پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری ۹۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری ۹۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری ۹۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری ۹۰ اسلاید در PowerPoint :

۹۹

دانشمندان و عالمان، ستارگان درخشان آسمان علم و معرفت اند. در میان این ستارگان، برخی درخشان ترند و نور و روشنایی بیشتری دارند و طالبان و شیفتگان بیشتری را به شاهراه معرفت و هدایت رهنمون می شوند. یکی از این عالمان و فقیهان کم نظیر در عالم تشیع و جهان اسلام، شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری است؛ دانشمندی بلندمرتبه و فقیهی گران سنگ و اقیانوسی بی کران از علم که تشنگان طریق معرفت را سیراب می کرد؛ عالمی عامل و مجاهدی متقی که در زهد و وارستگی، راهنمای اهل سلوک بود و مرجعی بلامنازع در حوزه علمیه نجف اشرف و محققی نکته سنج و ژرف نگر که با کاوش های علمی خویش، تحولات عظیمی را در فقه و اصول رقم زد و مبانی نوینی را در علوم اسلامی بنیان نهاد. شیخ انصاری از عالمانی بود که یاد و نامش هماره الهام بخش شیفتگان و طالبان علوم اسلامی بوده و آثارش رایج ترین متون درسی حوزه های علمیه تشیع بوده است. آوازه دانش وی، مرزهای حوزه های علمیه شیعه را در نوردیده و بزرگان دیگر مذاهب اسلامی را به حیرت واداشته و زندگی ساده و بی آلایش وی، در اوج مرجعیت و ریاست شیعه، سلاطین و پادشاهان را شگفت زده کرده است.

این خورشید درخشان فقاهت در روز عید غدیر ۱۲۱۴ ق. در محله مشایخ شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. [۱] پدرش شیخ محمدامین، یکی از عالمان پرهیزکار دزفول بود و نسب خاندان وی به جابر بن عبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله) می رسد. [۲] مادرش «حنون» دختر شیخ یعقوب، از عالمان همین خاندان و از زنان پرهیزکار عصر خویش بود. [۳]

وی پیش از تولد شیخ در خواب دید که امام صادق (علیه السلام) قرآنی به وی هدیه می دهد. هنگامی که از تعبیر خوابش پرسید، به او مژده دادند که خداوند فرزندی عالِم به او عطا خواهد کرد. از این رو پس تولد شیخ، همواره او را با وضو شیر می داد. [۴] از همان کودکی، آثار نبوغ و بزرگی در چهره شیخ هویدا بود. او ابتدا در مکتب خانه به آموزش قرآن و خواندن و نوشتن پرداخت و سپس برای تکمیل تحصیلات خویش، همراه پدر عازم عتبات عالیات شد.

پس از زیارت کربلا، پدرش او را به حضور سید محمد مجاهد برد که در آن عصر، زعیم و رهبر علمی حوزه کربلا بود. هنگامی که شیخ محمدامین، فرزندش را به سید محمد مجاهد معرفی کرد، سید از دیدن این نوجوان هیجده ساله تعجب کرد؛ زیرا فکر نمی کرد که وی بتواند از حوزه درس وی بهره ای ببرد. از این رو، برای آزمایش این طلبه جوان، پرسید: شنیده ام شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند و حال آن که نماز جمعه در زمان غیبت جایز نیست؟»؛ شیخ مرتضی پاسخ داد: مگر در وجوب نماز جمعه تردیدی وجود دارد؟! سپس دوازده دلیل بر وجوب نماز جمعه اقامه کرد؛ به طوری که سید و حاضرین در مجلس از این استدلال ها قانع شدند؛ امّا پس از آن وی تمام دلایل خود را با دلایل دیگری پاسخ گفت؛ به طوری که باعث حیرت و شگفتی سید شد. سید محمد مجاهد که به نبوغ و استعداد شگرف شیخ انصاری پی برده بود، از شیخ محمدامین خواست که اجازه دهد فرزندش برای تحصیل در کربلا بماند.

