پاورپوینت کامل قیام سرخ (قیام مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین علیه السلام) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قیام سرخ (قیام مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین علیه السلام) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قیام سرخ (قیام مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین علیه السلام) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قیام سرخ (قیام مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین علیه السلام) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

تولد

مختاربن ابی عُبید ثَقَفی، در سال اول هجرت پیامبر از مکه به مدینه،دیده به جهان گشود.[۱] مختار، نخستین فرزند خانواده بود؛ به این دلیل تولد وی، فضای منزل را از شادی لبریز ساخت و اعضای خانواده به سبب ولادت این نوزاد، غرق در سرور شدند؛ به ویژه هنگامی که مادرش خوابی را که پیش از تولد او دیده بود، برای بستگان خود بدین گونه نقل کرد: «در خواب دیدم کسی به من گفت: بشارت باد تو را به فرزندی که مثل شیر در گرماگرم نبرد نمونه کاملی از شجاعت است».[۲] وی هم چنین پس از تولد مختار نیز بشارت هایی درباره آینده درخشان فرزندش در عالم رؤیا دریافت کرد. از جمله می گوید: «دیدم کسی گفت: این فرزند تو پس از بزرگ سالی، سرد و گرم روزگار را می چشد و ترس او می ریزد و در کانون حوادث شجاع به بار می آید و پیروان بسیاری گرد خود جمع می کند».[۳]کنیه مختار «ابواسحاق» بود.[۴]

نسب

مختار به قبیله ثقیف وابسته بود؛ قبیله ای که بزرگ شهر طائف به شمار می آمد. آنان بر خلاف دوران جاهلیت، اشخاصی با فرهنگ و متمدّن بودند و به شجاعت، سلحشوری، سخاوت، جوانمردی و مهمان نوازی شهرت داشتند.[۵] هنگامی که نوای حیات بخش مکتب اسلام به گوش آنان رسید، با جان و دل اسلام را پذیرفتند و ایمان آوردند. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به رغم بازگشت عده بسیاری از قبایل عرب به آیین پیشین خود، قبیله ثقیف هم چنان با علاقه فراوان در ایمان خود باقی ماندند.[۶] خانواده مختار در اسلام آوردن از همه پیشتاز بودند، ابتدا عموی مختار به نام «عُروه»، و سپس پدرش «ابو عبید» خودشان را به زیور ایمان به خدای یگانه آراستند.[۷]

پدر

پدر مختار ثقفی، «ابوعبید بن مسعود» نام داشت. وی در سال ۱۳ هجری قمری از طائف رهسپار مدینه شد و آن جا را برای زندگی برگزید. او نخستین شخصی بود که برای شرکت در جهاد با ساسانیان اعلام آمادگی کرد و به سبب شایستگی های بسیاری که از خود نشان داد، به فرماندهی لشکر انتخاب شد.[۸] ابوعُبِید، فرماندهی عدالت پیشه بود و هیچ امتیاز ویژه ای برای خود نمی پسندید. پس از غلبه بر لشگر جالینوس، در یکی از روستاها برای وی غذای لذیذی آوردند. وی از خوردن آن پرهیز کرد تا این که اطمینان یافت تمام اعضای لشکر از همان غذا خورده اند.[۹] ابوعبید پس از وارد ساختن تلفات بسیار بر مجوسیان، با رشادت تمام در کنار پل دجله به شهادت رسید.[۱۰]

مادر

مادر مختار «دَومه» دختر وَهَب، از زنان باشخصیت و برجسته تاریخ اسلام بوده، سخنور، باتدبیر، دانا و عاقل بود.[۱۱] وی شهادت همسرش ابوعبید را با چشم خود دید و تا زمان شهادت فرزندش مختار نیز در قید حیات به سر برد و در جریان محاصره «دارالاماره مختار»، به دست نیروهای مُصعَب بن زبیر، یکی از یاران مختار به او گفت: اجازه بدهید شما را از معرکه نجات دهم، ولی او با شجاعت تمام نپذیرفت و پاسخ داد: «به خدا قسم، اگر مرا دستگیر کنند و اسیر شوم، بهتر از آن است که نجاتم دهی و دشمنان مرا در حال فرار ببینند».[۱۲]

