پاورپوینت کامل فرصت جوانی ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فرصت جوانی ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرصت جوانی ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل فرصت جوانی ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل فرصت جوانی ۱۵ اسلاید در PowerPoint

این نوخطی و تازه جوانی فانی است

هر چشم زدن، کتابِ عبرت خوانی است

پیری ها خواهد ورقت برگرداند

در هر موی تو دیده قربانی است۱

بیدل دهلوی

نشاط و انرژی جوانی آن گاه که جای خود را به خزان پیری می دهد، حتی آنهایی را که جوانی پربار و دلخواهی داشتند، دچار حسرت می گرداند، و یادآوری آن روزگاران طلایی، اندوه را در دلشان زنده می کند. جوانی، چنان باشکوه و بی مانند است که از دست دادنش، همگان را به اندوه و تأسف وا می دارد؛ حتی آنها را که در بهره بردن از آن دوران، سنگ تمام گذاشتند. به تعبیر زیبای علامه طباطبایی(ره)

جوانی گذر کرد ـ یادش به خیر

گذر کرد، بر دل بزد آذرم

دریغا نهالی که تا سبز بود

خنک سایه ای داشت بر پیکرم

همه خرّمی بود جان و دلم

همه آرزو بود سرتاسرم

دریغا! چه بی مِهْر بوده است عمر

که بگذشت چون نفحه خاورم۲

افسوس که بهار جوانی، تنها یک بار در سراسر عمر رخ می نماید و آن گاه که شکوفه های رنگارنگ و زیبای آن از شاخسار درخت وجود آدمی، فرو ریخت، دگر بار جوانه نخواهد زد. پس بیایید قدر لحظه لحظه این بهار بی تکرار را بدانیم.

جوانی چنین گفت روزی به پیری

که چون است با پیریت زندگانی

بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم

که معنیش جز وقت پیری ندانی

تو، بِه کز توانایی خویش گویی

چو می پرسی از دوره ناتوانی

جوانی نکودار، کاین مرغ زیبا

نماند در این خانه استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف

تو گر می توانی، مده رایگانی

هر آن سرگرانی که من کردم اول

جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی

چو سرمایه ام سوخت، از کار ماندم

که بازی است بی مایه بازارگانی

از آن برد گنج مرا دزد گیتی

که در خواب بودم گهِ پاسبانی۳

پروین اعتصامی

۱. رباعیات بیدل دهلوی، ص ۱۰۰.

۲. به نقل از: مرزبان خرد، صص ۳۷ و ۳۸.

۳. دیوان پروین اعتصامی، ص ۵۴۰.

بهای جوانی

سدیدالدین محمد عوفی حکایت می کند: «آورده اند که بازرگانی را بر وزیر انوشیروان، مالی خطیر بود، و وزیر در پرداخت آن درنگ می کرد. بازرگان بارها سرمایه خویش طلب نمود، ولی وزیر از ادای آن سر باز می زد و هرچه بازرگان می گفت که در این تأخیر فراوان تو در پرداخت، ظلم به من باشد، س