پاورپوینت کامل گـزارش های علمی و تاریخی استاد علی دوانی از عتبات عالیات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گـزارش های علمی و تاریخی استاد علی دوانی از عتبات عالیات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گـزارش های علمی و تاریخی استاد علی دوانی از عتبات عالیات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گـزارش های علمی و تاریخی استاد علی دوانی از عتبات عالیات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
چکیده
مورّخ و خـطیب تـوانا حـجت الاسلام و المسلمین شیخ علی دوانی، بعد از رویش در زادگاهش دوان، شراره های شوق تحصیل در نجف اشرف در وجودش شعله ور گـردید و این علاقه درونی، در حالی که نوجوانی چهارده ساله بود او را راهی عراق عرب کرد. بـعد از زیارت آستان حسینی در کـربلای مـعلی به نجف اشرف رفت و پنج سال و نیم در حوزه علمیه این شهر دوره مقدمات و سطوح را آموخت.
وی چندین بار از نجف با پای پیاده در مناسبت های مختلف به کربلا رفت و همواره در مسجد اعظم و مسجد سهله درکوفه بـه عبادت، ذکر و زیارت اهتمام می ورزید. گفتنی است که مرحوم دوانی خاطرات این ایام که حاوی مشاهداتش از اماکن مقدس، مراکز آموزشی و فضاهای فرهنگی و اجتماعی عتبات مقدسه عراق می باشد و نیز چگونگی دیدارها و مـلاقاتش بـا علما و فضلای حوزوی را به رشته تحریر درآورده است.
مقدمه
مرحوم حجه الاسلام و المسلمین شیخ علی دوانی، نویسنده و خطیبی توانا بـود کـه در دفاع از ارزش های شیعه، معرفی علمای نامدار جهان تشیع و ثبت و ضبط نهضت های دینی به رهبری شخصیت های بلندپایه ی حوزوی، آثاری مفید و ارزشمند از خود به یادگار گذاشت. او به مقتضای علایق و شوق درونـی در سـنین نوجوانی از چشمه زلال حوزه کهنسال نجف اشرف، جرعه های جان بخشی نوشید.
مرحوم دوانی در ارزیابی کارنامه علمی، فکری و مبارزاتی مشاهیر شیعه با کنجکاوی خاص و کنکاشی ویژه، به تکاپوهای معرفتی، فرهنگی و اجتماعی در عـتبات عـالیات عـراق توجه داشت؛ چنانچه ذیل شـرح حـال شـیخ طوسی، می نویسد:
این دانشمند بزرگ شیعه که در حوزه بغداد از محضر شیخ مفید، سیدمرتضی علم الهدی و سیدرضی استفاده کرده بود. بعد از اسـتادانش سـال ها بـر شیعیان عراق، ایران و شام زعامت علمی و معنوی داشـت و در پی آشـفتگی های حاکم بر بغداد به جوار بارگاه علوی هجرت نمود و پایه گذار حوزه نجف اشرف گردید. (دوانی، ۱۳۶۲ ش، ص۶ – ۲۰)
همچنین درباره نقش آیـت الله وحـید بـهبهانی در احیای حوزه علمیه کربلا می نویسد: آقا محمد باقر بهبهانی کـه سرآمد محققان و دانشمندان شیعه در قرن دوازدهم هجری می باشد با عزمی راسخ و تصمیمی خلل ناپذیر به کربلای معلی قدم نـهاد تـا ایـن شهر را از وجود اخباری گری و فضای غبارآلودی که این فرقه بوجود آورده بودند پاک سـازد و چـهره حقیقت را از پس ابرهای تیره ای که آسمان این شهر مقدس و زیارتی را فراگرفته بود هویدا سازد. بدین گونه این عـلامه عـلما کـه از مشعل داران مکتب اجتهادی بود، در روزگاری تاریک به حمایت از آن برخاست و پایه های آن را در حوزه کـربلا اسـتوار سـاخت. (دوانی، ۱۳۶۲ ش، ص ۱۲۲- ۱۲۵ )
او به هنگام تجزیه و تحلیل نهضت روحانیون ایران، از علمایی سخن گفت که علیه تـجاوز انـگلیس بـه عراق، در خط مقدم جبهه قرار داشتند. در گزارشی از انقلاب مشروطه، خاطرنشان می سازد که مراجع بـزرگ حـوزه نجف اشرف، همچون آیت الله آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزاحسین خلیلی تهرانی، در تـقویت ایـن نـهضت و از بین بردن نظام استبدادی و خودسری قاجار، بسیار تلاش کردند. (دوانی، ۱۳۷۷ ش، ج ۱، ص ۱۱۳ـ۱۱۴)
دوانی متذکر می گردد هـنگامی کـه استقلال عراق و عتبات این سرزمین توسط اشغالگران انگلیس در معرض خطر قرار گرفت نـه تـنها عـلمای شیعه مقیم نجف اشرف و کربلا اعلان جهاد دادند، بلکه ده ها نفر از مجتهدان بزرگ و فضلای عـلوم دیـنی در خط مقدم جبهه مبارزه با متجاوزان حضور یافتند و به دفاع از سرزمینی کـه زیـارتگاه ائمـه هدی: و میهن دوم ایرانیان است، پرداختند. (همان، ص ۱۷۲)
چنانچه آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی به اتفاق والد معظم خـود، اسـلحه بـه دست گرفته و ضد استعمار انگلیس جنگید. او علاوه بر اینکه عضو هیئت عـالی دیـنی انقلابیون بود یکی از چهار عضو کمیته عالی جنگ و حکومت انقلاب بود. (همان، ج ۲، ص ۲۵۷ ) وی درباره لایحه انجمن های ایـالتی و ولایـتی که توسط دولت اسدالله علم در رژیم پهلوی دوم به تصویب رسیده بود و مفادی مـغایر بـا مبانی اسلامی داشت به موضع گیری علمای حـوزه نـجف اشـرف اشاره می نماید و نگرانی مراجع تقلید عتبات عـالیات را از ایـن بابت تشریح می کند. (دوانی، ۱۳۴۱ ش، ص۶۰ ) در نوشتار پیش رو ضمن اشاره به زندگی آموزشی، علمی و پژوهـشی ایـن رجال نگار معاصر، گزارش های وی را از عـتبات عـالیات، مورد بـررسی قـرار داده ایم.
