پاورپوینت کامل رهیافتی به آداب و تاریخ زیارت امام حسین(علیه السلام) در قرن گذشته با تکیه بر خاطرات آیت الله نجفی قوچانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رهیافتی به آداب و تاریخ زیارت امام حسین(علیه السلام) در قرن گذشته با تکیه بر خاطرات آیت الله نجفی قوچانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رهیافتی به آداب و تاریخ زیارت امام حسین(علیه السلام) در قرن گذشته با تکیه بر خاطرات آیت الله نجفی قوچانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رهیافتی به آداب و تاریخ زیارت امام حسین(علیه السلام) در قرن گذشته با تکیه بر خاطرات آیت الله نجفی قوچانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مقدمه

مطالعه زندگینامه بزرگان، تجسم عملی تعالیم دین است و بسیار اثرگذارتر از دعوت زبانی، خواننده را به عمل فرا می خواند و مصداق «کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم» (کلینی، ۱۴۰۷، ج۲، ص۷۶) است. قرآن کریم نیز با بیان سرگذشت انبیای الهی عملاً اهمیت توجه به سرنوشت های پربار را تأکید کرده و به صراحت می فرماید: {لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ} (یوسف: ۱۱۱).

یکی از نکات مهم ولی کم دیده شده در سیاحت شرق، بررسی تحلیلی و متمرکز خاطرات و گزارش هایی است که آقانجفی درباره سفرهای زیارتی خود ارائه می دهد. سکونت او در نجف که بیست سال به درازا کشید در حقیقت با سفری زیارتی به صورت پیاده از اصفهان به عتبات آغاز شد. او در آن زمان جوانی ۲۳ ساله و تهی دست و دارای، ذهنی تحلیلگر و هوشی بالا بود. وی طی این سفر دوماهه، هر آنچه را دید، تحلیل و گزارش کرد. او پس از اقامت در نجف اشرف نیز بر زیارت کربلا با پای پیاده مداومت داشت و از این سفرها نیز خاطرات جذاب و قابل استفاده ای باقی گذاشت.

آقانجفی، سفری یک ماهه با دو تن از دوستانش بود که پس از چند سال اقامت در عراق، به زیارت دوره امامزادگان و بقاع متبرکه عراق رفت.

در این نوشتار به تحلیل خاطرات این سفرهای زیارتی در دو محور تربیتی و تاریخی می پردازیم. ضرورت رهیافت تربیتی با توجه به شخصیت علمی و معنوی آقا نجفی روشن می شود؛ چراکه او فقیهی عامل و سالک، و جامع معقول و منقول، و دارای سرشت پاک و خالص است و قلمی صریح و گویا دارد. هرچند وی مانند هر انسان دیگری گاه درگیر نیازهای مادی جسم و جان خویش می شود و ممکن است اندکی از راه مستقیم عدول کند، ولی با تخطئه خطاهای خود، به دنبال جبران آن است.

بعد دیگری که در این نوشتار پیگیری می شود، داده های تاریخی خاطرات آقا نجفی قوچانی درباره زیارت است. نوشته او حاوی اطلاعات باارزشی شامل وضعیت مسیرها، شرایط اقلیمی و وضعیت فقر و پیاده روی است و تاریخ اجتماعی زیارت در اواخر قاجاریه را با ادبیات شیرین و جذاب بیان می کند که کمتر به آن توجه شده است.

زندگینامه مختصر آقانجفی

سیدمحمدحسن بن سیدمحمد نجفی (۱۲۹۵-۱۳۶۳ق)، معروف به آقا نجفی در روستای خسرویه از توابع قوچان به دنیا آمد. پدرش، سیدمحمد که در خسرویه به کشاورزی اشتغال داشت، به اصرار، فرزندش را به سوی تحصیل دروس حوزه سوق داد. آقانجفی پس از گذراندن دروس مقدمات و سطح در قوچان و مشهد (۱۳۱۳ق)، در سن هجده سالگی به اصفهان رفت و در دروس معقول و منقول بزرگان حوزه علمیه اصفهان چون سیدمحمدباقر درچه ای، آیت الله آخوند کاشی، شیخ عبدالکریم گزی، میرزاجهانگیرخان و آقا نجفی اصفهانی حاضر می شد.

وی پس از چهار سال توقف در اصفهان، روانه عراق شد و پیاده، آهنگ نجف کرد و چون به آنجا رسید، در حجره ای متروک واقع در یکی از مدارس شهر ساکن شد (شاکری، ۱۳۶۷، ج۱، ص۳۰۱). با آنکه در ابتدا قصد ماندن نداشت، با حضور در درس اصولیِ نامدار، مرحوم آخوند خراسانی تصمیم به اقامت گرفت. آقانجفی بیشترین استفاده علمی خود را در فقه و اصول از آخوند می برد و مدت کمی نیز در درس عالمان دیگر همچون سیدمحمدکاظم یزدی و شریعت اصفهانی شرکت کرد. همچنین چند ماهی نیز از میرزامحمدباقر اصطهباناتی، حکمت و فلسفه آموخت.

