پاورپوینت کامل سفرهای علمی دانشوران به حله، و از حله در قرن نهم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفرهای علمی دانشوران به حله، و از حله در قرن نهم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفرهای علمی دانشوران به حله، و از حله در قرن نهم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سفرهای علمی دانشوران به حله، و از حله در قرن نهم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

اصل مقاله

مقدمه

بسیاری از بزرگان علم حدیث، معتقدند که «حدیث» عبارت است از: شنیدن بی واسطه از استاد و شیخ، و این سماع مستقیم نسبت به قرائت ارزش بالاتری دارد (ابن جماعه، ۱۳۵۳ق، ص۸۷). تمایل شدید علما به حفظ سلسله سند روایات، شنیدن حدیث از بچه ها را که به سن تشخیص رسیده باشند نیز مجاز می کرده است (ابن الصلاح، ۱۴۱۶ق، ص۹۷). امامیه بر این اصرار دارند که حدیث شنیده شده از امام معصوم۷ چون از اعتماد و اطمینان ارتباط مستقیم با معصوم برخوردار است، جای هیچ شکی در آن باقی نمی ماند.

سفرهای علمی در نگاه امامیه نشئت گرفته از دو عامل اساسی است: «عامل دینی و عامل علمی». بُعد دینی در دوران حیات امامان معصوم: و در دیدار و ملاقات با آنان شکل می یافته و تا پایان دوره غیبت صغری در سال ۳۲۹قمری ادامه داشته است؛ زیرا نقل حدیث از ائمه: ، به نظر امامیه، همچون روایت کردن از پیامبر۹ است؛ چون معصوم علیه السلام مبلغ پیام رسول خدا۹ است و رسول خدا۹ نیز پیام خداوند متعال را به انسان ها می رساند و تبلیغ می کند (فیاض، ۱۹۶۷م، ص۱۰۵). دلیل مطلب، سخن

امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش است که فرمود:

اگر ما به رأی و خواست خود سخن بگوییم، از هلاک شدگان خواهیم بود. ولی ما چیزهایی را به شما می گوییم که از رسول خدا۹ آموخته و اندوخته ایم؛ همچنان که مردمان طلا و نقره شان را اندوخته می کنند. (مفید، بی تا، ص۲۸۰؛ مجلسی، بی تا، ج۲، ص۱۷۲)

در زمان ائمه: بسیاری از طالبان علم، سعی شان بر این بود که هر سال خدمت امامان معصوم: برسند و از زبان ایشان حدیث و روایت بشنوند (علامه حلّی، ۱۴۲۳ق، ص۳۱۷). در این میان موسم حج بهترین مناسبت در تأمین این منظور به شمار می آمد و گروه های متعدد از مشتاقان معارف ناب اسلامی، خدمت ائمه: که بیشتر عمرشان در مدینه منوره (مرکز تعلیم و تعلم حدیث) می گذشت می رسیدند و از آنها کسب فیض می کردند و چه بسا جنبه علمی و دینی در یک مسیر قرار می گرفت.

امام صادق علیه السلام به هوادارانش توصیه می فرمود: «از مکه آغاز کنید و به ما ختم کنید» یا «حج، با دیدار و رفتن به خدمت امام کامل می گردد». (کلینی، ۱۳۶۵ق، ج۴، ص۵۴۹؛ شیخ صدوق، ۱۳۸۶ق، ج۲، ص۴۵۹)

پس از این مرحله، سفرهای علمی در مراحل بعدی ادامه یافت و طالبان علم، در شهرهای مختلف در پی رجال و عالمان موثق به گردش در آمدند و در محضر اصحاب مورد وثوق ائمه: حاضر شدند؛ چنان که از آنها حدیث شنودند و علوم به میراث برده از معصومان: را از ایشان اخذ کردند. این راویان و محدثان ثقه، در احداث مراکز فکری جدید در دنیای اسلام سهم بسزایی داشتند که شهر حلّه یکی از این مراکز است. حلّه شهری است که پس از عصر ائمه: تأسیس شد و فقیهان پرورش یافته در آن، قبله مقصود دانش جویان و اندیشه وران قرار گرفتند. (آل یاسین، ۱۹۷۱م، ص۲۷ و ۲۸؛ سودانی، ۱۹۹۹م، ص۸)

افزون بر آنچه گذشت، آنچه طالبان علم را به هدف جنبه علمی سفرهای تحصیلی به تکاپو وامی داشت، این مسئله بود که از دیدگاه آنان علم و تعلیمی که به طور مستقیم و از زبان استاد اخذ شود، بسیار قابل اعتمادتر از دانشی است که از لابه لای کتاب ها و متن نوشته ها فرا چنگ آید. از سوی دیگر، در روایات نبوی به مواردی برمی خوریم که طلب علم و سفر برای دانش اندوزی، ولو در سرزمین های بسیار دور از مرکز دولت اسلامی، مطلوب دانسته شده و به آن تأکید شده است؛ چنان که فرمود: «دانش را هرچند که در چین باشد، بجویید و بیاموزید». (طبرسی، ۱۳۸۵ق، ص۲۳۹؛ ابن حیون، ۱۳۸۳ق، ج۱، ص۸۰)

با توجه به تأکیدات مکرر در باب اهمیت سفرهای علمی در آموزه های دینی، یک حرکت گسترده علمی در بسیاری از شهرهای اسلامی به وجود آمد؛ شهرهایی چون کوفه، بصره، مدینه، بلاد شام و مانند آن. (خطیب بغدادی، ۱۳۹۵ق، ص۸۸)

سعید بن مسیب (تربیت شده دامان امیر مؤمنان علیه السلام و از حواریون امام حسین بن علی۸) گوید: «برای به دست آوردن یک حدیث، شب ها و روزها راه می پیمودم». (همان، ۱۳۹۵ق، ص۱۲۷) خطیب بغدادی گوید:

یکی از دانش جویان حدیث، در یک سفر علمی، تمام شهرهای اسلامی به غیر از اندلس را گردید و دیگری، با پای پیاده، سرزمین های متعددی چون بغداد و مکه را درحالی که کتاب هایش را بر دوش داشت، پشت سر نهاد تا دانشی بیاموزد. (همان، ۱۳۹۵ق، ص۲۰۹)