تحصیلات آغازین
مرحوم دوانی در ۵ مهر ۱۳۰۸ هــ. ش مـطابق با ۲۳ ربیع الثانی ۱۳۴۸ هـ. ق در خانواده ای که جویبار ایمان و عطوفت در آن جاری بـود، دیـده به جهان گشود. پدرش او را «مراد عـلی» نامید؛ هنگامی که وی در نـجف اشـرف عمامه بر سر نهاد، طـلاب از وی پرسـیدند نامت چیست؟ پاسخ داد: مراد علی، گفتند: گرچه «مراد» از اسمای الهی است؛ چنانکه در مناجات مـی گوییم: «یـا مراد المریدین» اما چون بـه جـوار آسـتان مقدس امیرالمومنین(ع) آمـده ای هـمان علی کافی است و از هـمان روز ایـشان به عنوان اولین طلبه ای که به نجف اشرف مشرف گردیده بود به «آقا شـیخ عـلی دوانی» موسوم گردید. (گروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۶؛ کـیهان فـرهنگی، ش۱۰۹، ص ۲؛ افق حـوزه، ش ۱۲۳، ص ۶)
دوانـی پس از هـفت سالگی با تحمل سختی های فـراوان به کازرون و از آنجا به بوشهر و سپس به آبادان رفت و در شرکت نفت، به کارگری و آموزش حـرفه و فـن پرداخت. در ده سالگی به مدرسه شبانه رفـت و درسـ هایی را کـه مـعادل کـلاس ششم ابتدایی بـود فـراگرفت. دو کتاب گرامر (دستور زبان انگلیسی) را هم در آموزشگاه فنی آموخت. او با برادرش در منزل دایی خویش سکونت داشـت و بـعدها مـادر و خواهرش به آنان پیوستند.
هزینه تأمین مـعاش ایـن خـانواده بـر عـهده او و بـرادرش بود. با وجود اینکه علی در نوجوانی در آبادان با فرهنگ غربی آشنا شده بود و در کلاس زبان انگلیسی نکاتی در این ارتباط آموخته بود، ولی برای درآمدن به سلک روحانیان اشـتیاق داشت و می خواست راهی عتبات عراق گردد و در حوزه نجف اشرف علوم و معارف اهل بیت: را فراگیرد. اگرچه در آبادان، خاطرات تلخ و ناراحت کننده ای را تجربه کرد، اما همین مسائل او را برای عزیمت به نجف اشرف مـصمم تر مـی کرد؛ از جمله آنکه بعد از سرو صدای کسروی گرایی، حزب توده در آبادان فعالیت های تبلیغی گسترده ای داشت و برای تحریک و بسیج کارگران شرکت نفت و جذب و جلب آنان می کوشید، طرفداران این حزب اگرچه بر دفـاع از مـنافع و حقوق اقشار محروم و مبارزه با زورگویان تأکید می کردند، ولی نسبت به اعتقادات و ارزش های مذهبی و تعالیم قرآن و عترت دهن کجی می کردند.
از سوی دیگر رسوبات تنگناهایی کـه رژیـم رضاخان برای مراسم و محافل مـذهبی بـوجود آورده بود هنوز استمرار داشت و در آبادان آن روز به مناسبت فرارسیدن محرم الحرام تنها یک مجلس روضه، آن هم مخفیانه در حسینیه هندی ها منعقد می گردید، دوانی به همراه بستگان و دوسـتانش در آن حـضور می یافت و همراه دیگر سـوگواران بـا ذکر مصائب عاشورا توسط روضه خوان می گریست. البته آنان مراقب بودند مأموران متوجه نشوند؛ زیرا مجلس را بر هم می زدند و بانی مراسم را به شهربانی می بردند.
در چنین اوضاع و احوالی تمام فکر و ذکر دوانـی رفـتن به نجف اشرف بود و گاهی برای تحقق این خواسته اش غذا نمی خورد و گریه می کرد تا جایی که رنجور و ضعیف گردید. در مسجد سیدعلی نقی که بعد از سقوط رضاخان رونق گرفته بود و در آنـجا مـراسم مذهبی و نـماز جماعت برگزار می شد، شیخ علی دوانی موضوع علاقه خود را برای رفتن به جوار بارگاه علوی با شـیخ حسین نجف آبادی مطرح کرد، ایشان هم به وی وعده داد با هم بـه نـجف مـی رویم.
آقا سیدعلی نجف آبادی که از نجف اشرف برای انجام فعالیت های تبلیغی و ارشادی به آبادان می آمد، آن چنان از حوزه ایـن دیـار مقدس سخن می گفت که آتش شوق شیخ علی را شعله ورتر می کرد.
آقا شیخ عـلی نـجف آبادی کـه در منزلش جلسه درس و بحث برگزار می کرد و دوانی نزدش زبان و ادبیات عرب از جمله امثله می خواند، اشتیاق وی را بـرای رفتن به نجف افزایش می داد. مرحوم سیدناصر قدسی بهبهانی از مؤمنان سرشناس و حامی روحـانی مبارز و مقاوم مرحوم شـیخ عـبدالرسول قائمی مقیم آبادان، وقتی متوجه شد این نوجوان مشتاق رفتن به نجف است در حضور عده ای، به وی گفت: «اینکه می خواهی طلبه شوی و به عتبات عراق بروی انتخاب خوبی است من طـوماری با امضای صدها نفر آماده کرده ام که به شما می دهم تا در نجف تحویل آقا شیخ فضل الله بهبهانی بدهی، در این مکتوب از زعمای حوزه نجف خواسته ام شیخ عبدالرسول قائمی به طور دائم در آبادان بماند، هـمچنین در نـامه ای به مرجع عالیقدر شیعیان، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی سفارش شما را کرده ام». (گروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۲ ـ۲۱۳؛ دوانی، ۱۳۹۷ ش، ص ۷۹ – ۸۱؛ محمد رجبی دوانی، ۱۳۸۶ش، ص ۲۳ – ۲۶)
به سوی عراق
در اواخر بهمن ۱۳۲۲ شمسی که مصادف با ایام اربعین حـسینی (صـفر ۱۳۶۳ ق) بود این نوجوان چهارده ساله، پیراهنی بلند پوشید و قبایی بر تن کرد و عرق چینی بر سر نهاد، لوازم ضروری و مورد نیاز خویش را هم در بقچه ای پیچیده و مهیای عزیمت به عتبات عراق گـردید. او هـمراه شیخ حسین نجف آبادی و عده ای از زائران آبادانی به خرمشهر و از آنجا توسط قایقی به بندر بصره رفت و با قطاری خود را به شهر مسیب که در حوالی کربلای فعلی بود رسانید و از آنجا با خـودرو بـه کـربلا رفت. (مهدی محقق، ۱۳۸۶ ش، ص ۱۶؛ محمد رجـبی دوانـی، ص ۲۷ ـ۲۸؛ گـروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۵) مرحوم دوانی در خاطرات سیاحت گونه اش آورده است:
در آن وقت که به کربلا نزدیک می شدیم، چه حالی داشتیم، همین که گنبد و گلدسته های حرم مـطهر امـام حـسین (ع) از لابلای نخل ها نمایان شد، همگی به شدت گـریستیم و تـا رسیدن به شهر گریان بودیم. با شیخ حسین نجف آبادی به مدرسه حسن خان رفتیم که دربی از داخل صحن مطهر داشـت و بـا آشـنایی قبلی در حجره یکی از طلاب اصفهانی جا گرفتیم.
