پاورپوینت کامل سفر به عتبات ۲۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفر به عتبات ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفر به عتبات ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سفر به عتبات ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

گزارشى که عالم فرزانه مرحوم سید نعمت‌الله جزایرى (۱۰۰- ۱۱۱۲ق) از سفر خویش به عتبات عالیات نوشته است، نکته‌هاى لطیفى دارد. وى در زندگى‌نام خودنوشت خویش که به عربى است و ترجمه شده، مسافرت خود از کرمانشاه به عراق و زیارت قبور مطهر حضرت على (ع) و امام حسین (ع) و کاظمین را شرح داده و به برخى عنایاتى که شامل حالش شده، اشاره کرده است. بخشى از این مطالب تقدیم شما مى‌گردد.

چون به کرمانشاه رسیدیم و از آن‌جا گذشتیم، به «هارونیه» وارد شدیم که هارون‌الرشید آن‌را بنا کرده است. چون از کوه بالا رفتیم، باران گرفت و هوا رو به سردى نهاد؛ به حدّى که پا بر روى سنگ بند نمى‌شد و از شدت سرماى هوا و شدت باران حتى نمى‌شد بر چهارپا نشست. من شروع به خواندن آیت‌الکرسى کردم. هر کس در قافله بود، از چهارپا فرو افتاد؛ ولى من بحمدالله به سلامت به منزل رسیدم. در آن منزل، کاروان‌سرایى کوچک بود که حجره نداشت و هر چه بود، طویله بود. من کتاب‌ها واسباب‌هایم را در طویله گذاشتم. سرگین‌ها را در طویله آتش زده بودند و دود میان طویله پیچیده بود و ما میان دود و باران حیران ایستاده بودیم. از ترس باران به درون طویله مى‌رفتیم و بینى خود را مى‌گرفتیم و چون نفس تنگ مى‌شد، بیرون مى‌آمدیم و زیر باران مى‌ایستادیم. کار ما در آن شب همین بود؛ چه شب درازى! چون آفتاب طلوع کرد، اهل قریه‌اى که آن نزدیکى سکنى داشتند، آمدند که به ما نان بفروشند. زنى آمد که ریشى بلند داشت؛ نیمى سپید و نیمى سیاه! و ما سخت حیرت کردیم. آن‌گاه به روستایى به نام «بعقوبا» رسیدیم و کتاب و اسباب خود را نزد کاروانیان گذاشتیم و با گروهى کوچک به طرف «سرّمن رأى» (سامرّا) به راه افتادیم. چون از قافله جدا شدیم و قریب یک فرسنگ رفتیم، به مردى برخوردیم که مى‌گفت از این راهى که مى‌روید، در کنار «نهر پاشا» راهزنان در انتظارتانند. ما مردّد ماندیم که برویم یا برگردیم. بالاخره تصمیم به رفتن گرفتیم. چون به نهرپاشا رسیدیم، سر اسبان آنان ظاهر شد. من شروع به خواندن آیت‌الکرسى کردم و همراهانم را به خواندن آن تحریص نمودم. راهزنان همین‌که به نزدیک ما رسیدند، در گوشه‌اى جمع شدند و نخست به تفکّر پرداختند و آن‌گاه به طرف ما آمدند و گفتند: شما راه را گم کرده‌اید و راست هم مى‌گفتند. سپس مردى را همراه ما فرستادند که تا نزدیک منزل «قازانیه» راهنماى ما بود. در آن‌جا جمعى از اوباش سامرا (که خود را سادات مى‌نامیدند) به استقبال ما آمدند که ما را با خود ببرند. واضح بود که دیگر اختیار جان و مالمان را نداریم. با این‌که خودمان چهارپا داشتیم، آن‌ها ما را به اجبار بر چهارپایان خود سوار کردند تا کرای آن‌را از ما بگیرند. ناچار سوار شدیم (مرحوم جزایرى، از این پس واقع تلخى را نقل مى‌کند که چگونه آن اوباش، هم غذاى بد به آنان دادند و هم اموالشان را به نحوى گرفتند و هیچ ترحّمى به زوّار نداشتند، که از نقل آن خوددارى مى‌شود) .

. . . از بغداد به مشهد کاظمین (ع) رفتیم و از آن‌جا به زیارت مولایمان ابا عبدالله الحسین (ع) شتافتیم و من از بالاى سر هر یک از امامان خاکى برمى‌داشتم و خاک پاى سیدالشهدا (ع) را هم برداشتم و بر چشمانم کشیدم که قوّت گرفت و از روز اول بهتر شد و کار مطالعه، سهل گردید.

مدت‌ها بود که شرحى بر صحیفه آغاز کرده بودم و ناتمام مانده بود. از آن روز دوباره شروع به کار کردم و تاکنون هر بار چشمانم درد بگیرد، از آن تربت بر چشمانم مى‌مالم و این دواى درد من است.

چون به مشهد امیرالمؤمنین (ع) رسیدم و به زیارت مشرف شدم، دستم را از زیر روپوش مرقد بردم و از بالاى سر آن جناب قدرى خاک برداشتم. در میان دستم مرواریدى سفید از مرواریدهاى نجف ظاهر شد. آن‌را گرفتم و بیرون آمدم و واقعه را براى برادران مؤمنم نقل کردم. همه تعجب کردند و گفتند: ما هرگز نشینده‌ایم که در این‌جا کسى مروارید پیدا کند. حتما فرشته‌اى آن‌را آورده و در این‌جا گذاشته است. سال‌ها پیش یکى از خدّام حرم مرواریدى در ص

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.