پاورپوینت کامل داستان دیوژنِ خُم نشین و مضامین مشابه آن در فرهنگ و ادب فارسی ۵۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان دیوژنِ خُم نشین و مضامین مشابه آن در فرهنگ و ادب فارسی ۵۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان دیوژنِ خُم نشین و مضامین مشابه آن در فرهنگ و ادب فارسی ۵۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان دیوژنِ خُم نشین و مضامین مشابه آن در فرهنگ و ادب فارسی ۵۰ اسلاید در PowerPoint :

۸

درآمد

درمیان کسانی که با کتاب و قلم آشنایی دارند، کمتر کسی را
می توان یافت که ماجرای معروف و شگفت انگیزِ مواجهه دیوژن کلبی با اسکندر
مقدونی و کلامِ تند و عتاب آمیزِ وی را خطاب به اسکندر نخوانده و یا نشنیده
باشد. این حکایت در فرهنگ و ادبِ منثور و منظوم فارسی، انعکاسی بسیار وسیع
یافته است تا آنجا که درخصوص آن، حداقل، هفت روایتِ مشترک المضمون و یا
قریب المضمون سراغ داریم که از آن جمله است: روایاتِ مجدودبن آدم سنائی،
محمدبن عبدالکریم شهرستانی، جمال الدین قفطی، جلال الدین محمد مولوی، امیر
حسینی هروی، ابوعلی جلابی هجویری و میرزا حبیب الله شیرازی (قاآنی)، (فروزانفر،
۱۳۷۰: ۱۶۱؛ دهخدا، ۱۳۵۷: ذیل مدخل «برتر شو از بر خورشید»؛ لباف خانگی، ۱۳۷۹:
۱۱۵ و ۱۲۳)

گمان می رود که تمامی روایات مذکور، مستقیما و یا با واسطه،
از اصل یونانی اقتباس شده باشد و احتمال وقوع «توارد» در بیان آنها بسیار ضعیف
است.

در این مقاله، ضمن ارائه روایت های مزبور، به ترتیبِ تقدمِ زمانی، وجوه تشابه و
افتراق آنها تحلیل و به پیام مشترک و یا اختصاصیِ آنها اشاره می شود؛ اما پیش
از ورود به اصل مطلب، بی مناسبت نیست که به عنوان مقدمه، شمه ای درباره احوال و
افکار دیوژن و چگونگی برخورد او با اسکندر مقدونی ــ که موضوع اصلی و اولیه
اکثر این روایات است ــ ارائه شود.

دیوژن و اسکندر

دیوژن (= دیوجانس)، فیلسوف یونانی، به سال ۴۱۳ قبل از میلاد
زاده شد و در ۳۲۳ ق. م. بدرود زندگی گفت. وی به مکتب کلبیون۱ وابسته بود و فرد
برجسته آنها محسوب می شد.

از دیوژن و اندیشه ها و رفتارهای حیرت انگیز و غیرمتعارف او
داستان های زیادی نقل شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

گویند در طریقِ انزوا و اعتزال، کار را به جایی رسانیده بود
که در خمی مأوی گرفت. از مال و متاع دنیا به کاسه ای اکتفا کرده بود که از آن،
برای نوشیدن آب استفاده می کرد. تا اینکه روزی جوانی را دید که، با کمک دو کفِ
دستش، از جویی آب می نوشید. با مشاهده این منظره، کاسه را دور انداخت و گفت:
اکنون معلوم شد که به این کاسه هم نیازی نیست! (فروغی، ۱۳۴۴: ۵۶)

وقتی او را دیدند که در روز روشن، با فانوسی افروخته، در
شهر می گشت، سبب را جویا شدند؛ پاسخ داد: آدمی می جویم! و این همان مضمونی است
که بعدها مولوی، ضمن یکی از غزلیات دیوان شمس تبریزی (با مطلعِ «بنمای رخ که
باغ و گلستانم آرزوست») آورده است:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست۲

گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما

گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

اما مشهورترین داستانی که درباره دیوژن نقل شده، ماجرای
برخورد او با اسکندر مقدونی است: اسکندر درحالی که بالای سر او ایستاده و میان
او و آفتاب حایل شده بود، خطاب بدو گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه! و او، با
نهایت تهوّر، پاسخ داد: می خواهم سایه خود را از سرم کوتاه گردانی! (همان، ص
۵۶)

۱. برتر شو از بَرِ خورشید (روایتِ مجدودبن آدم سنائی)

ابوالمجد مجدودبن آدم سنائی (متولد اواسط یا اوایل نیمه دوم قرن پنجم و متوفای
۵۲۵ یا ۵۴۵ ه . ق.) در اثر معروف خود، روایتی را به نظم آورده که با روایت
مذکور درباره دیوژن تاحدودی متفاوت است. در روایت سنائی، همانند روایت قطفی ــ
که بعدا ارائه خواهد شد ــ دیوژن با سقراط مشتبه و پادشاهِ زمان جایگزین اسکندر
شده است.