این مدرسه در تـعمیرات بعدی جزو حرم گردید، بعد از مختصر استراحت وضو گرفتیم و عازم حرم شدیم. هنگام زیارت، مخصوصاً وقتی خود را بـه ضـریح مـقدس چسبانیدم، چنان گریستم که تا آن زمان، این همه اشک نریخته بـودم. آخـر اینجا کربلاست که سال هاست نام آن را شنیده ام و از دوری راه حسرت خورده ام و اکنون خود را در کنار مرقد منور سـرور آزادگـان مـی بینم. بعد از زیارت، دعا و نماز، از آنجا به زیارت حرم مطهر حضرت ابوالفضل العـباس(ع) رفـتیم. در آنـجا نیز همان حال و هوا را داشتم، در پای ضریح تا توانستم گریستم.
روز بعد، هنگام اذان صبح برخواستیم، وضـو گـرفتیم و روانـه حرم شدیم؛ مانند بار اول مرقد منور سیدالشهدا(ع)، علی اکبر (ع) و سایر شهدای کربلا را زیارت کـردیم. در آنـجا هنگام وداع، از خدا خواستم دعایم را برای طلبه شدن و رسیدن به مقامی که منظور داشتم بـرآورده کـند. خـدا را شکر می کنم که سرانجام، همه دعاهایم مستجاب شده است.
روز بعد، طرف عصر روانه نـجف اشـرف شدیم، وقتی وارد نجف شدیم گویا پاسی از شب گذشته بود و نمی شد به حرم رفـت. شـیخ حـسین ما را به مدرسه صدر برد و مرا به یکی از همشهریان خود به نام شیخ شریف نـجف آبادی سـپرد و خود به خانه آقا سیدعلی نجف آبادی رفت. صبح زود همین که صدای اذان را شـنیدم، وضـو گـرفتم و به حرم رفتم، نماز صبح را گویا به جماعت گزاردم، سپس ایستادم و مشغول خواندن زیارتنامه شـدم، گـریه کنان بـه ضریح مطهر چشم می دوختم و زیارت خوانی را ادامه می دادم، هربار هم سیل اشک از دیـدگان فـرو می ریختم، بعد از زیارت که هوا هنوز روشن نشده بود به مدرسه بازگشتم و جلوی حجره آقای شـریف نـشستم تا با روشن شدن هوا حجرات آن را ببینم.
این مدرسه یک طبقه در کوچه ای مـنشعب از بـازار سر پوشیده نجف واقع و بسیار دلباز بـود. در آن سـاعت صـدای طلبه ای را می شنیدم که جلوی حجره ای دیگر دور از مـن بـا دیگری مشغول مباحثه است، پرسیدم این آقا کیست؟گفت: آقا شیخ محمدتقی تبریزی، یعنی هـمان عـلامه جعفری معروف است. (دوانی،۱۳۹۷ش، ج۱، ص۸۵ـ۸۸)
لازم بـه ذکـر است مـدرسه صـدر کـه مرحوم دوانی در آن توقفی کوتاه داشته، از مـدارس وسـیع و مهم نجف اشرف به شمار می رود و بیش از سی حجره در یک طبقه دارد کـه مـساحت آن بالغ بر هزار متر مربع اسـت. بانی آن، حاج محمدحسین خـان صـدر اصفهانی معروف به «امین الدوله» ( مـتوفی ۱۲۳۹ ق) اسـت که هنگام روی کارآمدن آغا محمدخان قاجار، به حکومت اصفهان منصوب شد و در دوره فتحعلی شـاه قـاجار (۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) امارت اصفهان، قم و کاشان را هـمراه بـیگلر بـیگی اصفهان عهده دار بـود و بـعد از فوت میرزا شفیع مـازندرانی (مـتوفی ۱۲۳۴ق) صدر اعظم فتحعلی شاه گردید.
