب) ۴۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۸۳
قهرمان ایمان
بی شک انسان هر اندازه هم اراده ای قوی داشته باشد، ممکن است رنگ محیط به خود بگیرد و عادت ها و رسوم جامعه، در نوع اندیشیدن او اثر گذارد. ولی گاه بزرگ مردانی پیدا می شوند که با کمال شهامت و قدرت ایمان، در برابر عوامل محیط ایستادگی می کنند و خود و خانواده خویش را از هر گونه آلودگی مصون می دارند. یکی از نمونه های کامل این مردان بزرگ، عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است؛ کسی که سال ها در میان مردمی بت پرست، می گسار، آدم کش و بدکار زندگی کرد، ولی هرگز تن به کارهای ناپسند نداد؛ بلکه مردم را نیز از این امور برحذر داشت.
مجمع انوار
همه دانشمندان و تاریخ نگاران اتفاق نظر دارند که پدر و مادر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تمام اجداد ایشان، مؤمن و تسلیم امر پروردگار بودند. آری، وجود شخصیتی که قرار است نور شریف ترین انسان ها در نهاد وی به ودیعه گذاشته شود، باید از هر گونه آلودگی پاک و پیراسته باشد. عبدالمطلب، نزد خدا چنان عظمتی داشت که باری تعالی، نور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را از وجود پاک وی منشعب و به فرزندانش عبداللّه و ابوطالب منتقل کرد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «من و علی از یک نور آفریده شدیم و پیش از خلقت آدم، خدا را تسبیح می گفتیم و چون خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب او قرار داد و پیوسته ما را به اصلاب پاکیزه منتقل می گردانید، تا این که به عبدالمطلب رسیدیم و پس از آن، مرا در صلب عبداللّه و علی را در صلب ابوطالب گذاشت».
نام و القاب
نام اصلی عبدالمطلب، «عامر» بود و مادرش این نام را بر وی نهاد، ولی چون هنگام تولد، موی سفیدی بر سر داشت؛ وی را «شَیبه» (به معنای سفید موی) می گفتند. عبدالمطلب از کودکی ویژگی های نیکو و پسندیده ای داشت و به «شیبه الْحَمْد» (سفید موی ستوده شده) نیز لقب یافته بود. به دلیل نام نخستین فرزندش حارث، کنیه عبدالمطلب اباالحارث شد و به این کنیه شهرت یافت. وی عهده دار ریاست قبیله قریش و شهر مکه بود و او را به نام «سید بطحاء» می شناختند. از دیگر لقب های وی می توان به ساقی حاجیان، پناه مردم در قحطی و خشکسالی و احیاکننده زمزم اشاره کرد.
نسل پاک
عبدالمطلب در خانواده ای یکتاپرست و پاک طینت قدم به هستی گذاشت. نام پدرش هاشم بود. وی در زمان قحطی مکه، با سفر به شام، آذوقه بسیار به قحطی زدگان رساند و حتی شتران خود را نیز ذبح نمود و با گوشت آن ها، غذا درست کرد و بین نیازمندان قسمت نمود. وی هر سال در ماه ذیحجه و ایام حج، از زائران کعبه پذیرایی می کرد. مادر عبدالمطلب، «سلمی»، دختر عمرو بن زید، زنی شریف و پاکدامن و نیکوسرشت بود. پدر سلمی، محل اعتماد قبیله خزرج در مدینه به شمار می آمد.
فطرت توحیدی
پدر سلمی مادر عبدالمطلب با دامادش هاشم شرط کرده بود که سلمی در مکه ماندگار نشود و او را به مدینه بیاورند. به این علت، هاشم در سفری به شام، سلمی ر ابه مدینه برد و خود به شام رفت و در آن جا به علت بیماری، دار فانی را وداع گفت. عبدالمطلب پس از وفات پدرش هاشم به دنیا آمد و در کنار مادرش در مدینه بزرگ شد. بعداز مدتی، مُطلّب، برادر هاشم از مکه به مدینه آمد و از او خواست تا همراه وی به مکه بیاید. عبدالمطلب که در آن زمان هشت ساله بود، به دلیل علاقه به کعبه و فطرت توحیدی خود، با اجازه مادرش به مکه رفت.
چرا عبدالمطلّب
روزی یک نفر از اهالی مکه، از کوچه های یثرب عبور می کرد و تعدادی کودک را در حال بازی دید. یکی از بچه ها در مسابقه برنده شد و فوری با افتخار گفت: «من پسر بزرگ مرد مکه هستم». مرد مکی پیش او رفت و پرسید: تو کیستی؟ آن کودک گفت: من شیبه فرزند هاشم، بزرگ مکه هستم.
