پاورپوینت کامل پله پله تا ملاقات خدا ; تولد مولانا جلال الدین محمّد رومی ۵۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پله پله تا ملاقات خدا ; تولد مولانا جلال الدین محمّد رومی ۵۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پله پله تا ملاقات خدا ; تولد مولانا جلال الدین محمّد رومی ۵۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پله پله تا ملاقات خدا ; تولد مولانا جلال الدین محمّد رومی ۵۱ اسلاید در PowerPoint :

۸۸

اشاره

جلال الدین محمّد رومی بلخی، اندیشمند نام آشنایی است که هر کس با آثارش آشنایی یافته،
زبان به تحسین او گشوده است. آن بزرگ، اگر چه از برجسته ترین شاعران تاریخ ماست و شعر،
چونان رودخانه ای جوشان، زنده و پویا از دل و جانش جوشیده و بر ذهن و زبانش جاری
گردیده است، ولی هرگز به صِرف شاعری به این پایه بلند دست نیافته، بلکه اندیشه های بلند
عرفانی او که با دردمندی، دین داری و هنرمندی تمام در آمیخته است، از او چهره ای آفریده که در
ردیف بزرگ ترین شخصیّت های جهان قرار دارد.

سخن علاّمه جعفری

دانشمند بزرگ و عالم وارسته علامه محمّدتقی جعفری رحمهم الله در جلد چهاردهم تفسیر مثنوی
می نویسند: «جلال الدین، درخت باروری در باغ فرهنگ اسلامی، و ساخته شده فرهنگ پایدار
اسلام بوده و این دینِ جاوید را برای انسان شدن، لازم و کافی می دیده و معتقد بوده است که
انسان می تواند با شناخت فرهنگ اسلامی و پیروی عملی از آن، خویشتن را بسازد و در گذرگاهِ
انّاللّه و انّا الیه راجعون شخصیت خود را به ثمر برساند… . جلال الدین در اندیشه ها و دریافت های
عالی خود، واقعیات و حقایق فراوان بیان نموده و کمترین تردیدی در عظمت فکری و دریافتی
او وجود ندارد و اعتقاد به این که او از مردان کم نظیر تاریخ فرهنگ بشری ـ چه شرقی و چه غربی
ـ است، کاملاً به جاست».

ولادت

جلال الدین محمّد، روز ششم ربیع الاوّل سال ۶۰۴ ق در شهر بَلخ به دنیا آمد. پدرش سُلطان
العُلماء بهاءالدین محمّد معروف به بَهاءوَلَد، از عالمان و خطیبان بزرگ آن دوران بود. بهاء ولد
موعظه های خود را با اندیشه های عارفانه می آمیخت و به همین دلیل، مجلس او گرمی و شوری
خاص داشت.

در آن دوران، تاتاران مغول به رهبری چنگیزخان به شهرها و روستاها حمله کرده و با بی
رحمی و قساوتی شگفت، ساکنانِ آن شهرها را قتل عام می کردند. اخبار این حملات وحشیانه،
موجب شده بود که بزرگان بسیاری از شهرهایی که در معرض خطر حمله مغولان بودند، به دیگر
شهرها مهاجرت می کنند. بَهاءِولد پدر جلال الدین محمّد نیز در سال ۶۱۷ه .ق همراه خانواده
خویش، شهر بلخ را ترک کردند.

دیدار با عطّار

در روزهای پیش از فاجعه حمله مغول، نیشابور عروس شهرهای خراسان بود و در بازار عطّاران
آن شهر، پیری فرزانه و هشیار در گوشه داروخانه اش، هنوز شعر می سرود و کتاب می نوشت، و
اگر صاحب دلی به نیشابور می رسید، می توانست از مهمان نوازی او برخوردار شود.

مولانا، دوازده یا سیزده ساله، ولی آگاه تر و پخته تر از هم سالان خود، با پدر رهسپار کعبه بود.
نوشته اند در نیشابور، همان پیر فرزانه، شیخ فریدالدین عطّار، آن ها را پذیرا شد. در سیمای
جلال الدین محمّد نور ادراک و هشیاری خارق العاده ای دید، نسخه ای از اسرارنامه خود را به او
هدیه داد و به بهاءولد گفت که: «این فرزند به زودی آتش در سوختگان عالَم خواهد زد».

قونیه

مولانا و پدر از نیشابور به عزم زیارت کعبه خارج شدند و از راهی که شمال خراسان را
می پیماید، به جنوب شرقی تهران، یعنی ری رسیدند و از آن جا، از راهی که بر ما معلوم نیست،
رهسپار بغداد شدند.

آن ها سپس به حج رفتند و پس از گزاردن حج، رهسپار شام و از آن جا روانه آسیای صغیر
شدند و چون آتش فتنه تاتار روز به روز شعله ورتر می شد و زادگاهشان از آشفته ترین نواحی
قلمرو اسلامی آن روزگار شده بود، دیگر عزم وطن نکردند و در همان جا مقیم شدند. آن ها
سپس به شام رفتند و دیری در شهرهای آن بودند تا سرانجام در سال ۶۲۶ ق سر از قونیه
درآوردند که در آینده ای نزدیک می بایست پذیرای بسیاری از فرزانگان و صاحب دلان ایرانی
شود. دو سال بعد یعنی در ربیع الثانی سال ۶۲۸ ق بهاءولد در آن جا درگذشت.

