پاورپوینت کامل گلبرگ سلوک;سیره اخلاقی امام روح الله (ره) ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گلبرگ سلوک;سیره اخلاقی امام روح الله (ره) ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گلبرگ سلوک;سیره اخلاقی امام روح الله (ره) ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گلبرگ سلوک;سیره اخلاقی امام روح الله (ره) ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۱
صفحه اخلاق
خاطره
سیره اخلاقی امام روح الله(ره)
عطیه کاملی
اشاره
شناخت الگوهای موفق در عصر حاضر، آرزوی هر جوان حقیقت جو و طالب رشد و خوش بختی است. نوشتار ذیل، نیم نگاهی به گنجینه شخصیتی و زندگی امام خمینی(ره) در دوران حیات روح انگیز ایشان دارد. به امید پیروی از گفتار و رفتار الهی او که چون چراغی فروزان، روشنی بخش پویندگان راه سعادت است.
امام و قرآن
ایشان در ماه مبارک رمضان، هر روز ده جزء قرآن می خواندند؛ یعنی در هر سه روز یک دور قرآن را می خواندند. در ماه رمضان، برادران خوشحال بودند که دو دوره قرآن را خوانده اند، ولی بعد می فهمیدند امام ده یا یازده دور قرآن را خوانده اند.[۱]
یکی از نزدیکان امام خمینی(ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را برمی داشت و می فرمود: «قرآن نباید روی زمین بماند».[۲]
عروس امام در مورد ایشان می گوید: نجف که بودیم، آقا چشمشان ناراحت شده بود. دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت: شما چند روزی قرآن نخوانید و استراحت کنید. امام یک دفعه خندید و گفتند: دکتر! من چشمم را برای قرآن خواندن می خواهم. چه فایده ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.[۳]
امام و نمازشب
خویشاوندان امام می گفتند: از پانزده سالگی ایشان که ما در خمین بودیم، آقا یک چراغ موشی کوچک می گرفتند و می رفتند به یک قسمت دیگر که هیچ کس بیدار نشود و نمازشب می خواندند.
همسر امام می گوید: هیچ گاه نشده که من از نمازشب خواندن ایشان بیدار شوم؛ چون چراغ را مطلقاً روشن نمی کردند. نه چراغ اتاق را روشن می کردند، نه چراغ راهرو را و نه حتی چراغ دستشویی را، و از یک چراغ قوه کوچک که تنها جلوی پایشان را روشن می کرد، استفاده می کردند. ایشان برای اینکه کسی بیدار نشود، هنگام وضوی نمازشب، یک ابر زیر شیر می گذاشتند که آب چکه نکند و صدای آن کسی را بیدار نکند.[۴]
امام و ازدواج فرزندان
ایشان راجع به دامادهایشان، فقط تدین و سنخیت داشتن برایشان مطرح بود. در مورد مراسم ازدواج فرزندانشان، هم عقد گرفتند، هم عروسی و هم مهر کردند؛ البته خیلی مختصر و معمولی. درباره نوه هایشان چون بعد از انقلاب بود، خیلی ساده برگزار می کردند.[۵]
از جمله آزادی هایی که امام در مورد همه و نیز در مورد فرزندانشان معتقد بودند، حق انتخاب همسر بود. ازاین رو، هنگام ازدواج دخترانشان می فرمودند: من فلانی را مناسب تشخیص دادم، اما نظر صائب و نهایی به عهده شما فرزندان است و در صورت عدم تمایل دختران به ازدواج، مسئله منتفی بود.[۶]
امام و نظم
ایشان نظم خاصی داشتند که سر ساعت بلند شوند. کارهایشان سر ساعت بود؛ یعنی خیلی دقیق بودند که سر ساعت معین غذا بخورند، سر ساعت معین بخوابند. اگر یک کاری داشتند یا با کسی قرار می گذاشتند، هیچ عدول نمی کردند. یک راز موفقیتشان این بود که در همه امور، نظم داشتند و از جوانی شان به نظافت و منظم بودن معروف بودند. به یاد دارم که امام همیشه می گفتند که در ساعت تفریح، درس نخوانید و در ساعت درس خواندن، تفریح نکنید، هر کدام در جای خود. همچنین می گفتند که از زمان کودکی به یاد دارند که خودشان هیچ وقت ساعت این دو را با هم عوض نکرده اند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.[۷]
