پاورپوینت کامل حکایات شب های هجران یا یادداشت های «دیرِ ترسا» ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حکایات شب های هجران یا یادداشت های «دیرِ ترسا» ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حکایات شب های هجران یا یادداشت های «دیرِ ترسا» ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حکایات شب های هجران یا یادداشت های «دیرِ ترسا» ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :
۱
مقصود من از «دیرِ ترسا» «مؤسّسه مطالعات باستانیِ خاور
نزدیک، مرکز مطالعات آسیایی دانشگاه بارثلونا» است که چون در طبقه زیرین
دانشگاه استقرار داشته است و نگارنده این سطور بنا بر حوالت یزدانی
مأموریّت علمی و آموزشی و استادیِ کرسی زبان و ادبیّات فارسی را به مدّت دو
سال و دو ماه در آن جا داشته ام و به پیروان آیینِ مسیح، زبان و ادبیّات
فارسی و فرهنگ و معارف اسلامی را آموزش می دادم، در نخستین روزهای ورود به
انجام مأموریّت و استقرار در محلّ کار تدریس به یاد نُخستین بیت ِآغاز
دیوان «میر سیّدعلی مشتاق اصفهانی» افتادم که سروده است:
مَخوان ز دِیرم به کعبه زاهد، که بُرده از کف دلِ من آنجا
به ناله مطرب، به عشوه ساقی، به خنده ساغر، به گریه مینا…
و با گذشت زمان آن را برای دانشجویان نیز به زبان
اسپانیولی ترجمه کردم که بازتاب اصطلاحاتِ آیین مسیح در ادب فارسی را
دریابند. که بسیار مورد توجه آن ها قرار گرفت:
Oh Piadoso! No me llames del monasterio a la Kaaba,
Pues mi corazon alli se encuentra feliz ocuPado.
con las canciones de la contante, con la belleza de
la escanciadora, con la sonrisa de la coPa y con las lagrimas de la
botella.
و از ابیاتِ شاخصِ این غزلِ پیشوای سبک بازگشت ادبی، که
دلالت بر عُلُوِّ منزلت عرفانیِ شاعر دارد، اینست:
به عقل نازی حکیم تا کی؟ به فکرت این ره نمی شود طی
خِرَد به ذاتش مگر بَرَد پی، اگر رسد خس به قعر دریا!
و بی جهت نبود که در نُخستین روز آغاز به تدریس نیز به
منظور جلب توجّه دانشجویان فارسی آموز، این شعر را برای آن ها به فارسی بر
تابلو نوشتم و سپس به ترجمه آن پرداختم که بسیار مورد توجّه آن ها قرار
گرفت:
این زیرزمینی است که بر روی زمین نیست!
در رویِ زمین، زیرزمینی به از این نیست
Esto es un sotaacutentilde;o que sobre la tierra no esta,
sobre la tierra no se esta mejor que en este sotaacutentilde;o.
این یادداشت ها که البته همه آن ها هم نیست به هر حال
داستان و افسانه نیست بل که واقعات ایامی است که در آن دیار به انجام وظیفه
علمی و آموزشی اشتغال داشته ام و در شهر بارثلونا که تخته بندِ التهاب
فعالیتِ سیاسی احزاب گوناگون بود، این زیرزمین را مأمن و پناهگاه و جایگاه
ساعاتِ فعّالِ زندگیِ علمی و آموزشی و دانشگاهی خود دانسته ام. که روزها
نخست به تهیه مطالب درسی جهت آموزش به دانشجویان پویا و جویا و علاقه مند
به یادگیری زبان و ادبیات فارسی مصروف گردیده است و به موازات آن خود بر
یادگیریِ زبان اسپانیولی به منظور کامیابیِ بیشتر در آموزش زبانِ فارسی
اهتمامی مداوم و بی وقفه داشته ام زیرا در نخستین ماه های تدریس با
استیلایی که از سابقه تجربه آموزشی در انگلستان داشتم، به زبان انگلیسی درس
می دادم امّا در روز نُخست که با دانشجویانِ داوطلبِ یادگیری زبان فارسی
دیدار داشتم به آن ها گفتم که اگر شما در یادگیری زبان فارسی از خود علاقه
و دلبستگی ابراز دارید به شما قول می دهم که از نیمسال دوم فارسی را به
زبان اسپانیولی تدریس کنم و در انجام این منظور بود که خواندن و یادگیری
زبان اسپانیولی را آغاز کردم.