دوران تحصیل آقانجفی به ویژه در اصفهان و نجف با مشقّت و سختی سپری شد (جوادزاده (جهانشاه لو)، ۱۳۸۳، ص۳۵۱). وی متجاوز از ۲۵ سال از عمر خود را در مقام فقاهت و حاکم شرع در قوچان گذراند و در ضمن، به اداره حوزه علوم دینی پرداخت.

آقا نجفی در شب جمعه ۲۶ ربیع الثانی ۱۳۶۳ قمری، در ۶۸ سالگی در قوچان بدرود حیات گفت و در حسینیه خود به خاک سپرده شد. آرامگاه او اکنون زیارتگاه مردم قوچان است. از جمله آثار وی سیاحت شرق است که درباره سوانح عمر از ابتدای زندگی، گزارش تحصیلات او در شهرهای قوچان، مشهد و اصفهان و چگونگی ورودش به نجف اشرف و تحصیلات نهایی تا رسیدن به درجه اجتهاد است. وی در این کتاب ضمنِ شرح ماجرای زندگی و مشقات دوران تحصیل که به مناسبت رویدادهای زندگی اش پیش آمده، مباحث و معارف اسلامی را به استناد آیات و روایات، با قلمی ساده شرح داده است. در این کتاب خواننده با نکات علمی و رویدادهای آن زمان آشنا می شود. چون آقا نجفی خود در اوایل مشروطیت در نجف بوده، وقایع تاریخی و بازتاب نهضت مشروطیت را در نجف مشاهده کرده و به تفصیل شرح داده است. مسائل تعلیم و تربیت و تزکیه نفس نیز در این کتاب به چشم می خورد. این کتاب در ۱۳۴۷ قمری نگارش یافته و در ۱۳۶۲ شمسی در تهران چاپ شده است (برگرفته از: شاکری، ۱۳۶۷، ج۱، ص۳۰۱).

رهیافت تربیتی

در ابتدای رهیافت تربیتی به زیارت های آقا نجفی قوچانی، تذکر این نکته لازم است که شیعیان، جز انبیا و امامان: و افراد مشخصی چون صدیقه طاهره۳، کسی را از خطا و اشتباه مبرا نمی دانند و اگر به سیره و روش و زندگی علما و صالحان توجه می شود، الگوگیری از آنان در کارهای صالح و درست آنهاست. در قسمت اول آدابی را که در سفرها به خصوص سفرهای زیارتی باید رعایت شود با سفرنامه آقا نجفی تطبیق می دهیم و نتیجه گیری می کنیم.

هدف سفر

یکی از برکات زیارت امام حسین علیه السلام برآورده شدن حاجات زائر است. از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

. . . قبْرَ الْحُسَیْنِ وَ مَا مِنْ آتٍ أَتَاهُ یُصَلِّی عِنْدَهُ رَکْعَتَیْنِ أَوْ أَرْبَعاً ثُمَّ یَسْأَلُ الله حَاجَتَهُ إِلَّا قضَاهَا لَهُ. . . (شیخ صدوق، ۱۴۰۶، ص۸۸).

. . . هر زائری که به قبر حسین علیه السلام برود و دو یا چهار رکعت نماز به جای آورد و پس از فراغت از نماز، حاجت خود را از خداوند بخواهد، خداوند حاجت وی را برآورده می سازد و [آگاه باش که] هر روز هزار فرشته در اطراف قبر آن حضرت گرد می آیند (مجاهدی، ۱۳۸۱ش، ص۲۳۵).

آقانجفی هم که در جوانی گرفتار مشکلات مادی و نیز دغدغه های معنوی بود، تصمیم گرفت برای این هدف به زیارت امام حسین علیه السلام برود. وی می گوید:

به فکر مسافرت عتبات افتادم؛ نه برای درس و ماندن آنجا؛ بلکه محض گردش و زیارت و اینکه مگر فرجی و گشایشی از آن مضیقه و فشارهای باطنی که مرا سخت در رنج و تعب داشت، حاصل گردد (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۱۲۵).

توجه به تهیه زاد و توشه و مخارج سفر

با وجود توکل بالای آقانجفی و فقر شدیدی که داشت، همواره در سفرها برای داشتن زاد و توشه برنامه ریزی می کرد تا در مسیر مجبور نشود از دیگران چیزی درخواست کند. او همیشه نیازهای اولیه مسافرت را با خود همراه داشت؛ از جمله چون چای خور قهاری بود، همیشه با خود سماور و استکان و قند و چای را، حتی در پیاده روی، همراه می برد؛ چراکه تهیه و تدارک زاد و توشه حلال و امکانات و لوازم سفر از دیگر آدابِ مقدماتی حج و زیارت است (رهبر، ۱۳۸۳، ص۴۶). از سوی دیگر درخواست کردن از دیگران تا ضرورت اقتضا نکند، مکروه و ناپسند شمرده شده است.

رسول اکرم(ص) سفارش کرده است که مسلمانان در مسافرت ها ابزارها و وسایلی که آنان را در منظم و آراسته بودن یاری می دهد، همراه بردارند و از نامنظم و آشفته بودن سر و صورت و وضعیت ظاهری خود اجتناب ورزند (قاضی عسکر، ۱۳۸۷، ص۶۴).