امام برای کار روزانه شان جدولی داشتند که خود ایشان آن را تهیه کرده بودند. در آن جدول، کارهای همه ساعات شبانه روز امام درج شده بود، به جز ساعاتی از شب که برای نماز شب و راز و نیاز با خدا از خواب برمی خاستند.[۸]
هیچ وقت لباس متنوع نمی پوشیدند، اما همین لباس ساده شان را خیلی تمیز نگاه می داشتند. برای نمونه، آن روزها که کوچه های قم شل و گل بود، طوری قدم برمی داشتند که کمترین گل به عبا و قبایشان می ریخت. با وجود این، وقتی به خانه می رسیدند، لباسشان را درمی آوردند و جلو بخاری می انداختند و ما بچه ها با قاشق، گل ها را می تراشیدیم و با ماهوت پاک کن تمیز می کردیم. امام دوش می گرفتند و دوباره بیرون می رفتند.[۹]
مرحوم ایت الله شاه آبادی، استاد اخلاق امام نظم و حضور امام در جلسات درس گفته بودند: «روح الله، واقعاً روح الله است. نشد یک روز ببینم که ایشان بعد از بسم الله در درس حاضر باشد. همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم، حاضر بوده است ».[۱۰]
امام و دوری از اسراف
بسیار اتفاق می افتاد که امام(ره) شب ها از اندرون بیرون می آمدند و اگر چراغی روشن بود، آن را خاموش می کردند و فردا توبیخ می فرمودند که چرا چراغ را روشن گذاشتید. ایشان هنگام وضو گرفتن، یک قطره آب اضافی مصرف نمی کردند و در فاصله بین مسح و شست وشوی دست راست و چپ نیز شیر را می بستند.[۱۱]
نمازاول وقت
مرحوم حاج سیداحمد می فرمود: روزی که شاه فرار کرد، تمام نمایندگان رسانه های گروهی دنیا در نوفل لوشاتو با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند. شاید ۱۵۰ شبکه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می کردند؛ زیرا یکی از بزرگ ترین رویدادهای تاریخ انقلاب به وقوع می پیوست. همه می خواستند نظر امام را بدانند. ایشان چند دقیقه صحبت کردند، بعد از من سؤال کردند: ظهر شده است؟ گفتم: همین الآن ظهر شد. امام گفتند: والسلام علیکم و رحمه الله. در آن لحظه، ایشان، موضوع به آن اهمیت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها کردند. در شرایطی که رسانه های بیگانه برای میلیون ها بیننده خود در حال ارسال خبر و مصاحبه امام بودند، امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجیح دادند.[۱۲]
همه مستحبات نماز را انجام می دادند. به نماز خیلی مقید بودند و همیشه به نماز اول وقت توصیه می کردند. همه دعاها را نیز می خواندند. شب های جمعه، همه دعاهایی که مربوط به شب جمعه است با دعاهایی که ایام عاشورا باید بخوانند، همه را می خواندند.[۱۳]
حجت الاسلام علی انصاری می گوید: امام خمینی(ره) در یکی از روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند. به من گفتند: اگر خوابیدم، اول وقت نماز بیدار کن. گفتم: چشم. دیدم اول وقت شد و امام خوابیده اند و حیفم آمد صدایشان بزنم. چند دقیقه ای از اذان گذشت و امام چشم هایشان را باز کردند و گفتند: وقت نماز شده است؟ گفتم: بله. امام فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. فرمودند: مگر به شما نگفتم؟ ایشان سپس فرزندشان را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمر تا حال، نمازم را اول وقت خواندم؛ چرا الان که پایم لب گور است، ده دقیقه تأخیر افتاد؟[۱۴]
ادب امام
امام خمینی(ره) وقتی به زیارت قبر استادش مشرف شد، قسمتی از عمامه اش را باز کرد و با آن گرد و غبار قبر استادش را پاک کرد.[۱۵]
مدت هفت سال در محضر استاد، با احترام کامل و به حالت دوزانو نشست.[۱۶]
روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ هنگامی که امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود[۱۷].
