پاورپوینت کامل موصل از دیروز تا امروز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل موصل از دیروز تا امروز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل موصل از دیروز تا امروز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل موصل از دیروز تا امروز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۱۹
عراق امروزی همان قلمرو جغرافیایی است که در زمان قیمومیت بریتانیا بنیان نهاده شد و مرزهای آن توسط ابرقدرت های متفق در جنگ جهانی اول تقسیم گردید. با توجه به انتصاب ملک فیصل در ۱۳۰۰ ش/ ۱۳۳۹ ق به پادشاهی این سرزمین، بر آن نام «المملکه العربیه» اطلاق گردید، اما تمام مورخان و جغرافی دانان بر آنند که عراق در دوران پیش از سیطره امپراتوری عثمانی بر آن، از دو بخش قابل تفکیک تشکیل می شد: قسمت شمالی یا بین النهرین علیا که به آن «ارض الجزیره» یا «آشور الکبری» و «فور» می گفتند و دومین قسمت یا بین النهرین سفلی که به آن «بابِل»، «العراق السواد»، «سورستان» و «ارض شنعار» گفته می شد. [۱]
موصل، بصره و بغداد در زمان فرمانروایی مدحت پاشا، حاکم عثمانی هر کدام ولایت یا استان مستقلی بودند، اما در محافل جهانی واژه «بین النهرین» را برای این نواحی به کار می بردند. [۲] «مَوصِل» که در تلفظ رایج، به آن مُوصل می گویند، در گذر تاریخ تحولات گوناگونی یافته است.
موصل شهری است بر کرانه باختری رود دجله که قدمت آن به اعصار کهن می رسد و در هنگام طلوع اسلام و بعثت رسول اکرم (ص) از ایالات امپراتوری ساسانی به شمار می رفت که در دوران خلیفه دوم، توسط مسلمانان فتح گردید و امویان آن را مرکز ولایت جزیره قرار دادند. مشاهیر مسلمان بسیاری در علوم عقلی، نقلی، ادبیات و هنر، از این دیار برخاسته اند. شهری است بلندآوازه و نسبتا پهناور که طوایف مهاجری را در گذر تاریخ در خود جا می داد. کاروانیانی در آن توقف می کردند و می آسودند و از آن جا به نقاط دیگر روی می آوردند، آن را باب آذربایجان و کلید فتح خراسان گفته اند. به رغم آن که موصل قرن ها تحت سلطه بنی امیه، بنی عباس و نیز دولت عثمانی بود و ساکنان آن غالباً اهل فن بوده اند، در این منطقه رایحه تشیع استشمام می گردید و شیعیان حضوری باشکوه در این منطقه داشتند. [۳]
قلّه قلمرو جزیره
مسلمانان نواحی شمالی عراق را «جزیره» می نامیدند؛ زیرا دشت های پهناورش را آب های دو رودخانه دجله و فرات و نیز نهرهایی که در جنوب این بخش به آن دو شریان حیاتی می پیوستند، احاطه کرده بود. این قلمرو از شمال تا ارتفاعاتی که دجله و فرات از آن ها سرچشمه می گرفت، امتداد داشت و به سه ناحیه تقسیم می گردید و هر بخش به نام قبیله ای که در زمان ساسانیان در آن جا سکونت داشتند، به نام های «بکره»، «مضر» و «ربیعه» موسوم بود. شهرهای عمده این ناحیه عبارت بود از: موصل، در نزدیکی خرابه های نینوا؛ «آمد» در ساحل دجله علیا و «رقّه» در خمیدگی بزرگ فرات در حاشیه صحرا. [۴]
مؤلف ناشناخته کتاب «حدود العالم» می نویسد: ناحیتی است که از چهار سوی آن آب است از دو رود؛ یکی دجله و دیگری فرات و از بهر آن این ناحیت را جزیره خوانند و این ناحیه آبادان، با نعمت و دارای مردمان بسیار، هوای درست و آب های روان است و اندر آن کوه ها و شهرهای بسیاری دیده می شود. باغ ها و بوستان های خرمی دارد. [۵]
بین النهرین علیا یا جزیره، به سرعت به منطقه ای مسکونی تبدیل شد. در کنار دجله، دولت آُشور تأسیس گردید که مرکز آن به ساحل یکی از شعب «زاب علیا» و سپس به نینوا، مقابل موصل انتقال یافت. در فاصله میان دو زاب، شهرهای اربیل و کرکوک ساخته شد و در قرن هشتم قبل از میلاد «سارگون» دوم شهر «دورشارُکین» را در شمال شرقی نینوا ساخت. [۶] ابوعبدالله محمّد بن احمد مقدسی از این منطقه به نام سرزمین «اقور» نام می برد و می نویسد:
این جا سرزمینی گران قدر است و ارجمند. زیارتگاه پیامبران و جایگاه بسیاری از محدثان و دانشمندان. کشتی نوح در آن جا بر کوه جودی نشست و سوارانش شهر ثمانین را در آن جا ساختند و بماندند. در این منطقه بود که خداوند متعال توبه قوم یونس را پذیرفت و چشمه ای را در آن جاری ساخت. ذوالقرنین از آن جا روانه ظلمات گردید. ماجرای جرجیس پیامبر در این ناحیه رخ داد. این جا یکی از زمزمه های مسلمانان و از پایگاه های مهم ایشان است. این دیار حلقه ارتباط عراق و شام و کوچ نشینان عرب در دوره اسلام است. قیمت ها ارزان، میوه هایش نیکو، نیکوکارانش بسیارند. این سرزمین را بر کوچ نشینان عرب بخش کرده ام تا جایگاه هر کدام شناخته شود. پس آن را بر سه حوزه تقسیم نمودم: نخستین آن ها از سمت عراق دیار ربیعه بوده که عقبه اش موصل است. دیار مضر، قصبه اش رقّه و دیار بکر قصبه اش آمُد است. [۷]
یاقوت حموی نیز ذیل جزیره اقور می گوید: «میان دجله و فرات و دیار مضر و بکر، در همسایگی شام است. » وی شهر بزرگ جزیره را حرّان می داند و نام باستانی موصل را آشور گفته و افزوده است که برخی آن را اقور گویند و عده ای نام خوره این جزیره را آثور گفته اند. یاقوت حموی در جایی دیگر می گوید: «آقور نام خوره ای است در جزیره یا نام تمام آن قلمرو است که میان مول و فرات قدار دارد». [۸]
به گفته ابوالقاسم بن احمد جبهانی «جزیره جزو اقلیم هفتم بوده و جای بیرون آمدن آب فرات از اندرون شهرهای روم است از ملیطه. »[۹] برخی منابع گفته اند منطقه واقع در شمال شرقی سرزمین شام را جزیره گویند که در سال های آغازین گسترش دولت اسلامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده؛ زیرا تنها راه نفوذ سپاه روم به سرزمین های سوریه و عراق بود. آنان از این طریق قادر بودند این دو سرزمین را تهدید کنند. جزیره به ارمنستان و آذربایجان نیز متصل بود و مسلمانان با استقرار رزمندگان در بخش های مختلف آن، بر این نقاط استیلا پیدا کردند. در هنگام خلافت حضرت علی (ع) جزیره مهم ترین مسیری بود که آن حضرت و سپاهیانش قادر بودند از آن جا به جانب شام حرکت کنند و قدرت غاصبانه معاویه را متزلزل کنند. به همین دلیل معاویه این مرز را که تهدیدی برای حکومت او بود، بست و عده ای را که به دلیل علاقه به عثمان و نیز خصومت با امیر مومنان علی (ع) به شام گریخته و به او پناهنده شده بودند، در این نواحی سکنی داد. [۱۰]
