پاورپوینت کامل مداین; موقعیت و اهمیت ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مداین; موقعیت و اهمیت ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مداین; موقعیت و اهمیت ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مداین; موقعیت و اهمیت ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint :

«مداین» جمع «مدین» است و این عنوان در چند آیه قرآن کریم آمده که به معناى شهرها مى‌باشد.[۱] اما مداین مورد نظر در این نوشتار، مجموعه شهرهایى در عراق کنونى است که به مداین عراق، مداین کسرا و مداین خسرو معروفند.[۲] مداین یا مداین در ۳۲ کیلومترى جنوب شرقى بغداد، بر دو ساحل دجله واقع است و اطلاق نام مداین بر این محل، بدین مناسبت بوده است که دو شهر بزرگ «سلوکیه» در غرب و «تیسفون» در شرق رودخانه دجله در مقابل یکدیگر، قرار داشته و عده‌اى نیز آبادى‌هاى نزدیک را یک واحد جغرافیایى به شمار آورده‌اند.[۳]

یکى از توابع مداین به نام «ساباط» حومه تختگاه ساسانى بوده و نام اصلى آن «ولاش‌آباد» است. گویند که اردشیر آن را بازسازى کرد و باغ شاهى در این‌جا ساختند و سکه‌خانه‌اى هم در آن دایر کردند که از اهمیت اقتصادى آن حکایت دارد.[۴]

در مغرب دجله، آثار حصارى دیده مى‌شود که بخش بزرگى از آن را با مصالح شهر بابل ساخته‌اند. این شهر همان «سلوکیه» است که باستانى‌ترین قسمت‌هاى پایتخت به شمار مى‌رود. اردشیر اول بخشى از آن را بازسازى کرد، اما حصارش مربوط به عهد سلوکیان است. این دیار، مرکز عیسویان ایران و مقر «جاثلیق» نیز بوده است و کلیساى بزرگ سلوکیه در آن‌جا بوده که هنگام فرمان‌روایى شاپور دوم، ویران گردید، اما با مرگ او، دوباره ساخته شده. در مجموع این هفت شهر که به «مداین» موسومند، عبارتند از: تیسفون، رومگان، سلوکیه، درزیندان، ولاش‌آباد (ساباط) ، اسپانبر و ماحوزا.[۵] چون اسلام آشکار گردید و بعثت نبى اکرم (ص) موجى از معنویت و امیدوارى در جهان به وجود آورد و مردمان جزیرهالعرب در پرتو این‌آیین، اقتدارى به دست آوردند و با دولت‌هاى مجاور روابط سیاسى برقرار کردند، در این حالت حضرت محمد (ص) از طریق نامه‌نگارى با فرمان‌روایان و سران اقوام و قبایل، آنان را به سوى توحید و یکتاپرستى فراخواند.

«عبدالله بن حذافه» سهمى موظف شد تا نامه پیامبر را به خسرو پرویز، فرزند هرمز که در مداین اقامت داشت، به وى برساند، اما این حاکم جاه‌طلب که غرور، نخوت و دنیاطلبى، او را در هاله‌اى از جهالت و غفلت فرو برده بود، متن این نامه را برنتابید و پوستى را که مکتوب پیامبر بر آن نگاشته شده بود پاره کرد و به «باذان» والى خود در یمن نوشت که او را نزد وى در مداین بفرستد. باذان نیز «فیروز دیلمى» و «خسرو بابویه» را با گروهى مأمور کرد تا نزد پیامبر بروند و فرمان خسرو پرویز را اجرا کنند. آنها در مدینه خدمت حضرت محمد (ص) رسیدند. پیامبر به آن فرستادگان فرمودند: همان شب شیرویه، پسر پرویز، پدرش خسرو را در مداین کشته است و ماجرا همان بود که خاتم پیامبران خبر داده بود.[۶]

سقوط تیسفون

به گفته ابن‌خلدون وقتى دولتى مرکز حکومت خود را از دست بدهد، باقى ماندن نواحى دیگر برایش سودى نخواهد داشت و به سرعت دچار اضمحلال خواهد شد؛ زیرا پایتخت به منزله قلب است که روح از آن برانگیخته مى‌شود و چون این شریان حیاتى از دست فرمان‌روا خارج گردد، تمام نقاط و مرزهاى کشور منهزم مى‌گردد. این وضع درباره دولت ایران که مرکز آن مداین بود، روى داد و مسلمانان تصمیم گرفتند تا بعد از فتح قادسیه، این کانون مهم سیاسى و استراتژیکى ایران را به تصرف خود درآورند. آنان مطمئن بودند که با این پیروزى، سراسر ایران رو به انقراض خواهد نهاد و بقیه ممالکى که در اختیار یزگرد سوم مانده بود، برایش فایده‌اى نمى‌داشت.[۷]