نوازش علی علیه السلام

مختار ثقفی دوران کفر و جاهلیت را ندید و در عصر قدرت اسلام رشد نمود و از کودکی با آداب و تربیت اسلامی پرورش یافت. از اوان کودکی، آثار نجابت در چهره وی نمایان بود، به طوری که وقتی کودکی بیش نبود، امیرمؤمنان علی علیه السلام او را روی زانوی خود نشانْد و دست محبت بر سرش کشید و نوازش کرد و فرمود: «یا کیس یا کیس»[۱۳] یعنی ای پسر زیرک. به جهت این که امام علی علیه السلام او را دو بار با لفظ«کیس» لقب داده بود، به «کیسان» مشهور شد.[۱۴] حضرت با این عمل، هوش و درایت مختار را ستود.

روح سلحشوری

مختار، روح سلحشوری را از قبیله خود به ارث برده بود. وی با وجود سن کم، در عنفوان نوجوانی همراه پدرش ابوعبید در جنگ «قُصّ الناطف» شرکت کرد. حضور در این جنگ، دنیای تازه ای فرا روی مختار گشود و تأثیر شگرفی در روح وی گذاشت. پدر مختار به وی اجازه نمی داد تا در خط مقدم وارد کارزار نبرد شود، ولی او کوشید در غفلت چشم پدر بگریزد و خود را به صف اول برساند. در این هنگام عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار منع کرد. علامه مجلسی می نویسد: «شرکت مختار در این جنگ، اثر مهمی در شهامت و شجاعت او گذاشت و از او مبارزی نترس و بی باک ساخت».[۱۵] مختار در این جنگ که هنوز سیزده بهار از عمرش نگذشته بود، خزان زندگی پدر را مشاهده کرد.[۱۶]

پس از پدر

مختار پس از شهادت پدر، تحت سرپرستی و تربیت عمویش «سعدبن مسعود» قرار گرفت. سعد از شخصیت های برجسته صدر اسلام، صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یکی از یاران باوفای امیرمؤمنان علیه السلام به شمار می آمد. امام علی علیه السلام، سعد را در زمان حکومت خود به استانداری مدائن منصوب کردند و مختار نیز همراه سعد به مدائن رفت.[۱۷] وی در جنگ صفین همراه امیرمؤمنان بود و پس از ایشان نیز از ارادتمندان خاصّ امام حسن مجتبی علیه السلاممحسوب می شد. هنگامی که امام مجتبی علیه السلام پس از صلح تحمیلی معاویه در «ساباط» به وسیله یکی از خوارج مجروح شد، فرمودند: «مرا به خانه سعد ببرید» و آن حضرت در آن جا معالجه و درمان شدند.[۱۸] مختار در بعد معنوی، زیرنظر پدری عدالت خواه و عمویی علاقه مند به امامان معصوم علیهم السلامپرورش یافت و همیشه از کودکی، با امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و مسلم بن عقیل هم نشین بود.[۱۹]

اعتقاد راسخ

مختار موفق شد زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را درک کند و حدیث مشهور غدیر خم را از زبان مبارک ایشان بشنود.[۲۰] به این دلیل، وی به ولایت و امامت امیرمؤمنان اعتقاد راسخی داشت و تا آخر عمر نیز بر آن استوار ماند. وی همواره به محضر آن حضرت مشرف می شد، خوشه های علم و معرفت می چید و معارف اسلامی، مواعظ اخلاقی و احادیث گران بهای نبوی را از ایشان می آموخت.[۲۱] وی پس از کشته شدن خلیفه سوم، همراه مردمی که به در خانه امام علی علیه السلام برای بیعت با ایشان هجوم آوردند، حضور داشت و جزو بیعت کنندگان با آن حضرت علیه السلام بود.[۲۲]