ناگفته نماند که سفرهای علمی، مخصوص شیعه نبود؛ بلکه مسلمانان، از نحله ها و گروه های عقیدتی مختلف، به این کار اقدام می کردند و بر آن مداومت داشتند. علت هم این بود که نزد علمای اسلام، یکی از مرجحات مربوط به راویان، شنیدن از شیخ و استاد است و از این جهت، راوی به سماع را بر راوی به اجازه ترجیح می دهند. (فیاض، ۱۹۶۷م، ص۱۰۷ و ۱۱۰)

شهر حلّه از جمله شهرهایی است که شمار بسیاری از عالمان دینی در آن پالیده و به چهره های درخشان تاریخ اندیشه اسلامی تبدیل شده اند. همواره دانشورانی از شهرهای مختلف عراق و دیگر سرزمین های اسلامی به این شهر روی آورده و در طلب علم و شاگردی در محضر بزرگان، حلّه را مقصد و مأمن خویش ساخته اند. عده ای پس از اندوختن توشه های علمی به شهر خود بازگشته اند، عده ای بارها به این شهر رفت و آمد کرده و گروهی در آنجا ماندگار شدند و تا پایان عمر در آن به سر بردند. دیگرانی نیز بارها سفرهای متعدد علمی به آن شهر داشته، در آنجا حلقه های درس و تدریس تشکیل داده و شاگردان بسیاری را پرورده و روایات و احادیث ائمه: را بر آنان خوانده و به تألیف کتاب پرداخته اند؛ چنان که بعضی از آنها به حلّه منسوب شده اند و به آنها «حلّی» گفته می شود؛ مثل حسن بن راشد حلّی، با اینکه اصالتاً بحرانی است و مانند احسائی حلّی و حلبی حلّی. همه این بزرگان را به جهت نقش بزرگی که در اعتلای حیات فکری شهر حلّه داشته اند، حقیقتاً می توان جزو عالمان و شخصیت های ممتاز حلّه به شمار آورد.

دانشوران مهاجر به شهر حله

۱- شیخ احمد بن فهد بن ادریس احسائی (م: ۸۰۶ق. / ۱۴۰۳م. )

شهاب الدین احمد بن فهد بن حسن بن احمد بن ادریس بن فهد مقری احسائی (آقابزرگ طهرانی، ۱۹۷۲م، ص۲) عالم عادل محقق و از عالمان و فقیهان بزرگ امامیه است. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۵۵) شیخ احمد بن فهد بن ادریس احسائی؛ در شهر احساءِ بحرین به دنیا آمد و در همان شهر نشو و نما یافت. از سال ولادت او اطلاع به دست نیامد، جز همین که در نیمه دوم قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) بوده است.

از جمله شگفتی ها اینکه شخصیت مورد بحث، با شخص دیگری، در بسیاری از ویژگی های شناختی، مشترک است؛ چندان که گویا یک نفر بیشتر نیستند؛ یعنی شیخ شهاب الدین احمد بن فهد بن حسن بن ادریس احسائی و شیخ جمال الدین ابوالعباس احمد بن شمس الدین محمد بن فهد اسدی حلّی. به هر دو «شیخ احمد بن فهد» گفته می شود و هر دو نزد استادانی همچون شیخ فخرالمحققین و شیخ احمد بن متوّج بحرانی درس خوانده اند و هر دو کتابی به نام «شرح الارشاد» دارند و هم عصر و ساکن حلّه بوده اند. اما با وجود این همسانی ها، می توان آنها را دو شخصیت متمایز دانست.

احمد بن فهد بن ادریس احسائی شهرتش «شهاب الدین»، و اسم پدرش حسن بن ادریس، و معروف به «احسائی» است. درحالی که احمد بن شمس الدین محمد بن فهد، به «زین الدین» شهرت دارد و کنیه اش «ابوالعباس» است و او را به «اسدی حلّی» می شناسند (زنوزی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۶۱۰؛ بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۳۴۳؛ بحرالعلوم، ۱۳۶۳ق، ج۲، ص۱۱۳ و ۱۱۴). دیگر اینکه شیخ احمد بن فهد بن ادریس احسائی در حلّه سیفیه از دنیا رفت و قبرش در این شهر شناخته شده است. اما شیخ احمد بن فهد حلّی در سال ۸۴۱ق. / ۱۴۳۷م. رحلت کرد و در کربلا، در باغ معروف به «باغ ابن فهد حلّی» به خاک سپرده شد. البته شیخ بحرانی در این مطلب تردید کرده و گفته است: «قبری که در کربلا و در نزدیکی خیام حسین قرار دارد، قبر ابن فهد احسائی است و بعضی اصحاب ما نیز چنین گفته اند». (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۳۴۳)

استادان

شیخ احمد بن فهد احسائی نزد شماری از علمای بزرگ شاگردی کرد که از مهم ترین آنها می توان به شیخ احمد بن متوّج بحرانی اشاره کرد. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۵۵) شیخ از شاگردان ممتاز استاد خود بود و یکی از طلابی بود که ابن متوّج اجازه روایت به آنها داد. (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۸۹) وی در سال ۸۰۲ق. / ۱۳۹۹م. کتاب استاد خود، به نام مختصر التذکره را نزد او خواند (بحرانی، بی تا، ص۱۷۷) و از او اجازه روایت گرفت. (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۴۵)

شاگردان

شیخ ناصر بن متوّج بحرانی، زنده در ۸۵۹ق. / ۱۴۵۴م. (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۶۷) و شیخ جمال الدین حسن جروانی احسائی، مشهور به ابن المطوّع (آقابزرگ طهرانی، ۱۹۷۲م، ص۳) و شیخ محمد بن ابی جمهور احسائی زنده در ۸۹۸ق. / ۱۴۹۲م. ، از شیخ احمد بن فهد احسائی روایت نقل کرده اند.