روایت سنائی، ازنظر ساختارِ داستان هم، واجد تفاوت هایی
است: پادشاه زمان، در مواجهه با بقراط خم نشین۳، ابراز تمایل می کند که سه حاجت
وی را فی الفور برآورده کند. وقتی بقراط نخستین حاجت خود را ــ که آمرزش
گناهانش است ــ مطرح می کند، پادشاه از برآوردن آن اظهار ناتوانی می کند. سپس
دومین حاجت خود را ــ که بازگشت به جوانی است ــ طرح می کند ولی این بار نیز با
ابرازِ عَجزِ پادشاه روبه رو می شود.و بالأخره سومین حاجتش راــ که افزونی روزی
است ــ مطرح می کند؛ ولی باز هم با اظهار ناتوانی پادشاه مواجه می شود:

… بود بقراط را خمی مسکن

بودش آن خم به جای پیراهن

… پادشاه زمان بر او بگذشت

دیدش او را چنان برهنه به دشت

شد برِ او فرازو گفت ای تن

گر بخواهی سبکسه حاجه ز من

هر سه حالیروا کنم تو بخواهکه منم در زمانه شاهنشاه

گفت بقراط حاجتِ اولعملم هست یک به یک به خلل

گنهم محو کن بیامرزمکز گرانی چو کوه البرزم

گفت ویحک! خدای بتواندمزد بدهد گناه بستاند

گفت پیرم مرا جوان گردانعجز و ضعف از نهاد من بستان

گفت کین از خدای باید خواستاز منی خواستن نیاید راست

… گفت روزی من فزون گردان جانم از چنگِ مرگ باز رهان

گفت این نیز کرد نتوانمملکم بر جهان نه یزدانم

… گفت برتر شو از برِ خورشیدکه رطب خیره بار نارد بید

(سنائی، ۱۳۵۹: ۶۸۹)

۲. روایت ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانی۴

شهرستانی (۴۷۹ ـ ۵۸۴ ه . ق.) در تألیف معروف خود، الملل
والنحل، به تفصیل درباره آرا و عقاید دیوژن بحث کرده است. در جایی از این کتاب،
ذیلِ عنوانِ دیوجانس کلبی، از گفت وگوی دیوژن با کسانی سخن می رود که از آنها
به «جماعتی از اهلِ بطالت و جهل» تعبیر شده است:

… [به دیوجانس] گفتند: از چه پرهیز کنی؟ گفت: از آنچه شما
آن را لذایذ انگارید، یعنی بطالت و جهل. دیگر پرسیدند از حکیم که شما را چند
بنده باشد؟ در جواب فرمود که خداوندان شما بندگان من اند یعنی غضب و شهوت و
اخلاقی چند ردیه که از این دو خُلق پدید آیند.۵ (شهرستانی، ۱۳۳۵: ۳۴۲)

۳. روایتِ جمال الدین ابوالحسن علی قفطی۶

جمال الدین قِفطی (۵۶۸ ـ ۶۴۶ ه . ق.) در معروف ترین اثر خود
تحت عنوان تاریخ الحکماء (یا اخبارالحکماء) روایت مذکور را، با نثری بس شیوا،
نقل کرده است. در روایتِ قِفطی، همانند روایتِ سنائی، دیوژن با بقراط مشتبه شده
و به جای اسکندر، پادشاهی نامشخص نشسته است:

… بعضی از علمای تاریخ آورده اند که بقراط از اهل شام
بوده…خانه و مسکنی برای خود اختیار نکرده بود. شبانگاه در جوفِ خمی خزیدی و
از جامه به گلیمی، مده العمر، قناعت [و خرسندی] داشتی. گویند: مَلِکی از ملوک
آنجا، بَر وِی بگذشت و میان ایشان مکالمات روی داد که ملک را گران می آمد. او
را گفت: تو از بندگانِ منی [چرا پایه خویش در سخن نگاه نمی داری؟]. بقراط گفت:
نه چُنان است که گمان کرده ای و اگر نیکو درنگری، نمی گویم تو بنده منی، بلکه
بنده مرا بنده ای! زیرا که تو مملوک و فرمان پذیر شهوتی و من «شهوت» را مالک و
فرمان فرمایم و او مرا مملوک و فرمان پذیر. ملک پرسید: چه باعث است بر آنکه
مأوای خویشتن خمی اختیار کرده ای؟ بقراط گفت: هرچه درمعرض فنا و زوال است،
خواهش آن را از دل بیرون کرده ام. (قفطی، ۱۳۴۷: ۲۷۶)

۴. روایت جلال الدین محمد مولوی

مولانا جلال الدین محمد مولوی رومی (۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه . ق.)، در
یکی از حکایاتِ دفتر دوم مثنوی تحت عنوان «امتحان کردنِ خواجه لقمان زیرکی
لقمان را» روایت مزبور را (چنان که شیوه معمول او است) به صورتِ داستانی داخلِ
داستان دیگر، آورده است. در این روایت، «شیخ» که هویت او نامعلوم است، جایگزین
دیوژن شده و «شاه»، که او هم هویتی نامشخص دارد، به جای اسکندر نشسته است:

…گفت شاهی شیخ را اندر سُخُن

چیزی از بخشش ز من درخواست کن

گفت ای شه شرم ناید مر ترا

که چنین گویی مرا زین برتر آ

من دو بنده دارم و ایشان حقیر

و آن دو بر تو حاکمان اند و امیر

گفت شه آن دو چه اند؟ آن زلّت است

گفت آن یک خشم و دیگر شهوت است

شاه آن دان کو ز شاهی فارغ استبی مه و خورشید نورش بازغ است

مخزن آن دارد که مخزن ذات اوستهستی او دارد که با هستی عدوست

خواجه ایمان به ظاهر خواجه وشدر حقیقت بنده، لقمان خواجه اش

در جهانِ باز گونه زین بسی استدر نظرشان گوهری کم از خسی است

(مولوی، ۱۳۵۶: دفتر دوم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.