پاورپوینت کامل روح زیارت در گفت و گو با آیت الله حائری شیرازی ۷۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روح زیارت در گفت و گو با آیت الله حائری شیرازی ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روح زیارت در گفت و گو با آیت الله حائری شیرازی ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روح زیارت در گفت و گو با آیت الله حائری شیرازی ۷۷ اسلاید در PowerPoint :
۹۱
حکمت زیارت معصومین (علیهم السلام) در نگاه شما چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلّی الله محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین.
اصل زیارت یک معنای عمیقی دارد؛ یعنی ارتباط روحانی که انسان با اولیای خدا پیدا می کند، این درجاتی دارد؛ چون انسان سطوح مختلفی دارد. لایه های سطحی او یک نوع بهره مندی دارد و لایه های عمیق او بهره مندی دیگری دارد. انسانیت انسان هم لایه به لایه است. گاهی مرتبه انسانیت است. انسان به اندازه ای اوج می گیرد که اگر مثل علی بن یقطین که این همه خدمت به شیعیان می کرده، غفلتی بکند، دلخوری بین او و ابراهیم جمّال پیش بیاید، حج آن سالش زیر سؤال می رود. زیارت امام کاظم (ع) هم بر او مقدور نمی شود تا این که به کوفه برده می شود تا دل ابراهیم را به دست بیاورد، بعد می تواند زیارت کند. این به خاطر لایه های انسانی متفاوت است. قلب انسان هم خودش لایه به لایه است. وقتی از اعماق قلب زیارت حاصل می شود، مرتبه عالی زیارت است که واقع می شود و چنین زیارتی که با عمق وجودش امامش را درک کند، برای همه کس دست نمی دهد. برای مثال: گاهی سواری با اسبش می آید و میهمان شخصیتی می شود. از مرکبش پذیرایی می کردند، چون میهمان بود و راکب را هم نوعی پذیرایی می کردند. انسان هم مثل آن اسب و راکب و مرکب است. لایه های انسانی راکب و مرکب است. بعضی از لایه ها راکب بعضی از لایه های انسانی هستند و بعضی دیگر، مرکب لایه های دیگر هستند. مثلًا غریزه انسان، مرکب انسان است. ادراکات انسان از این مرکب استفاده می کند. زبان مرکب است و راکب نیست. دل حرف می زند و زبان نقل می کند. زبان بلندگوی دل است؛ وسیله ادای اوست؛ عالم اثبات مطالب است؛ عالم ثبوتش در دل است. این حدیث قدسی را ببینید: «لَایسَعُنِی أَرْضِی وَلَاسَمَائِی وَلَکنْ یسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِی الْمُؤْمِن. »[۱] چطور این آسمان با این وسعت گنجایش خدا را ندارد؟! جایی نیست که از خدا خالی باشد. همه جا وابسته به خداست، اما وقتی می گوید «لایسعنی» به خاطر این است که خدا مادی نیست تا در ماده جا بگیرد؛ بلکه مافوق ماده است.
قلب انسان به دلیل جایگاه منیعی که دارد، می تواند خانه خدا باشد. کعبه هم خانه خداست، اما خانه تشریفاتی خداست. قلب مؤمن خانه حقیقی خداست. فرق است بین کعبه و دل مؤمن. کعبه خانه اعتباری خداست؛ یعنی آمده (جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَهَ الْبَیتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ)[۲] این جعل شأنیت برای آن جاست. اما قلب مؤمن که «اعظم حرمهً من الکعبه» است، به خاطر همین است. بنابراین گفته اند:
«مَنْ زَارَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ إِلَی مَنْزِلِهِ لَا حَاجَهَ إِلَیهِ إِلَّا فِی اللهِ کتِبَ فِی زُوَّارِ اللَه»[۳] چون قلب مؤمن «یسعه لله» است. «أَنْفُسُکمْ فِی النُّفُوس، أَرْوَاحُکمْ فِی الْأَرْوَاح»[۴] یعنی در ارواح دوستان تان است؛ یعنی هر کس به شما علاقه داشت، بخشی از وجود واسع شماست. قبر هر مؤمنی از اولیای شما، پاره ای از قبر واسع شماست. آن ها یک قبر موردی دارند و یک قبر واسع دارند. از این جهت در قبر واسعه ایشان می گوید: «قبورکم فی القبور». این هم یک قبر است. یعنی حسین بن علی (ع) شاید میلیون ها قبر در عالم داشته باشد. یکی حضرت عبدالعظیم است که درباره آن فرموده اند: «إِنَّک لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکمْ لَکنْتَ کمَنْ زَارَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی (ع)»[۵]چرا؟ چون «قبورکم فی القبور. » این خصوصیت انسان است که جلوه الهی است؛ یعنی خدا در آن تجلی می کند. مثلا یک اقیانوس یا دریای بزرگی را تصور کنید که میلیاردها متر مکعب آب دارد. یک چاهی هم در کنار حفر کرده اند که به آب رسیده و یک متر مکعب آب توی آن هست. فرق است بین آبی که توی این دریای بزرگ است با آن یک متر آبی که در این چاه است. یک متر مکعب آب چون متصل به اقیانوس است، نه می توانید بگویید اقیانوس است، نه می تواند بگویید چاه است. چه کار می کنید؟ اگر کسی نذر کرده که می خواهم دستم را بزنم به آب اقیانوس، آیا اگر دستش را به یک آب همسطح اقیانوس بزند، نذرش ادا شده یا نه؟ این یک چاه با آن آب اندک چه خصوصیتی دارد که آن اقیانوس عظیم ندارد؟ این همان اقیانوس است از این چاه سر درآورده. قلب مؤمن هم مثل چاه است. همه اقیانوس را نمی شود توی این چاه یک متر مکعبی جا داد، اما یک متر مکعب اقیانوس را می توان جا داد. اگر آسمان ها مثل آن یک میلیارد متر مکعب اقیانوس باشد، قلب مؤمن مثل آن یک متر مکعب آب چاه است. به خاطر چه؟ به خاطر ربطش. این ربط به وسیله نماز حاصل می شود. از این جهت می فرماید: (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً)[۶] ولو این یک میلیارد متر مکعب دارایی و علم و توانش باشد، خودش به تنهایی «هلوع» است. «اذا مسه الشر جزوعا» اگر بر سر آب آن اقیانوس عظیم پمپ بگذاری و آب بکشی، سطح آب پایین می آید. این جزئش است. «اذا مسّه الخیر منوعا» اگر بیشتر از ظرفیتش آب به آن اضافه کنی، سر می رود و طغیان می کند. «الا المصلّین» یعنی مصلّین نه جزوع هستند، نه هلوع، نه منوع. اگر همان پمپ را بگذارید در همین یک متر مکعب آب چاه، یک میلی متر هم پایین نمی رود. چرا؟ چون سرش به اقیانوس وصل است. اگر همین اندازه هم آب روی آن بریزی، یعنی آب آن یک میلیارد متر مکعب را در این چاه خالی کنی، یک سانت هم بالاتر نمی آید؛ چون به اقیانوس قلب مؤمن می رود.
زیارت چگونه می تواند این ارتباط را ایجاد کند؟
نماز چه جور این ارتباط را ایجاد کرده است؟ نماز رابط است: (أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکرِی)[۷] این ذکر است؛ این رابطه است. حالا این مؤمن چه زنده باشد، این چاه و آبش هست. از دنیا هم رفته باشد، باز هم این آب هست. وقتی می خواهی آب را برداری، آب اقیانوس را برداشتی. «مَن زار أخاه المؤمن کمن زار الله فی عرشه».
پس این از خصوصیات انسان است که انسان می تواند مزار و زیارتگاه واقع بشود. اما این زیارت شروطی دارد؛ یعنی گاهی می شود انسانی از خود عبور می کند و در شرایطی قرار می گیرد و توفیق زیارت پیدا می کند؛ ولو عوام باشد. گاهی طرف از خواص است و زیارت می کند و زیارتش قبول نمی شود؛ چرا؟ زیرا نتوانستند از خودشان خارج شوند. یکی از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی بود که مرتب می آمد خدمت ایشان. مدتی شد که دیگر نیامد و به ایشان گفتند فلانی نمی آید و گفته من از محضرشان استفاده ای نکردم. مرحوم قاضی گفت: «ایشان از خودشان بیرون آمدند که پیش ما آمده باشند؟» یعنی ایشان مدت ها می رفته پیش آقای قاضی اما با خودش می رفته. از خودش بیرون نمی آمده که پیش او برود. کسانی که از خودشان عبور می کنند، وارد انسان های دیگر می شوند. کسانی که نمی توانند از خودشان خارج بشوند، لایه های بیرونی زیارت برایشان حاصل می شود و زیارت حقیقی وارد نمی شود. این هم که عنوان می شود: «عارفاً بحقه» برای این است که طرف از خودش عبور کند تا بتواند دریافت کند. چرا می گوییم: (أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ)[۸] می بینید که نگفته «أمّن یجیب المؤمن المضطر»، نگفته «أمّن یجیب المسلم المضطر». مضطر کافر هم باشد، جواب دارد. ابوریحان بیرونی در کتاب «الاثار الباقیه» روی کلمه «کامفیروز» که یکی از آبادی های معروف اطراف فارس است، می گوید: در دوره ای باران نیامد و فیروز مالیاتش را بر مردم کم کرد. اما باز هم باران نیامد. فیروز در خزانه را باز کرد به مردم مساعده داد. اما باز هم باران نیامد. آمد به فیروزآباد و وارد آتشکده ای که آن جا بود شد و کنار کانون آتش رفت. متولی ها احترام عادی به او کردند، نه احترام فوق العاده. گفت: اهورامزدا همه نام های تو فرخ است. اگر من گناه کارم، مرا بکش؛ مردم در مشقتند و باران نداریم. ابوریحان می نویسد: به اندازه ای به کانون آتش نزدیک شده بود که قسمتی از ریش فیروز سوخت. وقتی پایین آمد، همان موبَدانی که بالا بودند، پایین آمدند و خیلی به او احترام کردند. گفت: شما آن جا مرا دیدید و تکریم نکردید. گفتند: ما در حضور بالاتر از تو بودیم. فیروز عذرشان را پذیرفت. از این جا به سمت غرب فارس آمد و باران شروع کرد به باریدن تا وارد خیمه ها شد. همان جا گفت بنای این شهر را بکنید و این شهر کامفیروز نام گرفت؛ یعنی فیروز به کام خودش رسید.