شیخ انصاری حدود چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ

حوزه کربلا، یعنی سید محمد مجاهد و شریف العلماء بهره برد و سپس همراه عده ای از مردم دزفول که برای زیارت به کربلا رفته بودند، به دزفول بازگشت. [۵] شوق به تحصیل علوم اسلامی و علاقه به نجف و کربلا موجب شد که شیخ دیگربار قصد سفر به عتبات کند. از این رو، پس از یک سال توقف در دزفول، در سال ۱۲۳۷ ق دوباره به کربلا مهاجرت کرد و بار دیگر در درس شریف العلماء شرکت کرد. ایشان حدود یک سال بعد به نجف رفت و در درس شیخ موسی، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطا حاضر شد و پس از حدود یک سال توقف در نجف، بار دیگر به دزفول بازگشت. وی که در این هنگام ۲۵ سال داشت، با دختر شیخ حسین انصاری، استاد دوره سطح خود ازدواج کرد. [۶]

سفرهای علمی شیخ در ایران

شیخ پس از بازگشت از نجف، مجتهدی فاضل بود؛ امّا برای بهره مندی از علم و دانش فضلای حوزه های علمیه ایران، بار سفر بست و در اولین گام، ابتدا به قصد زیارت امام رضا (علیه السلام) به سوی مشهد حرکت کرد. در این سفر، هر جا عالم و دانشمندی می دید، به حضورش می رسید، تا از دانش وی بهره ای نصیبش شود. وی هدفش را از این مسافرت ها چنین بیان می کرد:

آنچه را از علمای عراق باید ببینم، دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علمای ساکن ایران شخصیت هایی یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرد، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم. [۷]

مادر شیخ که سال ها دوری فرزندش را تحمل کرده بود، این بار از مسافرت شیخ ناراضی بود. شیخ با مادر گفت وگو کرد و سرانجام قرار شد که استخاره کنند تا قرآن میان آنان داوری کند. شیخ قرآن را برداشت و با نیت مادر آن را گشود و این آیه پاسخ این استخاره بود: (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ)؛ [۸] و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از رسولان قرار می دهیم.

این آیه که خطاب به مادر حضرت موسی (علیه السلام) و درباره به دریا افکندن فرزندش بود، موجب تسکین مادر شیخ شد و او به مسافرت شیخ راضی گشت. سپس شیخ برای به همراه بردن برادرش، شیخ منصور نیز استخاره کرد و پاسخ آن آیه (سَنَشُدُّ عَضُدَک بِأَخِیک)[۹] بود. [۱۰]

شیخ در این سفرهای علمی، ابتدا در شهر بروجرد و در مدرسه شیخ اسدالله بروجردی توقف کرد. شیخ اسدالله که خود از عالمان بزرگ بروجرد بود، از شیخ خواست تا تدریس فرزندانش را بر عهده گیرد. شیخ در پاسخ گفت: صبر کنید تا آنان علم بیشتری کسب کنند تا بهتر بتوانم برایشان مفید باشم. شیخ در این مدت در درس اصول شیخ اسدالله شرکت کرد و هنگام بحث به یکی از مطالب وی اشکال کرد. شیخ اسدالله پرسید: آیا شما از آرای علمای اصول آگاهی دارید؟ شیخ به برادرش شیخ منصور گفت: تقریراتی را که در تدریس معالم الاصول نوشته ای خدمت شیخ اسدالله بده. شیخ اسداله پس از خواندن آن تقریرات، به مراتب علمی و فضل و دانش شیخ پی برد و از وی عذرخواهی کرد و از او خواست که مدت بیشتری در بروجرد بماند؛ [۱۱] امّا شیخ نپذیرفت و به سفر خود ادامه داد.

شیخ انصاری از بروجرد به اصفهان رفت تا از خرمن دانش عالمان اصفهان نیز خوشه ای برچیند. از این رو، برای شناخت عالمان آن شهر و کسب فیض از آنان، در درس آیت الله سید محمدباقر رشتی (شفتی) معروف به «حجه الاسلام» حاضر شد، که در آن عصر، ریاست حوزه علمیه اصفهان را بر عهده داشت و در امور اجتماعی و اختلافات نیز محل مراجعه مردم بود و حدود شرعی را جاری می کرد.

