پاورپوینت کامل مناسبت ها; خورشید رهنما;شهادت امام هادی علیه السلام ۶۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مناسبت ها; خورشید رهنما;شهادت امام هادی علیه السلام ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مناسبت ها; خورشید رهنما;شهادت امام هادی علیه السلام ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مناسبت ها; خورشید رهنما;شهادت امام هادی علیه السلام ۶۸ اسلاید در PowerPoint :

۲۳

نگاهی به حیات علمی امام هادی علیه السلام

اشاره

امام معصوم سرچشمه علم الهی و معدن اسرار است و ملکه علم و عصمت از کودکی در او بارور می گردد و
در سراسر عمر با او همراه است. امام معصوم، میراث دار علم و حکمت انبیاست؛ آن گونه که مسیح علیه السلام
در گهواره فرمود: «قَالَ اِنّی عَبدُاللّه آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبیّاً».

از این رو، بررسی زندگانی امامان معصوم علیهم السلام از کودکی تا شهادت آنان، در بردارنده نکاتی
عالی و درس آموز از علم و حکمت و الگوی کاملی برای انسان هاست. شهادت امام علی النقی علیه السلام
بهانه ای به دست داد تا در نگاهی گذرا، به حیات علمی آن امام همام و موقعیت برجسته علمی
ایشان بپردازیم و به گونه ای اجمالی، چهره علمی ایشان را بررسی کنیم: «و سلام عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ
یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّا».

دامان مهر

پدر و مادر نقش به سزایی در تربیت و آموزش های ابتدایی کودک دارند و در واقع نخستین
آموزگاران او به شمار می آیند. پدر امام هادی علیه السلام نهمین مهر تابان دانش و مادرش سمّانه
مغربیه، بانوی ارجمندی بود که شایستگی همسری جوادالائمه علیه السلام و افتخار مادری امام
هادی علیه السلام را یافت. او زنی متمایز از دیگران بود و با ازدواج با امام جواد علیه السلام و قرار گرفتن در
معرض جاذبه های درخشان امامت، تا آنجا درخشید که امام هادی علیه السلام درباره او فرمود: «مادرم،
دانای جایگاه من و اهل بهشت است. او چنان است که شیطان از او می گریزد و فریب حیله گران
دنیاپرست در او کارگر نیست. خدا پاسدار و نگهبان اوست و او در شمار مادران راستگو و درست
کردار است».

کودکی از قبیله آفتاب

همان گونه که خداوند علم و حکمت را در کودکی به برخی از پیامبران خود ارزانی داشت، امام
هادی علیه السلام نیز از این موهبت یزدانی برخوردار بود. کودک بود، ولی در شمار بزرگان دودمان
هاشم قرار داشت. خُرد بود، ولی خردمند و دانشمند شهر شمرده می شد و این همه را از پدری
بزرگ چون محمد بن علی علیه السلام به میراث داشت. او نیز کودکی بود در میان دیگر کودکان، با این
تفاوت که دریایی از دانش و بینش درون سینه داشت. خانه اش در مدینه بود؛ شهری که مهد
پرورش نیکان و زادگاه پیشوایان بود. مدینه شهری بود بلندآوازه و هر از چند گاهی در خود کودکی را
می یافت که از اثر پرورش در خانه وحی و طهارت، شگفتی همگان را برمی انگیخت. امام هادی علیه السلام نیز
از آن دسته بود.

نخستین جرقه های دانش و بینش

امام هادی علیه السلام از همان اوان کودکی، با چهره واقعی دستگاه حاکم آشنا شد و خط مشی سیاسی
آنان را شناخت. ترفندهای ضد دینی و سیاست بازی های دغل کارانه آنان را فهمید و خود را
برای مبارزه ای گویا و شفاف و روشنگرانه آماده ساخت. این پرورش صحیح و ظلم ستیزانه،
آتشی از قهر و دشمنی با زورگویان و زرپرستان در دل او برافروخت؛ تا آنجا که وقتی پدرش، امام
جواد علیه السلام ، از مدینه به عراق فراخوانده شد، وی را در دامان مهرگستر خود نشانید و فرمود:
«پسرم! دوست داری از عراق چه برایت سوغات آورم؟» او که انگیزه دشمن را از فراخوانی پدر به
عراق دریافته بود، با بغضی سنگین در گلو و دندان هایی به هم فشرده از خشم گفت: «شمشیری
خفّت ناپذیر بسان پاره های آتش». … امام دست نوازش بر سر جانشین خود که شش یا هفت سال بیشتر
نداشت، کشید و در تحسین پیشوای پسین امت فرمود: «ابوالحسن علیه السلام میراث دار و شبیه من
است».