به همین دلیل رزمندگان مسلمان به مداین روى آوردند. براى آنها تصرف این منطقه، از نظر نظامى ضرورتى تام داشت. احاطه بر مرکز امپراتورى ایران و جایگاه اصلى اقتدار این ابرقدرت در عراق، تسلط بر مرکز فرماندهى را به دنبال داشت و توان نظامى ایران را بى‌اثر مى‌کرد. نبرد قادسیه روحیه مسلمانان را براى این فتح بزرگ آماده ساخت. چون به ساباط در نزدیکى مداین رسیدند و در شهر «بَهرَسیر» اجتماع کردند، نه ماه و به روایتى هجده ماه در این قلمرو ماندند؛ چنان که نخل‌ها دو نبوت میوه داد و از آن خوردند.

مردم شهر پیوسته با مسلمین مى‌جنگیدند و چون دست از پیکار مى‌کشیدند، به دیار خود بازمى‌گشتند. سعد وقاص «خالد بن عُرفطه» را به فرماندهى طلایه سپاه روانه کرد و خود ماند تا ساباط را فتح کرد؛ آن‌گاه به راه افتاد و در رومیه (رومگان) اقامت گزید تا اهل آن امان خواستند. مسلمانان شرط کردند هر کس از ایشان که بخواهد بیرون برود، آزاد است و آنها که مى‌خواهند بمانند، باید اطاعت کنند و خراج‌گزار باشند؛ مسلمانان را در ادامه فتوحات راهنمایى کنند و با ایشان از در حیله‌وارد نشوند.[۸]

وقتى یزدگرد از مداین بیرون رفت تا در حدود جبال، تدارک حمله و نبرد با مسلمانان را ببیند، ناراضى‌هاى مداین، مسلمانان را تشویق کردند تا تمام کانون‌هاى شهرى و توابع این سرزمین مهم را تسخیر کنند. اگرچه نگهبانان مقاومت‌هایى نشان دادند، اما شبانه گریختند و از دروازه شرقى به سوى «جلولا» رفتند. سعد وقاص با یاران خود به تیسفون آمد و به شکرانه فتح، هشت رکعت نماز خواند. وقتى به ایوان کسرا آمد و آن باغ‌هاى باصفا و بستان‌هاى دل‌گشاى بى‌صاحب و متروک را دید، آیه «کم ترکوا من جنّات و عیون» را که بسیار مناسب بود خواند. در تیسفون غنایم فراوانى به دست مسلمین افتاد. اگرچه ذخایر زیادى را یزدگرد و همراهان با خود برده بودند، ولى آنچه باقى مانده بود، بین حدود شصت‌هزار جنگجو به غنیمت تقسیم گردید. بدین‌ترتیب همان‌گونه که رسول اکرم (ص) وعده داده بود، گنج‌هاى خسروان با فتح تیسفون به دست آنان افتاد و تخت و تاج لرزان یزگرد هم در برابر شور و شوق فاتحان از خطر مصون نبود.[۹]

نقش سلمان در فتح مدائن

با سقوط مداین، عظمت و جلال خاندان کسرا یکسره درهم ریخت و هرگونه مقاومت جدى و مؤثرى را که امکان داشت در برابر مسلمان‌ها روى دهد، از میان بُرد. در واقع این فتح، از پیروزى قطعى ایمان و عدالت بر ستم و فساد حکایت داشت: غلبه نهایى قناعت و ساده‌زیستى و وارستگى بر خودخواهى، جاه‌طلبى و تجمل‌پرستى. این فتح چنان شگفت‌انگیز و حیرت‌افزا رخ داد که به نظر مى‌رسید نصرتى آسمانى بوده است. رزمندگانى که جاى خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانى را مى‌گرفتند، مردم ساده‌زیست و بى‌پیرایه‌اى بودند که جز جبروت حق تعالى نمى‌دیدند و از هیچ قدرتى نمى‌هراسیدند. این گونه زندگى، در دیده مردمى که هزینه تجمل و شکوه شاهان ساسانى را با تحمل رنج و فشار و شکنجه مى‌پرداختند، به اسلام و مسلمین ارج فراوان اعطا مى‌کرد. در روزگارى که مردم ایرن شاهان خود را تا درجه خدایان مى‌پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویارو نمى‌شدند و اگر نیز به درگاه مى‌رفتند، پارچه‌اى در روى مى‌کشیدند؛ چنان‌که در آتشگاه‌ها رسم بود، با رهبر و فرمانده خویش در نهایت سادگى سلوک مى‌کردند. [۱۰]