محمدحسین خان مدرسه صدر نجف را به سال ۱۲۲۶ق ساخت و بـرای اداره و تـأمین مخارج آن، موقوفاتی را اختصاص داد. این مدرسه بـه دلیـل برخورداری از امـکانات مـناسب، بـسیار با اهمّیت بود. شـیخ نصرالله خلخالی، تعمیرات و اصلاحاتی در آن انجام داد. (سلطان زاده، ۱۳۶۴ ش، ص۲۹۵و۳۰۱؛ آل محبوبه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۲۸؛ بابائی حائری، ۱۳۷۶ش، ص۱۶۹)
اقامت در مدرسه شربیانی
دوانی همراه شـیخ حـسین نجف آبادی به مدرسه شربیانی رفت کـه در انـتهای کـوچه مـدرسه آیـت الله سیدمحمد کاظم طـباطبایی یـزدی، پایین بازار قبله نجف قرار داشت که آن را عالم فقیه ملامحمّد معروف به «فاضل شربیانی» (۱۲۲۵ـ۱۳۲۲ ق) از مشاهیر عـلمای شـیعه کـه در معقول و منقول تبحر داشت و مدتی زعامت و مـرجعیت شـیعیان را عـهده دار بـود بـا کـمک عده ای از مؤمنان نیکوکار در سال ۱۳۲۰ق بنیان نهاد. (واعظ خیابانی، ۱۳۸۲ ش، ص۱۳۵؛ خلیلی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۱۴۵)
دوانی، طومار و نامه سیدناصر قدسی را در این مدرسه به شیخ فضل الله بهبهانی تحویل داد. در آن ایام آقاسید شکرالله بهبهانی از شاگردان آیـت الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی علاوه بر تدریس در این مدرسه، تولیت آن را هم عهده دار بود. شیخ فضل الله بهبهانی او را به تولیت مدرسه معرفی کرد تا برایش حجره ای در نظر بگیرد. سرانجام مرحوم دوانـی در حـجره ای مقابل درب ورودی مدرسه اقامت گزید و در همان روز اول تصمیم گرفت از نزدیک مرجع تقلید شیعیان، آیت الله اصفهانی را ببیند. وی درباره این دیدار چنین می نویسد:
به درب خانه اش رفتم، می گفتند حوالی غروب بعد از عبور از چند کـوچه، وارد صـحن می شود و نماز جماعت اقامه می کند. در آن لحظه جمعی از اصحاب و زوّار منتظر بیرون آمدن آقا بودند، همین که آقا از منزلش بیرون آمد صدای صلوات برخاست، حـالا مـرجع تقلید شیعیان را با آن اسم و رسـم مـی دیدم، صورتی مهتابی و نمکین، لاغر اندام، چشمانی نافذ، محاسنی سفید و قامتی متوسط بلکه کوتاه داشت؛ مانند دیگران به دنبالش راهی صحن مطهر گردیدم و در نماز بـه امـامت او شرکت کردم، بعد از نـماز، مـردم به خصوص زوّار ایرانی، هجوم آوردند و به زحمت دست مبارکشان را بوسیدند، به آن منظره که برایم بسیار جالب بود، نگاه می کردم، سبحان الله از این جاه و جلال و عطیه خداوندی (دوانی، ۱۳۹۷ ش، ج۱، ص۸۹ – ۹۰)
و در ادامه می افزاید:
مدرسه ی شـربیانی در حـدود دویست مترمربع و در یک طبقه پانزده حجره داشت و دارای دو سرداب بود. غالب طلاب این مدرسه اهل تبت (منطقه ای خود مختار و از توابع چین) بودند، بقیه عرب ولی من و آقا سید کاظم دهدشتی ایـرانی بـودیم،
مدتی بـعد هم آیت الله سیدجعفر مجتهدزاده، پسر دوم آیت الله حاج میرسیدعلی بهبهانی، از کربلا به نجف آمد و در مدرسه شربیانی حـجره گرفت، طلاب تبتی شب های جمعه مجلس روضه داشتند و به نوبت یـکی از آنـان مـنبر می رفت، در اثنای روضه هم گاهی اشعار فارسی می خواندند. برای ما جالب بود که در سرحد چین و دامنه ارتـفاعات هـیمالیا مردمانی باشند که آن قدر پایبند مبانی تشیع و حفظ مکتب اهل بیت: باشند. زوّار تـبتی در هـر سـال، دسته دسته به زیارت می آمدند و با طلاب فامیل یا همشهری خود در مدرسه ملاقات می کردند و در حد مـیسور به آنان مساعدت می نمودند.
یکی دو ماهی بود که لباس طلبگی پوشیده بودم کـه همراه آقایان سیدجعفر مـجتهدزاده و سـید کاظم دهدشتی و یکی دو نفر از رفقا به مسجد کوفه رفتیم، بعد از زیارت و عبادت چون هوا گرم بود، از کوفه به کنار شط فرات رفتیم و در مسجد یونس نبی (ع) واقع در ساحل فرات دو رکعت نماز خـواندیم…
آیت الله حاج میرسید علی موسوی بهبهانی در سال ۱۳۲۲ هجری از رامهرمز به عتبات آمد و در کربلا اقامت گزید و به تقاضای آیت الله حاج آقا حسین طباطبائی قمی در حوزه این شهر، درس خارج فقه و اصول مـنعقد کـرد، ولی دو سال بعد به نجف آمد و در حوالی مدرسه ما خانه ای اجاره کرد. پسر دومش سیدجعفر در مدرسه شربیانی حجره داشت.
آیت الله بهبهانی اغلب روزها به مدرسه ما می آمد و با آقا سیدشکرالله، مـتولی و مـدّرس مدرسه و علمایی که به آنجا رفت و آمد داشتند مذاکره می کرد که گاهی بحث های علمی و زمانی خاطرات و گفتوگوهای معمولی بود. آیت الله بهبهانی روزهای جمعه در خانه خود مجلس روضه داشت کـه عـلمای بزرگ و بعضی مدرّسان در آن شرکت می کردند. من هم روی سابقه دوستی و هم درسی با فرزند سیدجعفر، اغلب به آنجا می رفتم؛ روزی ایشان گفت: مصباح الهدایه در موضوع امامت را به میرزا احمد زنجانی کاتب داده ام تـا آن را تـحریر نماید و برای چاپش در ایران اقـدام کـند، حـالا من از روی نسخه خطی خودم می خوانم و شما هم روی نسخه کاتب نگاه کنید تا آن را مقابله نماییم و این کار چند روز دیگر هم ادامـه یـافت.
ایـن کار، برای نخستین بار انگیزه تألیف، تصنیف و مقابله نـسخ را در مـن که آن موقع شانزده ساله بودم پدید آورد. سر انجام خداوند به من توفیق داد سال ها بعد این کتاب را در ایران ترجمه کنم کـه بـارها بـا عنوان «فروغ هدایت » چاپ شده است. همچنین شرح حال و افـکار ایشان را در قالب کتابی نوشته ام که منتشر گردیده است.. ..