از تبار نیکان

معتصم عباسی برای مردم فریبی و به نمایش گذاشتن خیرخواهی خود و نیز کم ارج ساختن
جایگاه علمی امامان، آموزگاری ناصبی و با گرایشی مخالف اهل بیت علیهم السلام برای امام هادی علیه السلام
فرستاد. «جُنَیدی ناصبی»، آموزگار کودکی شش ساله شد و آموزش خود را آغاز کرد. پس از
زمانی، از وضعیت درسی کودک پرسیدند، جنیدی که تحت تأثیر دانایی کودک قرار گرفته بود، از
شیوه پرسش برآشفت و گفت: «کودک؟! کدام کودک؟ بگو پیرِ خرد! به خدا سوگندتان می دهم
آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب تر از او سراغ دارید؟» او سپس با لحنی آمیخته به احترام
ادامه داد: «به خدا، هر جا من با تکیه بر پشتوانه ادبی ام به نکته ای اشاره می کنم که به گمانم فقط
خودم به آن دست یافته ام و روزنه ای را آشکار می سازم، او دروازه هایی از آن را به رویم می گشاید
که حیرت زده می شوم و من از او می آموزم. مردم می انگارند من آموزگار او هستم، ولی به خدا
قسم، او آموزگار من است و من دانش آموز اویم! او بهترین آفریدگان و دانشمندترینِ مردم است».

آوای دلنشین وحی

جنیدی، آموزگار امام هادی علیه السلام ، چنان مقهور و شیفته دانش و ژرفنای درک او می شود که گاه
امام را که در سنین کودکی به سر می برد، در کسوت استادی خویش می یابد و می گوید: «گاهی
برای آموزش و آزمایش، پیش از ورودش به اتاق درس، از او می خواهم سوره ای از قرآن را بخواند.
می پرسد: کدام سوره؟ من سوره ای طولانی را نام می برم. چنان با قرائتی درست و صوتی
دلنوازتر از داوود علیه السلام برایم می خواند و تأویل و تفسیر آیات را چنان به زیبایی می گوید که
شگفتی وجودم را در هم می پیچد. سبحان اللّه! در میان این دیوارهای بلند و سیاه مدینه، او این همه
دانش را از کجا گردآورده است؟!»این دانش ژرف و بینش شگرف، هم نقشه مکارانه معتصم را نقشی
لرزان بر آب می سازد و هم آموزگار ناصبی را به دوستداری از شیفتگان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله تبدیل
می کند.

گویای اسرار

شخصی که همواره همراه امام هادی علیه السلام بود. می گوید: «امام جواد علیه السلام به دستور خلیفه وقت در
بغداد به سر می برد. من در مدینه نزد علی النقی علیه السلام نشسته بودم. او که در آن زمان کودک بود،
کتابی را باز کرده بود و می خواند که ناگهان دیدم، رنگش تغییر کرد و برآشفت. سپس برخاست و
داخل خانه شان دوید و هم زمان، صدای گریه و شیون از خانه آنها برخاست. پس از چند لحظه
بیرون آمد. من با تعجب علّت آن را پرسیدم، فرمود: هم اکنون پدر بزرگوارم از دنیا رفت. دوباره
پرسیدم: از کجا می دانید؟ فرمود: در من حالتی ایجاد شد که تاکنون باآن بیگانه بودم و آن نور
امامت بود که بر من تابیده شد و دریافتم که پدرم از دنیا رفته و امامت به من منتقل شده است».
او در این روز، هشت سال بیشتر نداشت.

چکادنشین دانش

یکی از محورهای اساسی و از سترگ ترین پشتوانه های امامت، دانش امام است که بشریت
براساس آن از کوره راه های نابودی رهایی می یابد. شخصیت علمی امام هادی علیه السلام از همان
دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود.