حمدالله مستوفی می نویسد: در صور الاقالیم آن را جزیره می خوانند. بیست و نه شهر است و گرمسیر و حدودش با ولایا ت روم، ارمن، شام، کردستان و عراق عرب پیوسته است و شهر موصل دارالملک آن جاست. حقوق دیوانی آن مملکت در عهد اتابکان تا زمان بدرالدین لؤلؤ مبلغ یک هزار بوده است. [۱۱]
به لحاظ جغرافیایی، جزیره در واقع جایی است که در آن، دو رودخانه دجله و فرات از هم فاصله می گیرند. گرچه بخشی از کشاورزی آبی در این منطقه صورت می گیرد، اما این منطقه عمدتاً دارای زراعت دیم است؛ سرزمینی با ارتفاعاتی نه چندان بلند که روستاهای پراکنده ای در میان آن ها دیده می شود. موصل نزدیک نینوا و شهر بزرگ جزیره و مرکز تجاری آن است. از سوی شمال و شرق جزیره، جلگه ها به دامنه هایی منتهی می شود که در آن، شهرهای پرجمعیت و آبادی های پررونق که اغلب ترک زبان هستند، وجود دارد. سپس ارتفاعاتی بلند قرار گرفته که محل اقامت کردهاست. عرب های سنی مذهب که حدود بیست درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند، در همین نواحی متمرکز شده اند. البته بخشی از جمعیت سنّی مذهب در دیگر نواحی عراق از جمله بغداد، سامراء و بصره سکونت دارند. این افراد به رغم اقلیت بودن، از گذشته های دور که با حمایت دولت عثمانی آغاز شد، بر حیات سیاسی و اجتماعی عراق استیلا یافتند. [۱۲]
منطقه مرتفع شمال شرقی از خط مستقیمی بین موصل و کرکوک آغاز شده و به مرز عراق با ترکیه و ایران ختم می شود. سرزمین های مرتفع، به سبب جلگه های موجدار وسیع از یکدیگر مجزّا می شود. بارندگی مناسب و خاک حاصلخیز، این منطقه را برای کشاورزی و باغداری مستعد ساخته است. برخی مناطق نفت خیز عراق در فاصله دو شهر بزرگ موصل و کرکوک قرار گرفته اند. این قلمرو عمدتاً محل سکونت کردهاست. منطقه شمالی بین دجله و سامراء که در برگیرنده بخشی از فرات است، ورای منطقه هیت بوده و با تکریت قاعده مثلثی را به وجود می آورد. رأس معکوس این منطقه، به بغداد می رسد که به نام جزیره معروف است. این ناحیه از غرب به سوریه می پیوندد و حد فاصل این قسمت به دجله می رسد که از مرز ترکیه با سوریه عبور کرده، وارد عراق می شود. نکته حساس درباره این منطقه آن است که دچار بحران های قومی و ملی می باشد و آشفتگی های آن، از زمان روی کار آمدن حزب بعث شدت گرفت. صدام حسین عراق را از لحاظ امنیتی به چهار ناحیه شمالی، جنوبی، فرات اوسط و وسط تقسیم کرد و کنترل منطقه بین النهرین علیا (جزیره) را به معاونش «عزت ابراهیم الدوری» سپرد؛ ناحیه ای که شامل استان های موصل، دهوک، اربیل، کرکوک و سلیمانیه می شود. [۱۳]
وجوه نام گذاری
درباره وجه تسمیه موصل، دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است. در زمان حضرت علی (ع) به این منطقه «استان زوابی» اطلاق می شد.
به گفته یاقوت حموی: در عراق چهار نهر است؛ دو تا بالای بغداد و دو نهر در پایین این شهر که به هر کدام «زاب» گویند و جمع آن زوابی است. زاب کبیر نهری است در عراق که از ترکیه سرچشمه می گیرد و در سی وسه کیلومتری موصل کنونی به دجله متصل می گردد. زاب صفیر از آبادی طقطق می گذرد و به رودخانه مذکور می پیوندد. [۱۴]
بنا به گفته مسعودی: زاب از نوادگان منوچهر، پادشاه پیشدادی ایران و مدافع عراق بود و ویرانه هایی که افراسیاب در آن سرزمین پدید آورده بود را آباد کرد و دو نهر معروف به زاب کوچک و بزرگ را که به دجله می ریزد، حفر کرد. نهر بزرگ تر میان موصل و حدیث و نهر کوچک تر در دیار سن است و هر دو را به نام خود نامید و هم در سواد عراق نهری حفر کرد و آن را زاب نامید و بر این شهر سه منطقه معین کرد و آن ها را زوابی خواند که جمع زاب است. [۱۵]
عزالدین بن اثیر که خود اهل این ناحیه است، آورده است: زو فرزند طهماسب و نواده منوچهر، مردی نیکوکردار و خوش رفتار بود. او در سواد عراق رودی حفر کرد که آن را زاب نامید و در کنارش شهری ساخت که به آن عتیقه گویند. [۱۶]برخی منابع یادآور شده اند که موصل همان شهر حدیثه است و در مآخذ عربی به آن «حدیث الموصل» یا «موصل حدیث» گفته اند؛ در صورتی که این دو از یکدیگر جدا می باشند. حدیثه در دوران ساسانیان به «نوکرد» موسوم بوده است و قبل از این که موصل در شمال آن به وجود آید و مرکز این استان گردد، حدیثه مرکز این ولایت بوده است. [۱۷]
مسعودی می نویسد: سرچشمه دجله از اقلیم پنجم از چشمه هایی در ناحیه «آمد» از محل معروف به قلعه ذی القرنین است و از موصل می گذرد و بالای عمر بارقانا از ولایت مرج، مابین موصل و حدیثه و در یک فرسخی شرق حدیثه زاب بزرگ بر آن می ریزد. [۱۸]
وی در جای دیگر اشاره می کند که زاب بزرگ تر میان موصل و حدیثه قرار دارد. [۱۹] نصر بن مزاحم منقری نیز می گوید: معقل بن قیس ریاحی که از جانب حضرت علی (ع) برای صف آرایی در برابر سپاهیان معاویه، به رقّه اعزام گردیده بود، پس به حرکت خود ادامه داد تا به حدیثه رسید، که آن زمان صرفاً توقفگاه افراد عبوری بوده و بعدها محمد بن مروان شهر موصل را در حوالی آن جا بنا کرد. [۲۰]
اصطخری ذیل دیار جزیره و توابع آن گفته است: «حدیثه و موصل در این قلمرو قرار می گیرند. »[۲۱] احتمالًا این که برخی حدیثه و موصل را یکی گرفته اند، بدان سبب است که سابقه شهر حدیثه کهن تر بود و این شهرک در کنار دجله و در سمت شرقی آن در نزدیکی زاب علیا بنا گردیده بود؛ اما وقتی جزیره عراق در قلمرو مسلمانان قرار گرفت، در حوالی آن شهر موصل احداث گردید و از آن پس حدیثه متروکه گشت و در زمره توابع موصل درآمد و به «حدیثه الموصل» موسوم گردید؛ چنان که نینوا که سابقه ای زیاد داشت و مرکز فرمانروایی آشوریان بود، در زمره توابع موصل درآمد. [۲۲]