شهریه طلاب توسط چند نفر از تجّار سرشناس پرداخت می شد و هـر کـدام از طـلبه ها می دانستند که باید از کدامیک بگیرند، ما شهریه را از آقا شیخ احمدآخوندی مـی گرفتیم کـه در بازار قیصریه حجره داشت. (همان، ص۹۷ – ۱۰۸)
یادکردی از اساتید حوزه نجف
دوانی در پنج سال و نیم اقامتش در نجف اشـرف، مـقدمات و سـطوح را فرا گرفت. وی جامع المقدمات را تا اوایل شرح کتاب لمعه شهید ثانی و جلد اول قـوانین الاصـول را نـزد اساتید ذیل آموخت: آیات عظام و حجج اسلام شیخ محمدرضا طبسی، شیخ علی آقا نجفی کاشانی، آقـاشیخ کـاظم تـبریزی، آقاشیخ محمد ابراهیم بروجردی، شهید محراب سیداسدالله مدنی، میرزا محمد اردبیلی، شیخ محمدآقا تهرانی، سـیدکاظم تـبریزی، آقاشیخ عبدالحسین خراسانی، آقا سیدعلی تبریزی و حاج آقاحسن قمی. (کیهان فرهنگی، فروردین ۱۳۷۳، ص۴؛ افـق حـوزه، دهـم مهر۱۳۸۵، ص۶)
دوانی در درس تفسیر قرآنِ آقاشیخ محمد تهرانی که در مسجد شیخ انصاری واقع در محله «حـویش» بـرگزار می شد شرکت می کرد. به درس منیه المرید آقاسیدهاشم حسینی هم می رفت و در همان ایـّام کـتاب آدابـ المتعلمین را که در حاشیه جامع المقدمات درج گردیده، تدریس می کرد. مقدمات ادبی حوزه و زبان و ادبیات عرب را نزد شیخ مـحمد غـروی آموخت. این درس در پشت مسجد کوچکی نزدیک مدرسه آخوند منعقد می گردید. وی این مـقطع تـحصیلی را نـزد دیگر بزرگان این حوزه تکمیل کرد؛ اما استاد مغنی او که در این رشته، کم نظیربود شـیخ مـحمدعلی بـربری افغانی می باشد که بعدها به قم کوچ کرد. در شرح لمعه هم از مـحضر پر فـیض آیت الله حاج میرزاعلی فلسفی که مدتی بعد به مشهد مقدس هجرت نمود و در آنجا حوزه درسی پربـاری بـرگزار کرد، بهره برد. دوانی کتاب عروه الوثقی را همراه آقاشیخ علی محمد بـروجردی و چـند تن دیگر در مدرسه بزرگ آخوند نزد آقـا شـیخ خـلیل شیرازی و نیز به اتفاق سیدکاظم دهدشتی و آقـا سیدجعفر بـهبهانی در محضر آیت الله شیخ محمدرضا طبسی آموخت.
دوانی در نجف اشرف بیشتر تحت تأثیر جـاذبه اخـلاقی شهید مدنی، شیخ علی آقا نـجفی کـاشانی و میرزا کـاظم قـاروبی تـبریزی قرار داشت. (مهدی محقق، ۱۳۸۶ش، ص۲۶ـ۲۷؛ گروهی از نـویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۶) دوانـی در همین ایام، توفیق دیدار با امام خمینی را به دست آورد. چنانچه در خاطراتش ذکـر مـی کند: گویا سال ۱۳۲۳ هـ.ش. بود که شـبی به مسجد هندی واقـع در بـازار قبله نجف رفته بودم، آیـت الله سـید ابوالحسن موسوی اصفهانی هم در آنجا درس می داد و نماز جماعت نیز برگزار می کرد.
در آن ایام، اقـامه نـماز را به آیت الله شیخ موسوی خـوانساری واگـذار کـرده بود، آن شب در گـوشه ای دور از جـلسه درس خارج اصول آیت الله شـیخ مـحمدعلی کاظمینی خراسانی نشستم و به سخنان او که با صدایی رسا بیان می شد، گوش دادم؛ در این حـال، روحـانی بزرگواری وارد شبستان مسجد شد و در پشت سـتونی از سـتون های مسجد کـه نـسبتاً هـم قطور بود، به نـماز ایستاد. از جایی که نشسته بودم او را در نور کمرنگ چراغ های مسجد می دیدم که قامتی رسا، قیافه ای خـوش تـرکیب، محاسنی متوسط و مشکی و عمامه ای به انـدازه دارد، گـاهی بـه نـماز ایـن روحانی بزرگوار مـوقّر نـگاه می کردم و در وی خیره می شدم و لحظه ای به آیت الله کاظمینی با آن اندام درشت، هیکل تنومند و محاسن انبوه و سفیدش، مـی نگریستم کـه صـدای رسایش مسجد را پر کرده بود.
در همین هنگام، آن روحـانی بـزرگوار کـه نـمازش تـمام شـده بود، به درس آن مدّرس بزرگوار و نامور حوزه نجف گوش می داد و بعد از لحظاتی اشکالی را مطرح کرد؛ آیت الله کاظمینی جواب او را داد، اما وی قانع نشد و با طمأنینه خاصی اشکال را دنبال نمود. ایـن بار نیز مرحوم کاظمینی درصدد قانع کردن او بود، ولی سؤال کننده دست بردار نبود. سرانجام طرفین ساکت شدند، آن روحانی موقّر جانماز کوچک خود را برداشت و قبل از آنکه درس آیت الله کاظمینی به پایان برسد، با وقـار هـرچه تمام، در حالی که سر به زیر انداخته بود از درب مسجد بیرون رفت. شاگردان از این سؤال و جواب شگفت زده و متحّیر بودند و می خواستند بدانند این آقای اشکال کننده کیست.
از یکی از شاگردان پرسیدم ایـن آقـا که بود؟ او گفت: تو اینجا چه می کردی؟ مگر او را نشناختی، ایشان حاج آقا روح الله خمینی بود. بعدها که به ایران بازگشتم در حوزه علمیه قم سیدروح الله مـوسوی خـمینی را بسیار دیدم، اما هنوز خـاطره آن شـب را فراموش نکرده ام. (امیررضا ستوده،۱۳۸۱ ش، ج ۴، ص۸۸ – ۹۱؛ دوانی، ۱۳۸۲ ش، ص۶۶- ۶۷)
فرهنگ و جامعه شهر شرافت
دوانی درباره ویژگی های اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و تبلیغی نجف اشرف گزارش هایی ارائه داده است که خلاصه آن بـه شـرح زیر می باشد:
هوای نـجف در ایـام تابستان به شدت گرم می شد؛ به گونه ای که بعد از ظهرها معابر آن خلوت می شد و مردم به سرداب های خانه که خنک بود، پناه می آوردند. البته هنگام غروب و شب ها از خشونت هوا کاسته مـی شد. آب مـورد نیاز اهالی و ساکنان از شط فرات تأمین می گردید.