آقانجفی برای شروع سفر اصلی اش به عتبات حتی از کتاب هایش نیز که برایش بسیار عزیز بود، گذشت و برای تهیه حداقل مخارج سفر، آنها را فروخت:

کتبی که داشتم، فروختم؛ الا دو سه جلدی که فارسی بود و به درد پدرم می خورد. با اثاثیه مختصری که در حجره ای بود، آنها را به جناب رفیق سپردم و حاصل آن کتاب ها نه تومان گردید. . . . اثاثیه سفر یک سماور حلبی و دو استکان و قوری و یک پتو جهت فرش و یک طاس کباب و یک کاسه بود (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۱۲۵).

انتخاب همسفر همشأن و مناسب

هم سطح و هم سنخ بودن با همسفر مورد تأکید اهل بیت: است. از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

إِذَا صَحِبْتَ فَاصْحَبْ نَحْوَکَ وَ لَا تَصْحَبَنَّ مَنْ یَکْفِیکَ فَإِنَّ ذَلِکَ مَذَلَّهٌ لِلْمُؤْمِنِ. . . (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۲۸۶).

هرگاه با کسی همسفر شدی، با مثل خودت همسفر شو و هرگز با کسی که هزینه های تو را به دوش می گیرد، مصاحبت نکن که مایه خواری مؤمن است.

همچنین امام صادق علیه السلام می فرمود:

کَانَ یَقُولُ اصْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ وَ لَا تَصْحَبْ مَنْ یَتَزَیَّنُ بِکَ (صدوق، ۱۴۱۳، ج۲، ص۲۷۸).

با کسی هم نشینی کن که مایه زینت تو باشد، نه کسی که به تو زینت یابد.

بر اساس این دستورها آقانجفی، با اینکه همیشه با رفقا به پیاده روی اربعین می رفت، روحیه ها و توانایی های مادی و بدنی همراهانی را که انتخاب می کرد، در نظر می گرفت تا بیشترین استفاده را از سفر ببرد

با وجودی که آقانجفی در انتخاب همسفر تلاش می کرد، اما وقتی همسفر ایدئالی نمی یافت، تلاش می کرد با مدیریت کردن همراهان خود، از ثمرات معنوی فرصت پیاده روی استفاده کافی را ببرد. آقانجفی، با توجه به روحیه اش و سفرهای مکرر و ایمنی مسیر و آگاهی او از سفر در پیاده روی نجف به کربلا، ترجیح می داد بیشتر مسیر را تنها طی کند و همراهی وی با دوستانش فقط در آغاز و پایان راه بود؛ چراکه به دلیل چالاکی و تجربه پیاده روی، از بقیه سریع تر می رفت و از سویی به خلوت گزیدن برای تأمل علاقه مند بود. او خود می گوید:

غالباً که در راه زیارت چند پیاده باهم رفیق بودیم، رفاقت من فقط در اول منزل و آخر منزل بود و در بین راه رفتن با رفقا معیت نداشتم؛ چون آنها کند می رفتند و من هم تند می رفتم. دیگر آنکه در حال تنهایی تفکر در حرکات و کیفیات بعضی سماواتیات و غیره می نمودم و راه هم نمود نمی نمود (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۳۳).

توجه به نکات ایمنی و هشیار بودن از دزدان

توجه به حفظ مال و توشه سفر نیز یکی از نکاتی است که در روایات اهل بیت: مورد تأکید قرار گرفته است: امام صادق علیه السلام فرمود:

فَإِنَّ أَبِی علیه السلام کَانَ یَقُولُ مِنْ قوَّهِ الْمُسَافِرِ حِفْظُ نَفَقَتِهِ.

پدرم می گفت: نگهداری و محافظت از خرجی، از قوّت مسافر است (صدوق، ۱۴۱۳، ج۲، ص۲۸۰)

یعقوب بن سالم می گوید:

قلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام تَکُونُ مَعِیَ الدَّرَاهِمُ فِیهَا تَمَاثِیلُ وَ أَنَا مُحْرِمٌ فَأَجْعَلُهَا فِی هِمْیَانِی وَ أَشُدُّهُ فِی وَسَطِی قالَ لَا بَأْسَ أَ وَ لَیْسَ هِیَ نَفَقَتَکَ وَ عَلَیْهَا اعْتِمَادُکَ بَعْدَ الله عَزَّ وَ جَلَّ (صدوق، ۱۴۱۳، ج۲، ص۲۸۰).

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «حکم درهم هایم که بر رویش تصاویری نقش شده و در هنگام طواف، آنها را در همیانم می گذارم و به کمر می بندم چیست؟» امام فرمود: «عیبی ندارد؛ آیا این پول ها خرجی تو نیست و پس از خداوند بر آن تکیه نداری؟»

آقانجفی که بیشتر مسیر پیاده روی را به تنهایی می پیموده، برای پیشگیری از خطر راهزنان در این مسیر معمولاً لباسی مندرس می پوشید و توشه و خرج اندکی نیز برای سفر برمی داشت. وی خود می گوید:

و مرسومی من در زیارت های کربلا پوشیدن لباس مندرس بود، اگر تنها بمانم و در بین راه، شب و روز کسی از دزدان طمع در من نبندند. لذا یک قبایی که از سال اول مانده بود و همه جای آن پاره شده بود، می پوشیدم و کفشی که پاشنه آن به کلی رفته و سرپنجه آن نیز درزهایش باز بود، برمی داشتم؛ ولو در بین راه نمی پوشیدم فقط به جهت دو سه روزی که در کربلا بودیم، و همچنین عبا هم خاچیه مندرسی بود و پیراهن و زیر جامه که غالباً مستور بود خدا می داند که چه بود و این سفر پول درستی هم گیر نیامد (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۴۴).