روزی سید محمدباقر شفتی مسئله ای را که چند روز پیش مطرح کرده بود، دوباره بیان کرد و منتظر پاسخ شاگردان شد. در این هنگام شیخ انصاری پاسخ مسئله را برای یکی از طلابی که در کنارش نشسته بود، بیان کرد و خودش از مجلس درس خارج شد. هنگامی که آن طلبه پاسخ را برای استاد بیان کرد، استاد گفت: «این پاسخ از تو نیست؛ یا آن را حضرت ولی عصر (عج) به تو تلقین کرده یا شیخ مرتضی آن را به تو یاد داده است. » آن طلبه گفت: عالمی ناشناس که در کنار من نشسته بود، این پاسخ را به من یاد داد و خودش از مجلس خارج شد. سید رشتی فهمید که شیخ انصاری به اصفهان آمده است؛ از این رو چند نفر از طلاب را به جست وجوی او فرستاد. آنان شیخ انصاری را در کاروان سرایی یافتند و به وی گفتند: حجه الاسلام سید محمدباقر رشتی می خواهد خدمت شما برسد. شیخ گفت: من خودم خدمت حجهالاسلام خواهم رسید و به عزم دیدار سید به راه افتاد و در بین راه سید را ملاقات کرد که با جمعی از شاگردانش به طرف محل سکونت او می آمدند. سید مقدم شیخ را گرامی داشته، وی را به خانه برد و احترام فراوان به ایشان نهاد. شیخ انصاری یک هفته میهمان سید بود و در درس او شرکت می کرد. سید از وی خواست که برای سکونت در اصفهان بماند؛ امّا شیخ نپذیرفت و از اصفهان خارج شد. [۱۲]

آوازه فضل و دانش ملا احمد نراقی، یکی از نام آوران و فضلای عصر شیخ انصاری، موجب شد که شیخ برای بهره مندی از دانش و کمالات وی راهی کاشان شود. ایشان سه یا چهار سال در کاشان ماند و از محضر آیت الله ملا احمد نراقی بهره برد. تحصیل، تدریس و تألیف در محضر فقیه کاشان، موجب شد که وی یکی از برجسته ترین و فاضل ترین شاگردان حوزه درس نراقی شود؛ به گونه ای که وی در مقام تجلیل از مقام علمی شیخ فرمود: «من پیر، ناتوان و مریضم و شما به شیخ انصاری مراجعه کنید و از او کسب فیض کنید. »[۱۳] وی همچنین فرمود: «در مسافرت های مختلف، بیش از پنجاه مجتهد مسلم دیدم؛ امّا هیچ یک از ایشان مانند شیخ مرتضی نبودند».

آری، شیخ در حالی که بیش از سی سال نداشت، جانشین شخصیت ارزنده ای چون نراقی در تدریس فقه و اصول گردید. گرچه نراقی به شیخ اجازه و تصدیق اجتهاد داد، امّا خودش درباره شیخ انصاری می گفت: «استفاده ای که من از این جوان بردم، بسیار بیشتر از بهره ای است که او از من برده است».

شیخ انصاری در ادامه سفرهای خویش، به تهران و مشهد سفر کرد و حدود شش ماه در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) توقف کرد و به کسب فضایل معنوی پرداخت.

مسافرت های علمی شیخ انصاری حدود پنج سال به طول انجامید. وی از این مسافرت ها بهره های علمی و اخلاقی فراوانی کسب کرد و از نظر علمی و اخلاقی به تکامل رسید و سپس بار دیگر به دزفول بازگشت. در دزفول شیخ مورد توجه طلاب و عالمان این شهر قرار گرفت و از سال ۱۲۴۵ تا ۱۲۴۹ قمری به تدریس و تعلیم طلاب مشغول شد. در همین سال ها بود که پدرش، شیخ محمدامین رحلت کرد. [۱۴]

مهاجرت به نجف

شیخ انصاری پس از درگذشت پدر، در سال ۱۲۴۹ ق بار دیگر به عتبات مهاجرت کرد. وی ابتدا به کربلا و سپس به نجف رفت. شیخ در این هنگام با این که مجتهدی مطلق و فاضل بود، امّا برای احترام به خاندان بزرگ کاشف الغطاء در درس شیخ علی، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت می کرد. [۱۵] روزی شیخ علی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: «تو گمان مدار که شیخ مرتضی برای استفاده بردن در مجلس ما حاضر می شود؛ بلکه شنیده در خانواده های علمی، تحقیقاتی هست که او برای به دست آوردن آنها در این محضر حاضر می شود؛ وگرنه او دیگر حتیاجی به خواندن درس ندارد». [۱۶]

