پاورپوینت کامل سامرا در سوگ (شهادت امام هادی علیه السلام) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سامرا در سوگ (شهادت امام هادی علیه السلام) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سامرا در سوگ (شهادت امام هادی علیه السلام) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سامرا در سوگ (شهادت امام هادی علیه السلام) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۰۵

داغی سنگین

درسوم رجب آن سال، غمی سنگین و جانکاه بر دل سامراء افتاده بود. آسمان و زمین
می گریستند. دقیقه ها و ثانیه ها نای حرکت نداشتند. آثار سم لحظه به لحظه در وجود مبارکش
ظاهر می شد و عروج ملکوتی آن حضرت را خبر می داد. امام نور و هدایت، تنها و غریبانه به
دست بدترین مردمان جان می داد. آه از ستم ظالمان! آه از مظلومیت و غریبی ات که غربت
بقیع وتوس را یادآوری می کرد. تنها دست های مهربان فرزندت ـ امام حسن عسکری ـ
همدمت بود و یاریگرت، سلام بر لحظه عروجت به سوی نور و رحمت! سلام بر
اندیشه های الهی و نابت که هدایتگر گم کردگان راه بود و سلام بر شهادتت که داغی سنگین و
همیشگی بر دل مؤمنان نهاد.

دعای پدر

امام جواد علیه السلام ، فرزند گرامی خود حضرت هادی علیه السلام را بسیار دوست می داشت و برای حفظ
جان ایشان از گزندهای طاغوت زمانه، به خداوند متعال متوسل می شد. آن حضرت دعایی را
همراه امام هادی علیه السلام قرار داده بود تا او را از آسیب ها حفظ کند. بخش های این دعا، به خوبی
اعتماد و توکل مطلق حضرت را به سبب ساز عالَم نشان می دهد. در بخشی از دعا چنین آمده
است: «ای خدای ملائکه و روح و پیامبران و ای مقهور کننده زمینیان و آسمانیان! مرا از گزند
دشمنان و بدخواهان جنّی و انسی مصون بدار. پروردگارا! چشم و دل آن ها را کور کن ومیان
ما و ایشان فاصله و حفاظی استوار قرارده که تو پروردگار ما هستی». حضرت جواد علیه السلام با
این گونه دعاها، فرزند بزرگوار خویش را تغذیه می کرد و با چنین سلاحی او را به استقبال آینده
پرتلاطم می فرستاد و تسلیمِ کامل بودن دربرابر قدرت بی پایان الهی را با جان و دل می آموخت.

روح آتشین

امام هادی علیه السلام از کودکی در دامان پدرش امام جواد علیه السلام با یکایک فضیلت های اخلاقی آن
حضرت مأنوس می گشت و از زلال دانش ایشان سیراب می شد. پدر هر روز جلوه هایی از
روح متعالی خود را بر فرزند عیان می ساخت و او را برای مسئولیت بزرگ آینده آماده
می نمود. پدرآن چنان شیفته فرزند خود بود که نمی توانست از ابراز آن خودداری کند و بارها
شگفتی خویش را این انسان نمونه و ممتاز نشان می داد.

تصریح امامت

هنگام شهادت امام جواد علیه السلام ، فرزندش امام هادی علیه السلام هشت ساله بود. یاران خاص آن
حضرت به وسیله روایات متواتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، از امامت حضرت هادی علیه السلام با خبر بودند؛
ولی امام جواد علیه السلام خود نیز پیش از شهادت، به امامت آن حضرت تصریح کردند و فرمودند:
«امام پس از من فرزندم علی (النقی) است. فرمانش فرمان من و سخن او سخن من است. اطاعت
از او اطاعت از من به شمار می رود و پس از او، امامت از آنِ فرزندش حسن خواهد بود».