موصل به «دیار ربیعه» هم معروف می باشد؛ زیرا بعد از فتح نواحی شمالی عراق توسط رزمندگان مسلمان، قبیله ربیحه به این ناحیه کوچ کرد و در موصل کنونی اقامت گزید. مقدسی در وصف دیار ربیحه می نویسد: «قصبه دیار ربیحه، موصل بوده و شهرهایش حدیثه، دجله، سنجار، بلد و. . . است. »[۲۳] لسترنج عقیده دارد که دیار ربیعه به موصل و سرزمین های تابعه آن اطلاق می گردیده است:
دیار ربیعه شامل نقاطی بود که از تلّ فافان تا تکریت در طرفین دجله قرار داشت؛ یعنی اراضی غربی دجله تا شهر نصیبین و جلگه های واقع در شرق دجله که توسط رودهای زاب بالا و زاب پایین و نهر خابور مشروب می گردید. [۲۴]
موصل را «حدّ باء» و «امّ الربیعین» نیز لقب داده اند و از آن جهت به موصل معروف گردیده که منطقه جزیره، یعنی شمال عراق را به بین النهرین فعلی وصل می کند و نیز گفته اند چون این سرزمین بین روم و عراق، از نظر تجاری نقش مواصلاتی داشته، به این نام مشهور گردیده است. عده ای نیز بر این اعتقادند که موصل ناحیه ای است که فرهنگ رومیان را به فرهنگ بین النهرین نزدیک می کرده است. [۲۵]
موقعیت و مختصات جغرافیایی
«نینوا» یکی از هجده استان عراق است که مرکز آن شهر موصل است. این استان در شمال غربی این سرزمین قرار دارد و با استان دهوک در شمال و شمال شرقی، اربیل و تامین (کرکوک) در شرق، صلاح الدین در جنوب شرقی، استان انبار در جنوب و جنوب غربی و و سوریه در غرب و شمال غربی هم مرز است. [۲۶]
موصل که شهری صنعتی و مرکز نفتی عراق به شمار می رود، در ۳۵۰ کیلومتری شمال غربی بغداد و بر کرانه راست رود دجله و مقابل شهر تاریخی نینوا قرار دارد. [۲۷] مسلمانان بنای موصل را به اعصار اسطوره ای و زمان پیشدادیان نسبت می دهند. این منطقه از ایالات امپراتوری ساسانی به شمار می آمد و اردشیر نامیده می شد. پس ا ز اسلام، سپاه کوفه آن را به تصرف درآورد. اولین کسی که موصل را به صورت کانونی شهری درآورد و عده ای از اعراب را در آن سکونت داد، «عرفجه بن هرثمه بارقی» حاکم وقت موصل از جانب امویان بود. وی مسجد جامعی نیز برای موصل ساخت. این شهر در زمان مروانیان بسیار گسترش یافت. [۲۸]
موصل به عنوان مرکز اداری و سیاسی نینوا، سومین شهر بزرگ عراق بعد از بصره می باشد که رودخانه دجله از میان آن می گذرد و پنج دهانه پل، دو بخش شهر را به یکدیگر متصل می سازد. این دیار در آغاز «حُلوان» و در اوایل عصر ساسانی به «بوذ اردشیر» موسوم بود که به معنای منسوب بودن به اردشیر بابکان، بنیان گذار این دودمان است. [۲۹]
ناهمواری های موصل اگرچه چندان مرتفع نیست، اما در تعدیل اقلیم این منطقه موثر است و در رواج کشاورزی دیم، گسترش چراگاه ها و مراتع و در نتیجه رونق دامداری بی تأثیر نبوده است. میانگین بارندگی سالانه در موصل به حدود ۳۷۵ میلی متر می رسد. متوسط حداقل درجه حرارت در موصل به حدود ۱۳ درجه و میانگین حداکثر دما به حدود ۲۸ درجه سانتی گراد می رسد. [۳۰]
در وصف مورّخان، سیاحان و جغرافی دانان
ابواسحاق ابراهیم اصطخری از علمای قرن چهارم هجری می نویسد: «موصل شهری است که تمام بناهای آن از سنگ و گچ بوده و دیاری بزرگ می باشد. »[۳۱] ابن حوقل معاصر وی نوشته است:
موصل نواحی وسیع و روستاهای بزرگ و کوره های بسیار دارد. شهری پرجمعیت است و از جمله توابع آن نینواست که در گذشته شهری بود و در سمت شرقی دجله قرار داشت. در موصل بازارهای عالی است؛ از جمله بازاری به نام سوق الاحد (یکشنبه بازار). غالب مردم آن کردند. [۳۲]
مقدسی گوید: موصل مرکز دیار ربیعه است؛ شهری خوش آب و هوا با بناهای زیبا، نامور، با سُنّت های قدیمی. بازار و مهمانخانه های جذاب، حاکمان و شیوخ بزرگوار دارد. فقیهانش کوتاهترین سلسله سند را به معصومین دارند. مسجد جامع در جایی مرتفع واقع است که با پله هایی مردم به سوی آن می آیند. نام موصل، خولان بوده و چون عرب ها آن را گشودند و آباد کردند، موصل نامیده شد. نینوا نزدیک موصل و شهر یونس بن متا است که دژی بر آن واقع بوده است. [۳۳]
جیهانی نیز گفته است:
موصل شهری است بر جانب غربی دجله، با آب و هوای مطلوب. درختان و مزارع ایشان پرآب ولی اندک است. از جانب شرقی، به وقت آبخیز دجله، آب یابند و باقی را به وسیله باران تأمین می کنند. غالب بناهایش از سنگ و گچ است و مردمانی نیکوخصال و توانگر دارد. [۳۴]
مؤلف «حدود العالم» ذیل معرفی شهر بزرگ جزیره یادآور گردیده است: «موصل شهری است وسیع، با آب و هوای درست، اما نعمت اندک». [۳۵] مسعودی که موصل و نینوا را جزء اقلیم پنجم می داند، می گوید:
نینوا روبه روی موصل است و میان آنان دجله فاصله انداخته است. در موصل حاکمی بود که با پادشاه نینوا (سبوس بن بالوس) به نبرد برخاست. در آن روزگار فرمانروای موصل مردی یمنی به نام «سابق بن مالک» بود. [۳۶]
ابن جبیر سیاح مسلمان در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری درباره موصل این هرگونه نوشته است:
این شهر کهن و شکوهمند است. موصل را حومه ای است بزرگ و مساجد، گرمابه ها، کاروانسراها و بازارهایی دارد. خداوند این شهر را با وجود مزار جرجیس (ع) برتری داده که بر مرقدش مسجدی ساخته اند. از دیگر ویژگی های مقدس آن، تلّ توبه است که در شرق موصل قرار دارد؛ همان جایی که یونس قوم خود را نگه داشت و همراه آنان دعا کرد تا عذابی که بنا بود بر آنان نازل گردد، برداشته شد. نزدیک آن تلّ، چشمه ای است که به فرمان یونس آن قوم موظف گردیدند در آن تن خود را بشویند و استغفار کنند. مردم موصل را رفتاری است پسندیده و کارهای نیکو نمایند. به یک تن از ایشان برنخوری که وی را گشاده روی و نرم خوی نبینی. غریبان را گرامی دارند و از آنان استقبال می کنند و در تمام اعمال خود اعتدالی به کمال دارند. ما در این شهر چهار روز درنگ کردیم. [۳۷]
یاقوت حموی از موصل این گونه یاد کرده است: شهری است مشهور و بزرگ و از پایگاه های جهان اسلام. از نظر بزرگی، عظمت و میزان سکنه و گسترش کم نظیر است. در چهارراه سرزمین ها قرار گرفته و دروازه عراق و کلید خراسان در آن جاست و از آن سوی به طرف آذربایجان حرکت می کنند. موصل شهری خوش منظر است؛ زیرا آن را از آهک و سنگ مرمر ساخته اند. کم آبی، شدت گرما در تابستان و سرما در زمستان از مشکلات آن می باشد. دیوار شهر دو مسجد جامع بزرگ را در برمی گیرد که یکی از آن دو جامع در میان بازار است و از بناهای نورالدین محمود زنگی است که زیبا و باشکوه است و جامع دوم همان است که مروان بن محمد بر بالای یکی از بلندی های شهر ساخته است. [۳۸]