به اجمال می گویم که دانشگاه بارثلونا، دانشگاهی زنده و
پویا و برخوردار از شورِ زندگی و عطشِ حیات و سر زندگی است و هر چند
ساختمان آن قدیمی و سنّتی و به سبک معماریِ کلیسایی است امّا مایه و راز
آراستگی و هم آهنگیِ همه بخش ها در پیشبرد مقاصد آموزشی، علمی و تحقیقاتی و
دستیابی بر پیشرفت مادّی و معنوی و فرزانگی است.
زندگی در بارثلونا برای توانگران، آسان و لذّت بخش و
برای بینوایان و یک لاقبایان بسیار دشوار و طاقت فرسا است و به مصداق کلام
ویکتور هوگو[۱۸۰۲ـ۱۸۸۵م[Victor Hugo/ که می گوید: «بهشتِ توانگران از دوزخِ
بینوایان پدید آمده است.» در کنارِ دارندگی ها، سازندگی ها و برازندگی ها و
ظرافت ها و زیبایی هایی که این شهر عظیم را سرِپا و پُررونق و مرکز تجارت و
صنعت و فعالیت در همه زمینه ها به عنوان پایتخت مُدِرنیسم اروپا زنده نگاه
داشته است، می توان در گوشه و کنارِ خیابان ها یکتا پیراهنان و بی خانمانان
و از کار افتادگان و ناتوانانی را یافت که در انتظارِ نواخت و دلجویی و
کمکِ مالیِ آیندگان و روندگان در این شهر زیبا و پُر ازدحام و غوغا هستند.
با آن که شاعران فارسی زبان به شیوایی و رسایی
سروده اند:
…بی رنگی است و بی صفتی، وصفِ عاشقان
این شیوه کَمْ طلب ز اسیرانِ رنگ و بوی…
امّا در این شهر همه چیز در پرتو رنگ های گوناگون عیار
می خورد و عرضه و ارائه می شود. از سویی رنگ است و نیرنگ و انواع آب رنگ و
از سوی دیگر هیچ رنگی خوار و بی مقدار نیست زیرا هم در انتخابِ آن دقّتِ
بسیار شده است و هم در کاربُرد و نمایش و پردازشِ آن.
اقامت خارجی ها در اروپا به طور عامّ و از جمله
بارثلونای کاتالونیا یا در هتل است و یا در پانسیون. که من در هیچ یک از
این ها اقامت ندارم و زمانی که در نخستین روزهای مأموریت از سوی سفارت
ترتیب استقرارِ بدوی فراهم ساخته بودند، در هتل اقامت داشتم و رسید پرداخت
را فرستادم که از پرداختِ آن خودداری ورزیدند.
چهل و هشت درصد از صاحبان منازل در اروپا و از جمله در
بارثلونا که به اصطلاح! Single family هستند، بخشی از خانه خود را اجاره
می دهند. در شهرهای توریستی مانند بارثلونا شرایطِ تهیه مسکن، تحمیلی،
دشوار، گران و با دریافتِ معادل دوماه اجاره بها از پیش، به عنوان ودیعه
معمول است و میزان تحمیلی اجاره تعیین شده را نیز دو یا سه روز پیش از ماه
بعد و پیشاپیش می گیرند و البته هیچ گاه قراردادی نه امضا می کنند و نه
رسید می دهند زیرا بستنِ قرارداد مستلزم پرداخت هزینه های بسیار است و به
هیچ وجه نمی خواهند بابت دریافتِ مبالغ اجاره بها، به دولت مالیات
بپردازند. افزون بر آن عقد قرارداد مدّتش باید طولانی باشد و کوتاه مدت
برای آنها پذیرفته نیست چون می گویند خواستارِ اقامتِ کوتاه می تواند در
هتل و یا هُسْتِل اقامت کُند و نه در منزلِ أفرادِ ساکن و مقیم و ملاحظه
می شود که برای افرادِ سایرِ کشورها بسیار ظالمانه و تحمیلی است.
در بارثلونا دشوارترین بخش کارِ هر عضو اعزامی، تهیه
مسکن است زیرا از چارسویِ گیتی به این شهرِ عظیم و زیبای مدیترانه یی،
گردشگران و سبکبارانِ ساحل ها روی آورده اند و دشواری ها هم بیش از آنست که
با بیان و بَنان بتوان بازگو کرد. چنان که برای مثال چون به قاعده
«لاضَرَرَ و لاضِرار…» باور ندارند، از پولِ ارسالی به حساب بانکی نیز
ماهیانه به عناوین گوناگون مبالغِ گزاف و وحشتناکی برداشت می کنند.