سفر علمی

شیخ احمد بن ادریس احسائی، پس از پشت سرگذاشتن آغاز زندگی علمی خود در بحرین، آهنگ حلّه کرد و در آنجا در محضر ابن متوّج حلّی و به دست وی، به مدارج بالای علمی دست یافت. وی پس از ورود به حلّه آنجا را ترک نگفت و به نقل مصادر تا آخر عمر خود در سال ۸۰۶ق. / ۱۴۰۳م. در آن شهر بماند (حرّ عاملی، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۲۱) و قبرش در حلّه واقع است. (کریم، ۱۴۱۹ق، ص۳۶۷)

۲- علی بن حسن بن حسین سُرابَشنوَی حلّی (زنده در: ۸۰۶ق. / ۱۴۰۳م. )

شرف الدین علی بن شیخ تاج الدین حسن بن حسین بن حسن سرابشنوی، عالمی صاحب فضل و فقیه بود. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۳۹۹) ابن ابی جمهور درباره وی گوید: «مولای اعظم و اعلم، بزرگ فقیهان عصر خویش، شرف الدین علی. . . بن تاج حسن سرابشنوی». (ابن ابی جمهور، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۱ و ۲۸؛ مجلسی، بی تا، ج۱۰۵، ص۱۰) وی در سایه عنایت پدر، که خود یکی از فقها بود، در خانواده ای اهل علم و دانش، پرورش یافت و بزرگ شد. علوم را نزد پدر فراگرفت و در سال ۷۶۳ق. / ۱۳۶۱م. دو اجازه، مربوط به دو کتاب علامه حلّی، یعنی القواعد و المزبور، از والد خویش دریافت کرد. (آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۷۷)

در منابع اطلاعی از سال ولادت و وفات این عالم جلیل القدر ذکر نشده و هیچ تاریخی وجود ندارد. تنها طباطبائی، از اجازه ای مربوط به کتاب الاحکام الشرعیه علامه حلّی یاد می کند که در پایان آن چنین آمده است: «این اجازه را بنده محتاج خداوند، علی بن حسن بن حسین سرابشنوی حلّی، در هفتم شؤال سال ۸۰۶ق. نوشته است. وصلی الله علی نبینا محمد و آل محمد». (طباطبائی، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۴۲) با توجه به این نوشته، می توان گفت که وی در این تاریخ زنده بوده است.

سفر علمی

سرابشنوی مطمئناً در حلّه زندگی کرده، اما نمی دانیم که زادگاه او نیز آنجا بوده یا در سرابشنو یا جای دیگر. پدر بزرگوار وی نیز سفری به حلّه داشت؛ چراکه در سال ۷۲۶ق. / ۱۳۲۵م. موفق به دریافت اجازه از علامه حلّی شد. (آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۷۰) چه بسا سرابشنوی در حلّه به دنیا آمده، اما نسبت فامیلی خود را از پدرش، که زاده سرابشنو بوده، گرفته و به «سرابشنوی» معروف شده است. (طباطبائی، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۴۲)

۳- ابراهیم بن منصور بن عشیره البحرانی (زنده در: ۸۰۹ق. / ۱۴۰۵م. )

وی در جزیره اُوالِ بحرین به دنیا آمد و به الجزایر رفت و آن گاه در طلب علم و زیارت عتبات مقدسه، راهیِ نجف و کربلا شد. در پایان شرحی که وی بر کتاب الفیه شهید اول در سال ۸۰۹ق. / ۱۴۰۵م. نوشته، درباره او چنین آمده است: «فقیه امامی. . . ساکن الجزایر که عراق و عتبات را نیز زیارت کرد». (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۳۰۷)

۴- علامه جمال الدین شیخ احمد بن شیخ عبدالله بن محمد بن علی بن حسن بن متوّج بحرانی (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۶۵؛ السماوی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۰۴)

بحرانی در توصیف وی گوید: «به علم و فضل مشهور است و مراتب دانش و فضل و تقوای او در نوشته های عالمان، مذکور». (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۱۷۷) تاریخ ولادت او نامعلوم است؛ تنها می دانیم که در بحرین زاده شد و در خانواده ای علمی و ریشه دار پرورش یافت و پدرش عبدالله بن محمد، یکی از عالمان بحرین و به «ابن المتوّج بحرانی» شهره بود. وی در زادگاه خود، بحرین، و در خدمت پدرش و نیز چند تن از علمای آن دیار شاگردی کرد و دانش آموخت.

ابن متوّج بحرانی کنیه های متعدد دارد: ابوناصر، جمال الدین، فخرالدین (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۸۶ و ۸۷) برای ابن متوّج القابی چند نیز ذکر کرده اند: خاتم المجتهدین (سرآمد مجتهدان)، المنتشره فتاواه فی جمیع العالمین (کسی که فتواهایش در همه جا گسترده است)، شیخ مشایخ الاسلام (بزرگِ علمای اسلام) و قدوه اهل النقض والابرام. (حکیمی، ۱۴۰۳ق، ص۲۷)

اساتید

الف) پدر گرامی اش، عبدالله بن محمد بن متوّج بحرانی. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۷۷)

ب) فرزند علامه حلّی، شیخ محمد بن حسن بن یوسف بن مطهرّ، معروف به فخرالمحققین (م: ۷۷۱ق. / ۱۳۶۹م. ). (زنوزی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۶۱۳؛ قمی، ۱۴۲۰ق، ۱۱۷)

شاگردان

الف) شیخ احمد بن فهد بن ادریس احسائی (م: ۸۰۶ق. /۱۴۰۳م. ). (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۴۴)

ب) شیخ احمد بن فهد اسدی حلّی (م: ۸۴۱ق. /۱۴۳۷م. ). (بحرانی، بی تا، ص۱۷۶)

ج) جمال الدین ناصر بن احمد متوّج بحرانی (زنده در: ۸۵۹ق/ ۱۴۵۴م. ). (زنوزی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۶۱۳)

د) شیخ فخرالدین احمد بن محمد بن عبدالله سبعی (زنده در: ۸۶۰ق. / ۱۴۵۵م. ). (بحرانی، بی تا، ص۷۶)

سفر علمی

ابن متوّج، پس از گذراندن بعضی مدارج علمی نزد پدر و عده ای از علمای بحرین، رو به حلّه نهاد و تحت تربیت شیخ فخرالمحققین، فرزند علامه حلّی، قرار گرفت و بدان پایه از فهم و دانش نایل آمد که درباره اش گفته اند: «از ویژه ترین شاگردان فخرالمحققین بود و با وجود سنّ اندک، میان محصلان به ذکاوت و حافظه قوی و تبحر در علوم مختلف شهرت داشت» (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۸۷) و «هر چیزی را که درمی یافت و به خاطر می سپرد، از یاد نمی برد». (حکیمی، ۱۴۰۳ق، ص۲۷) در درس فخرالمحققین با همشاگردی خود، یعنی محمد بن مکی عاملی (شهید اول) م: ۷۸۶ق. /۱۳۸۴م. ، به بحث و مناظره می پرداخت و غالباً بحث و گفت وگو با سخنان او پایان می گرفت. (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۸۹)

در منابع رجالی مربوط به ابن متوّج، درباره تاریخ ورود وی به شهر حلّه و خروج او از آن، تاریخ مشخصی وجود ندارد. اما روشن است که وی بارها به آن شهر رفت آمد داشت و در پی درخواست عده ای از شاگردانش، به حلّه برگشت تا عهده دار امور شرعیه و فتوا و تدریس باشد.

