پاورپوینت کامل دقت در انتخاب دوست ۱۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دقت در انتخاب دوست ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دقت در انتخاب دوست ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل دقت در انتخاب دوست ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

دوستی با نگاه، لبخند و سلام به وجود می آید.

وقتی نگاه ها عمیق، لبخندها پررنگ و سلام ها محکم باشد، دوستی ها صمیمی تر می شود. نگاه های با گوشه چشم، لبخندهای تلخ و سلام های زیر لب، نشانه رفتن دوستی هاست، نشانه آمدن تنهایی است و نشانه آن است که خوبی، مهربانی و خوش بینی با صاحب خانه تصفیه کرده و بدبینی این خانه را اجاره خواهد کرد.

چرا خانه قلبت را در اختیار کسانی قرار می دهی که باعث تخریب آن می شوند و آلوده و تیره اش می کنند؟

چرا آن را به کسانی نمی سپاری که مراقب باشند آسیبی به خانه قلبت وارد نشود و آن را همیشه پاکیزه نگه دارند؟

امتداد دوستی

هیچ کس توی کلاس باهاش هم صحبت نمی شد. یه جورایی توی خودش بود. آروم و ساکت و خیلی هم درس خون. سر و وضعش هم خیلی مناسب نبود. البته رضا می گفت:
ـ بچه درس خون ها همیشه همین طورن. اگه قرار باشه یه بند جلوی آینه باشن که این همه نمره بیست رو پشت سر هم ردیف نمی کنن.
ازش خیلی خوشم اومده بود. تمام نمره هاش بیست بود. بیستِ بیست، بدون ارفاق. همیشه می دیدم که برای رفتن به خونه از جلوی خونه ما رد می شه. بالأخره یه بار با فاصله کمی به دنبالش حرکت کردم. از کوچه بیرون رفت و از خیابون رد شد تا رسید به کوچه ای که شنیده بودم تمام خلاف کارهای شهر اونجا زندگی می کنن. اصلاً باورم نمی شد خونه شون اونجا باشه. اون کوچه مثل یه شهر، قوانین خاص خودش رو داشت و اجازه نمی دادن که غریبه ها باهاشون زندگی کنن. همه ساکنینش، فروشنده مواد مخدر یا عتیقه فروش بودن. حدس زدنش خیلی آسون بود. پس پدر وحید هم حتماً همین شغل رو داشت. حالا دنبال بهانه ای می گشتم که درِ خونه شون برم و این بهانه، خودش جور شد. یه روز وحید چند تا قدم تا خونه فاصله داشت که یک مرتبه چند پسر جوون، به شدت اون رو کتک زدن. همه چیز در عرض چند ثانیه رخ داد. دست و پای خودم رو گم کرده بودم، نمی دونستم می شه حریفشون شد یا نه؟! ولی از اینکه می دیدم کتاب های وحید ریختن روی زمین و داره کتک می خوره، دلم به درد اومد. یکی شون رو زدم. اما اون دو تای دیگه به من هم چند لگد زدن و فرار کردن. وحید با سر و صورتی ورم کرده و خونین دنبال کتاب هاش می گشت. کمک کردم تا اون ها رو جمع کنه. بعد هم بلندش کردم و تا در خونه بردمش. برادر بزرگش در رو باز کرد. درست شبیه خودش بود. سر به زیر و آروم؛ فقط با عینکی ته استکانی. با دیدن وحید با اون وضع، آهی کشید. کتاب هاش رو از من گرفت و به وحید کمک کرد که بره توی خونه. فردا وقتی رفتم مدرسه وحید به من سلام کرد و دست داد. دیگه هر روز کنارش می نشستم و با اون درس می خوندم. خیلی برام مهم بود که بدونم چرا اون روز کتک خورد؟ چرا اونجا زندگی می کنن؟ و اینکه آیا پدرش ارتباطی با اون خلاف کارها داره یا نه؟
کنجکاوی، رهام نمی کرد. به این بهانه که باهام شیمی کار کنه، به اصرار رفتم خونه