توقف نکردن بیش از سه روز در کربلا

یکی از سفارش های اهل بیت: توقف نکردن طولانی در کربلای معلاست. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

إِذَا زُرْتَ الْحُسَیْنَ علیه السلام فَزُرْهُ وَ أَنتَ حَزِینٌ مَکْرُوبٌ أَشْعَثُ مُغْبَرٌّ جَائِعٌ عَطْشَانُ وَ اسْأَلْهُ الْحَوَائِجَ وَ انْصَرِفْ وَ لَا تَتَّخِذْهُ وَطَناً (طوسی، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۷۶).

هنگامی که به زیارت امام حسین علیه السلام می روی، در حالی به زیارت برو که غم زده و اندوهگین و ژولیده و خاک آلود و گرسنه و تشنه ای. سپس حوائجت را بخواه و بازگرد و کربلا را وطن خود قرار نده.

آقانجفی می گوید:

و بیشتر از سه روز هم غالباً نمی ماندیم که روایت شده پس از زیارت، زود مراجعت کنید که اشتیاق بَدوی زود زایل می شود و کم کم دل، سیاه [می شود] و قساوت می گیرد و در زیارت رفتن، شرک و ریا داخل شود و تحدید سه روز هم جهت آن [است که] سیدالشهدا علیه السلام املاک و اراضی کربلا را خرید و به همان مالکین اول واگذار نمود مشروط بر اینکه سه روز زوار را پذیرایی کنند و ظاهر شرط این است که اراضی به هرکسی انتقال یابد، شرط هم بر منتقل الیه لازم است که معمول بدارد تا روز قیامت (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۴۴).

توجه به شرایط خاص زیارت سیدالشهدا علیه السلام

زیارت امام حسین علیه السلام این ویژگی را دارد که جز با هم نوایی عاطفی زائر با زیارت شونده تحقق نمی پذیرد:

هنگامی که خواستی به سوی قبر امام حسین علیه السلام در کربلا حرکت کنی، پس روز چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه روزه بگیر (ابن قولویه، ۱۳۵۶ش، ص۲۲۳).

هنگامی که خواستی امام حسین علیه السلام را زیارت کنی، پس او را با دلی شکسته و اندوه بار و غم زده و با مویی آشفته و غبارآلود و گرسنه و تشنه زیارت کن (ابن قولویه، ۱۳۵۶ش، ص۱۳۱؛ کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۵۸۷).

آقانجفی از تجربه خود از این هم نوایی در یکی از سفرهای پیاده روی اش چنین می گوید:

در نخیله که سه فرسخ تا کربلا بود، هوا گرم شده، زوار مقداری مکث نموده، ناهار خورده، گذشتند. من چون پیاده و بی رفیق بودم، در آنجا بیشتر مکث نمودم که خستگی رفع شود، بلکه از زوال هم مقداری بگذرد و هوا پشت به سردی باشد و زوار هم جوقه جوقه می رسند، فی الجمله مکثی می کنند و می گذرند. تا بعد از دو ساعتی من هم راه افتادم؛ لکن بعد از آب خوردن زیادی؛ چون تا کربلا آب نبود و من هم ظرفی نداشتم و چون راه نزدیک [بود] و زوار هم دسته دسته می گذشتند، اهمیتی به آب برداشتن ندادم. فقط مقداری آب جهت توشه راه در شکم جا دادم؛ غافل از اینکه تا به حال شکم امانت نگهدار[ی] نکرده و آنچه گیرش بیاید، فوراً ید تصرف بر او بگشاید و بعد از ساعتی او را نیست و نابود نماید؛ می خواهد مال حلال باشد و یا حرام، از صغیر باشد و یا از کبیر، پاک باشد یا نجس. هر چه به او برسد، فرق نگذارد. همه را هضم کند. به قدر هزار قدمی که رفتم، آفتاب از جلوی روی، و گرمی، رمل ها نیز داغ که کف پاها می سوزد. تشنگی بر من غلبه نمود. خود را به جوقه زواری رساندم که «آب دارید؟» گفتند: «نه». از آن گذشته و دویده به دسته دیگر خود را رساندم. آنها هم آب نداشتند. به قدر نیم فرسخ دویدم و به چند دسته از زوار خود را رساندم و آب نداشتند. بعد از آن مأیوس و از یک طرف راه دویدن گرفتم و هر چه رطوبت در بدن بود تمام به عرق و حرکت عنیف و گرمی آفتاب، خشکید و به شدت تشنه شدم.