این عالم بزرگ، شعر نیز می گفت. (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۱۷۸) روزی در مراسم حج، دوست دیرین خود، شهید اول را در مکه مکرمه ملاقات کرد و درباره اندیشه های فقهی و علمی به مناظره پرداختند و سرانجام شهید۴ بر او غالب آمد. این، از آن رو بود که ابن متوّج به امور اجرایی شرعی مشغول بود و از حوزه علم و تدریس برکنار مانده بود. (بحرانی، بی تا، ص۸۹ و ۹۰)

ابن متوّج در سال ۸۲۰ق. /۱۴۱۷م. در بحرین رحلت کرد. قبر وی در آن شهر شناخته شده است و مردم آن را زیارت می کنند. (بروجردی، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۴۲۶)

۵- شیخ تاج الدین حسن بن راشد حلّی بحرانی (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۸۵)

شیخ حر عاملی وی را فاضل و فقیه و شاعر و ادیب دانسته (حرّ عاملی، ۱۹۶۲م، ج۲، ص۶۵) و افندی درباره وی گفته است:

در استرآباد کتابی دیدم از ایشان به نام مصباح المهتدین فی اصول الدین، نوشته شده در سال ۸۸۳ق. نظر من این است که وی همان تاج الدین حسن راشد حلّی است؛ زیرا روزگارشان نزدیک به هم است و معمولاً شخص را به جدّش نسبت می دهند و امر شایعی است. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۳۴۲)

اساتید و شاگردان

شیخ حسن بن راشد حلّی نزد استاد فاضلش، مقداد سیوری حلّی (م: ۸۲۶ق. /۱۴۲۲م. ) شاگردی کرد و در جمله نزدیک ترین و بارزترین شاگردان وی در آمد. (حرزالدین، ۱۳۹۱ق، ج۲، ص۳۳۰) فاضل مقداد، درباره شاگرد ممتاز خود قصیده ای سرود و نامش را «الجُمانه البهیه» گذاشت (شّبر، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۲۷۱) و در عوض، شیخ حسن تاریخ رحلت استاد خود را در شعری ماندگار ساخت. (امین، ۱۴۱۹ق، ج۸، ص۹۷)

شخصیت مورد بحث، با تعدادی از رجال فکر و اندیشه هم عصر بود؛ از جمله: فاضل مقداد سیوری حلّی، شیخ احمد بن فهد حلّی، شیخ زین الدین علی بن حسن بن محمد بن صالح لویزی و شیخ علی بن یونس نباطی عاملی. (بهبودی، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۳۰)

سفرهای علمی
از بحرین به حلّه

در یکی از نسخه های شعر «الجمانه البهیه» نوشته شده است: «این شعر برای شیخ حسن بن محمد بن راشد بحرانی است». (امین، ۱۴۱۹ق، ج۸، ص۹۶) شیخ آقابزرگ طهرانی۴ با توجه به همین نوشته، دور ندانسته که «وی اصالتاً بحرانی بوده و به حلّه نقل مکان کرده است». (آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۴۶۵)

در خلال تحقیق از این شخصیت علمی در منابع مربوط به علمای بحرین، دریافتیم که شخصیتی دیگر به نام «شیخ حسن بن راشد حلّی» وجود دارد که درباره اش گفته اند:

شیخ امام عالم علامه فاضل یگانه عصر خود شیخ ابن راشد حلّی. . . این عالم با شیخ احمد بن متوّج، معروف به شیخ جمال الدین بحرانی، (م: ۸۲۰ق. /۱۴۱۷م. ) معاصر بوده است. (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۹۲)

بنا بر این نقل، سخن صاحب الذریعه تأیید می شود که وی از علمای اصالتاً بحرینی است؛ چون دوره زندگی او به عصر ابن متوّج بحرانی نزدیک بوده، بلکه معاصر هم بوده اند.

از حلّه به نجف و کربلا

پس از هجرت شیخ مقداد سیوری در آغاز قرن نهم هجری به نجف، شیخ حسن بن راشد حلّی نیز از حلّه به شهر نجف اشرف نقل مکان می کند و بین حلّه و نجف، در رفت و آمد بوده است. (افندی، ۱۴۲۷ق، ص۹۲) البته معلوم نیست این مهاجرت علمی، پیش از سال ۸۲۵ق. / ۱۴۲۶م. بوده یا نه. در شعری که وی در آن، رساله الفیه شهید اول را به نظم در آورده و شامل ۶۵۳ بیت می شود، و آن را در شهر حلّه سروده، سال ۸۲۵ق. ذکر شده است و این نشان می دهد که شیخ حسن بن راشد در این سال در حلّه بوده است. مطلع قصیده چنین است:

بنده فقیر خدا حسن بن راشد * به نام خداوند یگانه سخن می آغازد * این رساله الفیه است که * من در حلّه آن را به نظم در آوردم * و در سال هشتصد و بیست و پنج * سرودن آن را به پایان بردم. (امین، ۱۴۱۹ق، ج۸، ص۹۸)

شیخ حسن بن راشد مدتی را نیز در کربلا گذراند. افندی در این باره گوید:

در آخر نسخه ای از کتاب مصباح الکبیر شیخ طوسی۴، خط شیخ حسن بن راشد حلّی را دیدم که نوشته بود: «این نسخه از کتاب مصباح را در ۱۷ شعبان سال ۸۳۰ق. در حائر مقدس حسینی با نسخه صحیح به خط شیخ علی، معروف به الرمیلی، مقابله کردم. بنده فقیر الی الله حسن بن راشد. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۸۶)

