پاورپوینت کامل یادگیری مداوم ; راهبرد پایدار آموزش و پرورش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یادگیری مداوم ; راهبرد پایدار آموزش و پرورش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادگیری مداوم ; راهبرد پایدار آموزش و پرورش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یادگیری مداوم ; راهبرد پایدار آموزش و پرورش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۷
چکیده
امروزه نمی توان ،نقش آموزش و پرورش را برای آینده جامعه کم اهمیت شمرد. بنیان همبستگی اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، توسعه پایدار، تعالی انسانیت، صلح و دوستی همگی به آموخته ها وآموزه های آموزش و پرورش وابسته است .لیکن آموخته های دوران مدرسه، برای نیل به چنین اهداف متعالی، نارسا جلوه می کند. درنتیجه، یک بازاندیشی بنیادی در ساختار، روش ها، محتوی، شیوه های سازماندهی و به ویژه تمرکز برراهبردهای یادگیری که به بهسازی آموزش و پرورش منجر شود، ضرورت دارد. به گونه ای که فرد دریک فرایند دائمی، آگاهانه و مسئولانه، درگیر یادگیری شود و تعهد خود را نسبت به خود آموزی ازطریق ایجاد، تقویت وتثبیت رویکرد «یادگیری مداوم» ارتقا دهد .
در این مقاله ضمن بیان مفاهیم «تربیت» ،«آموزش»، «یادگیری» وبه ویژه «یادگیری مداوم» و ضرورت های آن در پرتو تحولات، به منظور توسعه آن در نظام آموزشی، ده راهکار عنوان و مورد بحث قرار گرفته شده است . هریک از این راهکارها درتعامل با یکدیگر می تواند در تعمیق و توسعه یادگیری مداوم در نظام آموزشی مؤثر باشد .
کلید واژه ها : آموزش وپرورش، تربیت، یادگیری، تدریس، یادگیری مداوم
مقدمه
اهمیت ارتباط تعلیم وتربیت(تربیت)(۲)با انسان به اندازه ای است که آن را «اشرف صناعات» و پربهاترین دستاورد آدمی قلمداد کرده و انسانیت انسان را مرهون آن دانسته اند. آنچه به حقیقت معرف آدمی است همانا ، بنیانگذاری تعلیم و تربیت است.کانت، فیلسوف شهیر آلمانی در این باره می نویسد «بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد وآدمی چیزی جز آنچه تربیت از او می سازد، نیست» (شکوهی،۱۳۷۲ :۶۲). توجه به نقش تربیت دربیان هلوسیوس، حکیم یونانی، بدین گونه آمده است که «علمِ تعلیم و تربیت قادر به انجام هر کاری است» وبه تعبیرنیچه «زمانی خواهدآمد که زمان هیچ اندیشه ای، جز افکار تربیتی رانشناسد» (آدلر، ۱۳۷۰ : ۱۱۶). لیکن این پیشرفت ها اگرچه کند؛ اما محسوس بوده است. میالاره دراین باره می نویسد: «… آدمی در سیر تحول بینشی خود، در مرتبه نخست به هیئت، سپس به علوم فیزیکی و آنگاه به زیست شناسی و اکنون به مطالعات علوم اجتماعی علاقه مند شده است و اینک نوبت جهانی ترین، ضروری ترین و قدیمی ترین فعالیت آدمی یعنی تعلیم وتربیت است که به مقام علم ارتقا یابد و این تحولی است که اینک ما شاهد آن هستیم» (میالاره،۱۲۱:۱۳۷) اما معنای دقیق تربیت ومفاهیم مرتبط با آن (آموزش، تربیت و یادگیری ) چیست؟
«تربیت»، «آموزش» و «یادگیری»
از تعلیم و تربیت، تعاریف گوناگونی ارائه شده است. از آن جمله: تعلیم و تربیت، فعالیتی است مداوم و جامع برای رشد و تعالی انسان، غنای فرهنگ و تکامل جامعه (صفوی، ۱۳۶۹: ۲۴). هدایت یا راهنمایی افراد در ابعاد رشد (همان مأخذ:۳۵). تربیت…یعنی اتخاذ تدابیر مقتضی جهت فراهم ساختن شرایط مساعد برای رشد (شکوهی، ۱۳۶۳ : ۶). از نظردکتر هوشیار «تعلیم و تربیت فعل و انفعالی است میان دو قطبِ سیال که مبسوقِ به اصلی، متوجه به هدفی و مستلزم طرح و نقشه ای است» (همان مأخذ: ۳۶). به عقیده جان دیوئی،آموزش و پرورش عبارت است از «تجدید بنا یا سازماندهی مجدد تجربه به طوری که به معنای تجربه بیفزاید و توانایی هدایت جریان تجربه بعدی را افزایش دهد (اسمیت ، ۱۳۷۰: ۵۲). «هر نوع اقدامات متوالی برنامه ریزی شده ای که نگرش انسانی داشته، هدف آن یادگیری و فهم فراگیران باشد، تعلیم و تربیت تلقی می شود (جارویس ، ۱۳۷۸ : ۲۲). از تعاریف متنوع ارائه شده، چنین برمی آید که:
الف موضوع تربیت انسان (متربی) است که هم هدف و هم وسیله تعلیم و تربیت است .