امّا با این اوصاف در این جا (بارثلونا) لبخندِ گل ها
را هر بامداد در دامن دشت و باغ و گردشگاه و خیابان و این سوی و آن سو
می توان دید که به آفتاب خوش آمد می گوید: خنده جام و قهقهه صراحی را نیز
که در دستِ سرمستانِ میخانه ها و شب زنده دارانِ شادخوار که سرودهای خوش
سرداده اند ــ می توان شنید و پژواک نوای بلبل و قناری و نغمه دیگر مرغان
را که در میان شاخسار درختانِ پر شاخ و برگِ این شهر ساحلیِ دریای مدیترانه
به راز و نیاز عاشقانه پرداخته اند و زمزمه باد و نجوایِ نسیم را که در گوش
جانِ گل ها و گل برگ های درختان و گیاهان، أسرارِ هستی را فرو می خوانند،
شنیده می شود و نوای آب جویباران را که بر بستر صخره ها، رقصان بر سنگ و
گیاه آبشارها بوسه می زنند و آدمیان را می توان دید که به یکدیگر مهر
می ورزند و از نثارِ محبّت به یکدیگر دریغ روا نمی دارند. تخریب و انهدام
را قرن ها پیش از این ترک گفته و از یاد برده اند و همزمان آبادانی و
سازندگی را برگزیده و در طیّ زمان و بدون وقفه ادامه داده و در طیّ طریق در
امتداد راهِ سازندگی و برازندگی به خود تردیدی راه نداده اند.
* * *
یکشنبه ۲ بهمن ماه / ۱۳۷۹ / ۲۱ ژانویه ۲۰۰۱ Plaza de
PILAU
آب و هوای مدیترانه یی که مزایا و مواهبش زبانزدِ همگان
و بی نیاز از شرح و بیان است سرمایِ آغشته به وجودم را رفته رفته می زدایَد
و مرا گرما و حیات می بخشد امّا سوزِ درون همچنان به قوّتِ خودش باقی است و
با خود می گویم
…چه گویمت که ز سوزِ درون چه می بینم؟
ز اشک پُرس حکایت، که من نِیَم غمّاز
و اندکی بعد بر سرِ عقل! می آیم و با خود می گویم:
ز مشکلاتِ طریقت، عِنان متاب ای دل
که مردِ راه، نیندیشد از نشیب و فراز
طهارت أَرْنه به خونِ جگر کند عاشق
به قولِ مُفتیِ عشقش درست نیست نماز
به گِرداگِرد خود می نگرم و می بینم که همراهیِ طبیعت و
بدایع خلقت، دست های سازنده و مغزهای آفریننده در طیّ قرون و أعصار در این
دیار، مردم و سرزمینی را ساخته و پرداخته و آراسته است که هرچند همگان
لذّت پرستی و بهره یابی و غریزه نوازی و زیبا و زیبایی پرستی و زندگی به
مفهوم نهادینه آن را بدون شاخ و برگ و زواید، بسیار عزیز و گرامی می دارند
و آن را مکانتی والا می بخشند، امّا در عین حال، ظرافت ها، تجلیّات ذوق و
سلیقه و وقار و متانت و بزرگواری و آهستگی و آزرمگینی و کوشندگیِ بی امانِ
آن ها را نیز در تعالی بخشی و حفظ و نگاه داشتِ کشور خویش همواره در هر
نقطه از شهر و روستای سرزمین خود در برابرِ دیدگانِ تماشاگران و بینندگان
می گذارند و قدر و قیمت و مکانتِ کوشش هایِ چندین نسل از مردم کشور خویش را
در ساختن و پرداختن و به وجود آوردن چنین محیطِ آسایش بخش ــ نیکو می دانند
و نه تنها از بهایِ مادّی آن نمی گذرند بلکه با شگردها و مهارت ها و
ظرافت های ویژه و آمیخته به ادب و فرهنگ و ظرفیّتی کم نظیر ــ بازدید
کنندگانِ سراسرِ جهان را ربوده و مسحورِ زیبایی های خویش می گردانند، بر
بهداشت و پاکیزگی ــ اهتمامی در خورِ تحسین و علاقه یی در سر حدّ وسواس
دارند و می کوشند تا پیراستگی و آراستگی را در دنیای ممکنات و نه تخیّلات
در میان همگان از آیندگان و روندگان نهادینه سازند، چشمانِ تیز و دیدگان
ژرف نگرِ آنها یکایکِ اشیاء و پدیده ها را تا اَعماق وجود هر یک می کاود
وبا نگاه خاموشِ خویش چه بسا با آدمیان سخن ها می گویند که هر چند می تواند
شرح و بیان فراوان داشته باشد اما یُدرَک و لایوصَف است که به تعبیر و
تقریر درنمی آید. [ورای حدِّ تقریر است…]
تعمیم فرهنگ و بهداشت و اعتلایِ فرهنگ زندگی ــ که در
دنیای تبلیغ پیوسته از طریق انواع و اقسام کارافزارهایِ خبری و رسانه یی به
آن ها دمیده شده است ــ شهروندانش را به آن چنان رفاه و برخورداریِ این
جهانی عادت داده است که شهر را به صورت جامعه یی مصرفی society wasteful
درآورده است و انبوه زباله ها با وجود کوشندگی و تلاش پیوسته مسؤولانِ
پاکیزگی همچنان چشمگیر و جای جای شهر مالامال از پی آمدهای دنیای مصرفِ
بی بندوبار و لجام گسیخته است.