۶- شیخ علی بن عبدالعزیز بن محمد (م: ۸۵۰ق. /۱۴۴۶م. )

وی به جمال الدین خُلیعی معروف، و اصالتاً موصلی و ساکن و مدفون در حلّه است. (یعقوبی، ۱۹۵۱م، ج۱، ص۱۳۶)

خلیعی از پدر و مادری ناصبی، که دشمنی خود را با اهل بیت: پنهان می داشتند، در شهر موصل به دنیا آمد. کارش راهزنی از کاروان های زائران حسینی۷ که از بلاد شام (جبل عامل) و از راه موصل قصد کربلای معلا می کردند بود. (حداد، ۱۴۲۸ق، ص۱۵۸) خلیعی بر اثر یک خواب، متنبه می شود و مذهب امامیه را برمی گزیند (شوشتری، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۵۵۵) و شعری نیز در این باره می گوید که این دو بیت، نمونه ای از آن است:

اذا شئت النجاه فزر حسیناً

لکی تلقی الاله قریر عین

فان النار لیس تمس جسماً

علیه غبار زوار الحسین

اگر طالب نجات و رستگاری ای، حسین را زیارت کن. تا با دلی آرام و شاد خداوند را ملاقات کنی.

آتش هرگز نرسد به جسمی که گرد و غبار زائران حسین بر آن باشد (یعقوبی، ۱۹۵۱م، ج۱، ص۱۳۶)

شیخ حرّ عاملی درباره وی گفته: «فقیه، امامی، شخصیتی فاضل، اهل موصل، شاعر، صاحب شعری نیکو با روشی آسان و معانی لطیف». (حرّ عاملی، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۱۹۲؛ شبستری، ۱۴۲۱ق، ج۳، ص۱۹۷)

سفرها

جمال الدین علی خلیعی، پس از انتخاب مذهب حق، برای زیارت امام حسین۷ راهی کربلا می شود و مدتی را در آنجا می ماند. آن گاه به حلّه می رود و ساکن می شود. (کرکوش، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۱۰۲) پس بار دیگر به زادگاه خود، موصل، برمی گردد و پس از چند سالی، دوباره عزم حلّه می کند (شبستری، ۱۴۲۱ق، ج۳، ص۱۹۸) و باقیمانده عمر خود را در تردد بین حلّه و کربلا و نجف اشرف می گذراند. (امین، ۱۴۱۹ق، ج۶، ص۲۴) اشعار بسیاری در رابطه با مناسبت های دینی و زیارت از او باقی مانده است. شاید بتوان قصیده «تائیّه» او را که به سبک «تائیه» دعبل خزاعی (شعری که وی آن را در محضر امام علی بن موسی۸ خواند و صله ای ارزشمند دریافت کرد) سروده شده از بهترین های اشعار او دانست. (یعقوبی، ۱۹۵۱م، ج۱، ص۱۳۶)

درگذشت

سال وفات خلیعی را ۸۵۰ق. /۱۴۴۶م. در شهر حلّه دانسته اند. قبرش نزدیک باغی به نام «بوستان خلیعی» مشهور و معروف است؛ اگرچه هم اکنون (زمان کرکوش، نویسنده کتاب تاریخ الحلّه) اثری از آن وجود ندارد. قبر خلیعی همجوار قبر رضی الدین بن طاووس و ابن حمّاد واسطی است. (کرکوش، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۱۰۲؛ یعقوبی، ۱۹۵۱م، ج۱، ص۱۳۶)

۷- ابوالحسن محمد، معروف به «ابن حمّاد» بغدادیِ بصری (م: ۸۵۰ق. /۱۴۴۶م. )

وی از شاعران مشهور و فضلای بنام حلّه (شوشتری، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۵۵۸) و از معاصران علامه خلیعی است و با او مکاتبات شعری در رثای اهل بیت: داشته است. شعر او از روانی تعبیر و سلامت و لطافت اسلوب برخوردار بوده، ولی شعر خلیعی از جهت دقت و نوآوری و سلامت بر آن برتری دارد. (یعقوبی، ۱۹۵۱م، ج۱، ص۱۳۲) طریحی، در بخش های مختلف کتاب خود اشعار ابن حماد را آورده و شوشتری و شبر بعض شعرها و قصائد او را ذکر کرده اند. (طریحی، بی تا، ج۱، ص۲۴، ۲۶، ۱۰۵، ۱۶۸؛ شوشتری، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۵۶۰ و ۵۶۵؛ شبر، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۳۰۸ و ۳۱۶)

سفر علمی

از آنجا که ابن حمّاد به بغدادی و بصری و حلّی ملقب شده، این نشان می دهد که وی از این شهرها دیدن کرده و در آنها سکونت داشته است. همچنین در تاریخ های نامعلومی، به نجف و کربلا مشرف شده است. بی شک وی در حلّه زندگی کرده و در همان شهر از دنیا رفته است. قبر او نزدیک قبر خلیعی، مشهور و معروف است و زیارتگاه محسوب می شود. (یعقوبی، ۱۹۵۱م، ج۱، ص۱۴۲) ابن حماد، عمری دراز یافت. (همانجا)

۸- شیخ زین الدین علی بن حسن بن حسین سرابشنوی حلّی (م: ۸۵۱ق. / ۱۴۴۷م. )

وی در قاسان، از سرزمین های ماوراء النهر و بلاد ترک (حموی، ۱۹۹۵م، ج۴، ص۲۹۵) به دنیا آمد و سکونت گزید. به گفته آقابزرگ طهرانی: «وی در تاریخ ۸۵۰ق. /۱۴۴۶م. اجازه روایتی از یکی از اساتید خود دریافت کرده است». (آقابزرگ طهرانی، ۱۹۷۲م، ۹۳) این استاد، همان عبدالملک بن اسحاق کاشانی است که شیخ زین الدین علی نزد او شاگردی کرد و در سال ۸۵۰ق. اجازه روایت از او گرفت. (همو، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۰۷) پدر وی سفری به حلّه کرده است و گویا بین حلّه و قاسان، در رفت و آمد بوده و به همین جهت، او را «قاسانی سرابشنوی» لقب داده اند. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۳۹۷)