یک کافر آتش پرست است، اما مضطر است. خداوند به مضطر جواب می دهد. زائر وقتی مضطر است و به زیارت می رود، از خودش بیرون می آید؛ چون از خودش دور می شود و به او نزدیک می گردد.
مرحوم شیخ بهائی در اربعین خودش چهل حدیث را از همه حدیث ها انتخاب کرده است. شیخ بهائی وقتی انتخاب می کند، سبک و سنگین می کند. یکی از احادیثی که انتخاب کرده، این حدیث قدسی است که بنده من آرزو دارد من او را بیدار کنم، بلکه موفق به نماز شب بشود. من می دانم اگر او نماز شب بخواند، به خودش خوش بین می شود و از من دور می شود. پس من دعایش را مستجاب نمی کنم و وقت نماز بیدار نمی شود. پس بر خودش خشم می گیرد و به من نزدیک می شود و هر گاه از خودش راضی می شود، از من دور می شود. این انسان به اندازه ای که بر خودش خشم می گیرد، به خدا نزدیک می شود. این جهل انسان است؛ این مَنیت انسان است. این که انسان وقتی خودش را از دست می دهد، خدا را پیدا می کند، در قرآن هم آمده: (وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ)[۹] چرا می گوید مصیبت؟ گفت «قالُوا إِنَّا لِلهِ» چه ربطی است بین «إنّا لله» و «أصابتهم مصیبه»؟ ربطش این است که اگر صبر بکند، بشارت دارد. آن که می گوید «إنّا للّه»، صبر کرده. معنای صبر را می گوید. چرا؟ چون این بریده از ما بود؛ مثل ظرفی بود روی اقیانوس. آب اقیانوس توی آن نمی رود. ما یک تیری به این ظرف زدیم و سوراخش کردیم؛ حالا دیگر آب اقیانوس توی آن می رود؛ به شرط این که این روزنه را نبندد و صابر باشد. از این جهت گاهی انسان غرق در خدا می شود. یک تَرکی در او ایجاد می کنیم که نَمی توی آن وارد بشود. به همین دلیل می گوییم فلانی دلش شکست. دل شکستن یعنی دل ما مثل یک ظرفی است روی اقیانوس رحمت الهی؛ هر وقت بشکند و ترکی بخورد، از آن جا رحمت در آن داخل می شود. از این جهت می گوید: (أُولئِک عَلَیهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِک هُمُ الْمُهْتَدُونَ).
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
اگر کسی آب بخورد، بعد سلام کند بر آن حضرت و لعنت کند بر قاتلین و بعد بگوید «یا لیتنا کنّا معک»، جزو آن ها می شود. این هم جزو زیارت هاست. گاهی کسی می خواهد بیاید زیارت، اما مقدور نمی شود؛ از همان جا زیارتش می کند. همین حضرت معصومه (علیها السلام) به برادرش امام رضا (ع) عرض کرد که می خواهم بیایم خدمت شما، ولی نمی توانم. امام فرمودند: هر وقت خواستی بیایی، همان زیارت من هست. پس از راه دل و قلب هم می شود زیارت کرد. از این جهت زیارت امام حسین (ع) از راه بعید هم داریم.
فرمودید که زیارت با معرفت، به نوعی عبور از خود است. ما در مضامین روایی داریم که «عارفاً بحقه»؛ تعبیری در روایت هست که زائر بداند آن امام مفترض الطاعه است. ارتباط کلام حضرت عالی با این جمله چیست؟
این روایت را ببینید: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»[۱۰]
همه چیز در این عبارت آخری است. در آن آیه (۱۵۷ بقره) فرمود: «أُولئِک هُمُ الْمُهْتَدُونَ» یعنی نتیجه مصیبت هاست؛ یعنی از خودش عبور کند، تا به این ها برسد. علتش هم این است که حجت مثل ترانس برق است. ترانس با برق هفتادهزار ولتی از این طرف وارد می شود و برق ۲۲۰ ولت از آن طرفش خارج می شود. رابطی است بین این و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 