اعتراف دشمن

فرماندار مدینه به دستور معتصم، ابوعبیداللّه جُنیدی را که سابقه دیرین در دشمنی با خاندان
پیامبر داشت، به عنوان معلم ادبیات امام هادی علیه السلام قرار داد. ولی جُنیدی بسیار تحت تأثیر ادب
و نبوغ آن حضرت قرار گرفت، به طوری که اعتراف کرد: «او بهترین مردم روی زمین
وفاضل ترین خلق خداست. گاهی می خواهد وارد اطاق شود، می گویم اول سوره ای از قرآن
بخوان، می پرسد: کدام سوره؟ و من نام سوره های بلند قرآن را نام می برم. هنوز نام سوره تمام
نشده، شروع به خواندن می کند و آن چنان دقیق می خواند که من درست تر از آن نشنیده ام. او
قرآن را حفظ است و بسیار زیبا می خواند و معارف آن را نیز می داند. سبحان اللّه ! این کودک
در میان دیوارهای سیاه مدینه رشد کرده، پس این دانش عمیق را از کجا به دست آورده است».
در نهایت همین جُنیدیِ ناصبی، از برکات نفس های پاک امام هدایت، صراط مستقیم را یافت
و در شمار دوستداران امامان قرار گرفت.

احترام خاص

سادات و علوی ها در احترام به امام هادی علیه السلام هم صدا بوده و رهبری و فضل ایشان را پذیرفته
بودند. از جمله علویان، زید، پسر حضرت موسی کاظم علیه السلام و عموی پدر امام هادی علیه السلام بود.
وی که در آن زمان مردی سالمند بود، روزی به قصد دیدار امام به در خانه آن حضرت رفت و
اجازه ورود خواست. امام علیه السلام اجازه دادند و زید وارد شد و با احترام وادب تمام در مقابل آن
حضرت دو زانو نشست و بدین سان، به امامت ایشان اعتراف کرد. روز دیگر به حضور امام
شرفیاب شد، ولی حضرت در مجلس حاضر نبودند. او در صدر مجلس نشست. اندکی بعد،
امام وارد شد. همین که زید حضرت را دید، به سرعت از جای خود برخاسته، امام را درمکان
خویش جای داد و خود مؤدبانه در برابر ایشان نشست. در این زمان امام بسیار جوان و زید
مردی سالخورده بود.

اوضاع سیاسی عصر امام

در دوره امامت حضرت هادی علیه السلام ، خلافت عباسی ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر دوره ها
جدا می سازد. برخی از این ویژگی ها عبارت است از: ۱. زوال هیبت و عظمت خلافت: دراین
دوره، تسلط تُرکان بر دستگاه خلافت، عظمت آن را از بین برد و خلافت هم چون گویی به
دست این عناصر افتاد و آن را به هر طرف می خواستند پرتاب می کردند؛ ۲. خوش گذرانی و
هوسرانی درباریان: دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ، اخبار
شب نشینی های آنان را ضبط کرده است؛ ۳. گسترش ظلم و بیدادگری وخودکامگی و غارت
بیت المال و صرف آن در عیاشی ها؛ ۴. گسترش نهضت های علوی.

شخص برگزیده

نهضت ها و انقلاب های عصر امام هادی علیه السلام ، بازتاب گسترش ظلم و فشار عباسیان بر جامعه
اسلامی بود. شیوه علویان در این مقطع زمانی این بود که از کسی نامی نبرندو مردم را به
رهبری «شخص برگزیده آل محمد صلی الله علیه و آله » فراخوانند؛ زیرا سران نهضت می دیدند که امامان
معصوم آنان، درقلب پادگان نظامی سامراء تحت مراقبت هستند و دعوت به شخص معین،
مایه قطع رشته حیات او می گردد. خلافت عباسی با تمام اختناق و کنترلی که برقرار ساخته
بود، خود را متزلزل و ناپایدار می دید؛ بدین دلیل از تمام نهضت ها، به ویژه نهضت علویان
سخت بیمناک بود و کوچک ترین حرکتی از این نهضت را بی رحمانه تار و مار می کرد.
کتاب های تاریخی در فاصله سال ۲۱۹ تا ۲۷۰ق، تعداد هیجده قیام علوی را ضبط کرده اند.