آزمایش اطرافیان

مختار پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام، از حامیان امام حسن علیه السلام بود. هنگامی که امام مجتبی علیه السلام در منزل عموی وی «سعد» بستری بود، به شدت از آن حضرت مواظبت می کرد. مختار برای آزمودن میزان وفاداری اطرافیان، به ظاهر به عمویش پیشنهاد می دهد امام حسن علیه السلام را به معاویه تحویل دهند تا از این رهگذر به پول و مقامی برسند! در این هنگام سعد بسیار ناراحت می شود و او را مؤاخذه می کند. مختار در جواب عمویش می گوید: «قصد جدّی نداشتم. فقط می خواستم بیازمایم».[۲۳]

جانشینی شایسته

مختاردر زمان استانداری سعد بر مدائن، رسم حکومت داری را از وی آموخت و در امور سیاسی و مدیریتی با وی همکاری کرد و شایستگی بسیاری از خود نشان داد. در سایه نبوغ و کارآیی خوبی که از خود بروز می داد، سعد او را به کارهای مهم می گماشت و هنگامی که به مسافرت می رفت، وی را در مدائن جانشین خود می کرد. یکی از رئیسان خوارج به نام «عبداللّه بن وهب سَنْجا» با پیروان خود شورش کرد. سعد، مختار را به نیابت از خود در مدائن جایگزین کرد و خودش به تعقیب عبداللّه بن وهب رفت.[۲۴]

مطیع محض

مختار پس از صلح تحمیلی امام حسن علیه السلام با معاویه، از همه امور سیاسی کنار کشید و در حومه کوفه به نام «لَقْفا» به کشاورزی مشغول شد[۲۵] و به پیروی از امام مجتبی علیه السلام سکوت اختیار نمود؛ ولی با شیوه های گوناگون مخالفت خود را با حکومت وقت ابراز می کرد. وی در مسأله شهادت «حُجْربن عُدَی»، یار باوفای امیرمؤمنان علیه السلام به دست فرماندار کوفه، با امضا نکردن نامه در آن اوضاع پراختناق، انزجار خود را از سیاست های معاویه و حکومت اموی، و محبتش به دوستداران امیرمؤمنان نشان داد.[۲۶] مختار، فضیلت های خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به ویژه حضرت علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را بین مردم منتشر می کرد و می گفت: «خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله از هر کس دیگری به حکومت و رهبری مردم و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سزاوارترند».[۲۷]

بی نام و نشان

منتقم خون امام حسین علیه السلام، مختار ثقفی تا پایان حکومت معاویه بی نام و نشان زندگی می کرد و در انتظار مولای خود حسین بن علی علیه السلام بود. هنگامی که یزید به حکومت رسید، امام حسین علیه السلام مخالفت آشکار خود را با کارهای خلاف شرع وی ابراز نمود. خبر مخالفت آن حضرت به گوش مختار رسید. وی همراه با دیگر بزرگان شیعه در کوفه، نخستین جلسه مشورتی را در منزل سلیمان بن صُرَد خزاعی تشکل دادند. پس از جلسه تصمیم گرفتند با جان و مال از امام حسین علیه السلام حمایت کنند و برای تثبیت این پیمان همگی سوگند خوردند. سپس نامه مفصلی با امضای حاضران به امام نوشتند.[۲۸] مختار با این اقدام، مخالفت علنی خود را با حکومت یزید و پشتیبانی از امامت حسین بن علی علیه السلام نشان داد و فعالیت خود را برای یاری آن حضرت و تشویق مردم برای نوشتن نامه برای ایشان آغاز کرد و به صورت عملی، وارد صحنه سیاسی و مبارزاتی شد.