حمدالله مستوفی موصل را این گونه وصف کرده است: موصل از اقلیم چهارم است؛ برکنار دجله افتاده است؛ دور بارویش هشت هزار گام است. مسجد جامعی دارد و محرابی از سنگ تراشیده و مقطع کرده که هیچ ملکی مثل آن عظیم، کسی از چوب نکرده باشد و این عمارات عالیه را بدرالدین لؤلؤ ساخته است. [۳۹]
یاقوت در جای دیگر می گوید:
حدیثه موصل شهرکی است به ساحل دجله در سوی خاوری آن، نزدیک زاب اعلی و گویند شهر مزبور مرکز ولایت موصل بوده است. [۴۰]
ابوالفداء که معاصر حمدالله مستوفی است، می نویسد: موصل در زمین همواری قرار دارد و دو بارو دارد که نیمه ویران می باشند. در این زمان که قرن هشتم هجری است، بیش از دو ثلث شهر آبادان می باشد؛ ولی قلعه ای ویران دارد. [۴۱]
ابن بطوطه، سیاح قرن هشتم هجری که خود از موصل دیدن کرده، می گوید:
موصل شهری قدیمی و پرنعمت است و قلعه مشهور بسیار استواری دارد. دو باروی محکم با برج های متعدد و نزدیک به هم دارد. حومه وسیع و بزرگی با مساجد، گرمابه ها، مسافرخانه ها و بازارها دارد. موصلی ها در مکارم اخلاق، فضیلت، نرم زبانی و غریب نوازی مشهورند. امیر موصل در آن زمان که من آن جا بودم، سید علاءالدین علی، پسر شمس الدین ملقب به حیدر بود. [۴۲]
قدمت و سابقه تمدنی
از قرن هشتم ق. م تا اول سال ۶۰۰ ق. م، منطقه ای که اکنون شامل موصل و توابع آن است، مرکز حکمرانی دولت قدرتمند آسور یا آشور بود که وقتی نینوا را پایتخت خود قرار داد، بر اقتدار سیاسی آن افزوده شد و تا مصر از یک سو و مناطق مرکزی ایران و ارمنستان از سوی دیگر گسترش یافت و حتی دولت های ماد و پارس را دست نشانده خود ساخت، تا آن که در ۶۰۶ ق. م این امپراتوری توسط مادها منقرض گردید. [۴۳] در برخی منابع آمده است که چون افراسیاب، «نوذر» پادشاه پیشدادی را به قتل رساند و دو فرزندش لیاقت حکمرانی را نداشتند، زاب که مردی سالخورده و از نسل فریدون بود، به حکومت رسید. اگرچه دوران فرمانروایی وی کوتاه بود، ولی در منطقه کنونی موصل اقدامات عمرانی مؤثری انجام داد. آنچه افراسیاب ویران کرده بود، دوباره ساخت؛ مسیرهای آبی را که دشمنان با خاک انباشته بودند، احیا نمود؛ با مردم منطقه موصل نیز به نیکی رفتار کرد و آنچه هنگام نبرد با دشمنان به غنیمت گرفته بود، در جهت رفاه اهالی تحت قلمرو خود به کار گرفت. [۴۴]
هوخشتره (۶۳۳- ۵۸۴ ق. م) پادشاه ماد پس از بیرون راندن سکاها، با کمک فرمانروای بابل که از طرف غرب سرزمین موصل و نینوا را مورد یورش قرار داده بود، از طرف مشرق به این ناحیه یورش آورد. «ساراکوس» پادشاه آشور که دید در مقابل مادها توان مقاومت ندارد، خود و خانواده اش را در آتش افکند و نینوا که از شهرهای بزرگ دنیای قدیم بود، در سال ۶۱۲ ق. م به دست مادهای ایرانی سقوط کرد. پس از انقراض آشور، سرزمین های شمالی آن در آسیای صغیر به دست مادها افتاد و این دولت با لودیه همسایه گردید. [۴۵]
اسکندر مقدونی (۳۳۵- ۳۲۳ ق. م) پس از تسخیر مصر به سوریه بازگشت. از فرات و دجله عبور کرد و در حوالی موصل و مغرب شهر اربل، در محلی به نام گوگمل (شترخوان) با سپاه داریوش هخامنشی روبه رو گردید. اگرچه در آغاز لشگریان ایران بر مهاجمان چیره گشته و یونانیان را به عقب راندند و تلفات بسیاری بر آنان وارد ساختند، اما در ادامه، اسکندر پیروز شد و آن قلمرو را در ۳۳۱ ق. م به تصرف درآورد. [۴۶] بنا به نوشته مورخان اردشیر بابکان (۲۲۴- ۲۴۱ م) پس از غلبه بر اردوان پنجم و برانداختن سلسله اشکانی، منطقه موصل را به تصرف درآورد و در این ناحیه مقابل غرب دجله شهری ساخت و آن را اردشیر نامید و آن را مرکز استان اردشیر بابکان نمود؛ استانی که خود پنج تسو (شهرستان) داشت. [۴۷]
هرمزد چهارم (۵۷۹- ۵۹۱ م) فرمانروای ساسانی بر منطقه موصل استیلا یافت و به همین دلیل در بعضی منابع ایرانی، از موصل به نام «هرمز قواد» یاد گردیده است. [۴۸] اخیراً قدیمی ترین آثار نئاندرتال در غار «سانیدار» در دره زاب، کنار دجله و در فاصله کمی از موصل پیدا شده است. در همین جا وسایل و ادوات جنگی ساخته شده از سنگ و استخوان به دست آمده است. همچنین ویرانه های نینوا با نام تپه «کویونجیک» در ساحل شرقی دجله در مقابل شهر موصل باقی مانده است. [۴۹]
کشتی نوح بر فراز کوه جودی
«جودی» نام کوهی است که کشتی حضرت نوح نبی (ع) بر فرازش آرام گرفته و نام آن در سوره هود آیه ۴۴، آمده است. غالب محققان اعتقاد دارند این کوه در سلسله ارتفاعات کاردین، در شمال شرقی جزیره ای، در شرق دجله و حوالی شهر موصل واقع است. در «ترگوم» یعنی ترجمه کلدانی تورات و نیز در ترجمه سریانی آن، محل به خشکی نشستن کشتی نوح، قله کاردین گفته شده است، جغرافی دانان مسلمان نیز جودی مذکور در قرآن کریم را بر این کوه منطبق دانسته و گفته اند تخته پاره های کشتی نوح در قله این کوه تا زمان بنی عباس باقی بوده و عده ای از آن دیدن می کردند. در منابع با بابلی نیز ماجراهایی شبیه به داستان توفان نوح وارد شده است؛ به علاوه می توان احتمال داد که وقتی دجله طغیان کرده باشد، مردم آن نواحی دچار سیل ناشی از آن شده اند. مورخان می گویند حضرت نوح (ع) پس از فرو نشستن طوفان، بر فراز کوه جودی مسجدی ساخت و در پایین این ارتفاعات قریه ای است به نام ثمانین که اصحاب نوح وقتی از کشتی پیاده شدند، آن را بنا کردند. [۵۰] ابن بطوطه که از جزیره ابن عمر از توابع موصل دیدن کرده می گوید: «وقتی وارد شهر شدیم، کوه بلند جودی که در قرآن نام آن ذکر شده و سفینه نوح بر رویش قرار گرفته، نظرمان را به خود جلب کرد». [۵۱]
حمدالله مستوفی نوشته است: کوه جودی به حدود موصل و جزیره است. کشتی نوح بر آن جا قرار گرفت و در عجایب المخلوقات آمده است که بر آن کوه تا زمان بنی عباس پاره های کشتی نوح باقی بوده و نوح بر آن کوه دهی ساخت معروف به سوق ثمانین؛ زیرا که با او هشتاد کس در کشتی بودند. [۵۲]