آن مرد در مکه پیش مُطلّب، برادر هاشم رفت و داستان را به وی تعریف کرد. مطلب رهسپار یثرب شد تا او را به مکه بیاورد. هنگام دیدن شیبه، اشک در چشمان مطلب حلقه زد. شیبه به مادرش گفت: اگر اجازه بدهی، می خواهم به مکه بروم و در کنار کعبه باشم. مادر شیبه ابتدا مخالفت می کرد، ولی پس از دیدن شوق پسر، به وی اجازه داد. شیبه همراه عمویش مطلب به مکه آمد. قریش گمان کردند وی غلام مطلب است و او را عبدالمطلّب صدا زدند. با این که مطلب مکرر می گفت: «مردم، این کودک برادرزاده من است»، ولی آن ها بر گمان خود باقی ماندند و شیبه، به عبدالمطلب شهرت پیدا کرد.
عدالت خواهی
مُطلّب، برای تربیت صحیح برادرزاده خود عبدالمطلب، بسیار تلاش می کرد و او را با آموزه های توحیدی آشنا می نمود. عبدالمطلب پس از وفات عمویش به ریاست قبیله قریش رسید. وی به همه محبت می کرد و حق مظلوم را از ظالم و زورگو می گرفت.
حرب ابن امیه، از بستگان نزدیک عبدالمطلب بود و در همسایگی عبدالمطلب هم مردی زندگی می کرد. روزی در بازار تهامه، بین آن همسایه و حرب، برخوردی پیش آمدو کلمات زننده ای میان آن دو ردّ و بدل شد. در نهایت، حرب با عصبانیت آن مرد را کشت. عبدالمطلب به محض آگاهی از آن واقعه، روابط خود را با حرب قطع کرد و خون بهای همسایه خود، یعنی صد شتر را از حرب گرفت و به بازماندگان مقتول داد.
احیای یادگار اسماعیل
چاه زمزم، یادگار تشنگی حضرت اسماعیل، سالیانی طولانی پیش از عبدالمطلّب، بر اثر سهل انگاری و بی بند و باری قبیله حاکم وقت، به نام «جُرهُم» خشک شد. هنگام حمله قبیله بنی کنانه و خزاعه به سرزمین مکه، رئیس قبیله جرهم دستور داد دو آهوی طلا و چند قبضه شمشیر با ارزش را در زمزم دفن کنند و آن را بپوشانند تا اگر زمانی دوباره به حکومت رسیدند، از آن گنج بهره ببرند. حکومت مکه به دست قبیله خزاعه افتاد و ستاره اقبال قریش با روی کار آمدن قُصَّی بن کلاب، جد چهارم پیامبر درخشید و پس از چندی، زمام امور به دست عبدالمطلب افتاد. وی تصمیم گرفت چاه زمزم را دوباره احیا کند، ولی مکان دقیق آن را نمی دانست. سرانجام در چندین نوبت، در عالم رؤیا مکان دقیق آن به وی الهام شد و عبدالمطلب همراه با فرزندش حارث، مقدمات حفر چاه را فراهم آورد.
مقرّب درگاه خد
عبدالمطلب آماده حفر چاه زمزم شده بود. گروهی از این که مبادا افتخار احیای زمزم نصیب وی شود، اعتراض کردند و گفتند: چون این چاه یادگار جد ما اسماعیل است، باید همه در این کار شرکت کنیم. عبدالمطلب می خواست آب چاه را به رایگان در اختیار همه زائران کعبه قرار دهد، به این علت پیشنهاد آنان را نپذیرفت. درگیری میان آن ها بالا گرفت. سرانجام تصمیم گرفتند پیش یکی از دانایان عرب در شام بروند و داوری او را بپذیرند. آنان بیابان های بی آب و علف حجاز و شام را پشت سر می گذاشتند. آب ذخیره تمام شد و در نیمه راه، از تشنگی به ستوه آمدند و یقین کردند همگی از بین خواهند رفت. ناگهان عبدالمطلب پیشنهاد کرد که بیایید دسته جمعی بگردیم تا شاید لطف پروردگار شامل حال ما شود. خداوند نیز لطف خود را بر آنان ارزانی داشت و از زیر پای شتر عبدالمطلب، آب گوارایی بیرون آمد و آنان از مرگ قطعی نجات یافتند و پس از آن، با کمال رغبت اختیار کامل حفر چاه را به عبدالمطلب دادند.
ایمان ابراهیمی
مأمور ابرهه، سردار حبشی که به قصد حمله به کعبه به طرف مکه لشکرکشی کرده بود، پ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 