پاورپوینت کامل عباس (ع) در کربلا ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عباس (ع) در کربلا ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عباس (ع) در کربلا ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عباس (ع) در کربلا ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

یکی از ابعاد شخصیت حضرت عباس (ع)، حضور بی نظیر در حماسه عاشورا است که این صفات چهره این سردار بی مانند را ممتاز کرده است. در این نوشتار تلاش می شود به چهار ویژگی برجسته قمر بنی هاشم (ع)، در کربلا اشاره شود.

۱- پیکار در راه حق

در امر جهاد و ایثار و جان فشانی، فریب کاری و دورنگی معنا ندارد. بنابراین، تنها جهاد و جانبازی ای پذیرفته می شود و پاداش می یابد که در راه خدا و عقیده راستین باشد و عباس (ع) به این امر معرفت کامل داشت.

با این همه، عباس (ع) می خواهد بر کار خود، حجتی تمام و بی شبهه داشته باشد و به تاریخ نشان دهد که با همه هستی خود به همین شیوه دین مدارانه عمل کرده و در راه تحقق این هدف متعالی گام برداشته و جهاد کرده است. از این رو پیش از شعله ور شدن آتش جنگ، از برادرش می پرسد: ای ابا عبدالله! ما بر حقّیم که می جنگیم؟

امام فرمود: آری. [۲]

و این نخستین گام عباس (ع) در آفریدن حماسه کربلا بود تا گام های بعدی اش همچنان بر ایمان راستین به «حق الیقین» استوار باشد و بر «علم الیقین» مبتنی گردد و به «عین الیقین» یعنی دیدار خداوند در پیش روی ولی خدا، نایل شود.

۲- اعلان وفاداری

عصر روز نهم محرم، چون سپاه کوفه از پیرامون خیمه های امام حسین (ع) رانده شدند و تاریکی همه جا را فراگرفت، امام اصحابش را گرد آورد. امام سجاد (ع) چنین روایت می کند: من به پدرم نزدیک شدم تا بشنوم که به اصحابش چه می گوید و در آن هنگام من بیمار بودم. شنیدم که پدرم به آنها فرمود:

«بهترین حمد و ستایش من نثار خداوند باد و در آسانی ها و سختی ها او را می ستایم. خداوندا! سپاس تو را که ما را به نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و ما را در دین خود فقیه و با شناخت قرار دادی و گوش های شنوا و دیده های بینا و دل های آگاه به ما ارزانی داشتی. پس ما را از سپاس گزاران در شمار آور.

اما بعد؛ بی تردید من یارانی باوفاتر از یاران خود سراغ ندارم و بهتر از ایشان کسی را نمی شناسم و خاندانی نیکوکارتر و دلسوزتر از خانواده خود ندیده ام. خدای تان از جانب من پاداش نیکو دهد! آگاه باشید که فردا آخرین روز من با این مردم است. آگاه باشید که من به همه شما اجازه رفتن دادم. پس همگی آزادانه راهی شوید و حقی از جانب من بر گردن شما نیست. این شب تاریک را که شما را دربرگرفته، مرکب خویش قرار دهید».

در این هنگام، برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند: چرا چنین کنیم؟ تا بعد از تو باقی بمانیم؟ خداوند آن روز را برای مان نیاورَد.

آغازگر سخن عباس بن علی (ع) بود و پس از او دیگران کلماتی همچون او بر زبان آوردند. [۳] ابوالفرج اصفهانی سخنان امام را چنین آورده است:

حسین (ع) گفت: خداوند شما را پاداش نیک دهد! یاری کردید و کمک نمودید و این جماعت جز مرا نمی خواهند. اگر مرا بکشند، هرگز به سراغ دیگران نروند. شب که از راه رسید، در تاریکی اش متفرق شوید و خود را نجات دهید.

در این وقت، برادرش عباس بن علی (ع) و فرزندش علی و فرزندان عقیل به او روی نهادند و گفتند: پناه بر خدا و این ماه حرام (که تو را تنها بگذاریم!) چون بازگردیم، به مردم چه بگوییم؟ بگوییم: مولا و فرزند مولایمان و پشت و پناه خود را تنها گذاشتیم و او را هدف تیرها و سپر نیزه ها و وحشی گری درندگان رها کردیم و برای زندگی دنیایی، از او جدا شدیم؟ پناه بر خدا! بلکه ما با تو زنده ایم و با تو می میریم.