شبکه لوله کشی به میزان زیادی صورت گرفته بود، گاهی از بیابان سمت حجاز بادی همراه با گردوخاک سرخ رنگی می وزید که تنفس را مشکل مـی کرد و اهـل شهر بـه منازل خود پناه می بردند تا از این باد که به «عجّه» موسوم بود در امان باشند؛ حتی گاهی عـجّه به قدری شدت می یافت که آسمان را تیره می کرد و مردم ناگزیر در روز، چـراغ روشـن مـی کردند. نجف چهار محله داشت که توسط رئیسی محلی به نام «شیخ» اداره می شد که عبارتند از: حُویش، مشراق، عـماره و بـُراق. در جنوب شهر نیز محله ای نو بنیاد به نام «جُدیده» بود که ناحیه ای خـوش آب و هـوا بـه شمار می رفت.
شهر بر روی بلندی واقع شده و به همین دلیل مرقد امیرمؤمنان(ع) از چهار فرسخی راه کـربلا به نجف پیداست. نجف دارای دو بازار سرپوشیده بود که هر دو از داخل صحن حـضرتی راه داشت. قیصریه بازاری بـزرگ و سـرپوشیده بود که به دلیل بلندی سقف، هوای مطبوعی داشت. خیاط ها، عبافروشان، سمساری ها، کتاب فروشان و صحاف ها در این بازار بودند. اغلب مغازه داران، ایرانی بودند.
عصرهای پنج شنبه بازار کتاب فروشان و صحافان از طلاب، علما و فضلا موج مـی زد. کسانی که از بیرون وارد شهر می شدند، از این طریق وارد صحن می گردیدند و برای زیارت به حرم می رفتند. بازار دیگر، «مشراق» نام داشت که در محله مشراق واقع بود و بخش سرپوشیده اندکی داشت. از آنجایی که اغـلب مـدارس علوم دینی در این بازار مستقر بود، رفت و آمد زیادی در آن صورت می گرفت. قبور عده ای از علمای بزرگ و مشهور همچون شیخ طوسی، شیخ فخرالدین طریحی، علامه بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطا در بـرخی مـحلات نجف بود.
وادی السلام نجف با وجود اینکه قبرستان است و باید دلگیر و غم انگیز باشد، اما مفرّح بود و بعد از صحن مطهر، اهل نجف در آن اجتماع می کردند. وادی السلام واقعاً نامی با مُسمّا بـود و ایـن قولی است که جملگی بر آن اتفاق دارند. مردمان نجف – اعم از ایرانی و عرب – به نجابت، حشمت، فضل و بزرگواری مشهورند.
حوزه گرم و پررونق آن ایامِ نجف، چندین مدرسه بزرگ، متوسط و کوچک داشـت کـه در مـحلات نجف مستقر بودند. از این مـدارس، مـدرسه بـزرگ آخوند خراسانی در دو طبقه بنا گردیده و اگرچه جلوه های هنری در آن دیده نمی شد، اما از آنجایی که طلبه هایی که به مقامات عالی علمی و مـعنوی رسـیده بـودند، در این مدرسه درس خوانده بودند، مدرسه ای با برکت بـه شـمار می رفت. اما مدرسه بزرگ آیت الله سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، نمای بسیار جالبی از کاشی کاری زیبا و خوشرنگ داشت و با اصول فـنی مـعماری احـداث گردیده بود.
دوانی یادآور می شود: بعد از دو یا سه سال اقـامت در مدرسه شربیانی به مدرسه بزرگ سید یزدی رفتم و تا آخر در آنجا اقامت داشتم. دیگر مدارس نجف عبارتند از: مـدرسه مـتوسط و کـوچک آخوند خراسانی، مدرسه شربیانی، مدرسه بخارایی، مدرسه صدر اصفهانی، مدرسه کـاشف الغـطاء، مدرسه قوام شیرازی، مدرسه بزرگ و کوچک میرزا حسین خلیلی تهرانی، مدرسه قزوینی ها، مدرسه بادکوبه ای، مدرسه مـهدیه، مـدرسه ایـروانی و مدرسه هندی.
مرحوم دوانی خاطرنشان می کند که آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی را بارها مـی دیدم کـه در مـسجد هندی خارج فقه می گفت که بعدها به دلیل کهولت سن و مرجعیت، درس را تعطیل کرد. آیـت الله شـیخ مـحمدعلی کاظمینی که بزرگ ترین مدرس خارج گوی نجف به شمار می آمد، شب ها در مسجد هندی، خارج اصـول فـقه تدریس می کرد.
بعد از وی آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی این درس را در مسجد خضرا ادامـه مـی داد. بـعد از رحلت آیت الله اصفهانی در ۱۳۲۵ هجری آیات عظام: سیدعبدالهادی شیرازی، سید محمود شاهرودی، سید محسن طـباطبائی حـکیم، سید ابوالقاسم خوئی و میرزا آقا اصطهباناتی به ترتیب در مرجعیت و زعامت شیعیان شهرت یـافتند. مـهم ترین مـؤلفان، محققان و مصنفان نجف در آن ایام عبارتنداز: شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ عبدالحسین امینی، شیخ محمد حـسین کـاشف الغطا، شیخ محمد حسین مظفر، شیخ محمد رضا مظفر، شیخ محمد سـماوی، سـید مـرتضی فیروزآبادی و شیخ محمدرضا طبسی.
باشکوه ترین نماز جماعت که در صحن مطهر علوی، رو به روی درب قبله برگزار مـی شد بـه امـامت مرجع تقلید شیعیان، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، صورت می گرفت. شیخ حسن مـشکوری عـرب هم که به زهد و تقوا شهرت داشت در همان صحن، اقامه جماعت می نمود. آیت الله اصفهانی وقتی هـوا سـرد می شد نماز را در مسجد هندی برگزار می کرد که در اواخر عمرشان آیات عظام: شـیخ مـوسی خوانساری و شیخ علی زاهد قمی به جـایشان نـماز مـی خواندند، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی که گذشته از مـقام فـقاهت، از قداست نفس و معنویت زایدالوصفی برخوردار بود، در مسجد شیخ انصاری نماز جماعت برپا مـی کرد کـه بسیار پرجمعیت بود.