۹- عطاء بن عبدالعزیز بن عبدالکریم بن عبدالله بن کمال محمد بن سعد، معروف به «ابن اللوکه» (م: ۸۶۰ق. /۱۴۵۵م. )

وی در ربیع الاول سال ۷۹۴ق. /۱۳۹۱م. در بصره پای به دنیا نهاد و همان جا بزرگ شد و حافظ قرآن گردید. مشغولیات ادبی و شعری داشت و بیشتر وقتش را به مطالعه دیوان اشعار می گذراند. شعر نیکو می گفت؛ به خصوص اشعاری با مضامین بدیع و تازه. (سخاوی، ۲۰۰۰م، ج۵، ص۱۳۱)

سفر علمی

وی بار سفر علمی خود را بست و از بصره روانه شوشتر و اطراف آن شد. نیز سفری به حلّه کرد و با اینکه شافعی مذهب بود، در خدمت شیخ احمد بن فهد حلّی و تعداد دیگری از عالمان حلّه، از آنان روایت شنید و دانش ها آموخت و آن گاه به بغداد رفت. این نشان می دهد که در آن روزگار، چه انسجام و همجوشی ای میان طوائف مختلف اسلامی، در فراگیری علم و زنده نگاه داشتن تلاش های علمی وجود داشته است. (همانجا)

۱۰- سید محمد بن فلاح بن احمد بن محمد بن احمد بن عبدالرضا بن ابراهیم واسطی مشعشعی (م: ۸۷۰ق. /۱۴۶۵م. ) (نوری، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۶۶ و ۱۶۷)

ابن شدقم سلسله نسب وی را به امام کاظم۷ رسانده است. (ضامن بن شدقم، ۱۴۲۵ق، ج۲، ص۲۲۷) البته در مشاجره ای که میان قاسم بن محمد نوربخش با یکی از نوادگان محمد بن فلاح، به نام ابراهیم مشعشعی، در مجلس یکی از حاکمان هرات به وقوع پیوست، هر یک سعی کردند در نسب علوی دیگری تشکیک کنند و آن را بی اعتبار سازند. بعضی به استناد همین واقعه، خواسته اند نسب علوی محمد بن فلاح را مشکوک جلوه دهند. (شبّر، ۱۳۸۵ق، ص۲۲۶) اما در منابع رجالی، این نسبت قطعی است. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۴۱؛ شوشتری، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۳۹۹؛ نوری، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۶۶)

محمد مشعشعی در جنوب عراق، در شهر واسط، در آغاز قرن نهم هجری به دنیا آمد. پدرش وی را به حلّه برد تا درس بخواند (ضامن بن شدقم، ۱۴۲۵ق، ج۲، ص۲۲۷) و چیزی نگذشت که محمد از مقربین و نورچشمی های شیخ ابن فهد حلّی قرار گرفت.

عقیده و مرام

در قرن نهم هجری، همپای علوم متعارف و رایج فقهی و لغت و حدیث و مانند آن، علوم دیگری نیز وجود داشت که بعضی طالبان علم به آنها می پرداختند و مورد بحث و گفت وگو بود. یعنی علومی همچون سحر و شعبده و مانند آن که در یک دسته بندی کلی عنوان «علوم غریب» را بر آنها می توان نهاد. محمد بن فلاح از کسانی بود که بسیار به این گونه علوم توجه نشان می داد و عامه مردم نیز این گونه افکار را می پذیرفتند و به آن دامن می زدند. از طرف دیگر رابطه نزدیک وی با استادش، ابن فهد، و سکونت در حلّه و کربلا، زمینه ای بود که وی علوم منقول و معقول، به خصوص فلسفه اشراقی را از او فرابگیرد و با ریاضت اعتکاف، به مجاهدت با نفس و سخت گیری های شرعی مشغول گردد. (کرکوش، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۹۸)

محمد مشعشعی برنامه خود را که از سال ۸۲۸ق. /۱۴۲۴م. شروع شده بود، در منطقه «حویزه» به شکل جدّی به اجرا در آورد و آن را پایگاهی برای حرکت خود ساخت و با شیوه های مبتنی بر سحر و شعبده و در هیئت مردی اعرابی و دوره گرد و بی نوا سراغ مردم می رفت و با کارهای عجیب و شگفت آور خود، آنان را به خود متمایل می کرد. (عزاوی، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۰۹)

مشهور است که محمد بن فلاح، با تمسک به شیوه خاص خود، سرزمین هایی را تحت سلطه خود در آورد و مردمانی تابع و مطیع او شدند. روزی یکی از پادشاهان عجم با او مواجه شد. پس دو فرزندش علی و محسن را به جنگ با آنان فرستاد. ولی شکست خوردند و بازگشتند. محمد بن فلاح خود مشتی خاک برداشت و به تنهایی رو به لشکریان پادشاه نهاد و چون به آنها رسید، مشت خاک را به طرفشان پاشید و همین باعث شکست و گریز لشکر شد و پیروان محمد مشعشعی، اموال آنان را به غنیمت بردند. (ضامن بن شدقم، ۱۴۲۵ق، ج۲، ص۲۲۸)

با توجه به این مطالب، می توان گفت که جهل و نادانی مردم و نبود فرهنگ صحیح دینی در بعضی مناطق اسلامی، عامل مهمی در گرایش جامعه به چنین افکار غیر معمول و غریبانه بوده است. گرسنگی و فقر و بیچارگی، که حکومت های اجنبی با ظلم و جور بی حساب بر مردم تحمیل می کردند، به این منجر می شد که هر حرکت و جنبش مضاد و خلاف سلطه ای مورد توجه قرار بگیرد و مردم با پیوستن به آن، امید خود به آزادی و رهاشدن از ظلم و بی عدالتی را جامه عینیت بپوشانند؛ و جایی که قانون ضامن تأمین حقوق مردم نباشد، توسل به چنین افکار و اعمالی طبیعی خواهد بود.