آگاهی مؤمنان

از میان خلفای حکومت عباسی، متوکل از همه بیشتر با امام هادی علیه السلام هم دوره بود. وی در
مورد بنی هاشم بدرفتاری می کرد و خشونت بسیار روا می داشت. وزیر او عبیداللّه بن یحیی
بن خاقان نیز پیوسته از بنی هاشم نزد متوکل بدگویی می نمود. او در خشونت به خاندان
علوی، گوی سبقت را از تمام خلفای بنی عباس ربوده بود. وی به امیرمؤمنان علی علیه السلام
وخاندانش کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه می شد که کسی به آن حضرت علاقه مند
است، مال او را مصادره می کرد و خودش را می کشت. براساس همین ملاحظات، امام
هادی علیه السلام در زمان وی، فعالیت های خود را با نهایت درجه پنهانکاری انجام می داد. محمدبن
شرف می گوید: «همراه امام هادی علیه السلام در راه مدینه می رفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف
نیستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام بر من پیشی گرفت و
فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل برای طرح سؤال مناسب نیست».

شدت خفقان

امام هادی علیه السلام از شدت خفقان حاکم بر جامعه، ناگزیر بود وجوه، هدایا و نذرهای فرستاده
شده از طرف شیعیان مناطق دور و نزدیک را مخفیانه دریافت کند. محمد بن داود قمی و
محمد طلحی نقل می کنند: اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس، نذر و هدایا و جواهرات
بود، برای امام هادی علیه السلام حمل می کردیم. در راه، پیک امام رسید و به ما خبر داد که باز گردیم؛
زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود،
هم چنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود
بار کنیم و آن ها را بدون ساربان به سوی او روانه سازیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل
کردیم و فرستادیم. پس از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده اید،
بنگرید. دیدیم اموال، در خانه امام، به همان حال محفوظ است.

شبکه ارتباطی

شرایط بحرانی و خفقانی که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبه روبودند، آنان را
واداشت تا ابزاری جدید برای برقراری ارتباط با پیروان خود بیابند. این ابزار چیزی جز
شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف به وسیله امام نبود.
هدف اصلی این سازمان، جمع آوری خمس، زکات، نذرها و هدایا ازمناطق مختلف توسط
وکلا، و تحویل آن به امام و نیز پاسخگویی امام به پرسش ها و مشکلات فقهی و عقیدتی
شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثری در پیشبرد
مقاصد امامان داشت. امام هادی علیه السلام برنامه تعیین کارگزاران ونمایندگان را که پدرش امام
جواد علیه السلام اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگانی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و
بدین وسیله، یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ به وجودآورد.

فعالیت پنهان

فقدان تماس مستقیم بین امام و پیروانش، نقش مذهبی ـ سیاسی نمایندگان را افزایش می داد.
گزارش های تاریخی نیز نشان می دهد که شیعیان بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه
تقسیم شده بودند: نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را دربرمی گرفت. ناحیه دوم،
شامل بصره واهواز بود. ناحیه سوم، قم وهمدان وبالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر
را شامل می شد. هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار گردیده بود که کارگزاران محلی تحت
نظر او منصوب می شدند. اقدامات سازمان وکالت، در راهکارهای حضرت هادی علیه السلام به
مدیریت این سازمان قابل مشاهده است. حضرت در نامه خود به «ایوب بن نوح» چنین
می نویسد: «براساس این دستور، هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر و به هیچ یک از آنان
اجازه تماس با من را نده. اگر کسی وجوهی از خارج از حوزه مسئولیت تو آورد، به او دستور
بده به وکیل ناحیه خود بفرستد».

شدت دشمنی

نمایندگان امام هادی علیه السلام درمناطق مختلف، در صورت آشکار شدن فعالیت هایشان تحت
فشار نیروهای عباسیان قرار می گرفتند. علی بن جعفر یکی از نمایندگان امام هادی علیه السلام و از
روستاهای اطراف بغداد بود که گزارش فعالیت های او به متوکل رسید. متوکل او را باز داشت
و زندانی کرد. علی پس از گذراندن دوران طولانی زندان، آزاد شد و به دستور امام هادی علیه السلام
رهسپار مکه گردید و در آن شهر اقامت گزید. برخی از وکیلان امام هم چون علی بن راشد
در بغداد، کوفه و مدائن، در زیر شکنجه درگذشتند و عده ای دیگر به زندان افتادند و
شلاق های عباسیان را به جان خریدند، ولی امام هادی علیه السلام هم چنان شبکه ارتباطی خود را
فعال و پرثمر نگه داشت.