من بـعد از رحـلت آیت الله اصـفهانی بـیشتر در صـحن مطهر در نماز مرحوم آیت الله آقا مـیرزا اصـطهباناتی شرکت می کردم. عصرها قبل از نماز، همان جا دروس را با دوستان مباحثه می کردیم. گاهی خـدمت مـیرزا آقا می رسیدم و از ایشان سؤالات فقهی مـی پرسیدم و جواب می شنیدم. اقامه نـماز عـید فطر در نجف به آقا سـیدعلی طـباطبایی فرزند آیت الله محمد کاظم یزدی، اختصاص داشت و هزاران نفر از اهالی نجف، کوفه و اطـراف هـجوم می آوردند تا پشت سر آقـا نـماز عـید بخوانند.
در آن سـال ها کـه توفیق اقامت در نجف را داشـتم، خـطبا و منبری های ذیل در نجف شهرت داشتند: شیخ محمدعلی یعقوبی، شیخ محمدعلی قسّام، سیدمحمد حسین شـَخُص، شـیخ هادی عرب، شیخ احمد وانَلی، شـیخ مـحمدعلی خراسانی و شـیخ عـبدالحسین خـراسانی. تقریباٌ تمام منبری ها و روضـه خوان های نجف یا خود ادیب و سخنور و شاعر بودند و یا اشعاری در حافظه داشتند که در اول یا خاتمه مـنبر بـا صوت خوش، گوش نواز و سوزناک می خواندند. عـلاوه بـر کـتابخانه حـرم مـطهر امیرمؤمنان(ع)، معروف ترین کـتابخانه آن روز در حـسینیه شوشتری ها بود.
مدارس علوم دینی نیز هر کدام کتابخانه ای داشتند که مورد استفاده طلاب فاضل و مـحققانی چـون عـلامه امینی قرار می گرفت. کتابخانه آیت الله میلانی در مـنزلش مـستقر بـود کـه مـحدث قـمی از آن استفاده می کرد. (دوانی، ۱۳۹۷ ش، ج ۱، ص۹۱ – ۱۳۸)
کسالت و نقاهت
شیخ علی دوانی هنگام اقامت در نجف اشرف به دلیل عدم سازگاری شرایط آب و هوایی با مزاجش و نیز تغذیه از غذاهای گرم و چرب همچون مـصرف شیرگاومیش، خوردن خرما و مغز گردو دچار اختلال در دستگاه گوارش و کبد شد و رنگ چهره اش به دلیل ابتلا به یرقان به زردی گرائید؛ چنانچه خود می گوید:
در پنج و نیم سال اقامت در نجف، به یـاد نـدارم بیمار شده باشم، اگر هم کسالت مختصری چون سرماخوردگی داشتم با مختصر پرهیزی بهبود می یافتم و نیاز به درمان های اطبا نبود، ولی یکی دو بار سخت بیمار شدم به طوری که از پا افـتادم و دوسـتانم مرا به نزد طبیبی به نام سیدحسین ترک تبریزی بردند. مطب او در منزلش در همان بازار قبله قرار داشت.
به سفارش وی، رفقا مکرر آب پرتغال و لیـمو شـیرین به من می دادند تا از ایـن طـریق حرارت کبد تعدیل یابد و بهبودی حاصل گردد. آقایان سیدجعفر بهبهانی، سیدکاظم دهدشتی و دیگران در مدرسه شربیانی در رسیدگی به من کوتاهی نکردند. مدتی طول کشید تـا بـر اثر معالجات این طـبیب و مـراقبت های لازم، حالم نسبتاً خوب شد و بحمدالله بهبودی کامل پیدا کردم. بار آخرهم که بیمار شدم باز به آقا سیدحسین مراجعه کردم، گفت: آب و هوای نجف برای جوانان عزب مهاجر مـساعد نـمی باشد، تو هم که تابستان ها از خوردن غذاهایی با طبع گرم مثل خرما، سرشیر و از این قبیل خوراکی ها دست برنمی داری، پس باید تغییر آب و هوا بدهی و سری به ایران بزنی و بعد از چند ماه بـرگردی. هـمین عارضه، مـقدمه بازگشت من به وطن گردید و ناچار شدم که ماندگار شوم.
در همان ایام نقاهت، روزی خادم مدرسه شربیانی آمـد و گفت مادرت که از آبادان آمده، بیرون مدرسه منتظرت می باشد، فوراً از مـدرسه خـارج شـدم و دیدم مادرم و دختر خواهرم با یکی دو بقچه در کوچه نشسته اند، او تا مرا دید گفت: پسرم چرا این قـدر زرد و لاغـر شده ای؟ پس از آن مرا در آغوش گرفت و هردو گریه شوق سردادیم. همراه مادرم به لطـف آقـا شـیخ فضل الله بهبهانی در اتاق بالاخانه ایشان اقامت گزیدیم و شش ماهی در آنجا بودیم.
بنا به توصیه مـادر جوجه خروسی خریدم که بعد از ذبح شرعی و پر کندن آن، مادرم آن را در هاونی با استخوان کوبید و پخـت و آبش را به من داد و ایـن کـار را چندین بار تکرار کرد و با مداوایش حالم کاملاً خوب شد. شش ماه بعد مادر و دخترخواهرم همراه اردویی زیارتی به کربلا، کاظمین، سامرا و سایر اماکن زیارتی رفتند، بعد از مراجعت والده از این سفر مـعنوی با او وداع کردم و او به آبادان بازگشت. (همان، ص ۱۳۵ – ۱۴۱)
در مسجد سهله
دوانی می گوید: در ایام اقامت در نجف اشرف، گاهی اوقات به مسجد کوفه می رفتیم و اعمال مخصوص آنجا را انجام می دادیم؛ البته مراقد مسلم بن عقیل، هـانی بـن عروه و میثم تمار را که نرسیده به مسجد اعظم است زیارت می کردیم و از آنجا به مسجد سهله می رفتیم، مسجدی دلنواز که واقعاً انسان در آن احساس نشاط معنوی می کند. این مسجد در سه کیلومتری مـقابل مـسجد بزرگ کوفه و شش کیلومتری نجف آن روزها قرار دارد. چهار مقام در چهار گوشه اش به نام های حضرت ابراهیم خلیل(ع)، ادریس نبی(ع)، خضر(ع) و مقام
صالحین هست. در وسط مسجد هم سکویی بزرگ و محرابی بـه نـام مقام امام زین العابدین و امام صادق(ع) دیده می شود. مقابل آنجا هم گنبدی است به نام مقام حضرت صاحب الامر[ که می گویند امام زمان[ در این مکان مشاهده گردیده است. هرکدام از ایـن مـقام ها دعـا و نماز مخصوص به خود دارد کـه در مـفاتیح آمـده است. مدتی را شب ها تنها در این مسجد می ماندم و صبح روز بعد به نجف مراجعت می کردم.