محمد بن محمود همدانی هم گفته است: «مسجد نوح بر کوه جودی است که هفده درب دارد. از غربا خالی نبود». [۵۳]
یونس، نبی اهالی نینوا
حضرت یونس بن متّی (ع) از مردم یکی از توابع موصل به نام نینوا بود. مردم این ناحیه به خدای واحد اعتقادی نداشتند. یونس موظف گردید تا آنان را به سوی یکتاپرستی فرا خواند و از شرک و کفر بازدارد. او برای انجام این مأموریت الهی مدت سی سال در میان ایشان مشغول ارشاد و تبلیغ توحید بود، اما جز دو نفر کسی به او نگروید. به موجب مستندات تفسیری و تاریخی، چون یونس دید که اهالی نینوا سخنان او را نمی پذیرند و همچنان به بت پرستی ادامه می دهند، ناامید و خشمگین گردید و در کشتی نشست تا از آن قوم گمراه فاصله گیرد، اما نهنگی در دریا او را بلعید و یونس در شکم ماهی رفت. پس از این واقعه و نجات یافتن از معده آن حیوان دریایی، به نینوا رفت و اهالی شهر را هشدار داد که اگر از گمراهی بازنگردند، عذاب الهی بر آنان فرو فرستاده می شود. آنان سخنان یونس را به سخره گرفتند، ولی چون نشانه های عذاب الهی بر نینوا هویدا گردید، به ذات یگانه ایمان آوردند و عذاب از ایشان برداشته شد. آیه ۹۸ سوره یونس به این امر اشاره دارد. برخی می گویند این که لقب یونس «ذالنون» است، به معنای صاحب نینوا می باشد؛ اما در زبان سامی، «نون» یعنی ماهی. البته جمع بین این دو وجه نیز ممکن است، اما عده ای از مفسّران گفته اند که ذوالنون یعنی مدام خداوند را عبادت و سجده می کرد. [۵۴] مسعودی می گوید:
نینوا روبه روی موصل است. خدا یونس بن متی را به سوی مردم آن جا فرستاد و هنوز آثار نقش ها و بتان سنگی که بر چهره آنان خطوطی هست، در آن جا نمودار است. بیرون شهر تلّی است که مسجدی بر آن هست و نیز در آن ناحیه چشمه ای است که به نام یونس نبی معروف می باشد و مردمان برای عبادت و دعا به این مسجد می روند. [۵۵][۵۶]
ماجرای جالب جرجیس
در زمان فترت یعنی پس از عیسی و قبل از ظهور حضرت محمد (ص) در شهر موصل حاکمی به نام دازانه (رازانه) می زیست که مرد متکبر و ستمگری بود. جرجیس که مردم را به شریعت حضرت مسیح دعوت می کرد و برخی حواریون آن رسول الهی را درک کرده بود، در فلسطین به اتفاق یاران خویش، اعتقادات خود را از فرمانروای وقت پنهان می کرد. ایشان موظف گردید که به سوی موصل برود و پادشاه آن سامان را از کفر و شرک بازداشته و ایشان را به توحید دعوت کند. او با این که تلاش های تبلیغی داشت، از کار کردن غفلت نداشت و از راه بازرگانی درآمد بسیاری به دست می آورد. سخاوت فوق العاده ای داشت و درآمد خویش را در راه خدا به افراد نیازمند می داد و بار دیگر به کار می پرداخت تا سرمایه ای به دست آورد و آن را انفاق کند. چون در سرزمین شام نگران بود که به دین او آسیبی برسد، از این روی آهنگ موصل کرد، ولی چون دید پادشاه آن جا هم بت پرست است، تصمیم گرفت با او وارد نبرد شود و در اولین قدم، برای تحبیب قلوب مردم، دارایی خود را به اهالی موصل بخشید؛ آن گاه بر حاکم موصل عتاب ورزید که چرا موجودی بی جان و ناتوان را خدای خویش قرار داده و از خالق و پروردگار هستی غافل است؟! پادشاه نه تنها دعوت او را اجابت نکرد، بلکه وی را بین شکنجه و سجده در برابر بت بزرگ «افلون» مخیر ساخت. جناب جرجیس از سجده به بت پرهیز کرد و به امر پادشاه به زندان افتاد و در آن جا گوشت های پیکرش با شانه های آهنین تراشیده و رگ های بدنش را از هم گسستند، امّا او به امر الهی حیات دوباره به دست آورد.
جرجیس بارها دچار شکنجه های مرگبار گردید، اما حکمت خداوند بر این تعلق گرفته بود که وی زنده بماند و آن پادشاه و اهالی موصل را به سوی یکتاپرستی فرا بخواند. جرجیس در پایان این شکنجه های سخت خطاب به آن پادشاه گفت: شما چه بدمردمانی هستید! بارها بدنم را قطعه قطعه و اندام هایم را پاره پاره کردید، ولی خداوند روح و روانم را به من بازگرداند. آن گاه با پروردگار خویش این گونه نجوا کرد: خدایا! مرا با این آزمون ها گواهی داشتی تا بهترین جایگاه جانبازان را بر من عطا کنی. اکنون واپسین روزهای حیات دنیوی من فرا می رسد. حالا که این کافران با مشاهده این حقایق آشکار ایمان نیاوردند، از تو می خواهم عذاب خود را بر این ناباوران توحید فرو فرستی که تاب آن را نداشته باشند. خداوند بر ایشان آتشی فرستاد که همه را طعمه شعله های خود ساخت. برخی وقتی این وضع را دیدند، با شمشیرهای خود بر جرجیس تاختند و خون او را ریختند. شهر نیز بر اثر عذاب الهی زیر و رو گردید. جرجیس ۷۷ سال در این جهان زیست و در سال ۳۹۲ م به قتل رسید. ناگفته نماند که سی وسه هزار نفر از اهالی منطقه موصل به او ایمان آوردند. [۵۷]
ابن جبیر می نویسد: خداوند موصل را به وجود مزار جرجیس افتخار داده است. بر مزارش مسجدی بنا کرده اند و مرقدش در گوشه یکی از از اتاق های سمت راست داخلی این مسجد قرار گرفته است. محل مسجد مذکور، بین مسجد آدینه نوساز و دروازه پل است. ما از زیارت این قبر مقدس و ایستادن در برابرش تبرّک پیدا کردیم. خداوند ما را بدان فیض بهره مند دارد. [۵۸]
فتح موصل در عصر مسلمانان
منطقه موصل و حوالی و توابع آن، هنگام طلوع اسلام و گسترش دولت اسلامی، از اهمیت فراوانی برخوردار بود؛ زیرا تنها راه نفوذ سپاهیان روم به سرزمین شام و عراق به شمار می رفت و آنان قادر بودند کانون های مرکزی جهان اسلام را از این منقطه مورد تهدید قرار دهند. از این رو فتح این ناحیه در برنامه سپاه اسلام قرار گرفت. در سال ۲۰ هجری «عتبه بن فرقد سُلمی» به حکومت موصل گماشته شد. اهالی نینوا با او وارد نبرد شدند و عتبه نینوا را در این جنگ ها فتح کرد و از رودخانه دجله عبور نمود. در موصل دِیرهایی وجود داشت که ساکنان آن ها به شرط پرداخت جزیه، با مسلمانان صلح کردند. عتبه سپس قریه های آن منطقه را گشود و مسلمانان را بر این نقاط مسلط ساخت. پس از مدتی وی از حکومت موصل عزل گردید و «عرفجه بن هرثمه» حاکم آن نواحی گردید. در موصل دژها و معابدی از مسیحیان وجود داشت و یهودیان نیز در محله ای زندگی می کردند.