رضایت امام

شیعیان ایران، در طول تاریخ اسلام و به ویژه پس از ورود امام رضا علیه السلام به این کشور، همواره
در پیروی از امامان معصوم علیهم السلام پیشقدم بودند. ابراهیم بن محمد همدانی نماینده امام
هادی علیه السلام در ناحیه قم و همدان بود. حضرت طی نامه ای به وی، رضایت خود را از شیعیان
اعلام می دارد و چنین می نویسد: «وجوه ارسالی رسید، خدا ازتو قبول فرماید و از شیعیان ما
راضی باشد و آنان را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد. … من نامه ای به نَضْر نوشتم و به او
سفارش کردم که متعرض تو نشود و با تو مخالفت نکند و موقعیت تو را نزد خویش به وی
اعلام کردم، به ایوب نیز همین را دستور دادم، هم چنین به دوستداران خود در همدان نامه ای
نوشتم و تأکید کردم که از تو پیروی نمایند و یادآوری نمودم که ما جز تو وکیلی در آن
ناحیه نداریم».

از مدینه به سامر

متوکل برای زیر نظر گرفتن امام هادی علیه السلام ، از روش نیاکان پلید خود استفاده می کرد و درصدد
بود به هر وسیله ممکن، فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. فرماندار وقت مدینه طی
نامه ای، متوکل را به شدت از فعالیت های امام نگران ساخت و پایگاه اجتماعی آن حضرت را
تشریح کرد. ولی امام هادی علیه السلام با ارسال نامه ای، ادعاهای فرماندار را رد کرد. متوکل در سال
دوم حکومت خود با حرکتی مزورانه و دو پهلو، از یک طرف فرماندار را عزل کرد و از طرف
دیگر، به کاتب دربار دستور داد دعوت نامه ای به حضرت بنویسد که بر حسب ظاهر، علاقه
متوکل را به امام علیه السلام بیان می کرد، ولی در واقع دستور جلب محترمانه حضرت بود. امام از
سوء نیت متوکل آگاهی داشت ولی به اجبار باید می رفت؛ زیرا نپذیرفتن دعوت متوکل،
سندی در تأیید گفتار خبرچینان می شد و بهانه بهتری به دست وی می داد تا مشکلات
فراوانی برای حضرت ویارانش پدیدآورد. امام هادی علیه السلام با ابراز نارضایتی ازسفر به سامراء
می فرمود: «مرا از مدینه با اکراه به سامراء آوردند».

محبوب همگان

یحیی پسر هَرثَمه مأموریت داشت امام هادی علیه السلام را از مدینه به سامراء جلب نماید. وی
ماجرای مأموریت خود را چنین شرح می دهد: وارد مدینه شدم و به خانه علی (امام هادی)
رفتم. مردم پس از آگاه شدن از جریان جلب او، چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز
مانند آن را ندیده بودم. گفتم: هیچ قصد سوئی در کار نیست و من مأمور آزار او نیستم. آن گاه
مشغول جستجوی خانه شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادی قرآن و کتاب دعا چیز
دیگری نیافتم. در طول راه، خود خدمتگزاری او را تا سامراء عهده دار گشتم. پس از ورود به
بغداد، اسحاق بن ابراهیم طاهری، فرماندار بغداد به من گفت: یحیی! این آقا فرزند پیامبر
است. اگر متوکل را در کشتن او تحریک نمایی، بدان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دشمن تو خواهد
بود. در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکی چیز دیگری از او ندیده ام که به چنین
کاری دست بزنم. در سامراء جریان سفر را به وصیفِ ترکی، یکی از درباریان نقل کردم. او نیز
گفت: اگر یک مو از سر علی بن محمد هادی کم شود، مسئول آن تو خواهی بود. چنین
سخنانی از دشمنان حضرت علیه السلام ، محبوبیت فراگیر ایشان را نشان می دهد.