ب انسان دارای ابعاد وجودی و توانایی های بالقوه بی شماری است و رسالتِ تربیت، تسهیل شرایط رشد و تداوم آن برای شکوفایی استعدادها است .
ج عمل تربیت مبتنی بر اصول شناخته شده ای است که مبتنی بر تعامل معلم و دانش آموز است که بخش عمده آن بر آموزش (تدریس) استوار می شود.
د برآیند عمل تربیت، معطوف به یادگیری است. اساساً، تمامی کشش ها و کوشش های تربیتی، معطوف به«یادگیری» است یادگیری که در جهت رسالتِ انسانی تربیت باشد. در واقع «رسالتِ حقیقیِ تربیت پروراندن انسان پرسش جویی است که می خواهد راه تکامل همه جانبه خود را هموار سازد و به رموز فردی و اجتماعی خود و دنیای متغیری که در آن زندگی می کند ،تا آنجا که ممکن است آشنا شود، با دنیا و انسان های دیگر مرتبط شود، زندگی دهد، زندگی کند و زندگی خود و دیگران را با عشق و دانش شکوفا سازد. تعلیم و تربیت جمیع پدیده ها و فعالیت هایی است که انسان را در این فراگرد خلاق یاری و به وی اجازه می دهد تا دنیا را روشن تر و آگاهانه تر ببیند و هنر دیدن، عشق ورزیدن، آفریدن، هنرمند بودن و زیستن را به او بیاموزد» (پتروفسکی و دیگران، ۱۳۵۶). در این فرایند، تربیت نیاز به مکانیزم هایی دارد که از آن جمله «آموزش» است. آموزش، ابزاری در خدمت یادگیری و در نتیجه تربیت است. برتون، آموزش را «انگزیش(۳)، راهنمایی(۴)، جهت دهی(۵) و تشویق(۶) یادگیری» تعریف می کند (chauham 1992, P:4). انگزیش برای یادگیری انگیزه ایجاد می کند و فعالیت های اتفاقی را به سوی فعالیت های جهت داده، سوق می دهد. جهت دهی باعث صرفه جویی در وقت و افزایش توان یادگیری می شود. راهنمایی برای توسعه توانایی های جدید، مهارت ها، نگرش ها و دانش به منظور سازگاری با محیط بیرونی لازم است وتشویق یادگیرنده را در کسب حداکثر یادگیری کمک می کند. بنابرآنچه گفته شد، رسالتِ نظام آموزشی نه صرفاً سامان دادن امرآموزش بلکه اساساً غنابخشی ومعنا دهی به «یادگیری» است که تبلور و تجلی واقعی آن در یادگیری مداوم است .