مناظره های علمی، پاسخ گویی به شبهه های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته، نمونه هایی از
جایگاه والای علمی امام هادی علیه السلام است. او در همان کودکی، مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از
بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می ماندند، حل می کرد. آن حضرت، گنجینه ای پایان ناپذیر از دانش و
چکادنشینی در بلندای بینش بود. دشمن ساده اندیش به خیال درهم شکستن وجهه علمی ایشان،
مناظره های علمی تشکیل می داد، ولی جز رسوایی ثمره ای نمی دید. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف
می کرد و سر تسلیم فرود می آورد.

شمعی به جنگ آفتاب

دشمنان، پرتو گیتی فروز امام هادی علیه السلام ، آن آفتاب علم و معرفت را می دیدند و خفاش صفت با
چشمانی شب زده، به خیال شب پرستی، از فروزندگی اش چشم فرو می بستند و با شمعی به
جنگ آفتاب می رفتند و مناظره به راه می انداختند. با این حال، امام با صبری بی پایان، لحظه ها
را به کار می گرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود می زدود. او در بیان پرتوافشانی چهارده
خورشید تابنده عصمت و رهنمایی، می فرمود: «اسم اعظم خدا ۷۳ حرف است. تنها یک حرف
آن نزد آصف [بن برخیا] بود که وقتی خدا را بدان خواند، زمین برای او درهم پیچیده شد و تخت
بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد…. ولی نزد ما ۷۲ حرف از آن وجود دارد. یک حرف آخر هم نزد خدا
مانده است که در خزانه دانش غیب او، به خودش اختصاص دارد».

آشنای شهر دانش

بنا به گواهی آشکار تاریخ، امام هادی علیه السلام به تمامی زبان های عصر خود، از قبیل هندی، ترکی،
فارسی و… آگاه بود و حتی نوشته اند در جمع فارسی زبانان، به زبان خودشان سخن می گفت.
اظهار نظرهای «یزداد نصرانی»، شاگرد «بختیشوع» درباره دانش امام هادی علیه السلام بسیار مهم
است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام در دانش، به اندازه ای او را مجذوب
خود کرد که در توصیف مقام علمی ایشان گفت: «اگر بنا باشد آفریده ای را نام ببریم که از جهان غیب
آگاهی داشته باشد، او (امام هادی علیه السلام ) خواهد بود». در حالی که این سخن، نتیجه تنها چند لحظه گذرا
از دیدار او با امام بود.

بینای پیدا و پنهان

«خیران اسباطی» از معاصران امام هادی علیه السلام نزد ایشان در مدینه می رود. امام از او می پرسد: «از
واثق (خلیفه عباسی)چه خبر داری؟» پاسخ می دهد: «قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من
با او از همه بیشتر و نزدیک تر است. اما الان حدود ده روز است که او را ندیده ام». امام می فرماید:
«مردم مدینه می گویند: او مرده است». اسباطی می گوید: «ولی من از همه او را بیشتر می بینم.
اگر چنین بود، باید من هم آگاه می بودم». امام دوباره می فرماید: «مردم مدینه می گویند او مرده!»
اسباطی از تأکید امام بر این کلمه می فهمد منظور امام از مردم، خودش است. سپس امام
می فرماید: «جعفر (متوکل عباسی) چه؟» اسباطی عرض می کند: «او در زندان و در بدترین
شرایط است». امام می فرماید: «بدان که او هم اکنون خلیفه است. ابن زیّات (وزیر واثق) چه
شد؟» پاسخ می دهد: «مردم پشتیبان او و فرمانبردارش هستند». امام می فرماید: «این قدرت
برایش شوم بود. دستور خدا و فرمان های او باید اجرا شوند و گریزی از مقدّرات او نیست. ای
خیران! شش روز پس از اینکه از آنجا خارج شدی واثق مرد، متوکل به جای او نشست و ابن
زیّات نیز کشته شد».

نهان خانه دل

مردی برای امام هادی علیه السلام کاری انجام داده بود و قرار بود به ازای آن، چهارصد درهم از امام
دریافت کند. او به دوست خود گفت: دویست درهم از این پول را پارچه ای می خرم و دویست
درهم باقی مانده را خرما می خرم تا از آن شراب درست کنم. دوستش با شنیدن این سخن، از او
روی برگرداند. در این هنگام، امام هادی علیه السلام رسید و در حالی که خشمگین بود، از مرکبش پیاده
شد و به پیشکار خود فرمود: «به اندرونی برو و چهارصد درهم بیاور و به این ملعون بده و به او بگو
این

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.