پاورپوینت کامل شکوه معنوى و علمى نجف اشرف ۶۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شکوه معنوى و علمى نجف اشرف ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شکوه معنوى و علمى نجف اشرف ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شکوه معنوى و علمى نجف اشرف ۶۸ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

حضرت آیت‌الله حاج شیخ مسلم ملکوتى، یکى از شاگردان شاخص دوره اول درس خارج فقه حضرت امام خمینى‌ع (ره) بوده‌اند. همچنین ایشان در درس فلسفه خصوصى امام که اختصاص به شاگردان خاص داشت، حاضر بودند که در آن شخصیت‌هایى مانند حضرات آیات: مطهرى، سید جلال‌الدین آشتیانى، اخوان مرعشى و سید عزالدین زنجانى شرکت مى‌کردند و از این نسل تنها یکى دو نفر باقى مانده‌اند.

آیت‌الله ملکوتى از همان آغاز نهضت اسلامى، به همراه استادش در عرصه‌هاى مختلف، حضورى پررنگ داشت. در نجف جزو معدود اساتیدى بود که از نهضت امام خمینى حمایت مى‌کرد. هنگام ورود امام به نجف به استقبال ایشان رفت و شاگردان خود را به حضور در درس امام تشویق مى‌کرد. در سال -۱۳۷ وقتى به ایران بازگشت، در جمع اساتید و فضلاى حوزه علمیه قم بیانیه‌هاى متعددى را در راستاى نهضت اسلامى و مبارزه با رژیم ستم‌شاهى امضا کرد و اولین امضا در بیانیه معروف «خلع سلطنت از شاه» از ایشان است.

پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از سوى امام خمینى (ره) براى رسیدگى به اوضاع سیاسى چند استان به آن مناطق اعزام شد و در نهایت پس از شهادت آیت‌الله قاضى طباطبائى و آیت‌الله مدنى به عنوان امام جمعه تبریز و نماینده ولى فقیه در آذربایجان منصوب گردید. این در حالى بود که اوضاع آذربایجان بحرانى بود و بعضى از دوستان به ایشان گفته بودند این مسؤولیت را نپذیرد؛ چون به قول آنها «هیچ دو تایى نیست که سه تا نشده باشد!» ؛ اما ایشان این مسؤولیت خطیر را به جان خرید و با این‌که ترور فیزیکى نشد، ولى در چند مرحله مورد کم‌لطفى و ترور شخصیتى قرار گرفت؛ اما هرگز خود را کنار نکشید و از آبرو و حیثیت خویش در راه نظام اسلامى و مردم مایه گذاشت.

پس از چهارده سال مسؤولیت در آذربایجان، در نهایت به دعوت برخى بزرگان حوزه و موافقت مقام معظم رهبرى به حوزه علمیه قم بازگشت. آیت‌الله ملکوتى اکنون به عنوان یکى از مراجع عظام تقلید و استاد برجسته درس خارج فقه و اصول در این حوزه، حضورى پرنشاط دارند. ضمن تقدیر و تشکر مجدد از محضر استاد که وقت شریفشان را در اختیار فصلنامه فرهنگ زیارت گذاشتند، خوانندگان عزیز را به مطالعه این مصاحبه دعوت مى‌کنیم.

اگر صلاح بدانید، از ورودتان به نجف آغاز کنیم. چه زمانى شما از ایران به نجف رفتید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در سال ۱۳۳ شمسى، یعنى حدود دو سال بعد از رحلت استادم مرحوم آیت‌الله حجت (رحمه الله) از ایران به عراق مشرف شدم. آن موقع که مى‌خواستیم گذرنامه بگیریم، سالى بود که آیت‌الله بروجرودى رضوان الله علیه دستور داده بود تا از فعالیت بهائى‌ها در ایران جلوگیرى بشود. آن وقت اینها زیاد تبلیغات داشتند. مرحوم آقاى فلسفى هم یادم مى‌آید شاید چند ماه بود راجع به بهایى‌ها منبر مى‌رفت و صحبت مى‌کرد. آن وقت بهایى‌ها در تهران یک معبدى داشتند به نام «حضیره القدس» . آن موقع که مى‌خواستیم از جلوى آن محل عبور کنیم، دیدیم چند نفر رفته‌اند بالاى معبد و مى‌خواهند معبد را خراب کنند. ولى موقعى که از این‌جا حرکت کردیم، در راه شنیدم که آمریکا به بهانه دفاع از حقوق بشر وآزادى، مانع شده که معبد این‌ها در ایران خراب بشود؛ یعنى همه آن‌حرف‌ها و تلاش‌ها بى‌نتیجه ماند. نه تنها خراب نکردند، بلکه زمینه‌اى فراهم شد تا انجمن حجتیه شکل بگیرد. هدف از این (تشکیل انجمن) ولو این‌که مبازره با بهائیت بود، ولى در واقع با این کار بهائیت را در ایران تقویت کردند. مثل معروفى است که مى‌گوید: «الباطل یموت بترک ذکره» ؛ باطل مى‌میرد با ترک ذِکرش. ولى وقتى آمدند در مقابل بهایى‌ها یک تشکیلاتى به نام «انجمن ضد بهائیت» به اصطلاح مطرح کردند، این دو تا فایده براى آنها داشت: اول این‌که خودبه‌خود در محافل و مجالس مطرح و زنده شدند؛ دوم این‌که یک عده جوانان را جمع کردند و به فروعات مشغول نمودند و از اصول غافل کردند؛ مثلا در حالى که در هیئت حاکمه، اکثر اعضاى دولت امیرعباس هویدا بهایى بودند، با آنها کارى نداشتند، چون دخالت در سیاست محسوب مى‌شد؛ ولى وقتى یک کارگر بى‌سواد به خاطر فقر و تأمین زندگى بهایى مى‌شد، همه افراد انجمن بسیج مى‌شدند تا او را هدایت نمایند و او را از این کار بازبدارند! امام خمینى آمد و گفت اول باید آنها ریشه‌کن بشوند، آن‌وقت بهائیت خودبه‌خود حل مى‌شود و دیدیم که همین‌طور هم شد.