مفهوم یادگیری مداوم
یادگیری مداوم،تحت عناوین دیگری مانند:«یادگیری دردوران زندگی»(۷)، «یادگیری مادام العمر»(۸)، «یادگیری مستمر»(۹) هم آمده است. یادگیری مداوم چیست؟ آیا یک روش است و یا یک ابزار؟ مقصد است یا فرایند؟ و بالاخره محدوده آن کدام است؟در پاسخ به این پرسش ها باید گفت ،یادگیری مداوم، دارای کلیتی است که همه سطوح و مراحل سنی را در برمی گیرد و در پی آن است تا محیط های یادگیری خارج از مدرسه را با محیط یادگیری درون مدرسه ارتباط دهد و مرزهای تصنعی یادگیری را از بین ببرد. یادگیری مداوم بیانگر آن است که هر محیطی ،بالقوه یک محیط یادگیری است و در نتیجه مدرسه دیگر جایگاه منحصر تعلیم و تربیت نیست. «آموزش مداوم دارای جامعیتی است که کلیه اجزا و عناصر آموزشی و پرورشی را در برمی گیرد. این نوع آموزش، نظام آموزشی خاصی نیست، بلکه بستری است که هر طرح آموزشی جامع بر مبنای آن ایجاد می شود ، لذا باید زمینه ساز پیشرفت و توسعه هر یک از اجزای تشکیل دهنده نظام تربیتی باشد» (ابراهیم زاده ، ۱۳۷۳ : ۱۹).
ماهیت حقیقی در این نوع آموزش، تربیت آن گونه انسانی است که بیاموزد چگونه نیات و افکار خود را بیان کند ، چگونه محیط را مورد پرسش قرار دهد و هر چه بیشتر شخصیت واقعی خود را بازیابد و بازنماید. انسان، موجود کامل نشده ای است که فقط با برخورداری از آموزشی که سمت و سویِ آن یادگیری دایمی و همه جانبه باشد به شکوفایی خواهد رسید . بدین لحاظ آموزش و پرورشی که بر مبنای فلسفه آموزش مداوم ایجاد و گسترش یابد ، به تحقق رساندن هستی وشکوفایی همه توانایی های بالقوه وجود انسانی را مورد توجه قرارخواهد داد. گراس(۱۹۸۱) در تعریفی از یادگیری مداوم می نویسد «یادگیری مداوم، رشدی است که جهت آن را خود شخص تعیین می کند، یعنی فهم خویش و جهان و کسب مهارت ها و توانایی های جدید . تنها ثروت واقعی که فرد از کف نخواهد داد ، سرمایه گذاری بر روی خود است . آموختن مداوم، یعنی فرح و شادمانی نحوه کار با اشیاء ،شعف و شورآگاه شدن از برخی زیبایی های تازه جهان، لذتِ ساختن چیزی به تنهایی یا با دیگران» (فرجامی،۱۳۷۲: ۸۶).
ادگارفور(۱۰)رییس کمیسیون بین المللی توسعه تعلیم و تربیت، پس از اتمام گزارش تحقیقی خود که درکتاب ارزشمند «آموختن برای زیستن(۱۱)» آمده است، ازموضوع یادگیری مداوم غافل نمانده است (پتروفسکی و دیگران ، ۱۳۶۵). این گزارش در زمان خاص خود( ۱۹۷۲) دارای این مزیت ارزنده بودکه مفهوم آموزش در طول عمر را در شرایطی که نظام آموزشی سنتی با چالش های متعددی مواجه بود، به خوبی نشان داد؛ مفهومی که هنوز پس ازگذشت یک ربع قرن، محور اساسی و چالش آموزش وپرورش باقی مانده است. ژاک دلور(۱۲) ، رییس قبلی کمیسیون بین المللی آموزش و پرورش برای قرن ۲۱، طی گزارشی که تحت عنوان: «یادگیری ،گنج درون(۱۳)» (۱۹۹۶) منتشر کرده است.چهار ستون را زیر بنای آموزش و پرورش معرفی می کند تا به کمک آن هیچ یک از استعدادهای انسانی که همچون گنجینه ای درنهاد هر انسانی نهفته است، بلااستفاده باقی نماند وبه فعلیت برسد. این بنیان ها عبارت اند از :
یادگیری برای دانستن(۱۴) ۲. یادگیری برای انجام دادن(۱۵)۳. یادگیری برای باهم زیستن(۱۶)۴. یادگیری برای زیستن(۱۷)(دلور، ۱۳۷۵). وایتهد، نیز با بی مرز تلقی کردن جهان بر این باور است که انسان یک هستی زنده است و آموزش و پرورش الزاماً باید «خود یادگیری» وی را برانگیزد و هدایت کند. او باید از جمیع فرصت های فراهم آمده در سراسرعمراستفاده کند و به منزله یک فرآیند، انسان را از وضعی به وضع دیگر و از «بودن»های محدود به « شدن» های نامحدود ، مبدل سازد .یادگیری مداوم ،خوداتکایی ،یادگیری و خودآموزی در طول زندگی است .دانش آموزان باید طوری تربیت شوند که به مطالعه عادت کنند و آن را یکی از اساسی ترین نیازهای خود بدانند .یادگیری مداوم ،در حقیقت نوعی تعهد به خود آموزی است .درنتیجه، آموزش مداوم نه روش و نه ابزار بلکه یک فرایند کلی است و روح آموزش ، یادگیری و در نتیجه تربیت است .