هرثمه اولین کسی بود که موصل را حدودبندی و خطکشی کرد و اعراب مسلمان را در آن جا اسکان داد. هرثمه مسجد جامع موصل را بنیان نهاد، هرثمه پس از مرزبندی محلات موصل و منزل دادن به اعراب در آن ها به الحدیثه آمد؛ قریه ای که معابد مسیحیان در آن قرار داشت. وجه تسمیه الحدیثه آن بود که پس از موصل ساخته شد و برخی گفته اند سبب نامیدن این شهر به حدیثه آن است که جمعی از اهالی شهر انبار، زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی والی این شهر بود، از شدت جور و جنایت او به الحدیثه نقل مکان کردند و آنان در این قریه مسجدی ساختند و نامش را حدیثه نهادند. عتبه بن فرقد طیرهان و تکریت را بگشود و آنان را بر اموال و جان های شان امان داد. [۵۹]
در زمان امیر مؤمنان (ع)
حضرت علی (ع) از سال ۳۵ هجری که زمامدار مسلمین را عهده دار گردید، کوفه را مرکز خلافت خود قرار داد. چهار منطقه مرکز کوفه به حساب می آمد: حلوان، ماسبذان، قرقیسیا و موصل که چهارمی اهمیت سوق الجیشی داشت؛ زیرا موصل از یک طرف با مرکز حکومت غاصبانه معاویه یعنی شام هم مرز بود و از سوی دیگر با قلمرو رومیان مرز مشترک داشت. از این جهت امیر مؤمنان (ع) تصمیم گرفت فردی لایق، کاردان و مورد اطمینان را بر این ناحیه بگمارد. این شخص سعد بن مسعود ثقفی از یاران آن امام همام بود. حضرت علی (ع) در نامه ای که خطاب به وی نوشتند، از او تجلیل کرده و تلاش های ایشان را در سمت والی ستودند. سعد به محض ورود امام به کوفه از سوی حضرت علی (ع) به حکومت موصل گمارده شد. [۶۰]
مالک اشتر نیز مدتی از جانب امیر مومنان (ع) کارگزار منطقه جزیره واقع در شمال عراق از جمله موصل بود. از سوی دیگر معاویه، ضحاک بن قیس را به عنوان والی حرّان، رقّه و قرقیسیا که تحت سلطه خودش بود و با موصل و نقاط توابع هم مرز بود، تعیین کرد و آن تعداد از هواداران خلیفه سوم که در کوفه و بصره بودند، به این بخش از جزیره که در کنترل معاویه بود، می گریختند. مالک اشتر که احساس کرد قوای ضحاک می خواهند در این ناحیه ناامنی و شرارت به وجود آورد، برای دفع هرگونه توطئه ای از موصل به سوی حرّان رفت. اهالی رقّه به فرماندهی «سماک بن مخرمه» در جایی میان حرّان و رقّه به ضحاک پیوستند. مالک اشتر با با آنان وارد نبرد شد و موفق گشت آنان را به محاصره خود درآورد. وقتی معاویه از این امر آگاه شد، سپاهی به فرماندهی عبدالرحمن بن خالد برای کمک به محاصره شدگان گسیل داشت. مالک اشتر به حرکت خود ادامه داد و به رقّه و قرقیسیا رسید و چون اهالی این نواحی از صلابت رزمندگان تحت امر وی ترسیدند، به سوی موصل بازگشت و عبدالرحمن هم به جانب شام مراجعت کرد.
مالک اشتر به عنوان استاندار این قلمرو وسیع و حساس مشغول انجام وظیفه بود تا آن که کار بر محمد بن ابی بکر در مصر دشوار گردید و از این روی حضرت علی (ع) نامه ای به مالک نوشت و از او خواست تا فرد مطمئنی را جانشین خود کرده و به کوفه بازگردد. مالک طبق دستور حضرت عمل کرد و «شبیب بن عامر ازدی» را جانشین خود در جزیره و موصل قرار داد. او مشغول خدمت در این مسئولیت گردید تا این که متوجه شد «عبدالرحمن بن قباث» از سوی معاویه به سرزمین موصل حمله کرده است. از این روی با همکاری کمیل بن زیاد نیروهای ابن قباث را دچار هزیمت نمود و از سرحدّات حضرت علی (ع) بیرون راند و برای این که معاویه بار دیگر به فکر حمله به جزیره نیفتد، به سرحدّات شام یورش برد تا به بعلبک (از توابع لبنان) رسید؛ سپس بازگشت و به رقّه حمله بُرد و قوای معاویه را درهم کوبید. این حمله موفقیت آمیز موجب شد که حضرت علی (ع) درباره اش بفرماید: «خداوند شبیب را رحمت کند؛ زیرا تهاجمی را دور کرد و خیلی زود پیروزی را به ارمغان آورد». [۶۱]
پس از شهادت حضرت علی (ع)، شیعیان با فرزند ایشان امام حسن (ع) بیعت کردند. آن حضرت نیز برای دفع یورش های معاویه و تهدید قوای او به بسیج نیروهای خود در کوفه پرداخت. سپس لشکری را به فرماندهی «قیس بن سعد عباده» برای نبرد با متجاوزان اموی در منطقه جزیره و موصل فرستاد و خود در مدائن مستقر گردید و به فرماندهی عملیات پرداخت. از آن سوی معاویه لشکری را به جانب نواحی شمالی عراق کنونی فرستاد که در حوالی موصل اردو زدند، اما با نیرنگ معاویه و نشر اکاذیب و شایعات در میان سپاه امام حسن (ع)، لشکر حضرت دستخوش تشویش و تردید گردید و دچار پراکندگی شد. امام که در اردوگاه مسکن، در حوالی موصل مستقر بود، با باقی مانده سپاه نمی توانست به نبرد ادامه دهد و با این وضع مسلّم گردید که باید با دشمن وارد مذاکره گردد و بدین ترتیب رسالت امام حسن (ع) به صلح تبدیل گردید. [۶۲]
مدفن عمرو بن حمق خزایی
«عمرو بن حمق خزاعی» صحابی نیکوصفتی است که رسول اکرم (ص) دعا کرد جوانی او پایدار بماند؛ به همین دلیل در سنین سالخوردگی حتی یک موی سپید در صورتش نداشت. او پس از دوران نبی اکرم (ص) مصاحبت امیر مومنان (ع) را برگزید و اخلاص خود را به جایی رساند که حضرت علی (ع) خطاب به وی فرمود: «ای کاش در میان سپاه من، صد نفر همچون تو یافت می شد. » او در جنگ های جمل، صفین و نهروان در رکاب مولای متقیان حماسه آفرینی کرد. سرانجام مردی از الحمراء (نیروی انتظامی زیاد بن ابیه) به نام «بکر بن عبید» عمودی بر سرش فرود آورد و او را بر زمین افکند. شیعیان ایشان را از معرکه بیرون بردند و او موفق شد مخفیانه از کوفه خارج شود. ابتدا به سوی مدائن رفت و سپس راه موصل را در پیش گرفت و در نزدیکی این شهر در دره کوهی مأمن گزید؛ اما به دلیل جراحت سرش و خون ریزی ناشی از آن، قدرت دفاعی نداشت. «رفاعه بن شداد» که جوانی نیرومند بود، عمرو حمق را همراهی می کرد و لذا وقتی سواران حاکم موصل درباره وی بدگمان شدند، رفاعه به آنان هجوم آورد و حلقه محاصره را درهم شکست و چون تیراندازی ماهر بود، سواران موصل از تعقیب رفاعه منصرف گردیدند و به سوی عمرو رفتند و ایشان را دستگیر کردند. ابن ابی بلتعه او را نزد کارگزار موصل که عبدالرحمن بن عبدالله بن عثمان ثقفی بود، فرستاد و او چون عمرو را دید، شناخت و ماجرا را برای معاویه نوشت. او هم در جواب نوشت: «ضرباتی بر او وارد کنید تا کشته شود» و جناب عمرو در ضربت اول یا دوم به شهادت رسید. [۶۳]