با ورودتان به نجف، فضاى عمومى حوزه چگونه بود و در درس کدام یک از آقایان حاضر شدید؟

بنده در اردیبهشت ماه ۱۳۳ برابر با اول رمضان ۱۳۷ قمرى وارد عراق شدم. در آن ایام حوزه نجف در طول سال حتى تابستان‌ها درس‌هایش دایر بود و فقط ماه رمضان را تعطیل مى‌کردند؛ بنابراین ورود من مصادف با تعطیلى درس‌ها شد. من هم از فرصت استفاده کردم و نخست به زیارت کاظمین و سامرا مشرف و سپس به کربلا مشرف شدم. چند روزى در جوار حرم امام حسین (ع) بودم که متوجه شدم یکى از علما به نام آقاى شیخ محمد خالصى‌زاده، نقدى بر نظرات فقهى آیت‌الله حکیم نوشته است.

آن موقع مرحوم آقاى حکیم راجع به شهادت ثالثه در رساله‌اش به نام «منهاج الصالحین» آورده بود که «اشهد أنّ امیرالمؤمنین علیاً ولىّ الله؛ أشهد أنّ امیرالمؤمنین علیاً حجه الله» رمز تشیع است. آقاى خالصى‌زاده مخالف این عقیده بود که شهادت ثالثه در اقامه و اذان نباید گفته بشود. او فتاواى برخى از علماى شیعه را جمع کرده و آیت‌الله حکیم را با عبارت‌هاى تند مورد نقد قرار داده بود. بعد از ماه مبارک که به نجف رفتم، اول در درس مرحوم آقاى حکیم شرکت کردم. مى‌خواستم ببینم عکس‌ا لعمل ایشان در مقابل این مخالفت‌ها چگونه خواهد بود. محل تدریس مرحوم آقاى حکیم قبلا در مسجد عمران بود، ولى آن موقع آن مسجد را تعمیر مى‌کردند؛ لذا در این ایام در مسجد شیخ طوسى تدریس مى‌فرمود. آن وقت‌ها یک درب مسجد شیخ طوسى به طرف خیابان و درب دیگرش هم به آن کوچه باز مى‌شد که مسجد قوام هم در همان جاست. پیش از این که درس شروع بشود، دو نفر از شاگردان که یکى لبنانى و دیگرى ایرانى بود، بلند شدند و علیه آقاى خالصى‌زاده صحبت کردند. من خیال مى‌کردم که حتما آقاى حکیم با این حرف‌ها تحریک خواهد شد. مرحوم آقاى حکیم عادتشان این بود که وقتى به مسجد وارد مى‌شد، نماز تحیت مسجد را مى‌خواند. وقتى که نماز تحیت مسجد را خواند و رفت بالاى منبر، به حرف‌هاى آن دو نفر خوب گوش داد و وقتى حرف‌هاى‌شان تمام شد، آقاى حکیم بدون فوت وقت شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحیم، مطلب ما از فلان‌جا مانده بود؛ از همان‌جا ادامه مى‌دهیم. کأنّه این اشکال را به آقاى حکیم نکرده بودند. ایشان این‌طور آدم متینى بود و واقعا به تمام معنا حکیم بود. این درس اول من بود.

بعد از آن به درس آسید عبدالهادى شیرازى مى‌رفتم. آقاى شیرازى در مسجد شیخ انصارى که مسجد ترک‌ها هم به آن مى‌گویند، تدریس مى‌کرد. ایشان چشم‌هایش از بین رفته بود و دیگر نمى‌توانست ببیند و خودش مطالعه بکند. درسى که مى‌گفت را ابتدا یکى از شاگردان متنش را مى‌خواند و بعد او تدریس را شروع مى‌کرد.