اهمیت و ضرورت یادگیری مداوم
چالشی که انسان امروزی با آن روبرو است ، پدیده ای است که از آن تحت عنوان« انفجار اطلاعات(۱۸)» نام برده می شود. آثار این تغییرات و تحولات دست مایه کار بسیاری از نویسندگان و صاحب نظران قرار گرفته است. صرف نظر از بیان ابعاد این تحولات، نتیجه آن، طرح دو پرسش اساسی را اجتناب ناپذیر می کند. پرسش نخست این است که، آثار این تحولات و دگرگونی ها بر نظام آموزشی چیست؟ و دوم پرسش آن است که، نظام آموزشی چگونه با این چالش باید روبرو شود؟ در پاسخ به پرسش اول ، سه اثر عمده قابل ذکراست :
۱. انباشت بیش از حد دانایی(۱۹):مقیاس انباشت دانش در همه زمینه ها صرفاً بدین معنی است که ما نمی دانیم آنچه به دانش آموزان (دانشجویان) باید انتقال یابد را چگونه انتخاب کنیم؟ چگونه سیل اطلاعات را می توان طبقه بندی کرد؟ چگونه و با چه شیوه هایی باید آنها را انتقال داد ؟
۲. پدیده ناهمزمانی(۲۰):این پدیده حاکی از آن است که سیل اطلاعات، دایم در حال نو شدن است. با گسترش دانش جدید و کهنه شدن آن. ایده ها اصلاح می شود، به گونه ای که حتی با بازآموزی، امکان به روز کردن (۲۱) آن دشوار است.
۳ . نامناسب بودن(۲۲): برمبنای این ویژگی دانش آموزان مسایلی را می آموزند که ازنیازهای فردی واجتماعی به دور است. حتی آموزش های فنی حرفه ای در اغلب موارد افراد رابرای نیاز بازارکار آماده نمی سازد(کینگ واشنایدر،۱۳۷۴: ۲۴۸).
اما در پاسخ به پرسش دوم، نظام آموزشی دو راه دارد ، یا باید خود را از تغییرات دور نگهدارد یا باید بتواند دانش آموزان را برای مقابله و مواجهه با تغییرات مهیا ومجهز کند. راه حل نخست نه منطقی و نه امکان پذیراست. منطقی نیست، چرا که واقعیت حجم تغییرات وماهیت شتابنده آن را نمی توان انکار کرد و امکان پذیرنیست، زیرا مرزهای ارتباطی عصر جدید را نمی توان کنترل کرد. لذا تصور این که نظام آموزشی نیاز به مواجهه با تغییرات ندارد و یا نباید تغییر کند ، اشتباه است لذا قسمت اعظم این تغییرات ضرورتاً باید، نه به قصد آراستن نظام و آن هم برای دنبال کردن اهداف کهنه ، بلکه به یک جهت و هدف بی تناقض و منطقی هدایت شود که این ضرورت دنیای پیشر و است. به بیان تافلر «دنیای آینده به افراد کم سواد یا بی سواد نیاز ندارد که کارهای تکراری انجام دهند، به افرادی نیازمند است که بتوانند به داوری های مهم و دقیق دست بزنند و راه خویش را در محیط های تازه پیدا کنند و بتوانند روابط جدید را در واقعیتی که در حال تغییر است ، تمیز و تشخیص دهند (تافلر ، ۱۳۷۲). از این رو مفهوم «یادگیری در طول زندگی» به عنوان یکی از کلیدهای ورود به قرن بیست و یکم تلقی شده است که نیل به آن مستلزم، راهکارها و عملی کردن آن است. اهم راهکارهایی که می تواند، یادگیری مداوم را در نظام آموزشی توسعه و تعمیق بخشد ، عبارتند از :
راهکار نخست : گذر از «یاددهی» به «یادگیری»