در فتح مداین نباید نقش سلمان فارسى را فراموش کرد. هنگامى که مسلمانان وارد مداین شدند و قصرها را یک به یک مى‌گشودند، نگهبانان یکى از قصرها در برابرشان مقاومت کردند. در این کاخ سرداران چابک و نیرومندى بودند که نمى‌خواستند به سادگى تسلیم شوند. سلمان نزد آنان رفت و به زبان پارسى خطاب به ایشان گفت: انسان تا زمانى با جان و مال خویش مى‌جنگد که رهایى یابد؛ در حالى که براى شما نجاتى نمى‌بینم؛ زیرا کسرا در مقابل ارتش اسلام عقب‌نشینى کرده و متوارى شده است و بر مقر حکومتش دست یافته‌اند؛ چنان‌که سربازى از او در مداین باقى نمانده است. شایسته است با دست خود، خویشتن را به هلاک نیافکنید و تسلیم شوید. آنان از این سخن سلمان خشمگین شده، به سویش تیراندازى کردند. آنگاه از او پرسیدند: تو که هستى؟ ! او ماجراى زندگى خویش و چگونگى آشنایى با رسول اکرم (ص) را برایشان بازگو کرد و از کرامت‌هاى اخلاقى و فضایل آن حضرت سخن‌ها گفت. ایرانیان تسلیم گردیدند و دروازه‌هاى قصر را گشودند و از آن خارج شدند.[۱۱]

سلمان در میان رزمندگان، افزون بر این که به زهد و قناعت معروف بود، از مرگ هراسى نداشت و در میان صفوف مسلمانان، حضورى دلیرانه داشت و در برابر ایرانیانى که در دفاع از هویت و بلادشان مبارز مى‌طلبیدند، سینه سپر مى‌کرد و از ایشان دلهره‌اى نداشت. این شهامتش از قلبى آکنده از ایمان و پارسایى سرچشمه مى‌گرفت.[۱۲]

به نوشته برخى مورخان سلمان ضمن عملیات رزمى، سفیر و مترجم مسلمان نیز بود. هنگامى که مسلمانان سرزمین مداین را فتح کردند، عده‌اى از ایرانیان در قصر ابیض پناه گرفتند. سلمان فارسى از آنان خواست که از مردم «بَهرَسیر» عبرت آموزند و ایشان را میان سه امر مخیر گرداند: اسلام آورند؛ جزیه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاکرات سلمان فارسى، پذیرفتند که جزیه دهند.[۱۳]

سلمان در نبرد مداین نقش تبلیغاتى و ارشادى نیز داشت و در تشویق سپاهیان و تقویت روحیه آنان، اهتمام مى‌ورزید. هنگام عبور از دجله، مسلمانان تردیدهایى داشتند، اما سلمان آنان را تشویق کرد که چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت: همان‌گونه که خشکى‌ها رام مسلمین است، آب‌ها نیز تسلیم خواهند بود و سوگند یاد کرد همان‌گونه که گروه گروه به آب وارد مى‌شوید، از آن بیرون خواهید آمد و نگران نباشید.[۱۴]

سلمان فارسى و حذیفه بن یمان مأمور شدند تا سرزمین مناسبى ر برگزینند که با خلق و خو و شیوه زندگى اعراب سازگارى داشته باشد. سرانجام در محرم سال ۱۷ هجرى و حدود یک سال و دو ماه پس از فتح مداین، سرزمینى که بعدها کوفه نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابى‌وقاص براى اسکان قواى نظامى و قبایل مهاجر در این ناحیه تلاش کرد.