امام حسین (ع) گریست و آنها نیز گریستند و پاداش از خداوند برای آنها طلبید و نشست. [۴]

در بسیاری از منابع آمده که یاران ابی عبدالله (ع) سخن خود را این گونه به پایان بردند که: «خداوند زندگانی پس از تو را بر ما زشت و ناگوار گرداند!». [۵]

موقعیت سخت و حساسی بود. اختیاری که شخص را به گزینشی دشوار امتحان می کند و تنگنایی که مجال فکر و تأمل نمی دهد و برای تصمیم گیری و پاسخ گویی فرصتی باقی نمی گذارد. حساسیت امر در این بود که تصمیم گیری اصحاب باید پیش چشم امام حسین (ع) صورت می گرفت و جز آنچه حرّ ریاحی بر زبان آورد، راه دیگری نداشتند: «من خود را بین بهشت و آتش در آخرت سرگردان می بینم» و مگر انسان مؤمنِ خردمند اگر بهشت را برنگزیند، چیزی جز هلاکت و زیان نصیبش خواهد شد؟ اما اصحاب امام حسین (ع) در آن شرایط میان بهشت و چیزی مخیر شدند که راهی ناشناخته و سردرگم شدن در این دنیا، پیش از آن که وارد آتش شوند.

اما کسانی که در آن شب بحرانی و پر از دلواپسی، به سعادت همراهی و باقی ماندن در رکاب سیدالشهدا (ع) نائل آمدند، پیش از آن ساعات، تجربه های سخت و بزرگ تری را پشت سر نهاده بودند که دل و جان آنان را از آلودگی های نیرنگ و عقب نشینی و شانه خالی کردن از بار مسئولیت پاک کرده و صیقل داده بود. از این رو، در درونشان جز وفاداری و اخلاص وجود نداشت و پیشاپیش اهل بیت امام حسین (ع) و طلایه دار ایشان، ابوالفضل العباس (ع) بود که می درخشید.

حضرت عباس (ع) وجودش همه وفاداری بود. کسی بود که پدر بزرگوارش او را برای چنین روزی در نظر داشت. آن روز که امیر مؤمنان از عقیل خواست تا همسری برایش بیابد که یلان و شجاعان عرب او را به دنیا آورده باشند تا از او فرزندی دلاور و سلحشور بیاورد و عقیل ام البنین (س) را به حضرت پیشنهاد کرد، (امام به چنین روزی می اندیشید).

تصمیم گیری و پاسخ گفتن بی درنگ به درخواست امام حسین (ع) در آن وضعیت غیرعادی و انتخاب در آن شب بحرانی، به حقیقت مشکل ترین کار بود که از عهده هر کسی به آسانی برنمی آمد؛ مگر کسی که حاضر جواب و دلی آرام و شناختی کامل و اندیشه ای درست داشته باشد؛ و این ویژگی در کس نبود جز عباس بن علی (ع) که پیش از همه پاسخ داد.

عباس (ع) با سخنان خود در شب عاشورا حق بندگی و پیروی از امام و مولایش را ادا کرد و راه دیگران را هموار نمود. پس دیگران نیز همان سخنان را به زبان آوردند و گویا آنچه دیگران گفتند، توضیح و تفصیل سخنان عباس (ع) بود. کسانی از اهل بیت (علیهم السلام) که در آن جلسه بودند، پیش از دیگر اصحاب به سخن آمدند.