«من به کسی که آرزویی برای آموختن ندارد ،چیزی تعلیم نخواهم داد .همچنین هیچ مطلبی را برای کسی که خود در جستجوی درک آن نیست ، توضیح نخواهم داد».این بیان کنفوسیوس ،معنای عمیق یادگیری را نشان می دهد و مؤید آن است که «یاد دهی» نافی و ناقض «یادگیری» است. آموزش در عملکرد سنتی خود، بر اساس «دادن » و «گرفتن» استوار است. این شیوه در گذشته به دلیل عدم گستردگی دانش، معلم را تنها منبع تصور می کرد که نقش عمده وی در یاددادن و انتقال دادن اطلاعات به فراگیران خلاصه می شد .لیکن با افزایش حجم شگفت آور دانش درعصر حاضر ، شیوه یاددهی و انتقال مفاهیم از جانب فردی دانا و توانا به فراگیران، مصداق پیدا نمی کند . از این رو تحول و تبدیل «یاد دهی» به «یادگیری» ضرورت می یابد . این گذر مستلزم آن است که فرد شیوه آموختن را بیاموزد. آموزش و پرورش باید به فرد بیاموزد که اطلاعات را از کجا بیابد ؟ چگونه مطالعه کند؟ چگونه دسته بندی و طبقه بندی مجدد نماید؟ صحت آن را بسنجد؟ چگونه از امر عینی به مجرد و از مجرد به عین رجعت کند؟ چگونه مسائل را در جهت تازه ای بنگرد و چگونه به خود بیاموزاند؟بدین ترتیب فرد بدون آن که از تعلیم گرفتن باز ایستد، از صورت مفعول خارج و به فاعل مبدل می شود . دیگر پذیرنده صرف مطالب نیست، بلکه خود در فرآیند یادگیری، به صورت فعال، دخل و تصرف می کند و بر شیوه یادگرفتن خود، استیلا می یابد. چنین چشم اندازی، ضرورت اجتناب ناپذیر عصر فعلی است. در نتیجه، «در آینده بی سواد کسی نیست که نمی تواند بخواند، بلکه کسی است که یاد نگرفته است که چگونه یادبگیرد » (تافلر ، ۱۳۷۲) .آموزش متکی بر انتقال صرف محتوا و موضوعات ثابت، دیگر مناسب حال و آینده نیست، آنچه بیش از همه مورد نیازاست «یادگیری چگونه یادگرفتن(۲۳)» است این موضوع که روح یادگیری مداوم را شکل می دهد ، می تواند امکان سازگاری فرد را با دگرگونی های سریع آینده ممکن سازد. بدین دلیل، «مدارس آینده باید دانش آموزان را از صورت «مفعول» بیرون آورده و به «فاعل» آموزش خویش مبدل سازد … تعلیم و تربیت « دیگران » باید به تعلیم و تربیت « خویشتن » مبدل شود ، این دگرگونی بنیادی ، دشوارترین مسئله ای است که در دهه های آینده انقلاب علمی به ویژه برای آموزش و پرورش مطرح می شود » (پتروفسکی و دیگران، ۱۳۵۶ :۱۲۴). نظام آموزشی باید به دانش آموزان بیاموزاند که «چگونه» بیندیشند نه اینکه «چه» بیندیشند . نحوه اندیشیدن به مراتب مهم تر از حفظ کردن اندیشه ها است . اندیشیدن اگر چه یک فعالیت ذهنی است که از سرشت آدمی برمی خیزد، ولی چگونه اندیشیدن ، عملی است که نیازمند هدایت و تربیت است. البته این فرایند، به معنای کاهش نقش معلمان نیست، به بیان سقراط «وظیفه معلم، وظیفه قابله است. معلم علم را نمی آفریند ، بلکه کارگزار ارتباط است و میان شاگرد و سرچشمه های خلاقیت به منزله میانجی عمل می کند . کار اساسی وی آن است که به شاگرد بفهماندکه در درون خود نیرویی داردکه مدخل روشنگری او است» (مایر، ۱۳۷۴: ۴۹ ). با چنین رویکردی می توان امیدوار بود که نظام آموزشی از « نتیجه محوری(۲۴)» فعلی که گرفتار آن آمده و متکی بر «یاددهی» است ، به «فرآیند محوری(۲۵)» که متکی بر «شیوه یادگرفتن» است هدایت شود.