سلمان و امارت مدائن

سلمان فارسى با استناد به سخنان و نصوصى که از حضرت پیامبر دیده و شنیده بود، بر این اعتقاد بود که على بن ابى‌طالب (ع) جانشین راستین و بر حق رسول اکرم (ص) است. بنابراین همواره از حکومت وقت انتقاد مى‌کرد؛ اما با این وصف، حکومت مداین را پذیرفت؛ زیرا در این مسئولیت خطیر، رضاى پروردگار و صلاح بندگان خدا را مى‌دید. البته سلمان بى‌اذن امیر مؤمنان (ع) این مقام را نپذیرفت. هدف خلفا این بود که ولایتمدارانى چون سلمان را با اعطاى این مناصب، خاموش کنند و مترصد آن بودند که وى مرتکب خطایى شود تا آن را دستاویر حذفش قرار دهند؛ اما سلمان از این آزمون سربلند بیرون آمد.[۱۵]

چون سلمان به حوالى مداین رسید، مردم به استقبالش شتافتند و خواستند که او را در کاخ سفید مسکن دهند؛ اما او نپذیرفت و گفت: من در میان مردم و در محل رفت و آمد آنان (در بازار شهر) ساکن مى‌شوم تا در دسترس همه باشم و هرگاه کسى شکایتى یا مشکلى دارد، بتواند به آسانى مرا ببیند.[۱۶] سلمان تنها از حاصل دست‌رنج خویش استفاده مى‌کرد و پیش از این‌که به فرماندارى مداین منصوب شود، از لیف خرما سبد مى‌بافت و از این راه زندگى مى‌گذراند. زمانى هم که به امارت رسید، در بازار شهر دکانى اجاره کرد تا از نزدیک شاهد مشکلات مردم باشد و گره از از مشکلاتشان بگشاید.[۱۷]

او تمام فقیران، کارگران و اهل حرفه‌ها و فنون را فراخواند و گفت: شما را براى امر مهمى فراخوانده‌ام؛ بدانید که اسلام تکاثر و جمع‌آورى افراطى اموال را منع کرده است. اى صنعت‌گران! شما را دعوت کردم که بگویم من از شما حمایت مى‌کنم و درب دکانم بر روى شما گشوده است. از اهل هر حرفه و فنى مى‌خواهم که نماینده‌اى براى خود برگزیند تا هر گاه مسئله‌اى یا مظلمه‌اى پیش آمد، به بزرگ آن حرفه مراجعه کند. خداوند دوست دارد که انسان از محصول تلاش خود بهره برد، ولى من تمام دریافتى خود از بیت‌المال را که پنج‌هزار درهم است، به محرومان و بینوایان مى‌دهم و خود سبد مى‌بافم و از ثمره کارم بهره‌بردارى مى‌کنم. صداى مردم از هر جانب بلند شد که این روشى شگفت است! اى امیر! اینها را تاکنون نشنیده بودیم. سلمان گفت: این اسلام راستین است.[۱۸]

امام على (ع) و اهالى مداین

حضرت على (ع) پس از ۲ سال خانه‌نشینى، به اصرار مردم، در رأس جامعه اسلامى قرار گرفت. این زمامدارى از سال ۳ هجرى آغاز شد و نزدیک به چهار سال و نه ماه ادامه یافت. از آن‌جا که شیوه حکومت انقلابى‌آن امام مظلوم براى مخالفان و دشمنان قابل تحمل نبود و با منافع سیاسى و دنیایى آنان در تضاد بود، از هر سو سر به اعتراض برداشتند و جنگ‌هاى داخلى خونینى برپا کردند. جنگ صفین یک سال‌ونیم به طول انجامید و سبب آن، طمع معاویه به منصب خلافت بود.

به فرمان امام، سپاه اسلام در روز چهارشنبه پنجم شوال ۳ هجرى به سوى صفین حرکت کرد. امام پس از عبور از سرزمینى که پس از شهادت فرزندش امام حسین (ع) به کربلا معروف گردید، وارد شهر مداین شد. دهقانان آن سامان نزد ایشان آمدند و پیشنهاد ضیافت و تهیه وسایل پذیرایى از ایشان دادند؛ اما امام فرمود: نه، ما را بر شما چنین حقى ن‌باشد (نمى‌خواهم زحمتى بر شما تحمیل کنم) . چون صبح شد او در «مُظلم» ساباط بود و وقتى کاخ‌ها و عمارت‌هاى آن‌جا را دیدند، فرمودند: (ع) اَتَبنُونَ بَکُلِّ ریعٍ آیهً تَعبثونَ) ؛[۱۹] آیا بر فراز هر بلندى به بیهودگى عمارت و کاخى بنا مى‌کنید (و خود را به بازى دنیا سرگرم مى‌کنید؟ !)[۲۰]

مردم مداین در عصر زمامدارى حضرت على (ع) غالباً شیعه بودند. صحنه‌هاى تحریک‌آمیزى که معاویه به نام انتقام خون عثمان در سرزمین شام به وجود آورد، این قلمرو را از علویان و پیروان على (ع) خالى کرد و آنان براى این که در آرامش و به دور از ظلم امویان زندگى کنند، ناگزیر به سرزمین عراق آمدند و در کوفه، مداین و بصره اقامت گزیدند. در میان این مهاجران صحابه رسول اکرم (ص) اعم از مهاجر و انصار نیز بودند.[۲۱]