به گفته محدث قمی محل دفن عمرو در کنار شهر موصل است. ابوعبدالله سعد بن حمدان، پسرعموی سیف الدوله حمدانی در شعبان سال ۳۳۶ هجری بقعه ای بر فرازش بنا کرد. [۶۴] ابوالحسن علی بن ابی بکر هروی در کتاب الزیارات نوشته است: بر کناره شهر موصل در ناحیه علیای شهر، مدفن عمرو بن حمق خزایی می باشد. بدنش را در آن جا به خاک سپردند و سرش را به شام بردند، و گویند این اولین سری بود در اسلام که گردانده شد. در این آرامگاه برخی از علویان از نسل امام حسین (ع) نیز دفن گردیده اند. [۶۵]
صف آرایی سپاه مختار در برابر امویان
پس از حماسه عاشورا، شهادت امام حسین (ع) و استیلای بنی امیه، در میان مسلمانان نفرتی نسبت به امویان شکل گرفت. گروهی از اهالی کوفه که وقایع کربلا آنان را غمگین ساخته بود، به گرد مختار بن ابی عبید ثقفی اجتماع کردند. او هم به داعیه خون خواهی امام حسین (ع) در کوفه قیام کرد و عامل عبدالله بن زبیر را در سال ۶۶ هجری از این شهر بیرون کرد. سپس به شمال عراق لشکر کشید و موصل را ضمیمه حکومت خود کرد. او «عبدالرحمن بن سعید بن قیس» را به سمت استانداری موصل تعیین کرد. پدر عبدالرحمن، سعید بن قیس در رکاب امیر مؤمنان (ع) در نبرد صفین رشادت ها از خود نشان داد. فرزندش عبدالرحمن نیز با وجود این که نوجوان بود، در کنار پدر با معاویه می جنگید. در عصر مختار، عبدالرحمن جای پدر را گرفت و رئیس طایفه بزرگ همدان که از شیعیان حضرت علی (ع) بودند، گردید و چنین شخصی با این سوابق درخشان استاندار موصل گردید، اما این وفاداری کوتاه بود؛ زیرا در ماجرای طغیان و شورش اشراف کوفه، به ضدانقلابیون پیوست و با مختار درگیر شد و به هلاکت رسید. «محمد بن اشعث بن قیس» که از جانیان حادثه کربلا بود، از سوی ابن زبیر استاندار موصل شده بود که با پیروزی انقلاب مختار، از موصل گریخت و به تکریت پناهنده شد و در آن جا با سران ضدانقلاب مشغول توطئه گردید و بعدها در نبرد مختار با «مصعب بن زبیر» به هلاکت رسید. [۶۶]
مروان در سال ۶۶ هجری مُرد و فرزندش عبدالملک روی کار آمد. بزرگ ترین برنامه وی استیلا بر حجاز و عراق بود و برای عملی ساختن این هدف، عبیدالله بن زیاد را در مأموریتش تثبیت کرد و فرمان داد تا به انقلاب مختار پایان دهد. ابن زیاد که موفق نشد در سرزمین جزیره بر عمّال ابن زبیر غلبه یابد، ناچار به موصل روی آورد. خبر ورود وی به این منطقه توسط «عبدالرحمن بن سعید»، استاندار وقت موصل به مختار گزارش داده شد و خود موقتاً از موصل بیرون آمد و در تکریت استقرار یافت. «یزید بن انس» با سه هزار نیروی زبده و رزمنده و آماده فداکاری، از جانب مختار مأموریت یافت تا این فتنه را خاموش کند. او مردی بااخلاص و محبّ اهل بیت (علیهم السلام) و شهادت طلب بود. ارتش او به حرکت خود ادامه داد تا آن که در موصل کنار تل بنات اردو زد. اگرچه فرمانده عملیات یعنی یزید بن انس دچار کسالت گردید، اما بدون لحظه ای درنگ به آرایش نظامی پرداخت و پیش از طلوع آفتاب با قوای ابن زیاد درگیر شد. جنگ سختی درگرفت. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که سپاه شام قلع و قمع گردید و مقرّ فرماندهی آنان تصرف شد. «ربیعه بن مخارق» از سرداران دشمن نیز در این نبرد به قتل رسید. جنگ ارتش مختار به فرماندهی یزید بن انس با لشکر اموی در روز عرفه ذی حجه ۶۶ هجری روی داد و فردای آن روز (عید قربان) با شکست نیروهای پیش قراول شام، پایان یافت. قهرمان صحنه پیکار یعنی یزید بن انس در عصر روز سوم نبرد، جان خود را در راه دفاعی مقدس از دست داد و چون گزارش هایی می رسید که عبید بن زیاد از جانب خلیفه مروانی، با هشت هزار نیروی تازه نفس در راه است و نیروهای تحت ابن انس آمادگی لازم را برای درگیری جدید نداشتند، با توصیه فرمانده جدید، «ورقاء بن عازب» به پیروزی قبلی اکتفا کردند و تصمیم به بازگشت گرفتند. مختار که وضع را چنین دید، بلافاصله قهرمان شکست ناپذیر، ابراهیم بن مالک اشتر را با هفت نیروی دلیر و حماسه آفرین موظف کرد خود را به نیروهای یزید بن انس رسانده، آن ها را تحت امر خود درآورده و از همان جا به سوی دشمن حرکت کند. ابراهیم اطاعت نمود و با نیروهای همراه حرکت کرد و در حوالی کوفه اردو زدند تا با سازماندهی و تشکیل نیروها به جانب موصل حرکت کنند. [۶۷]
ابراهیم بن مالک اشتر در موصل