راهکار دوم :تحول در روش های تدریس
مؤثرترین و کارسازترین مؤلفه نظام تعلیم و تربیت ، معلم یا همان کارگزار اصلی و حقیقی است که عملکرد و کنش وی بیش از هر چیز در روش های یاد دهی یادگیری متجلی می شود. به عبارتی تعلیم و تربیت ، اساساً تعامل دو قطب سیال یعنی «معلم» و «دانش آموز» است و روش های تدریس است که نحوه تعامل و شیوه به کارگیری امکانات و شرایط محیطی را آماده و تسهیل می کند .از روش های تدریس، تقسیم بندی های گوناگون ارایه شده است. مانند روش مستقیم و غیر مستقیم، روش های فعال و غیر فعال، روش های سنتی و جدید. عمومیت شیوه های سنتی در تدریس و رواج روش های تقریری که دانش آموزان را به فعل پذیری و پاسخ مداری سوق دهد، مورد نقد و انتقاد صاحب نظران تربیتی قرار گرفته است. پائولوفریر(۲۶)اندیشمند تربیتی معاصر، از تمثیل «نظام آموزشی بانکی(۲۷)» استفاده می کند. به عقیده وی در این نوع تربیت:
۱.معلم می آموزاند و شاگردان آموزنده می شوند ۲. معلم فکر می کند و شاگردان پیرو تفکر معلم هستند ۳. معلم صحبت می کند و شاگردان با فروتنی گوش می دهند ۴. معلم فاعل مطلق و شاگردان مفعول محض هستند ۵. معلم برمی گزیند و گزیده خود را تحمیل می کند و شاگردان همداستانی می کنند۶. معلم همه چیز می داند و شاگردان هیچ نمی دانند. به علاوه در آموزش به شیوه بانکی، فراگیر(یادگیرنده ) تماشاگر است نه آفریننده، او بیشتر مالک آگاهی است تا خالق آن (همایون پور ، ۱۳۵۹ :۲۸). ماهیت این گونه روش منجر به گونه ای از تربیت می شود که نه تنها نمی توان آن را در خدمتِ جریان رشد و بالندگی فرد و اجتماع دانست، بلکه آثار تخریبی عمیق از خود به جای می گذارد (مهر محمدی، ۱۳۷۴). «فریر» به جای آن، روش «حل مسئله» را ارائه می دهد، در این روش ضمن وجود تعامل بین معلم و فراگیر، به موجودیت وی در جریان یادگیری بها می دهد و معلم صرفاً کسی نیست که تأثیر می گذارد، بلکه خود نیز تأثیر می پذیرد. علاوه برآن هر دو(معلم و دانش آموز ) در جریان یادگیری مشارکت داشته و مسئول هستند (فریر ، ۱۳۵۶). دیوئی نیز، برتربیت سنتی که روش آن مبتنی بر نقش اصلی معلم و جذب آن از سوی دانش آموز است خرده گرفته و این روش را همانند صفحه روی گرامافون می داند که آنچه بر روی آن ضبط شده با فشار یک دگمه پس داده می شود. وی در «مدرسه آزمایشگاهی»، تأکید بر«فعالیت» دارد. ماهیت یادگیری مداوم، می طلبد که راه های متنوع یادگیری مورد تشویق قرار گیرد و امکان فعالیت و درگیر شدن فراگیر را با موضوع آموزش فراهم آورد. این از دیدگاه های دیوئی است دیدگاهی که بر «روش حل مسئله» تاکید دارد. هدف عمده در این روش پرورش اذهانی انعطاف پذیر و هوشمند است، نه فراهم کردن، حفظ کردن دانش وکسب راه حل های آماده. پرسش اساسی این است «اگر شاگردان در زمان اشتغال به تحصیل در مدرسه، شیوه فکرکردن را نیاموزند، چگونه می توانند به یادگیری ادامه دهند» ویادگیری های خود را تداوم بخشند (اسمیت و هولفیش،۱۳۷۱:). تفکر، نقطه شروع فعالیت و آموزش است و تفکر منطقی «بررسی فعال پایدار و دقیق هر عقیده و دانشی در سایه دلایلی است که آن را تأیید می کند و نتایج بیشتری از آن به دست می دهد… » (همان ماخذ : ۵)
برای نیل به اهداف یادگیری مداوم ، ما به یک تحول اساسی و جدی در روش های تدریس که مبتنی بر تعامل بین معلم و دانش آمور باشد، نیاز داریم. «کلاس درس باید مرکز تفکر باشد.» نویسندگان کتاب ارزشمند «تفکر منطقی » در فصولی ازکتاب ، به طور مبسوط به برخی از رهنمودهایی که مبنایی برای پرورش تفکر و روش حل مسئله در کلاس درس است، پرداخته اند : «آموزش روش تفکر، مهم تر از آموزش حقایق معین است … جواب صحیح نسبت به جواب غلط ارزش تربیتی بیشتری ندارد بلکه آنچه معلم پس از شنیدن جواب دانش آموز انجام می دهد ، جنبه تربیتی داشته و تعیین کننده است … واژه فکر کردن به معنای موافقت کردن نیست … اعتماد در جریان تفکر امری اساسی است، هر جا پرسش باشد خطا وجود دارد، فراگیر باید اطمینان حاصل کند که اختلاف نظرش با معلم، مسئله ساز نخواهد بود … تفکر زمانی کامل می شود که معنای دریافتی از جانب دانش آموز ، در معرض آزمایش و کنکاش قرار گیرد» (همان ماخذ : ۲۱۰-۱۹۹).
راهکار سوم: تقویت انگیزه های دانش آموزان در جریان یادگیری
یکی از مؤلفه های مهم فرآیند یادگیری، انگیزه است. یادگیری را اصولاً باید جریانی دانست که با مشعل علاقه و انگیزه روشن می شود و تداوم می یابد. این شعله هر گاه ضعیف شود آثار منفی قابل توجهی بر یادگیری می گذارد، ضمن این که یادگیری نیز می تواند موجد علاقه و انگیزه در فرد شود. انگیزه همانند تفکر امری طبیعی است اما نیازمند هدایت و تربیت است. فرآیند آموزش باید به گونه ای سازمان یابد که موجبات شادی و نشاط حاصله از یادگیری ، را در فراگیر به وجود آورد. در این حالت آنان، «خود» در جستجوی یادگیری بر خواهند آمد . اساس آموزش مداوم نیز آن است تا شادی و امید ، تجربه موفقیت و شوق حاصل از آموختن را با یادگیری پیوند دهد به گونه ای که تجربه یادگیری همواره به صورت خاطره ای به یاد ماندنی و شیرین تداعی شود و این می تواند موجب تداوم یادگیری شود. بدین منظور باید از همان ابتدای زندگی به ویژه در آموزش های دوران کودکی، حلاوت و شیرینی معارف علمی و جستجوگری را به ذائقه کودکان چشاند چراکه «برای انجام تعلیم و تربیت واقعی، ابتدا باید انگیزه دانستن و کشف کردن درجوینده دانش به وجود آید و همین که این انگیزه نضج گرفت، وی را یاری کرد تا خود را به منابع دانش برساند و به نحو مؤثری از آن استفاده کند» .