حالا برق گنبد و سیاهی باغات کربلا در منظره من پیداست. من به فکر صحرای کربلا افتاده، حالا تنهایی سیدالشهدا و آن لشگر عظیم که دور او را گرفته بودند، نظیر این گنبد براق میان سیاهی باغات؛ با تشنگی زیادی که داشت. نهایت مثل من در عالم خیال نزدیک به حس صورت گرفت. مرا گریه شدید رخ داد. محض آنکه صدای گریه مرا زوار نشنوند، دویست قدمی از راه زوار دور شدم و مثل آهویی در این بیابان دویدن گرفتم و صدا به گریه بلند، و اشک مثل باران به صورت و ریش و زمین ریزان بود. گاهی صدای هل من ناصر آن حضرت را به گوش خیال می شنیدم و من هم صدا به لبیک با گریه بلند داشتم و بر دویدن به شدت می افزودم؛ به حدی که خود را بالکلیه فراموش نمودم و دیدم لشگر هجوم [برد] به خیمه های حسینی [و] شعله آتش و دود از خیمه ها بلند گردید، و چشم ها را به سیاهی کربلا دوختم و حالات رنگارنگ آن صحرای غم انگیز بر من عبور می داد. به خدا قسم که نمی فهمیدم پاها در این دویدن بی اختیار به گودال می افتاد و یا به روی خارها قرار می گیرد. یک دفعه از میان خیمه ها که رو به طرف نجف است، پراکنده شدند. بعضی ها چادر به پا پیچیده به زمین خوردند و من هم سر از پا نشناخته تا مگر برسم و خود را فنا کنم که ریشه علفی به پا بند شده به آن تندی که می دویدم محکم خوردم به زمین. برخاستم. با آنکه پنجه پا مجروح شده بود، ملتفت نشده، شش دانگ حواس متوجه آن صحرای هولناک بود و از گریه و ناله و دویدن نایستادم در این دو فرسخ و نیم مسافت؛ تا آنکه در کوچه کربلا واقع شدم و چشمم به در و دیوار و عمارت کربلا افتاد. آن وقت به خود آمده، از خجالت و حیای از مردم، اشک ها را پاک نموده و از دویدن ایستادم و کفش های بی پاشنه را به پا کشیدم و خاچیه را به دوش انداختم، از حوضخانه صحن سیدالشهدا علیه السلام وضو گرفته، داخل حرم شدم. یک ساعتی زیارت نمودم. بیرون شدم [و] رفتم به زیارت ابی الفضل و از آنجا بیرون شدم [و] ثانیاً آمدم به صحن سیدالشهدا علیه السلام- همان طور به گوشه ای سر پا ایستاده بودم که بعضی از رفقا را ملاقات نمایم و ساعت دو به غروب بود و در آن بین صدای ساعتی که در صحن سیدالشهدا بود (از نمره ساعت کوچک صحن مشهد مقدس بود) بلند شد، وقتی که خوب گوش به صدای زیر او نمودم تا ده مرتبه اش تمام شد، دیدم به طور فصیح می گوید: «هل من ناصر. . . هل من ناصر. . . هل من ناصر. . . »

تا ده مرتبه اش تمام شد. قشعریره در بدن ما حادث شده، گوش را تیز نموده که از کجا جوابی می رسد یا نه و چشم ها پر اشک شد که جواب دهی پیدا نشد که یک مرتبه از صحن ابی الفضل صدای ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید: «لبیک. . . لبیک. . . لبیک» تا ده مرتبه او هم تمام شد. اشک ها را پاک کرده، گفتم: « های بگردم وفاداری ات را. باز تویی که جواب دادی». خوشحال شدم که هنوز ناصر هست و از خوشحالی باز اشک ها بیرون شد و یک مرتبه به فکر تشنگی بین راه افتادم و همان طور در عالم خیال با خود آمدم، آمدم، آمدم تا وضو گرفتم و به حرمین زیارت نموده، برگشته تا به همین نقطه که ایستاده ام دیدم در پنج نقطه ای آب نخورده ام و تشنه هم نیستم. حالا این از راه طبیعی به چه نحو ممکن است و من از کدام آب سیر شده ام (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۴۲).

توسلات با زیارت

خداوند متعال با اینکه خود را از رگ گردن به انسان نزدیک تر می داند، باز هم بر اساس مصالحی او را به واسطه آوردن به درگاه خود و توسل به افراد و اموری فرمان داده تا انسان با اطاعت از این فرمان، به رشد و تعالی برسد. اهل بیت پیامبر اکرم۹ مهم ترین باب توسل الهی و «الباب المبتلی به الناس» (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۹۹، ص۱۵۱) هستند؛ دروازه ای که انسان ها با آن امتحان می شوند؛ مانند بنی اسرائیل که با باب حطه آزموده شدند. آنان کشتی نجات در گرداب های فراگیرند و به تعبیر دیگر چون کشتی نوح اند که هرکه سوارش شود، نجات یابد و هرکس از سوار شدن در آن خودداری کند، غرق خواهد شد: «الفلک الجاریه فی اللجج الغامره»، (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۲۱؛ ابن مشهدی، ۱۴۱۹ق، ص۴۰۰). آنان پناهگاه مستحکم «الکهف الحصین» معرفی شده اند و انسان با رجوع به آنها برای اطاعت فرمان خدا، از دستور حق فرمان برده است؛ چنان که خداوند گناهکاران امت را به رفتن نزد پیامبر اکرم۹ فرمان داده که اگر نزد او بروند و استغفار کنند و پیامبر نیز برایشان استغفار کند، قطعاً خداوند را مهربان و توبه پذیر می یابند (توبه: ۶۴).