شیبی درباره وی می نویسد:

محمد بن فلاح به مسئله مهدویت هم بی توجه نبود و خود را نائب ائمه و باب مهدی یا وکیل او می دانست و همواره به دنبال فرصتی بود که دامنه ادعای خود را به مهدویت و نبوت و چه بسا الوهیت گسترش دهد. (شیبی، ۱۳۸۶ق، ص۳۰۴)

وی در کتابی با عنوان کلام المهدی، به طور صریح معتقدات خود را در نامه هایی به امرا و بزرگان بیان کرده و از امام مهدی[ و مادر بزرگوار حضرت و سال تولد و غیبت او یاد آورده است. این نشان می دهد که وی تا سال نگارش این مطلب، که خود تاریخ زده است، یعنی ۸۵۵ق. ادعای مهدویت نداشت و تنها خود را نائب امام[ می دانست. وی می نویسد:

. . . اگر محمد بن حسن عسکری، که سرّ دائر خداست، ظاهر شود، من شیعه و دیگران را به او می سپارم و هیچ معارضه ای نخواهد بود. و اگر نشانه هایی از خود بروز دهد و بگوید علی۷ چنین بود و چنان کرد، هیچ مخالفتی رخ نخواهد داد. اما بر خداوند است که سر خود را پوشیده بدارد و این سید (یعنی محمد بن فلاح) را به عنوان نیابت آشکار نماید تا اختیار و گزینش صحیح واقع شود. و البته خداوند به واجب اخلال نمی کند و هرکس در این سخن من تردید دارد، بیاید و هر چه می خواهد بپرسد والسلام. (مشعشعی، بی تا، ورقه ۳۱)

ادعای مشعشعی به همین جا ختم نمی شود و او در خلال سخنان خود، مدعی می شود که مهدی و قائم، اوست:

پیامبر۹ فرمود: «هرکس بشنود که یکی از اهل بیت من به حق دعوت می کند، اما او را اجابت ننماید، خداوند او را به رو در آتش می افکند». و این سید (محمد مشعشعی) یکی از دعوت گران اهل بیت است که با بصیرت به سوی خدا فرا می خواند. هر کس این داعی الی الله و قیام کننده به امر خدا را، که جان خود را در راه خدا و مجاهدت با گمراهان و خوارج و ناصبی ها به کف گرفته، دشنام دهد، رسول خدا را دشنام داده و کافر است و کشتنش واجب. (همان، بی تا، ورقه ۵۰)

نکته دیگر درباره محمد مشعشعی، باور غلوآمیز او درباره امیرمؤمنان علی بن ابی طالب۷ است. یکی از جنبه های مهم در دعوت این شخص، جنبه اعلامی و تبلیغی است. این جنبه تبلیغی از طرف محمد بن فلاح و هواداران او چنان گسترده و فعال است که با توجه به جهالت و نادانی عمومی، به راحتی در دل ها و اندیشه ها رسوخ می کند و با وجود ناحق و باطل بودن، عده بسیاری را تحت تأثیر خود قرار می دهد و به خود متمایل می سازد. اینجاست که فکر مشعشعی عمیقاً در پیروان او مؤثر واقع می شود و عقیده ای در آنها شکل می گیرد که سالیان متمادی استمرار می یابد و در فرزندان و نوادگان او ادامه پیدا می کند؛ عقیده ای که سرانجام به حلول و تناسخ و غلو در حق علی بن ابی طالب۷ و قول به الوهیت او منجر می گردد:

هر کس به خدایی علی معتقد نباشد و اینکه محمد رسول او، و فاطمه کنیز او، و یازده امام فرشتگان او و پیامبران رسولان او و کتاب های آسمانی کلام او و هستی آفریده اوست، بی شک کافر شده و مورد لعن است و در جنگ و غلبه آینده، کشته خواهد شد ان شاء الله. (همان، بی تا، ورقه ۱۹۶)

و در جای دیگر به صراحت، خود را مهدی می خواند و ادعای مهدویت می کند:

. . . و این سید (محمد بن فلاح) مهدی اوست و خداوند نور خود را کامل خواهد کرد و همه این وجودها زنده اند و نمرده اند؛ ولکن خود نمی دانند. (همان، ورقه ۱۵۵)

شیبی درباره محمد مشعشعی گوید:

او برای خود زیارتنامه ای نوشت که یارانش هر روز او را به وصف امام، با آن زیارت مورد خطاب قرار می دهند و یاد می کنند. همچنین مناجاتی برای اصحاب خود نوشت تا با آن به عنوان ولی الله او را بخوانند و با او مناجات کنند و نزد خداوند شفیعش قرار دهند. این زیارت و مناجات در کتاب او، کلام المهدی، آمده است. (شیبی، ۱۳۸۶ق، ص۳۰۵)

سخن آخر اینکه این حرکت، احیای دوباره حرکات و عقائد غلوآمیز گذشته و آبشخور اندیشه های غلوآمیز آینده به شمار می آید.

سفر علمی

محمد مشعشعی از واسط به حلّه کوچ کرد تا از عالمان آن سرزمین علم و دانش بیاموزد. یک سفر هم با استادش، احمد بن فهد حلّی، از حلّه به کربلا و به کوفه رفت و میان حلّه و زادگاهش در رفت و آمد بود. آن گاه رو به اهواز کرد و در حویزه دعوت خود را علنی ساخت و آنجا را پایتخت حرکت دینی و سیاسی خویش گرفت. (شوشتری، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۳۹۹)

۱۱- شیخ مفلح بن حسین بن راشد بن صلاح صیمریِ بحرانی (م: ۸۸۰ق. / ۱۴۷۵م. ) (حرّ عاملی، ۱۹۶۲م، ج۲، ص۳۲۴؛ آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۸ق، ص۴۶۱؛ اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۸۲)

گویند نام پدر و جدّش «حسین بن رشید» بوده، درحالی که متداول «حسین بن راشد» است. صیمر، نام دو شهر است: یکی در بصره و دیگری در بحرین. (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۸۲؛ بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۹۵) گفته اند مفلح بن حسین در صیمر بصره به دنیا آمد و به بحرین نقل مکان کرد. (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۶۸) وی عالمی فاضل و دانشور و فقیهی برجسته بود. (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۲۱۵) در فقه مهارت بالا یافت و کتاب هایی ارزنده تألیف کرد و فتواهایش معروف شد و در کتب فقها مورد استفاده قرار گرفت. شعر نیکو می گفت. (سماوی، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۲۶) نزد پدرش شیخ حسین صیمری و شیخ احمد بن فهد حلّی تعلیم دید و عالمی ممتاز و برجسته گردید.