علاقه وانگیزه از جمله مباحث قابل توجه صاحب نظران تربیتی است .لیکن دیوئی در بحث پیشرفت گرایی، موقعیت آن را تحکیم بخشید. علاقه به نظر دیوئی یعنی مجذوب چیزی شدن. دیوئی می گوید « اصل اساسی این است که کودک همیشه موجودی است با فعالیت هایی از آن خودش ، که هم حضور دارد و هم ضرورت ، ازاین جهت لازم نیست که القا شوند ، بیرون کشیده شوند یا به ظهور رسانده شوند» (کانل ، ۱۳۶۸ : ۱۷۲) .علاقه، حلقه رابطه میان ذهنیت انسان و موضوع مورد توجه او است. علاقه، نیروی پویای فعالیتی است که شخص را از دل و جان درگیر می کند. در جایی که علاقه واقعی حضور داشته باشد ، ذهنیت و موضوع از هم قابل تفکیک نیستند. در جریان یادگیری، فرد باید درگیر چیزی شود که با علایق وی ارتباط دارد . البته باید به این واقعیت توجه شود که یادگیرنده دارای رشد کافی برای تشخیص اهداف مهم نیست ، او نمی تواند در جریان یادگیری، داور نهایی کار خود باشد ،بلکه نیازمند راهنمایی و هدایت از جانب معلمان است. زمانی که فراگیرنده در جهت فراگرفتن محتوای منطقی درس پیش می رود و به بازسازی دائم رغبت های خود می پردازد، حضور معلم ضرورت دارد .معلم (مربی) واقعی کسی است که در این راه تجربه های خود را در اختیار دانش آموزان قرار دهد و به قدرت اشتعالی که در او به وجود آمده است در طول مدت ، سوخت کافی برساند » (پتروفسکی و دیگران : ۱۰). به عقیده وایتهد، «بدون علاقه، رشد فکری وجود نخواهد داشت ، علاقه جزءلاینفک توجه و درک کردن است ، می توان از طریق تنبیه یا فعالیت های لذت بخش ایجاد علاقه کرد؛ اما بدون علاقه راستین ، پیشرفتی وجود نخواهد داشت» (مایرز، ۱۳۷۴ : ۵۱). بنابراین اگر دانش آموزان زمانی که مدرسه را ترک می کنند از مطالبی که به آنها آموخته ایم روگردان شوند و به آن علاقه ای نشان ندهند و پیگیر امر یادگیری بیرون از فضای مدرسه نباشند به طور یقین آموزش و یادگیری حاصل از آن ، کار بیهوده ای بوده است . اسف بارتر آن که در بسیاری دروس به محض پشت سر گذاشتن آخرین امتحان ، یادگیری هم به پایان ناگهانی خود می رسد، گویی آنان بیشتر « تظاهر» به یادگیری کرده اند بدون آنکه واقعاً درگیر یادگیری شده باشند. در نتیجه، علایق آنان نیز به همان میزان صوری و تصنعی بوده و آنها را از جریان یادگیری پایدار دور ساخته و با روح یادگیری مداوم ، بیگانه ساخته است.
راهکار چهارم :تقویت یادگیری مشارکتی
دموکراسی به عنوان یک ایده اجتماعی وعاقلانه ترین راه زندگی افراد جامعه، باید درنظام آموزشی به وجود آید.به عبارتی گویاتر، نظام آموزشی بایددانش آموزان را برای یک جامعه دموکراتیک آماده کند.این موضوعی است که در پیشرفت گرایی موردتوجه خاص قرارگرفته است. نگاه دیوئی به دموکراسی چیزی بیش از نوع حکومت و رژیم سیاسی است.«تصوردیوئی ازآموزش وپرورش دموکراتیک، بی آنکه مختص شکل حکومت امریکا یانهاد های سیاسی ویژه ای باشد، تصوری مبتنی بر معرفت شناسی و جامعه شناسی است که خصیصه آن راروح آزمایشگری تشکیل می دهد» (گوتک، ۱۳۸۲ : ۱۴۱). به عقیده دیوئی، دموکراسی در وهله نخست «زندگی مشترک وتوأم با تفاهم ومعاضدت است» (نلر،۱۳۷۷ : ۶۴). دموکراسی «در درجه اول یک شیوه زندگی جمعی و یک شیوه انتقال تجربه است» (کانل ، ۱۳۶۸ :۱۸۰). دموکراسی شکل رابطه ای است که در آن کامل ترین و آزادترین فعل و انفعال درمیان اعضای جامعه وجود دارد و آموزش و پرورشِ حقیقتاً دموکراتیک، در محیط مدرسه آزمایش گرا یا کاوش مدار قابل تحقق است .هر نوع مانعی که سد راه تعامل گروهی شود، به مشارکت گروهی خلل وارد می کند و هر نوع استثمار انسان، روحیه تجربه گرایی مشترک جامعه ای را که به راستی دموکراتیک باشد، تضعیف می کند. از این رو، دموکراسی، یک وضعیت جامعه است که در آن روابط اجتماعی به طور منصفانه متوازن می شود و هدایت می شود. در این جامعه، اهداف را نه یک قدرت خارجی بلکه خود تعیین می کند. لذا هدف آموزش و پرورش را باید در درون روند دموکراتیک زندگی جستجو کرد. جامعه ای که انواع بیشتری از منافع مشترک و متقابل میان اعضای خویش را ترغیب می کند، آگا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 