زیارت، خود نوعی توسل است و چنان که در احادیث ذکرشده در بندهای پیشین آمد، به زائر امام حسین علیه السلام وعده حاجت روا شدن داده شده است. افزون بر اینکه این داد و ستد با معصوم و توجه به او، برآمده از حسی است که بر اثر زیارت به زائر دست می دهد؛ حسی برخاسته از این واقعیت که معصومی که به زیارتش رفته است، او را می بیند و صدایش را می شنود و جواب سلامش را می دهد؛ ولی محدودیت های این دنیای خاکی مانع شنیدن صدای معصوم می شود و زائر باید گوش جانش را به صدا و نوای معصوم خوش کند. در اذن دخول مأثور ائمه: آمده است:

أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ أَحْیَاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلَامِی وَ یَرُدُّونَ سَلَامِی وَ أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِی کَلَامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِی بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِهِم (کفعمی، ۱۴۰۵ق، ص۴۷۳؛ ابن مشهدی، ۱۴۱۹ق، ص۵۵ و ۲۲۷؛ شهید اول، ۱۴۱۰ق، ص۶۵؛ مجلسی، ۱۴۲۳ق، ص۵۳۰).

دلیل آن نیز آیه (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) دانسته شده است (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۹۷، ص۲۹۵).

در خاطرات مرحوم آقانجفی حداقل دوازده مورد از این توسلات در زیارت ها نقل شده که برخی از آنها را به اختصار نقل می کنیم.

توسل برای ادای بدهکاری های پدر و علم و مغفرت

وی برای ادای بدهکاری های پدر و مغفرت و علم زیاد و رسیدن به درجه اجتهاد نذر می کند چهل روز زیارت عاشورا بخواند:

من بنا گذاشتم که چهل روز زیارت عاشورا روی بام مسجد شاه بخوانم و سه حاجت در نظر داشتم: یکی قرض پدر ادا شود و یکی مغفرت و یکی علم زیاد و درجه اجتهاد. پیش از ظهر شروع می کردم و ظهر نشده تمام می شد، از اول تا به آخر دو ساعت طول می کشید، چهل روز تمام شد. یک ماه نگذشت که پدرم نوشته بود که قرض مرا موسی بن جعفر۸ ادا نمود. من به او نوشتم، بلکه سیدالشهدا علیه السلام ادا کرد: «و کلهم نور واحد». (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا). و چون این زیارت عاشورا به زودی مؤثر شد که برحسب اسباب ظاهری غیر ممکن بود، قوی دل شده در ماه محرم و صفر جهت مطلبی که اهم مطالب بود در نظرم، چهل روز زیارت عاشورا روی بام مسجد شاه خواندم با اهتمام تمام و کمال احتیاط، به این معنا که در آن دو ساعت همه را رو به قبله سر پا در مقابل آفتاب ایستاده بودم تا تمام می شد.

چهل روز ختم ما تمام شد. بعد از آن خوابی دیدم که مطلب برآورده است. . . . بعد که به نجف رفتم، تا تمام آن خواب را مطابق یافتم (آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۱۲۹).

توسل برای رفع مرض در سفر

هنگام زیارت کاظمین(ع) گرفتار تب شد و از آنجا که باید راه را تا کربلا پیاده می پیمود و با تب بسیار مشکل بود، به آن حضرت برای رفع تب توسل کرد:

سه روز در کاظمین صبح حاجات به آن سده زیارت جوادین و کاظمین(ع)بودیم و عرض حاجات به آن سده سَنّیه نموده و مشمول فیوضات ربانی و مراحم سبحانی گردیدیم. بعد از آن بنا شد که زوار و سید روضه خوان به سامره مشرف شوند و من با میرزاحسن، که ته کیسه پولمان بالا آمده بود و اندکی مانده بود، به سامره نتوانستیم برویم. ما دو نفر در فردا عازم کربلا بودیم. در همان شب آخر، مرا تب شدید عارض گردید و بعد از صرف غذا علی الرسم عبای خود را به سر کشیده و خوابیدم. رفته رفته استخوان ها به شدت درد می کرد و در عالم فکر و خیال با موسی بن جعفر(ع) به مناجات قلبی و گفت وگوی روحی مشغول شدم: «. . . هنوز که به پابوس شما نرسیده بودم، با آن خستگی های راه و ناپرهیزی های منزل که در حفظ الصحه خود داشتم، هیچ بلایی و چشم زخمی به من نرسیده. وقتی که زیر پرچم علم شما و حصن حصین دیار شما داخل شدم و از خستگی، راحت، و از خوف و وحشت، مأمون شدم در این دیار غربت و ملاصق فقر و فلاکت و پیاده روی، فردا در حال وحدت و وحشت دردی از روی دل ما بر نداشتی علاوه دردی در سربار گذاشتی:

ته که باری ز دوشم بر نداری

میان بار سر بارم چرایی

هی بنازم شستت را، خوب مهمان نوازی کردی! اگر پیاده روی فردا نبود به این ذره درد و تب اعتنایی نداشتم و زبان به چون و چرا نمی گشودم. تو خود می دانی که در شداید چقدر تحمل و بردباری داشتم. لکن چاره چیست که فردا شش فرسخ باید راه بروم و پرستاری میرزاحسن را هم بنمایم. تو خود فکرکن که در چه زمینه ای تب عارض من شد». در بین این افکار و خیالات مرا عرق فراگرفت و از آن عرق، خوشم می آمد و راحت شدم به همان حال به خواب رفتم. صبح برخاستم، زیارت نمودم، چایی خوردیم و از سید جدا شده و خداحافظی نمودیم. آنها به طرف سامره، و من و میرزاحسن به طرف کربلا رهسپار شدیم؛ چون مرغ سبک روح و بانشاط؛ کانه تب نکرده ام. دو نفری عبا و اثاثیه مختصر خود را به دوش گرفته، به طرف کربلا روان شدیم (همان، ۱۳۷۵ش، ص۱۶۹).

توسل برای تهیه اسباب سفر کربلا

یک بار در نیمه شعبان، آقانجفی دید که همه طلاب با پای پیاده به کربلا مشرف می شوند. اما فکر می کرد به دلیل فقر و نداری نمی تواند به سفر برود. نکته جالب توجه اینکه آقانجفی با وجود توکل بالایش، سفر بدون زاد و توشه را صواب ندیده بود. اما اسباب سفرش فراهم شد:

در نیمه شعبان که باز زیارتی بود، طلاب نجف همه رفتند و من هم بسیار مایل بودم که در زمره آنها داخل باشم و پول فقط چهار قران داشتم. روز سیزدهم شعبان که روز آخر بود که به زیارت ممکن است بروند، در آن روز هر چه حساب نمودم که با همان چهار قران پیاده بروم و پیاده برگردم، دیدم ممکن نمی شود و بیش از چهار قران خرجی می خواهد. بالاخره بنا گذاشتم که اگر امروز من نشد بروم، در روز نیمه می روم به وادی السلام اولاً زیارت عاشورایی می خوانم، بعد از آن به حسین بن علی۸ شکایت از پدرش می نمایم که عشق تامی به زیارت شما داشتم و علی علیه السلام این قدر پول به ما نداد که بیاییم در حضور زیارت کنیم و ما جهت خود پول نخواستیم که بگوید باید ریاضت کشید. «فلکل مأموم امام یقتدی به». البته سفر غیر حضر است؛ لوازمی دارد و مایه اطمینانی می خواهد؛ مثل آنکه در جنگ احد شمشیرش شکست گفت به پیغمبر: «من شمشیر می خواهم». پس این پول خواستن من با وجود چهار قران، نظیر شمشیر خواستن اوست در احد. این نه دنیاست؛ بلکه مسافرت خصوصاً پیاده و بی اسباب فی نفسه یک ریاضت بزرگی است؛ ولو کیسه مسافر پرپول باشد.

در همین خیالات در حجره کذایی تنها نشسته بودم که دو نفر از طلاب خراسانی که رفیق بودند، وارد شدند؛ نیم ساعتی نشستند و حال پرسیدند و یکی از آن دو نفر، شش قران به ما داد که این را از آقاسیدمحمدکاظم یزدی برای شما گرفته ام و آنها رفتند. من هم بیرون شدم از میان بازار یک نانی گرفتم به دستمال نموده، رفتم بیرون و دنباله زوار از نجف قطع شده بود و نزدیک ظهر بود. کفش ها و نان را به عبا نموده، روی دوش انداختم و خوشحال که یک تومان پول دارم که چهار قران هم از حساب خرج مسافرت من که در حجره حساب می کردم، زیادتر بود و تازه از سفر آمده، مثل برق به سیاهی آخرهای زوار رفتم تا به دسته اول رسیدم و ترک کردم و به دسته دوم رسیدم و ترک کردم و هلم جرا (همان، ۱۳۷۵ش، ص۱۸۰).

در خواست دیدار ائمه

آقانجفی مدتی دل مشغول عشق و محبت امام عصر شد؛ به گونه ای که در توسلی درخواست دیدار امام علی علیه السلام یا امام زمان/ را داشت. این در حالی است که می گوید: «از حماقت خود، خود را ملامت نمودم که این کار عوامانه و بی فایده چرا از من سر زد؟» در نهایت با تفألی بر قرآن کریم که به دقت پاسخ این درخواست در آن بود، از این درخواست منصرف شد. وی قرآن را بعد از چند صلواتی باز کرد و در اول صفحه این آیه را دید: {مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ} (عنکبوت: ۵). «از کلمه کلمه این آیه بوسیدم که جوابی شافی من بود» (همان، ۱۳۷۵ش، ص۱۸۵).

توسل برای تعجیل فرج و. . .