انواع ورزش ــ در میان زنان و مردان، کودکان و جوانان و
پیران ــ جایگاهی خاصّ و مقامی ممتاز دارد. اگر نه چند کانال، بدون انقطاع
یک کانال از تلویزیون همواره به پخش مسابقه یی ورزشی و گزارش و تفسیرهای
مربوط به آنها اختصاص دارد.
سالخوردگان نیز در این دیار کم نیستند و بسیارند کسانی
که یا در سرایِ سالمندان به سر می برند و یا آنکه برای خویش پرستارِ
ویژه یی معمولاً از اهالی کشورهای اسپانیولی زبانِ امریکای لاتین استخدام
کرده اند. اینان یعنی سالخوردگان اگر نه خطرِ بالفعل بلکه دشواری عمده یی
برای این قبیل جوامع محسوب می شوند.
* * *
دانشجویی که تا بدان حدّ با ادب و فرهنگ و آداب و
عاداتِ ایرانیان آشنایی دارد که برای مثال می گوید ایرانیان درباره «زن»
مَثلی دارند و می گویند: «زن بلاست، امّا وای به حالِ خانه یی که این بلا
در آن نباشد.»
La mujer es un a Problema, Peroacute; que Pena da una casa
sin Problemas.
پیداست که با درس و بحث هیچ گاه شوخی ندارد.
یکی دیگر از دانشجویان، شب هنگام که از کلاس درس بیرون
می آمدیم مرا همراهی کرد و در طیّ راه می گفت امسال برنده جایزه نوبل در
ادبیّات نویسنده یی از کشور چین بود و چرا نویسنده یی از ایران برنده جایزه
نوبل در ادبیّات نباشد؟ وی که مدّت هشت سال است پس از دریافت دانشنامه
کارشناسی در فلسفه از دانشگاه بارثلونا ــ به تدریس در دبیرستان ها اشتغال
دارد و همانندِ معلّمانِ کشورمان از ادب و وقار و متانت برخوردار است، از
زمان بازی های المپیک در بارثلونا / ۱۹۹۲ به بعد در جیرونا و سابادِل به
تعلیم و آموزش پرداخته است. پنج سال گذشته به خواندن حافظ مشغول بوده است و
اظهار می دارد که هر روز یک غزل از حافظ را می خوانَد. به دریافتنِ آگاهی
بر انتشارات تازه مربوط به ادب و فرهنگ و هنر ایران به زبان اسپانیولی ــ
علاقه یی فراوان دارد و هرگاه که به کلاس درس می آید ــ ترجمه کتابی تازه
را با خود به همراه می آورد و خواستار رفع دشواری هایش می شود. او ضمن
ستایش از کمیّت و کیفیّت کارِ من در آموزش به دانشجویان می گفت: هر روز
به تر از پیش، زبان فارسی را به اسپانیولی به ما می آموزید. پدر وی در
ونزوئلا بسر می بَرَد و می گفت تنها دو سال پیش ــ یک هفته به آنجا رفتم و
او را دیدم.