به درس مرحوم آقاى خویى هم مى‌رفتم. آن موقع آقاى خویى رضوان الله علیه منبر نمى‌رفت. در مسجد خضراء مى‌نشست و شاگردها دورش جمع مى‌شدند و ایشان درس مى‌گفت. ولى مرحوم آقاى حکیم به منبر هم مى‌رفت.

روش تدریس آقایان نجف را چگونه دیدید؟

من در آن‌جا نظیر درس آیت‌الله بروجردى رضوان الله علیه را ندیدم. به اعتبار این‌که آیت‌الله بروجردى رضوان الله علیه به مطالب عامه متعرض مى‌شد، لهذا درسش طولانى بود. نظیر درس ایشان را من در نجف ندیدم. به اعتبار این‌که آن‌ها به تمام معنا از مسائل اهل سنت دور افتاده بودند. هم از حیث اصول، هم از حیث فقه. ولى مرحوم آیت الله بروجردى در تمام مسائل به روایات و فتاواى علماى اهل سنت متعرض مى‌شد؛ لهذا فرق مابین حوزه سامرا و حوزه نجف هم همین است. به اعتبار این‌که در سامرا وقتى که میرزا رضوان الله علیه از نجف به سامرا مى‌رود، این مسئله جواز اجتماع امر و نهى را در سامرا مطرح مى‌کند. مرحوم آقاى حجت که در درسش بودیم، مى‌گفت که این مسئله جواز اجتماع امر و نهى، از مسائل سامرا است. مثل این‌که میرزا رضوان الله علیه و دیگران به مسائل عامه هم متعرض مى‌شده‌اند، ولى در نجف نه،

این‌جور نبود و فقط مسائل تشیع مطرح بود و به مسائل عامه اصلاً متعرض نمى‌شدند.

آیا در کنار استفاده از محضر بزرگان، تدریس هم داشتید؟

من اول خودم قصد تدریس نداشتم؛ اما چون اکثر شاگردهاى من از این‌جا به نجف رفته بودند، مرا مى‌شناختند؛ فلذا درخواست درس کردند و اصرار نمودند و من مجبور شدم دوباره تدریس کنم.

چه درس‌هایى را تدریس مى‌کردید؟

اصول و فقه، همان کفایه و رسائل و مکاسب مى‌گفتم. در آن‌جا فلسفه هم مى‌گفتم. من تدریس فلسفه را در قم شروع کرده بودم. در نجف هم منظومه و هم شفا و هم اسفار گفتم. با این‌که فلسفه در نجف تقریباً ممنوع بود و مخالف خیلى زیاد بود؛ منتها مخالف عمده فلسفه، مرحوم میرزا آقا اصطهباناتى بود. ایشان هم یک علاقه خاصى به من داشت. به ایشان گفته بودند فلانى فلسفه مى‌گوید؛ فرموده بود که من به ایشان مى‌گویم فلسفه را تعطیل کند. آمدند به من گفتند که ایشان این حرف را گفته است؛ لهذا من مدت‌ها سعى مى‌کردم مسیر رفت وآمدهایم را جورى تنظیم کنم که با ایشان روبه‌رو نشوم؛ چون اگر ایشان امر مى‌کرد، من حتما درس فلسفه را کنار مى‌گذاشتم. منزل ایشان در محله عماره قرار داشت. از آن‌جا مى‌آمد و در مسجد حاج میرزا خلیل تدریس مى‌کرد. یک روز از سمت بازار حویش و مدرسه قزوینى‌ها به منطقه جبل مى‌رفتم، ناگهان با ایشان روبه‌رو شدم؛ فرمود چند روزى هست مى‌خواهم شمارا ببینم، ولى نمى‌توانم. مرا به منزل دعوت کرد؛ وقتى رفتم، مورد تفقد قرار داد، اما در مورد مطلب اصلى هیچ چیز نگفت. در واقع نسبت به من کوتاه آمد.

محل تدریستان در نجف کجا بود؟

در همان بازارچه که یک طرفش به شارع الرسول باز مى‌شود و طرف دیگرش به شارع سجاد (امام زین‌العابدین (ع)) و مدرسه وسطاى آخوند هم در همان نزدیکى‌ها واقع است. در آن‌جا مسجد کوچکى هست که من در آن‌جا «منظومه» مى‌گفتم.

ساعت قبل از من، آقاى قوچانى آن‌جا درس داشت. بعد از من نیز آقاى فیروزآبادى درس داشت. آقاى قوچانى وصىّ آقاى قاضى بود. آن وقت شنیدم که این وصیت‌نامه را آقاى قوچانى برده بود پیش آقاى آسید جمال گلپایگانى. ایشان هم با این‌که مریض بوده، از بالاى تخت بلند مى‌شود و این وصیت‌نامه را مى‌بوسد و مى‌گذارد بالاى چشمش. این‌جور

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.