کارگزاران امیر مؤمنان (ع) در مداین

«زَحْر بن قیس کوفى جعفى» از یاران حضرت على (ع) است که امام ایشان را همراه گروهى به عنوان رابط بر مداین گماشت. هنگامى که حضرت در کوفه اقامت گزید و تصمیم گرفت تا والیان قلمرو خود را منصوب کند، در این میان «یزید بن قیس ارحبى» را به ولایت سراسر مداین و جوخا فرستاد.[۲۲]

در برخى منابع آمده است که عثمان بن عفان، «حارث بن حکم» را به مداین فرستاد. او چنان با مردم بدرفتارى و جفا کرد که اعتراض اهالى را برانگیخت؛ لذا عثمان وى را عزل و در اواخر عمر خود «حذیفه بن یمان» را به فرماندارى مداین گمارد؛ همان کسى که پیش از روى کار آمدن سلمان فارسى، مدتى حاکم این منطقه بود.[۲۳] حذیفه از صحابى بزرگ نبى اکرم (ص) بود و در ردیف سلمان، ابوذر و مقدار قرار دارد. حذیفه در دوستى و یارى امیرمؤمنان (ع) ثابت‌قدم بود و از زبان پیامبر روایاتى در فضایل آن حضرت نقل نموده است. حذیفه تنها فرماندارى است که على (ع) او را در سمت خود ابقا کرد و در نامه‌اى خطاب به وى نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا على امیر مؤمنین به حذیفه بن یمان. درود بر تو؛ اما بعد، تو را ولایت دادم بر آنچه قبل از من ولایت داشتى از مناطق و حدود مداین و براى تو جمع‌آورى خراج شهر و روستا و جمع‌آورى مآلیات اهل ذمّه را قرار دادم. . . به تو فرمان مى‌دهم که خراج سرزمین‌ها را با حق و انصاف جمع‌آورى نمایى و آن را بین افرادى که استحقاق دریافتش را دارند، با رعایت عدل و مساوات تقسیم کنى و بال مهر و عطوفت خود را بر روى مردم مداین بگستران. در میان آنان قسط را برپاى دار و از هواى نفس پیروى مکن. . . و براى تو نامه‌اى فرستادم که آن را براى اهالى بخوانى و از کوچک و بزرگشان براى ما بیعت بگیر؛ ان‌شاءالله تعالى.

حذیفه بعد از قرائت نامه امام براى مردم، برفراز منبر رفت و پس از حمد الهى، اعلام کرد که على (ع) بهترین فرد پس از رسول اکرم (ص) و سزاوارترین و شایسته‌ترین اشخاص براى زمامدارى است. در ادامه از فضایل، مکارم و ویژگى‌هاى معنوى امام سخن گفت و از مردم خواست تا بر اساس مبانى کتاب خدا و سنت پیامبر با او بیعت کنند. پس از درخواست او، تمام اهالى مداین با امیرمؤمنان (ع) به بهترین وجهى بیعت کردند.[۲۴]

بنا بر گفته بلاذرى، برادر مادرى عدى بن حاتم که «لام بن زیاد» نام داشت، براى مدتى از سوى امیرمؤمنان (ع) کارگزار مداین بود.[۲۵] خطیب بغدادى در کتاب خود «ثابت بن قیس خطیم ظفرى» را در زمره اشخاصى معرفى کرده است که امیرمؤمنان (ع) بر مداین گمارد. وى در غزه احد و نبرهاى پس از آن، در رکاب رسول اکر (ص) با دشمنان مى‌جنگید و حضرت على (ع) را در جنگ‌هاى جمل، صفین و نهروان یارى کرد.[۲۶]

«سعد بن مسعود ثقفى» (عموى مختار ثقفى) و از یاران امیرمؤمنان بود که آن حضرت وى را به سمت فرماندارى مداین برگزید. او در خلال جنگ صفین این مسئولیت را پذیرفت.[۲۷] هنگامى که سعد در جنگ نهروان (میان واسط و مداین) براى نبرد با خوارج، به یارى حضرت على (ع) شتافت، مداین توسط فرزند برادرش مختار ثقفى که جوانى بود، اداره مى‌شد.[۲۸]

حضرت امام حسن (ع) د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.