بر مسند تعلیم و تعلّم

مولانا در ۲۴ سالگی به جای پدر بر مسند تدریس و ارشاد نشست و مُفتی و فقیه و مُدرّس شد.
پس از مدّتی، مولانا برای تکمیل معلومات خود، به مدّت هفت سال راهی حَلَب و دمشق شد و
بعد از بازگشت به قونیه، نزدیک به پنج سال ـ از حدود ۶۳۸ تا ۶۴۲ ـ به تدریس علوم دینی
پرداخت و چنان که نوشته اند، تا چهارصد شاگرد به حلقه درس او فراهم می آمدند. مولانا در
آفاق آن روز اسلامی، به عنوان پیشوای دین و ستون شریعت احمدی آوازه شد.

پندخواهی

روزی سلطان عزیز از حاکمان هم عصر مولانا با امیران و نوّاب به زیارت، مولانا رفتند، ولی او
اجازه دیدار نداد. روزی دیگر همین سلطان به زیارت مولانا رفت، امّا این بار هم چنان که باید،
مولانا به وی التفات نکرد. سلطان به عادت آن زمان از مولانا خواست تا بدو پندی دهد. مولانا در
پاسخ فرمود: «چه پندی به تو دهم؟ تو را شبانی فرموده اند، گرگی می کُنی. پاسبانی ات فرموده اند،
دزدی می کُنی. خدای رحمان تو را سلطان کرد، به سخن شیطان کار می کُنی و حال از من توقّع
داری که تو را پند دهم؟» در همان حال سلطان با شنیدن این سخنان، عتاب آمیز گریان از خانه
مولانا بیرون آمد.

اگر هزار بگویی…

روزی مولانا از کویی می گذشت. دو بیگانه را دید که نزاع می کردند. یکی به دیگری می گفت: اگر
یکی به من بگویی، هزار تا می شنوی. مولانا پیش رفت و گفت: بیا هر چه خواهی به من گوی که
اگر هزار بگویی، یکی هم نشنوی. هر دو خصم سر در پای او نهادند و صلح کردند.

آغاز شیدایی

تولّد دوباره مولانا در لحظه ای بود که با شمس تبریزی آشنا شد. شمس الدین محمّد بن علی بن
مَلک داد، از تبریزیان و شوریده ای از شوریدگان عالَم و رندی از رندان عالَم سوز بود. مولانا
درباره اش گفته است:

شمس تبریز، تو را عشق شناسَد نه خِرَد.

در تاریخ آمده که شمس در ۲۷ جمادی الثانی سال ۶۴۲ ق وارد قونیه شد و در ۲۱ شوّال ۶۴۳
ق از قونیه بار سفر بست و بدین سان، حداکثر شانزده ماه با مولانا دمخور بوده است.

ملاقات با شمس

روزی شمس تبریزی وارد مجلس مولانا شد. مولانا در کنار حوضی نشسته بود و چندین کتاب
در برابر داشت. شمس می پرسد: این چه کتاب هایی است؟ مولانا می گوید: قیل و قال است.
شمس می گوید: تو را با این ها چه کار؟ و سریعا دست دراز کرده و کتاب ها را به حوض می افکند.

مولانا با اضطراب می گوید: هِی درویش، چه کردی؟ شمس دست به حوض بُرده و کتاب ها را
یک به یک بیرون می کشد، بدون این که آب به آن ها رسیده باشد. مولانا می پرسد: این چه سرّی
است؟ شمس می گوید: این ذوق و حال است که تو را خبری از آن نیست.

از این ساعت حال مولانا دگرگون شده و به شوریدگی می گراید و تمامی درس و بحث را به
کناری نهاده و شبانه روز در رکاب شمس به خدمت می ایستد.

هدیه شمس

درباره شمس و مولوی، و داد و ستدی که میان آن دو صورت گرفت، سخن بسیار می توان گفت:
هدیه شمس به مولوی، عشق و رندی بود؛ همان گوهری که مولانا هرگز آن را در صرف علوم و
دانش های رسمیِ زمانِ خود نیافته بود.

مولانا پس از ملاقات با شمس، دگرگون گشت. مجلس درس و وعظ را به یک سو نهاد و
دریافت که از جذبه شوق شمس و سخنان آتشین و گرمی بخش او، راه وصول به سرچشمه کمال
حقیقی و معرفت واقعی را بازیافته است.

غروب شمس

علّت رفتن شمس تبریزی از قونیه روشن نیست. این قدر هست که مردم، جادوگر و ساحرش
می دانستند و اهل زمانه ملامتش می کردند و بدین گونه، جانش در خطر بوده است. پس از رفتن
شمس، مولانا به درد فراق مبتلا شد و غزل های پُرشوری در فراق او سرود. «دیوان کبیر» یا «دیوان
شمس» حاصل همین حالات مولاناست.

شمس پس از مدّتی دوباره به دعوت مولانا به قونیه بازگشت. این بار مصاحبت با وی، مولانا
را چنان مشغول داشت که دیگر مجالس درس و بحث تشکیل نمی داد. این تغییر حال موجب
اعتراض و حتی غوغای گروه هایی از مردم قونیه شد، به گونه ای که ناگزیر به سال ۶۴۵ ق شمس
از قونیه غایب گردید و دانسته نشد که به کجا رفت.

مثنوی معنوی

گزارش گران زندگی مولانا، همه اتّفاق دارند که مولانا به پیشنهاد و پی گیری حسام الدین چَلَبی ـ
که یکی از مریدانش بود ـ مثنوی را سرود. علّت سرودن این اشعار این بود که یاران مولانا، برای
درک معانی عارفانه، آثار سنایی و عطّار را می خواندند و حسام الدّین می دید که جوشش ذهن
مولانا در مرتبه ای فراتر از آن هاست. پس شبی در خلوت به مولانا پیشنهاد سرودن اشعاری کرد
و همان وقت مولانا از گوشه دستارش کاغذی بیرون کشید که ۱۸

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.