پس رحلت شیخ علی کاشف الغطاء، شیخ به تدریس پرداخت. وی در آغاز تدریس در نجف، شهرت چندانی نداشت و عده ای اندک از طلاب در درس وی شرکت می کردند. در آن زمان آیت الله سید حسین کوه کمری در مسجدی برای جمع کثیری از طلاب تدریس می کرد. روزی سید حسین کوه کمری زودتر از وقت تدریس به مسجد آمد. در این هنگام شیخی را دید که در گوشه ای از مسجد برای چند نفر از طلاب تدریس می کند. سید به سخنان وی گوش کرد و دریافت که وی بسیار محققانه و مستدل تدریس می کند. روز دیگر سید زودتر به محل تدریس آمد و با دقت به بحث شیخ توجه کرد. بیان مستدل و روان شیخ و تسلط وی بر مبانی فقهی و اصولی، سید را به حیرت واداشت. آیت الله کوه کمری که از پارسایی و فضایل اخلاقی فراوانی بهره مند بود، از آن پس به شاگردانش فرمود: این شیخ برای تدریس از من شایسته تر و عالم تر است و خود و شاگردانش در درس شیخ شرکت کردند و از این زمان، شیخ به فضل و دانش مشهور شد و مورد توجه طلاب قرار گرفت. [۱۷]

مرجعیت و رهبری

پس از تأیید و اقرار به افضل و اعلم بودن شیخ انصاری توسط آیت الله سید حسین کوه کمری و شرکت در درس او، به تدریج شیخ مورد توجه طلاب و علما قرار گرفت و بیش از گذشته در حوزه علمیه نجف شناخته شد. هنگامی که آیت الله محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) مرجع و زعیم حوزه نجف در آخرین روزهای حیاتش در بستر بیماری آرمیده بود، شاگردان و عالمان و بزرگان شیعه بر سر بالین وی گرد آمدند تا نظر آن عالم بزرگوار را درباره ریاست و مرجعیت پس از وی بشنوند. صاحب جواهر نگاهی به اطراف خویش کرد و چون شیخ انصاری را ندید، دستور داد تا وی را حاضر کنند. هنگامی که به جست وجوی شیخ رفتند، وی را در حرم مطهر حضرت علی (علیه السلام) یافتند؛ در حالی که مشغول دعا برای سلامتی و شفای صاحب جواهر بود. چون شیخ نزد صاحب جواهر حاضر شد، او دست شیخ را روی قلب خویش گذاشت و گفت: اکنون مرگ برای من گوارا شد. سپس رو به اطرافیان کرد و گفت: مرجع و رئیس حوزه پس از من، ایشان هستند و رو به شیخ نموده، گفت: «ای شیخ! در مسائل فقهی از احتیاطهای خود کم کن؛ زیرا اسلام شریعتی است که احکام آن بر آسانی و سادگی بنیان نهاده شده است».

شاگردان صاحب جواهر و دیگر عالمان و اطرافیان حاضر در مجلس شیخ را به زعامت و مرجعیت پذیرفتند، امّا شیخ از پذیرش این مسئولیت خودداری کرد و در نامه ای برای سعیدالعلمای مازندرانی نوشت: «هنگامی که من و شما در کربلا نزد شریف العلما تحصیل می کردیم، شما از نظر درس و تحصیل بر من برتری داشتید و اکنون شایسته است که به نجف بیایید و ریاست حوزه را عهده دار شوید». سعیدالعلما در پاسخ شیخ نوشت: «من مدتی است که به امور درسی اشتغال ندارم و شما که همواره به تدریس و مباحثه مشغولید، برای تصدی این مسئولیت، سزاوارترید».

شیخ پس از دریافت پاسخ سعیدالعلما به منبر رفت و برای جمع کثیری از فقها، طلاب و مردم، سخنانی در اثبات تقلید اعلم بیان کرد. دلایل شیخ چنان متقن، قوی و مستدل بود که حتی مخالفین نیز به اعملیت وی اذعان کردند. شیخ سپس به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت و در آن جا از خداوند خواست تا در امر خطیر ریاست و مرجعیت، وی را از لغزش های مختلف حفظ کند.

شیخ انصاری از سال ۱۲۶۶ ق تا هنگام وفات (۱۲۸۱ ق. ) مرجعیت شیعیان و ریاست حوزه علمیه نجف را عهده دار بود. وی نخستین فقیهی بود که یگانه مرجع تقلید شیعیان جهان گردید. [۱۸] ایشان پس از مرجعیت و ریاست، بیش از گذشته در امور خویش احتیاط می کرد. از این رو، با وجود تسلط کامل بر مبانی فقه و اصول و با آن توان علمی کم نظیر، هنگام تدریس به سخنان و اشکالات پایین ترین شاگردانش از نظر علمی نیز توجه می کرد. خود شیخ در این باره فرموده است:

من در ایام تحصیل در خدمت شریف العلما و حاج ملا احمد نراقی و شیخ علی کاشف الغطاء به نوعی بر ذهن و ادراک و حافظه خود مغرور بودم که هرگاه در مطلبی تعمق می کردم و چیزی ر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.