سفر علمی

با پدرش، شیخ حسین، از صیمره بصره کوچ کرد و در یکی از قریه های بحرین به نام سلماباد سکنا گزید (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۸۵) آن گاه از بحرین آهنگ حلّه کرد و در آنجا پای درس احمد بن فهد حلّی حاضر شد تا اینکه از جمله مردان بزرگ علم به شمار آمد و در علوم فقه و اصول دین و حدیث و مانند آن به شهرت رسید. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۷، ص۱۶۰؛ اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۲۴۴)

صیمری میان حلّه و بحرین آمد و شد می کرد و چون به یکی از فقهای مبرز عصر خود تبدیل شد، حکم به کفر یکی از اعیان بحرین، به نام «ابن قرقور»، که شرع مقدس را بازیچه کرده بود، داد و رساله ای با عنوان رساله تکفیر ابن قرقور تألیف کرد و به سبب این موضع گیری، او را از بحرین بیرون راندند. البته وی سال ها بعد به بحرین بازگشت و همان جا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد؛ حدود سال ۸۸۰ق. /۱۴۷۵م. ، و گفته اند حدود سال ۹۰۰ق. /۱۴۹۴م. درگذشت. (بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۹۵؛ آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳ق، ج۱۱، ص۱۵۶؛ سماوی، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۲۸)

۱۲- شیخ محمد بن شیخ زین الدین بن الحسن علی بن حسام الدین ابراهیم بن حسن بن ابراهیم بن ابی جمهور هجری احسائی (زنده در: ۸۹۸ق. /۱۴۹۲م. )

وی را احصاوی نیز می گویند. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۷، ص۲۵) عالمی فاضل و روایت گر و متکلم و مجتهد و محقق بود و پدرش از زمره عالمان عصر خود به شمار می رفت؛ به همین جهت وی را باید پرورش یافته خانواده ای علمی دانست. (نوری، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۳۳۱؛ بحرانی، بی تا، ص۱۶۷؛ بحرانی، ۱۴۱۴ق، ص۳۴۳)

اساتید

ابن ابی جمهور احسائی نزد چند تن از فقهای عصر خود تعلیم دید که شماری از آنها عبارتند از:

الف) پدر ایشان شیخ زین الدین ابوالحسن علی بن حسام. وی در آغاز اجازه خود از پدرش چنین یاد کرده است: «از شیخ و استاد و پدر حقیقی ام: شیخ پارسا و عالم و عابد، زینت ملت و آیین حق، ابوالحسن علی بن شیخ. . . بن ابراهیم بن ابی جمهور احسائی». (افندی، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۵۰)

ب) شیخ زین الدین علی بن هلال جزائری. وی همان کسی که ابن ابی جمهور تا «کرک نوح»، از قرای جبل عامل، با او همراه بود و در این مصاحبت، نزد وی علم آموخت و از او بهره ها برد و این وقتی بود که در سال ۸۷۷ق. /۱۴۷۲م. از مراسم حج باز می گشت. (قمی، ۱۴۲۰ق، ص۶۵؛ شوشتری، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۸۱)

ج) حرز الدین اُوالی

د) شمس الدین محمد بن احمد موسوی حسینی. (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۲۴۵)

ه‍) حسن بن عبدالکریم فتّال غروی حلّی. (امین، ۱۴۱۹ق، ج۸، ص۲۹۲)

و) وجیه الدین عبدالله بن عبدالملک کاشانی قمی. (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۲۴۵)

شاگردان

شماری از فقها، درس آموخته ابن ابی جمهور احسائی اند که توانستند در تاریخ فکر اسلامی نقش های مهم ایفا کنند؛ از جمله:

الف) شیخ احمد بن زین الدین بحرانی.

ب) سیدحسین بن حیدر عاملی. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۷، ص۳۳)

ج) شیخ شمس الدین محمد بن صالح غروی حلّی. (قمی، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۲۳۸)

د) سیدمحمد بن محسن بن محمد رضوی مشهدی (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۷، ص۳۳)

ه‍) سیدمحمود بن علاء الدین بن جلال هاشمی طالقانی. (قمی، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۲۳۸)

سفرهای علمی
به حجاز

بیش از یک بار به خانه خدا مشرف شد و در خلال مراسم حج سال ۸۷۷ق. / ۱۴۷۲م. به تعلیم و تعلم اشتغال داشت. هنگامی که از راه بلاد شام به احساء برمی گشت، در کرک نوح، از قرای جبل عامل، خدمت شیخ علی بن هلال جزائری، که او نیز آن سال به حج رفته بود، رسید و یک ماه کامل پای درس او حاضر شد و آن گاه به وطن خود، احساء، بازگشت. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۷، ص۲۶) همچنین در سال ۸۹۴ق. / ۱۴۸۸م به زیارت خانه خدا توفیق یافت. (اللجنه العلمیه، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۲۴۵)

به حلّه

پس از بازگشت از سفر حج در سال ۸۷۷ق. /۱۴۷۲م. ، از جبل عامل به بحرین آمد و سپس رو به عراق نهاد تا عتبات مقدسه را زیارت کند. آن گاه به خراسان رفت و طبق ثبت تاریخ، در سال ۸۸۸ق. /۱۴۸۳م. در حلّه بود و همان جا اجازه ای مربوط به کتاب قواعد الاحکام علامه حلّی، برای شاگردش علی بن قاسم بن عُذاته نوشت. این اجازه به خط خود او، در پایان نسخه کتاب مذکور، نوشته شده است. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۷، ص۲۶؛ طباطبائی، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۴۰)

به بلاد فارس

وی پس از خروج از عراق، به زیارت امام علی بن موسی الرضا۸ می رود و قصد اقامت در طوس می کند و در آنجا با بسیاری از عالمان مشهد به بحث های کلامی و فقهی مشغول می شود. (خوانساری، ۱۴۱۱ق، ج۱۰، ص۲۶؛ حسن، ۱۴۱۵ق، ص۳۴۸) در سال ۸۷۸ق. /۱۴۷۳م. در مشهد، میان ابن ابی جمهور و هروی بحث و مناظره ای درباره مسئله امامت در می گیرد و ابن ابی جمهور، با دلایل قاطع و روشن، بر خصم خود غالب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.