نخستین میزبان

امام حسین علیه السلام در پاسخ به نامه های مردم کوفه، مسلم بن عقیل را به آن شهر فرستاد. مسلم، با وجود بزرگان و شخصیت های سرشناسی هم چون هانی ابن عروه، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و سلیمان بن صرد، مستقیم به منزل مختار رفت.[۲۹] بدین ترتیب، وی نخستین میزبان نماینده امام حسین علیه السلام بود. مختار در همان ابتدا و پیش از حضور جمعیت، با مسلم بیعت کرد.[۳۰] خبر ورود مسلم در شهر پیچید و از آن هنگام، منزل مختار مرکز رفت و آمد مردم شد.[۳۱] علامه شریف قرشی می نویسد: «مسلم به خانه مختار وارد شد؛ زیرا او از سرشناس ترین بزرگان شیعه و یکی از شمشیرهای آنان به شمار می رفت و بیش از همه به امام حسین علیه السلام عشق می ورزید و به مصالح و منافع [و اهداف] آن حضرت پای بند بود».[۳۲]

به دنبال مختار

ابواسحاق مختار ثقفی پس از دستگیری و به شهادت رسیدن مسلم، به کوفه رسید. عبیداللّه بن زیاد به شدت در پی مختار و عبداللّه بن حارث بود تا آنان را دستگیر کند.[۳۳] هنگامی که تاریکی شب بر شهر چیره شده بود، مختارکنار باب الفیل نزدیک مسجد بزرگ کوفه و میدان دارالاماره رفت و در گوشه ای ایستاد و با نا باوری به اوضاع شهر نگریست. «خدایا! چگونه یک باره ورق برگشت؟!» مختار غرق در اندیشه های خود بود که هانی ابن ابی حیه از آشنایان او، رشته افکارش را گسیخت. هانی، او را به عَمْرو بن حریث معاون ابن زیاد معرفی کرد. عمرو نیز مختار را پیش عبیداللّه برد. عبیداللّه با دیدن مختار بر سر وی فریاد زد: تو همانی که برای مسلم بن عقیل نیرو فراهم می کردی؟ مختار با تقیه پاسخ داد: من در کوفه نبودم.[۳۴]

آزاده ای در قفس

عبیداللّه به وسیله جاسوسان خود، از همکاری مختار با مسلم بن عقیل آگاه بود و از این رو، کینه عمیقی از وی دردل داشت. او تصمیم گرفته بود مختار را نیز مانند هانی بن عروه و مسلم به شهادت رساند، ولی دلایل کافی برای کشتن در دست نداشت. او برای این که عصبانیت خود را نشان دهد، با خشم فراوان چوب دستی خود را به صورت مختار کوبید که بر اثر آن، پلک چشم مختار شکافته و خون از صورتش جاری شد.[۳۵] آن ضربه باعث شد یک چشم مختار برای همیشه نابینا شود.[۳۶] عبیداللّه که در غضب خود غوطه ور بود، دستور داد وی را به زندان بیفکنند. مختار تا شهادت امام حسین علیه السلام و مدت ها پس از آن در زندان بود[۳۷]، ولی هیچ وقت تن به ذلت نداد و عزّت و آزادگی و دفاع از امام حسین علیه السلام را بر همه چیز مقدم داشت.

در برابر طاغوت

واقعه عاشورا تمام شده بود. کاروان حضرت زینب علیهاالسلام را به همراه سرهای مبارک شهدا به کوفه می بردند. عبیداللّه بن زیاد در مجلسی که اشراف کوفه را نیز دعوت کرده بود، دستور داد مختار را حاضر کنند. او بدین وسیله می خواست وی را تحت تأثیر قرار دهد و قدرتش را به رخ او بکشد. همین که چشم مختار به سر مقدس امام حسین علیه السلام افتاد، به شدت گریست و ابن زیاد را با کلمات تندی خطاب قرار داد. میان او و ابن زیاد درگیری لفظی شدیدی پیش آمد. ابن زیاد که از استدلال های مختار درمانده شده بود، با تازیانه ای که در دست داشت، ضربه ای به صورت مختار زد و دستور داد دوباره او را به زندان برگردانند.[۳۸]