همین آقا در چهارشنبه شب ۳۱ ژانویه ۲۰۰۱ = ۱۲ بهمن ماه
۱۳۷۹ که پس از شرکت در کلاس درسِ دانشگاه به همراه یکدیگر به خانه باز
می گشتیم با قدردانی ویژه یی از کمّ و کیف کارمن می گفت: «شما هم استادِ
بسیار خوب و هم استادِ درسِ زندگی هستید». گفتم: شما لطف می فرمایید. گفت:
به هیچ وجه گزاف نمی گویم و مبالغه شیوه و سیره من نیست و چون دبیر فلسفه و
آگاه به مباحث منطقی است ــ به راستی از اغراق گریزان و نَفور است. به او
گفتم: شما چون خود، شغل آموزشی دارید، چنین می پندارید و اظهارِلطف
می فرمایید. من برای معلّمان و نقشِ اساسی و ویژه آن ها احترام ویژه یی
قایل هستم و کارِ آن ها را در سازندگی، تعیین کننده و بسیار مهمّ در
بالابردن معرفت در میان افراد هر ملّت می دانم. در این اثنا شعرِ خوبی به
یادم آمد که آن را برایش خواندم و آنگاه به درخواست وی ــ در گوشه خیابان
ایستادم و در دفترش به خطّ خوش فارسی به رسم یادگارِ ایّام اقامت در این
دیار نگاشتم:
در جهان نَبْوَد برِ أهلِ خِرَد
برتر از کارِ معلّم، خدمتی
او توانَد کرد با تعلیمِ خویش
نیکبختی را نصیبِ ملّتی
آنگاه hasta la vista و Adios تا دیدار بعد، خداحافظ
گفتم و به راه خود رفتم
* * *
دوشنبه ۲۴ بهمن ماه ۱۳۷۹ / ۱۲ فوریه ۲۰۰۱ میلادی
بامدادان به دلیل بلاتکلیفی هایِ ناشی از کُندیِ کارها
بسیار ناراحت و نگران بودم به طوری که تصمیم گرفتم به کارهایِ ادبیِ شخصی
در منزل بپردازم و از رفتن به دیرِترسا تا هنگام فرارسیدن زمانِ تدریس
خودداری ورزم. دیوان حافظ را گشودم که کارِ ناتمام خود را اندکی به پیش
ببرم به این بیت چشمم روشن و دلم خُرّم گردید.
ای دلِ غمدیده حالت به شود، دل بد مکن
وین سرِ شوریده بازآید به سامان غم مخور
و خواننده عزیز زمانی به ظرافتِ ویژه در این شعرِ خواجه
رندان متوجّه می شود که بداند «دل، بد مکن» به معنیِ «مَترس و غم مخور» که
بدونِ کم و کاست ترجمه «لاتَخَفْ و لاتَحْزن» است که در آیه ۳۳ سوره عنکبوت
با دلداری و نویدِ الهی به پیامبری نگران و مشوّش آمده است که مُفاد آن به
طورِ ضمنی اینست که «إنّ اللّهَ مَعَنا = خدا با ما است.» به یاد آوردم که
«مفرِّحُ الأَحزان» برطرف کننده حُزن و اندوه ــ در نزد عارفان ــ عبارت از
ایمان به قضا و قَدَر است با خود گفتم: «…شرمنده می کنم به تحمّل، زمانه
را» از شما چه پنهان می خواستم پیش از آن با دورنگار احوال شخصی را به زبان
شعر به خواجگانِ ری چنین اعلام دارم:
…همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
ز نوای مرغ یاحق، بشنو که دردل شب
غم دل به دوست گفتن، چه خوش است شهریارا
امّا با قراءت غزل حافظ خودداری ورزیدم و بپا خاستم و
به دانشگاه آمدم، ساعت ۵/۱ بعدازظهر، خانم تقوی مُنشیِ سفیر تلفن کرد که
نظر آقای سفیر بر اینست که شما از مقامات دانشگاه بخواهید که مقامات
دانشگاه بارثلونا تمدیدِ مأموریّتِ شما را به تنهایی منظور قرار ندهند بل
که به طور کلّی بر همکاری تأکید ورزند. پاسخ دادم: البته می دانید که چنین
کاری باید آراسته به ظرافت و نه به صورتِ درخواست و تقاضا باشد ایشان
پذیرفت و گفت که سخن شما را به سفیر منعکس خواهم کرد.
* * *
سه شنبه ۶ فوریه ۲۰۰۱ (هتل کُلن بارثلونا)
حضور سفیر جمهوری اسلامی ایران و دیدار با
فارسی آموزانِ دانشگاه به همراه دو تن دیگر از اعضای سفارت در این دیدار که
با حضور همه دانش جویان دانشگاه از مبتدیان و متوسّطان و پیشرفتگان در ساعت
۶ بعدازظهر انجام پذیرفت، پس از خیر مقدم و معرّفی یکایک دانشجویان به آقای
مهندس سیدحسن شفتی که از مادرید به بارثلونا آمده بود، گفتم:
فارسی زبانانِ جهان از موهبتی عظیم برخوردارند و به
گنجینه یی گران قدر از دانش و فرهنگِ ایران دسترسی دارند که توانسته است
دل ها را از دور به یکدیگر نزدیک کند و افزون بر آن که در جلبِ محبّتِ
افرادِ ملّتِ ایران در طیّ قرون و اعصار نسبت به یکدی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 