خاندان عقیل گفتند:

سبحان الله! مردم چه می گویند؟ می گویند که ما بزرگ و مولا و بهترین پسرعموهای خود را رها کردیم و با آنها هیچ تیری به سوی دشمنان نیافکندیم و نیزه ای نزدیم و شمشیری فرود نیاوردیم و نمی دانیم بر سرشان چه آمد و چه کردند؛ نه، به خدا چنین نمی کنیم و نمی رویم؛ بلکه جان و مال و خانواده خود را فدایت می کنیم و تا به شهادت برسیم، همراه با تو خواهیم جنگید. خداوند زندگی پس از تو را زشت و ناگوار گرداند![۶]

به دنبال ایشان، اصحاب هر یک سخنی گفتند. مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین بجلی برخاستند و سخنانی همه در اخلاص و وفادرای نسبت به امام حسین (ع) گفتند. عده ای دیگر از یاران سیدالشهدا (ع) نیز سخنانی مشابه کردند. [۷] امام حسین (ع) برای آنان از خداوند طلب خیر کرد و به خیمه خود بازگشت. [۸]

بی شک ماجرای آن شب، ابتلا و امتحانی بزرگ بود که امام همگان را به آن آزمود و اهل بیت و اصحاب وفادارش به عالی ترین شکل از آن سربلند بیرون آمدند و در شب عاشورا، وفاداری را به کامل ترین معنا در کلمات و گفته های خود ابراز کردند و در روز عاشورا با مقاومت و ایستادگی در مقابل دشمنان، آن سخنان را به واقعیت پیوند زدند و به رستگاری و نجات نایل آمدند و همانطور که کار آنها در تاریخ جاودان ماند و نامشان در فهرست شهیدان راه حق در طول تاریخ ماندگار شد و در طلیعه این فهرست، نام ابوالفضل العباس (ع) می درخشد.

آنها با خون سرخ خویش، که با خون اهل بیت و فرزندان علی و حسین (علیهم السلام) آمیخته گردید، ایمان و عمل خود را به ثبت رساندند و ماندگار ساختند. آری، همین خون است که پرچم پیروزی حق را در افق تاریخ به اهتزاز درآورده و به جاودانگی حق گرایان تا قیامت گواهی می دهد؛ چنان که معرّی سروده است:

بر پیشانی روزگار، از خون دو شهید؛ علی و فرزندش، دو شاهد پیداست؛ آن دو در پایان شبِ تیره، سپیده دمان اند؛ و در آغاز شب، دو شفق سرخ گون؛ آن دو خون در جامه حسین (ع) ثبت شده تا در قیامت در حالی وارد شود که از خدای رحمان خون خواهی می کند. [۹]

رد کردن امان نامه ظالمان

اگرچه عباس (ع) و برادرانش در آن امتحان دشوار با همه اصحاب شرکت داشتند و همه سربلند بیرون آمدند، اما یک آزمون سخت تر و شکننده تر و تلخ تر در انتظارشان بود؛ یعنی امان نامه ای که بعضی خویشاوندان مادری حضرت عباس (ع) در لشکر عمر بن سعد، برای ایشان تدارک دیدند. ماجرا به روایت طبری چنین است:

ابومخنف گوید: از حارث بن حصیره، از عبدالله بن شریک عامری که گفت: شمر [بن ذی الجوشن کلابی ] و عبدالله بن ابی المُحِل [دیان ] بن حرام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن عامر بن کعب بن عامر بن کلاب (ام البنین دخت حرام [۱۰] عمه عبدالله بود و همسر علی بن ابی طالب (ع) که برای آن حضرت عباس و عبدالله و جعفر و عثمان را به دنیا آورد)، در حضور عبیدالله بن زیاد برخاست و گفت: خداوند کار امیر را سامان دهد! خواهرزادگان ما با حسین اند. امان نامه ای برای آنها بنویس. عبیدالله گفت: باشد، به خاطر تو. پس کاتب خود را فرا خواند و او امان نامه ای نوشت و آن را به توسط عبدالله بن ابی المحل و غلامش که «کرمان» نام داشت، برای عباس و برادرانش فرستاد. غلام آنها را صدا زد و گفت: این امان نامه ای است که دائی شما فرستاده است. ابن اعثم کوفی گوید: چون نامه عبدالله بن ابی المحل به فرزندان علی (علیهم السلام) رسید، آن را نگریسته و نزد امام حسین (ع) بردند و امام آن را خواند. آن جوانمردان [۱۱] گفتند: به دائی ما سلام برسان و به او بگو: به امان شما نیازی نداریم. امان خداوند از امان فرزند سمیه بهتر است. [۱۲]

در روایات شیعه، آورنده نامه، شمر بن ذی الجوشن ضبط شده است. او نیز از کلابی ضبابی است، و از بنی معاویه (ضباب) ابن کلاب بود. به روایت شیخ مفید:

عصر روز پنج شنبه نهم محرم، عمر بن سعد به قصد خیمه های حسین (ع) به حرکت درآمد. شمر به خیام نزدیک شد و در برابر اصحاب سیدالشهدا (ع) ایستاد و گفت: خواهرزادگان ما کجایند؟ عباس و جعفر و عبدالله و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب (ع) بیرون آمدند و گفتند: چه می خواهی؟ گفت: شما ای خواهرزادگان من، در امان هستید. جوانمردان به او گفتند: خدایت لعنت کند و لعنت بر امان تو! ما را در امان می داری، در حالی که فرزند رسول خدا (ص) هیچ امان و امنیتی ندارد؟![۱۳]

و در نقل دیگر آمده است: شمر بن ذی الجوشن کلابی به عباس و برادرانش گفت: خواهرزادگان من کجایند؟ اما آنها پاسخش را ندادند. حسین (ع) به برادرانش فرمود: پاسخش را بدهید، اگرچه فاسق است؛ او یکی از دائی های شماست. پس به او (شمر) گفتند: چه می خواهی؟ گفت: نزد من بیایید که شما در امان هستید و خود را با برادرتان به کشتن مدهید. آنها شمر را دشنام دادند و به او گفتند: ننگ و نفرین بر تو و آن امان نامه که آورده ای. سرور و برادر خویش را رها کنیم و خود را به امان تو بسپاریم؟![۱۴]

ابن اعثم کوفی می گوید:

شمر بن ذی الجوشن پیش آمد تا در برابر لشکر حسین (ع) قرار گرفت. پس با صدای بلند فریاد زد: کجایند خواهرزادگان ما عبدالله و جعفر و عباس، فرزندان علی بن ابی طالب؟ امام حسین (ع) به برادرانش فرمود: پاسخش را بدهید، اگرچه مرد فاسقی است؛ او یکی از دائی های شماست. پس او را ندا دادند که چه داری و چه می خواهی؟ شمر گفت: ای خواهرزادگان من! شما در امان هستید. خود را با برادرتان حسین به کشتن مدهید و به اطاعت امیرالمؤمنین یزید بن معاویه گردن بنهید. عباس بن علی به او گفت: زیان باد تو را ای شمر! نفرین خدا بر تو و امان نامه ات! ای دشمن خدا! از ما می خواهی به اطاعت متکبران و گردن کشان درآییم و از یاری برادر خود حسین دست برداریم؟! شمر با خشم به لشگرگاه خود بازگشت. [۱۵]

در این جا نیز می بینیم که پاسخ گوی شمر، تنها عباس بن علی (ع) است. در روایت شجری زیدی آمده است که مخاطب شمر نیز کسی جز عباس نبود. در روایتی با سند از ابن کلبی نقل شده است که گفت:

روزی لشکر کوفه به حسین (ع) هجوم بردند؛ شمر بن ذی الجوشن فریاد زد: ای عباس! بیرون بیا تا با تو سخن بگویم. عباس (ع) از حسین (ع) اجازه پاسخ خواست و امام اجازه دادند. عباس بن شمر گفت: چه شده است تو را؟ گفت: این، امان نامه ای برای تو و برادران مادری است. چون با من خویشی و بستگی دارید، از امیر ابن زیاد برای تان امان نامه ستانده ام. من یکی از دائی های شمایم. از اردوگاه حسین خارج شوید و در امان بمانید. عباس بن علی (ع) به او گفت: لعن و نفرین خداوند بر تو و بر امان نامه ات. به خدا، چون ما خواهرزادگان توایم، برای مان امان می طلبی، و فرزند رسول خدا (ص) نباید در امان باشد؟![۱۶]

از مجموع روایات و نقل ها استفاده می شود که گفت وگو میان عباس و کسی که حامل امان نامه بوده، تکرار شده است. گاه عبدالله کلابی سخن از امان گفته و باری دیگر، شمر ضبابی کلابی. شاید از آن رو که از گفت وگوی عبدالله کلابی با حضرت عباس (ع) قانع نشده یا این که خواسته تا این امان دادن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.