دفاع از اهل بیت

ابن زیاد پس از شهادت امام حسین علیه السلام، با کمال بی شرمی در مسجد کوفه به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر و یاران خاص امیرمؤمنان علیه السلام هتاکی می کرد. روزی که عبیداللّه ناسزا گویی را از حد گذراند، کاسه صبر عبداللّه عفیف لبریز شد و لب به اعتراض گشود. ابن زیاد وی را دستگیر کرد و به شهادت رساند.[۳۹] از آن پس، کسی جرأت اعتراض نداشت. در این روزها مختار از زندان آزاد شد. هنگامی که عبیداللّه با گستاخی، ناسزاگویی به محضر پیشوایان دینی را آغاز کرد، ناگاه فریادی سهمگین و زبانی برّنده همه را تحت تأثیر قرار داد. او مختار بود که فریاد برآورد: «دروغ می گویی ای دشمن خدا و رسول! شکر خدایی را که حسین بن علی علیه السلام و یارانش را به وسیله بهشت و مغفرت خود عزیز گرداند، و تو و یزید و لشکرش را با جهنم ذلیل کرد». در این هنگام ابن زیاد با میله ای آهنین بر پیشانی مختار زد و سرش شکست. خون جاری شد و مختار دوباره به زندان افتاد.[۴۰]

روزنه امید

زندان برای شیرمردی چون مختار ناگوار بود و اندوه فراوانی احساس می کرد، ولی حادثه ای در زندان روحیه او را عوض کرد و به آینده امیدوار ساخت. وی همراه با هم رزم خود عبداللّه بن حارث، نوه عبدالمطلّب، و میثم تمّار از شاگردان ویژه و محرم اسرار امیرمؤمنان علیه السلامدر یک مکان زندانی بود. میثم با علومی که از امام علی علیه السلام فراگرفته بود، به مختار گفت: «تو روزی از زندان آزاد می شوی و به خون خواهی حسین بن علی علیه السلام قیام می کنی، و این جبّار (ابن زیاد)! که اکنون ما در بند او هستیم و قصد کشتن ما را دارد، به دست تو از بین خواهد رفت». میثم تمار در حالی که به پاهای مختار اشاره می کرد گفت: «تو با همین پاها گونه های او را لگد مال خواهی نمود».[۴۱]

سفر به مکه

مختار پس از رهایی از زندان کوفه، به مکه رفت. عبداللّه پسر زُبیر در آن جا ادعای حکومت داشت و مشغول جمع آوری نیرو برای مقابله با یزید بود. وی از نیت دنیایی و پلید عبداللّه باخبر بود و می دانست او همان کسی است که در جنگ جمل همراه خاله اش عایشه در برابر امام علی علیه السلام قرار گرفت و پدرش زبیر را نیز به جنگ تشویق کرد.[۴۲] امیرمؤمنان درباره ابن زبیر فرموده بودند: «زبیر همواره با ما بود تا آن که فرزند نامبارکش پا به جوانی گذاشت».[۴۳] از طرفی مخالفت مختار با عبداللّه بی فایده بود، ولی کنار آمدن با او می توانست پایه های حاکمیت اموی را متزلزل سازد. از این رو مختار نه از ابن زبیر کناره گرفت و نه به طور کامل اختیار خود را به دست او داد.[۴۴]

همکاری با عبداللّه

ابواسحاق مختار ثقفی پس از یک سال اقامت در طائف و برنامه ریزی قیام، به مکه بازگشت. عبداللّه بن زبیر که از بازگشت مختار باخبر شد، عباس بن سهل را نزد او فرستاد تا از مختار برای ملاقات با وی دعوت به عمل آورد. مختار به دیدار عبداللّه رفت. عبداللّه بن زبیر بیش از پیش به او احترام کرد. مختار، پسر زبیر را لایق نهضت ضد اموی نمی دانست. از این رو در نخستین کلام به ابن زبیر گفت: «به این شرط با تو بیعت می کنم که کارها را بدون مشورت من به پیش نبری، با من مخالفت نکنی و مهم ترین کارها را به من بسپاری». مختار به پسر زبیر اعتماد ندا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.