پاورپوینت کامل امکانات مهم است، ولی ضروری نیست ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امکانات مهم است، ولی ضروری نیست ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امکانات مهم است، ولی ضروری نیست ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امکانات مهم است، ولی ضروری نیست ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
پدرم در بحث خانوادگی هفته پیش وقتی که اصرار می کردیم برایم دستگاه دوِ درجا بخرند می گفت: آخر تو این امکانات را برای چی می خواهی؟! اصلاً به چه دردت می خورد؟ گفتم: پدر امکانات است، باید داشته باشی… نداشته باشی عقب می افتی. دنیای امروز است نه قدیم که مردم با پاهایشان تا مکه هم می رفتند. پدر گفت: امکانات مهم هست، ولی ضروری نیست… پدرم معتقد است من برای کلاس گذاشتن، وسایل جدید می خواهم، اما به نظر من، به جای پول دادن به باشگاه و وقت تلف کردن، خریدن این گونه وسایل به نفع همه تمام می شود. پدر من هم به اندازه خودش امکانات روز را می خواهد، ولی چون بودجه اش نمی رسد مخالفت می کند و میلش را انکار می کند. این را دو روز پیش فهمیدم. از آنجایی که رفته بودیم به گالری عکسی که عکاسش فامیلمان بود. بیشتر بازدیدکننده ها در گوشه ای از گالری جمع شده بودند و عکسی را تماشا می کردند. ما هم گفتیم حتماً آن عکس از همه جالب تر است، رفتیم ببینیم چه خبر است. رفتیم آنجا، اما فهمیدیم بالای آن عکس، کولر گازی نصب شده و همگی آنها جمعند که خنک شوند. وقتی فهمیدیم آنجا خبری نیست رفتیم، اما پدر تا ده دقیقه بعد همچنان آنجا بود. حالا یکی از برنامه های پدر این است که پول هایش را برای خرید کولر گازی جمع کند، ولی چون جمله همیشگی پدر که امکانات مهم هست اما ضروری نیست همیشه در انتهای هر تصمیمی اثرگذار است، آخرش نه دستگاه دوِ درجا را می خریم و نه کولر گازی را؛ زیرا مشابه هر دو را داریم.
گوشی جدید
امروز می خواستم برای مادرم گل بخرم؛ چون دیروز سر خریدن گوشی موبایل جدید ناراحتش کرده بودم. با خودم فکر کردم شاید با یک شاخه گل بتوانم کارم را جبران و از مادرم بابت رفتار دیروز عذرخواهی کنم. تا نزدیک گل فروشی رفتم، خواستم از پله بالا بروم که نمی دانم چه چیزی مانع شد. شاید غرور یا شاید شرمندگی بود که نمی گذاشت این کار را انجام دهم. تنها بهانه ام این بود که کار لوسی است. از گل فروشی رد شدم. دلم می خواست عذرخواهی کنم، ولی صدایی ته دلم می گفت اگه این کار را انجام دهم، همه حرف هایی را که دیروز به مادرم گفته بودم، زیر سؤال می بردم. آخر من حرف های خیلی مهمی زده بودم. گفته بودم همه دخترهای هم سن و سال من گوشی های دخترانه دارند، اما من هنوز گوشی عهد بوق را با خودم می برم. که نه بلوتوث داشت و نه دوربین. تازه اصلاً در میان حرف های من بی احترامی وجود نداشت. و همه حرف هایم منطقی بود. اما حقیقت این بود که مادرم از مخالفت من با عقیده اش، رنجیده بود مادرم همیشه می گوید انسان باید قانع و ساده زیست باشد.
در همین افکار بودم که دیدم نزدیک خانه ام و دیگر نه گل فروشی هست و نه مغازه ای تا هدیه ای بخرم. وارد خانه شدم. در طول مسیر مدرسه تا خانه، خودم را آماده کرده بودم که با یک قیافه جدی و کمی دلخور وارد خانه شوم و فقط سلام کنم و مستقیم وارد اتاقم شوم تا کسی بیاید و مرا به آشتی کردن وادار کند. باید با چهره ام نشان می دادم که هنوز دلخور هستم. من نمی خواستم والدینم را به دردسر بیندازم، ولی نمی توانستم خودم را راضی به تغییر عقیده کنم. برایم افت داشت که از حرفم برگردم. کمی اضطراب داشتم و می خواستم خیلی زود به اتاقم بروم. در را باز کردم و وارد هال شدم، صدایی نمی آمد. حدس زدم کسی در خانه نباشد، ولی نمی خواستم مادر را صدا کنم و به قول معروف منت کشی کرده باشم. با نگاهی به اطراف، از نبودن مادر مطمئن شدم، دیگر اضطراب نداشتم، بلکه بیشتر عصبانی بودم؛ چون ترجیح می دادم کسی در خانه باشد تا به طور اتفاقی یا با جمله ای مثل سلام، راه آشتی را برایم باز کند. ولی نقشه هایی که برای حالت صورتم و جلب توجه مادر کشیده بودم اصلاً به دردم نخورد.
با اخم و عصبانیت به آشپزخانه رفتم و یک سیب از یخچال برداشتم و خواستم آن را گاز بزنم. دستم سیبی را لمس می کرد که مادرم با دستان مهربانش آن را شسته و در یخچال گذاشته بود تا من بخورم. نمی دانم چرا غصه ام گرفت. کمی که با خود فکر کردم، دیدم گوشی موبایل این قدر مهم نیست که به خاطرش مادرم را آزار دهم. تازه دوستم مریم که اصلاً موبایل ندارد چی؟ تصمیم گرفتم از خیر گوشی جدید بگذرم و به خاطر تنوع طلبی ام یا مد بودن، پدر و مادرم را در فشار قرار ندهم. اما باز هم همت نداشتم عذرخواهی کنم. فکر کردم روی یک کاغذ، حرف های دلم را برای مادرم بنویسم. فرصت خیلی خوبی بود، چون احساساتم با تفکرات خودم آن قدر جریحه دار شده بود که می توانستم هر غصه ای را که در دل دارم، برای مادرم در نامه ای بازگو کنم. این بهترین راه برای آدم کله شق و در عین حال خجالتی مثل من بود. پشت میزم نشستم و چشمم به کاغذی افتاد که روی آن یک خودنویس طلایی بود؛ همان خودنویسی که خودم در روز مادر به مادر هدیه کرده بودم.
برگه را برگرداندم و نگاهی به آن انداختم. دست خط مادرم بود نوشته بود:
دختر عزیزم! سلام، خسته نباشی، گلم، ناهارت رو آماده کردم روی اجاقه، حتماً بخور. من با پدرت می رم بانک تا از حسابمون برداشت کنیم برای خرید گوشی جدید شما. البته اگر گوشی قدیمی ات رو بدی
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 