یکی از توسلات مستمر آقانجفی در زیارت ها برای تعجیل در فرج امام عصر بود. وی می گوید:

از جمعه اول ورود به نجف، مشغول شدم به زیارت عاشورا؛ فقط برای تعجیل ظهور دولت محمدیه و فرج حجت عصر که اگر قبول آن درگاه گردم، یا شهادت و یا ریاست نصیب گردد و هر دو نور علی نور است. . . . در هر جمعه این زیارت را می خواندم؛ چه در نجف چه در کربلا و چه بین راه که در سالی چهل روز جمعه خوانده می شد: «اشهد الله علی قلبی انی احب حجه العصر حباً شدیداً و اظنه سیخرج فی حیاتی ان شاء الله و اسئل الله ان یوفقنی لخدمته و یرینی العزه الحمیده».

روز جمعه بود. علی الرسم رفتیم به حرم [و] مشغول زیارت عاشورا شدیم جهت تعجیل در ظهور حق دولت حقه. تا آن وقت نفرین های دعای علقمه را به دشمن امام و شیطان حواله می کردم. . . (همان، ۱۳۷۵ش، ص۲۲۷).

توسل برای ادای قرض ها و بدهکاری ها

با وجود اینکه آقانجفی با قناعت روزگار می گذراند، اما به تدریج قرض هایش انباشته شده بود و با توجه به حساسیتی که به پرداخت حق مردم داشت، گرفتار غم و اندوه فراوان گردید و به توسلات متعدد، از جمله زیارت ائمه برای ادای دیون پرداخت. اما اجابت این دعا به طول انجامید که در روایات به اسباب آن اشاره شده است؛ از جمله امام صادق علیه السلام فرمود:

همانا بنده ای که دوست خداست، در پیش آمدی که برای او رخ داده، دعا کند و خدا به فرشته ای که موکل به او (یا به آن دعا) است، فرماید: «حاجت بنده مرا برآور؛ ولی در [دادن] آن شتاب مکن؛ زیرا می خواهم صدا و آواز او را بشنوم» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۹۰).

نکته دومی که در این خاطره وجود دارد، این است که توسلات ما به اهل بیت: باید برای رسیدن به توحید و تقرب به خدا باشد. ولی در مواردی ممکن است توجه ما به وسایل قرب الی الله، ما را از سرمنشأ خیرات و برکات، یعنی خداوند غافل کند؛ چراکه هر شیعه و هر مسلمان معتقدی که شهادتین می گوید، باور دارد که همه مخلوقات در تمام هستی شان وابسته و نیازمند خدایند و تنها بی نیاز واقعی، الله است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (فاطر: ۱۵). ولی گاهی انسان به اسباب ظاهری و گاهی هم به اسباب معنوی دل خوش می کند که آقانجفی در این خاطره به شیرینی به این نکته نیز پرداخته است (ر. ک: آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۲۸).

توسل به حبیب بن مظاهر برای ازدواج

آقانجفی که به سبب نداری تا سی سالگی ازدواج نکرده بود، در زیارت کربلا با توسل به حبیب، وارد روند ازدواج می شود. در میانه کار، گرهی در کار می افتد و سید با ادبیاتی عوامانه شکایت حبیب را نزد حضرت امیر علیه السلام می برد؛ ولی زود پشیمان می شود و عذرخواهی می کند و بالاخره ازدواج موفق و رضایت بخشی برای او رقم می خورد. این خاطره، باور نویسنده به حضور معصومان و درد دل کردن با آنان، و صمیمیت و واقع گرایی او را به زیبایی نشان می دهد (ر. ک: همان، ۱۳۷۵ش، ص۲۳۵۲۵۰).

توسل به حضرت زهرا۳ برای نجات از قرنطینه مسیر کربلا

در ایام جنگ جهانی اول، به دلیل شیوع وبا برای زائران کربلا در بیابان های اطراف، قرنطینه های صحرایی ایجاد شد. زائران را در سرمای زمستان ده روز در خیمه هایی میان صحرا نگه می داشتند که صدمات زیادی برایشان داشت. آقا نجفی نیز در یکی از سفرهای زیارتی خود گرفتار این قرنطینه ها، و مجبور به ماندن در میان صحرا شد. وی برای حل این مشکل به حضرت زهرا۳ و حدیث کسا متوسل گردید و مشکلش حل شد (ر. ک: آقانجفی قوچانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۸۹).

توسل برای آبگوشت در بیابان

یکی از آداب سفر، مزاح و شوخی بدون گناه با همراهان است. امام صادق علیه السلام در روایتی چهار نشانه جوانمردی هنگام سفر را چنین ذکر کرده است:

المُرُوَّهُ فی السَّفَرِ کَثرَهُ الزادِ و طِیبُهُ و بَذلُهُ لِمَن کانَ مَعَکَ و کِتمانُکَ علی القَومِ أمرَهُم بَعدَ مُفارَقَتِکَ إیّاهُم و کَثرَهُ المِزاحِ فی غَیرِ ما یُسخِطُ الله عزّ و جلّ.

جوانمردی در سفر عبارت است از: ره توشه زیاد و خوب، و بخشش آن به همسفرانت و کتمان اسرار آنان بعد از جدا شدن از آنها و شوخی فراوان در آنچه که خداوند عزوجل را به خشم نیاورد. (شیخ ص

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.