امام امت وقت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت اهل بیت(ع) روی زمین می نشست. [۱۸]
امام در پاریس می خواستند کفش بپوشند. پایشان را که بلند کردند تا روی روزنامه بگذارند، سؤال کردند: مثل اینکه این روزنامه ها ایرانی هستند؟ عرض کردند: بله آقا، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال، پایشان را روی روزنامه نگذاشتند و برگشتند و فرمودند: شاید یک اسم محمد یا علی در اینها باشد.[۱۹]
محبت امام
یکی از علما نقل می کند: یک سال تابستان به اتفاق امام و چند تن دیگر از روحانیان به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستی گرفتیم. برنامه ما چنین بود که بعدازظهرها پس از استراحت، به طور دسته جمعی به حرم مطهر می رفتیم و پس از زیارت و دعا به خانه برمی گشتیم و در ایوان آن خانه چای می خوردیم. برنامه امام این بود که دعا و زیارتشان را خیلی مختصر می کردند و تنها به منزل برمی گشتند و ایوان را آب و جارو کرده، فرش پهن می کردند و چای را آماده می ساختند و وقتی ما برمی گشتیم، برای ما چای می ریختند. یک روز من از ایشان سؤال کردم: این چه کاری است که زیارت و دعا را برای آنکه برای رفقا چای درست کنید، مختصر می کنید و با عجله به منزل برمی گردید؟ امام در پاسخ فرمودند: «من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعا نمی دانم». [۲۰]
امام و ورزش
امام روزی سه مرتبه و هر بار حدود نیم ساعت قدم می زدند. این اوقات عبارت بودند از صبح ها ساعت هفت تا هفت ونیم، و نه تا نه ونیم و بعدازظهرها ساعت چهار تا چهار و نیم.[۲۱]
وقتی پس از دستگیری امام در شب پانزده خرداد، ایشان را به تهران بردند، مدت نوزده روز آقا را در یک محلی نگه داشتند. سپس به مدت ۲۴ ساعت به یک سلول انفرادی بردند. خود امام می فرمودند: «طول آن سلول، چهار قدم و نیم بود و من سه تا نیم ساعت، طبق روال همه روزه ام در آنجا قدم زدم».[۲۲]
داستان
روزی که مسیح را دیدم[۲۳]
تلخیص: عطیه کاملی
نوفل لوشاتو ساکت بود و آرام، درست همان طورکه پدر می خواست. البته بهتر است بگویم همان طور که پزشکان می خواستند. پدر چند وقتی بود که به دلیل ورشکستگی، عصبی مزاج و پرخاشگر شده بود. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه آن اتفاق افتاد.
یک روز که از مدرسه برمی گشتم، شلوغی بی سابقه ای در کوچه مان توجهم را جلب کرد. جلو باغی که کمی آن طرف تر از خانه مان بود، جمعیت زیادی جمع شده بودند. خبرنگارانی که دوربین هایشان را به گردن آویخته بودند و از پشت در چوبی و سبزرنگ باغ سرک می کشیدند، حس کنجکاوی هر عابری را تحریک می کردند. خود را داخل جمعیت کردم. از خبرنگاری پرسیدم: اینجا اتفاقی افتاده است؟
پاسخ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 