عبیدالله بن زیاد با سپاه شام در موصل با قوای ابراهیم بن مالک اشتر روبه رو گردید و نبردی سخت میان دو گروه درگرفت. سرانجام نه تنها سپاه اموی دچار هزیمت گشت، بلکه عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر، شرحبیل بن ذی الکلاع و تنی چند از اشراف فاسد شام در این نبرد به هلاکت رسیدند. ابراهیم سر ابن زیاد و دیگران را برای مختار فرستاد. عبدالملک مروان که در انتظار نتیجه این عملیات لحظه شماری می کرد، خبر شکست سپاه شام و کشته شدن ابن زیاد و برخی سرداران سپاه او را دریافت کرد. ابراهیم بن اشتر به شهر نصیبین رفت و در آن جا اقامت گزید و منطقه موصل را به استیلای خود درآورد. آن گاه فردی را به جانشینی خود در جزیره برگزید و خود راهی کوفه شد. [۶۸] ناگفته نماند ایرانیان در نبرد موصل حضوری فعّال داشتند. سردار شامی که برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوی او می رفت، به وی گفته بود: «از جایی که داخل سپاه تو شدم، تا وقتی به خدمت تو رسیدم، حتی کلمه ای عربی از سربازانت نشنیدم!». [۶۹]
مختار در سال ۶۸ هجری از مصعب بن زبیر شکست خورد و به قتل رسید؛ اما عبدالملک بن مروان در سال ۷۱ هجری به عراق لشکر کشید و فرزند زبیر را مغلوب و مقتول ساخت. در ۷۳ هجری، عبدالملک بن مروان، حجاج بن یوسف ثقفی را که فردی سفّاک، بی رحم و ستمگر بود، به امارت عراق عرب و عجم منصوب کرد. حجاج پس از آن که آخرین مقاومت اعراب عراق را سرکوب کرد، در صدد تحکیم نفوذ خویش برآمد و به همین دلیل بین کوفه و بصره، شهر «واسط» را ساخت و آن را مقرّ حکومت خود قرار داد. این شهر در مناطق جنوبی دجله بنا گردید و موقعیت سوق الجیشی داشت؛ اما یکی از رؤسای خوارج به نام «شیب الشیبانی» در موصل بر حاکم مزبور شورید و مدت دو سال تمام سبب ناامنی و اغتشاش در عراق بود. او سرانجام در کنار دُجیل از قوای حجاج شکست خورد و کشته شد. [۷۰]
موصل در عصر بنی عباس
در هنگام روی کار آمدن بنی عباس و در روزگار ابوالعباس سفّاح، موصل یکی از دوازده ایالت سرزمین تحت قلمرو این سلسله بود. در عهد منصور عباسی جنبش های بزرگ شیعی در بسیاری از شهرهای اسلامی شکل گرفت. به دنبال دستگیری عبدالله بن حسن مثنّی، معروف به «عبدالله محض» و شکست جنبش نفس زکیه (محمد فرزند عبدالله)، فرزند دیگر عبدالله به نام ابراهیم حجاز را ترک کرد و مقدمات قیام خود را که در بصره به وقوع پیوست، فراهم آورد. او برای تدارک قوا به برخی مناطق عراق سفر کرد؛ از جمله شهرهایی که در آن توقفی داشت و در آن جا با برخی افراد درباره قیام خود دیدارهایی داشت، موصل بود. وی در خلال این رفت وآمدها به ماجراجویی هایی می پرداخت؛ از جمله این که در موصل بر سر سفره هایی می رفت که منصور برای عامه مردم می گستراند و در آن جا حقایقی را برای حاضران مطرح می کرد. قیام ابراهیم در بصره به سال ۱۴۵ هجری، رخ داد و حدود سه ماه ادامه داشت و به شهادت او منجر گردید. [۷۱]
موسی، فرزند مهدی عباسی ملقب به «هادی» که از سال ۱۶۹ هجری به خلافت رسید، به قساوت قلب و تهوّر معروف بود. او درباره فرمانروایی با برادر خود هارون به شدت اختلاف داشت و در مواقعی منازعاتی بین این دو و طرفداران آنان رخ می داد. سرانجام موسی عباسی در حرمسرایی که در کنار موصل برای خود ساخته بود، به قتل رسید؛ در حالی که بیست وپنج سال داشت و از خلافت او یک سال سپری گردیده بود. [۷۲] در همین ایام «حرشی» حاکم موصل بود و بر ساکنان آن بسیار سخت می گرفت. وی مالیات سال های گذشته را از آنان درخواست می کرد و تعداد زیادی از ساکنین این منطقه را با ارعاب و زور به آذربایجان فرستاد؛ به همین دلیل موصل از رونق بازایستاد و برخی دهکده های اطراف آن که در این هنگام آباد بودند، ویران گردید. [۷۳]
طاهر بن حسین سرداری بود که در پیروزی های مأمون نقش موثری ایفا کرد. این در حالی است که مأمون، فضل بن سهل را به وزارت برگزید و نفوذ وی را در مرکز حکومت خود، شهر مرو، گسترش داد. فضل از زبان مأمون برای طاهر بن حسین دو فرمان صادر نمود؛ یکی این که ولایت های فتح گردیده مانند ولایات جبال، فارس، اهواز، حجاز، یمن و بخش هایی از عراق را تسلیم کند و خود برای پیکار با نصر بن ثابت که در شام آشکارا قیام کرده بود، به سوی رقّه رهسپار گردد و به موازات این فرمان، او را به حکمرانی موصل و دیگر نقاط جزیره عراق گماشت. طاهر با آن که از اجرای فرمان او ناخرسند بود، به ناچار تن در داد. [۷۴]
در عهد حکومت منتصر عباسی که بعد از متوکل روی کار آمده بود، «ابوالعمود شاری» در موصل خروج کرد و بسیاری از مخالفان دولت عباسی از قوم ربیعه و نیز مردم کرد به او پیوستند و بدین گونه شورش او اوج گرفت. منتصر سپاهی به فرماندهی «سیما» ی ترک به سوی موصل روانه کرد که با شاری وارد نبرد گردید. سرانجام پس از مدتی درگیری، شاری شکست خورد و اسیر گردید. او را نزد منتصر آوردند و گفت وگویی بین او و خلیفه عباسی صورت گرفت که منتصر قانع گردید وی را عفو کند. سپس از او پیمان گرفت و آزادش کرد. [۷۵]
احمد بن جعفر المتوکل مُلقّب به «محمّد عباسی» پس از مرگ مهتدی در ۲۵۶ هجری به خلافت دولت بنی عباس رسید. معتمد فردی عیاش و خوش گذران بود و به همین دلیل تدبیر کارها به دست برادرش ابو احمد موفق افتاده بود. او معتمد را دستگیر و محبوس ساخت و کسانی را بر وی گماشت، اما معتمد از زندان گریخت و به حدیثه موصل رفت. موفق در نامه ای از «اسحاق بن کنداج» خواست تا وی را از موصل بازگرداند و کار معتمد بدین منوال گذشت تا آن که بر اثر زهری که در جام شرابش ریخته بودند، به سال ۲۷۹ هجری به هلاکت رسید. [۷۶] بعد از او ابوالعباس معتضد روی کار آمد.
با وجود اختناق بنی عباس در شمال عراق، تشیع در سرزمین موصل شکوفا و باشکوه بود. در موزه عراق محرابی نگه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 