آزاده ای در بند

یک روز پس ازورود امام هادی علیه السلام به سامراء، منزلی برای سکونت حضرت تعیین کردند که
در آن جا استقرار یافت. امام در آن شهر ظاهرا آزاد بود، ولی در حقیقت همانند یک زندانی
به سر می برد؛ زیرا موقعیت محل زندگی وی طوری بود که همواره تحت نظر خلیفه وقت
بود و رفت و آمدها و ملاقات های حضرت به وسیله مأموران حکومت کنترل می شد. متوکل
با همه مراقبت ها، باز هم وجود حضرت را برای حکومت خود خطری جدی می دانست و
می ترسید یاران و پیروان امام، مخفیانه با او تماس بگیرند و برای قیام و شورش نقشه ای طرح
کنند و برای زمینه سازیِ این کار، پول و سلاح جمع آوری کرده، افرادی را آموزش دهند.
اطرافیان خلیفه هم گاهی او را از احتمال شورش امام و یارانش بر حذر می داشتند. از این رو
متوکل هر چند وقت یک بار دستور می داد خانه امام به دقت بازرسی شود و با آن که مأموران
هر بار دست خالی برمی گشتند، ولی او باز نگران بود.

زندگی معنوی

روزی نزد متوکل چنین سعایت کردند که علی بن محمد هادی علیهماالسلام درمنزلش کتاب و
سلاح هایی از شیعیان قم جمع می کند و تصمیم دارد بر ضد حکومت به پا خیزد. متوکل
دستور داد گروهی شبانه به منزل امام هجوم برند و آن جا را تفتیش کنند. مأموران پس از
ورود، خانه حضرت را خالی از هر سلاح دیدند و ایشان را در اتاقی تنها یافتند، در حالی که
لباسی پشمین بر تن داشت و روی زمین نشسته، مشغول نیایش با پروردگار و تلاوت آیات
قرآن بود.

تلاش بی اثر

متوکل سعی فراوان کرد تا امام هادی علیه السلام را جزو اطرافیان خود کند و بدین وسیله، آبرو و
شخصیت با نفوذ آن حضرت را زیر سؤال ببرد. متوکل در این باره پافشاری و ترفندهای
بسیار نمود، ولی در برابر صبر و ایستادگی آهنین آن حضرت درمانده شد، به گونه ای که به
اطرافیان گفت: وای بر شما! موضوع پسر رضا (یعنی امام هادی) مرا عاجز ساخت. او از
میگساری و همدمی با من دوری می کند و من هر کار می کنم، قادر نیستم فرصتی برای وارد
کردن او به بزم خودم بیابم.

اسیر آزادی بخش

متوکل، خلیفه ستمگر عباسی، حضرت امام هادی علیه السلام را مدتی زندانی کرد. یکی از یاران
حضرت می گوید: رفتم تا از حال امام هادی علیه السلام جویا شوم. زرافی دربان متوکل گفت: برای
چه آمده ای؟ گفتم: خیر است. گفت: بنشین. هراسان نشستم و با خود گفتم: اشتباه کردم که به
چنین کار خطرناکی دست زدم. زَرافی پس از خلوت شدن آن جا گفت: آمده ای از حال
مولایت خبر بگیری؟ تقیه کردم و گفتم: مولای من خلیفه است. گفت: ساکت شو، مولای تو
بر حق است. نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم. قدری بنشین تا نامه رسان بیرون رود. سپس
با اشاره به من، به غلامش گفت: این را به اتاقی که آن علوی (امام هادی علیه السلام ) در آن است ببر و
نزد او بگذار و برگرد. به خدمت امام رسیدم. دیدم ایشان روی حصیری نشسته و در برابرش
قبری حفر شده است. پرسید: برای چه آمده ای؟ عرض کرد: آمده ام از حال شما خبری بگیرم.
فرمود: گریان مباش که در این گرفتاری آسیبی به من نمی رسد. سؤالاتی پرسیدم و امام پاسخ داد و
سپس فرمود: مرا واگذار و بیرون برو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.