بعدها همراه میرزا عبدالله تهرانی که اصالتاً اهـل تـفرش بـود و در مدرسه بزرگ آخوند خراسانی اقامت داشت به مـسجد سـهله رفت و آمد می کردم. میرزا عبدالله درس خارج را خوانده، شرح لمعه را درس می داد و خط نستعلیق و شکسته را خیلی خوب و هنرمندانه و روی اصول فنی مـی نوشت. او را نـباید بـا میرزا عبدالله چهل ستونی تهرانی، از نوادگان میرزا مسیح مجتهد استرآبادی یـکی دانست. میرزا عبدالله اخلاق گرمی داشت. دوانی اضافه می کند: با او انس گرفتم و ایشان هم در حق من لطف خـاصی داشـت.
مـدتی بعد، شبی آقاسیدمرتضی فیروزآبادی از اعلام نجف را در مسجد سهله دیدم و هر سـه نـفر شب را در آن مسجد بیتوته کرده و به نجف باز می گشتیم. من تعهد داشتم هر شب چهارشنبه در این مکان بـاشم و ایـن بـرنامه را تا چهار سال ادامه دادم که دوستانم از همت من تعجب می کردند. در خلال ایـن ایـام در مـواقع اقامت در مسجد سهله آن هم در شب چهارشنبه به موانعی برخورد می کردم؛ زیرا یا کـسالتی داشـتم و یـا اینکه با شب عاشورا یا بیست و یک رمضان المبارک و یا سیزدهم رجب و نیمه شـعبان مـقارن بود که همراه طلاب پیاده برای زیارت آستان مقدس امام حسین (ع) به کـربلا مـی رفتیم.
از کـسانی که در مسجد سهله می دیدم مرحوم میرزا محمد عسکری تهرانی از علمای معمر و مقیم سامرّا بـود کـه مستدرک کتاب بحارالانوار را در چهل جلد تألیف کرده است. شبی او را در محراب مقام امام زمـان[ دیـدم کـه مشغول ذکر بود. (همان، ص ۱۴۲ـ ۱۴۵)
یادآور می گردد میرزامحمد شریف عسکری تهرانی (۱۲۸۱-۱۳۷۱ ق) فرزند رجبعلی از علما و فقهای مـحقق بـه شمار می رود؛ نسبت وی از طریق سیدابوالقاسم طباطبایی زواره ای، والد مادرش که بانویی دانشور و کـاردان و امـین بـود به علامه محمدباقر مجلسی می رسد.
همچنین میرزا محمد جدّ مادری علامه سید مرتضی عسکری اسـت. مـیرزا مـحمد که خود مجتهدی نامدار بود از استادش میرزا محمدتقی شیرازی اجازه اجتهاد دریـافت کـرد و از بزرگانی چون آیات عظام میرزامحمدحسن شیرازی، ملافتحعلی سلطان آبادی، ملاحسینقلی همدانی، سیدابوتراب موسوی خوانساری و سیدعبدالحسین شرف الدین، اجـازه روایـی دریافت کرد.
خود نیز شاگردان شایسته ای تربیت نمود و به علمای نامداری اجـازه روایـت داد. علاوه بر مستدرک بحارالانوار آثاری ارزشمند، مـحققانه و نـفیس از وی بـه یادگار مانده است. بازسازی عتبه مقدسه سـامرا و بـارگاه امامزاده سیدمحمد – فرزند امام هادی(ع) – در شهر بلد، از جمله تلاش های عمرانی وی می باشد. میرزا ابوالحسن شـریف مـوسوی فرزند دانشور اوست. ( میرزامحمدعلی مـعلم حـبیب آبادی، ۱۳۷۴ ش، ج۷، ص ۲۳۹۰ -۲۳۹۱؛ واعظ خـیابانی، ص۴۱۹ـ۴۲۰؛ شـیخ مـحمد شریف رازی، ۱۳۵۴ ش، ج ۱، ص ۲۶۳؛ مهدوی، بی تا، ج ۲، ص ۲۹۹ -۳۰۰؛ حـسینی تـهرانی، ۱۴۳۱ ق، ج۱، ص ۵۳)
مرحوم دوانی تصریح می نماید: از آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی (مرجع تقلید وقـت کـنونی) که مدتی در نجف اشرف منبر مـی رفت خبر نداشتم. در همان ایـام اقـامت در مسجد سهله نیمه های شب در مـقام صـاحب الامر[ مشغول نماز بودم که ایشان را دیدم، بعدها شنیدم که او چهل شب متوالی در مـسجد سـهله بیتوته کرده بود، برنامه کـار مـن ایـن بود که بـعد از نـماز مغرب و عشا چون پاسـی از شـب می گذشت، در هر چهار مقام، مشغول نماز و دعا می شدم.
سپس به مقام امام زین العابدین (ع) رفـته و بـعد از دعا و دو رکعت نماز به مقام حـضرت صـاحب الامر[ می رفتم و بـیشتر در آنـجا بـودم. صبح که هوا روشـن می شد از مسجد سهله بیرون آمده و بعد از خواندن دو رکعت نماز در دو مسجد زید بن صوحان و صعصعه بـن صـوحان، واقع در پشت مسجد سهله راهی نـجف مـی شدم بـا آنـکه یـک فرسخ راه بیشتر نـبود، امـا خالی از خطر هم نبود. شخصیت دیگری که مرحوم دوانی در این ایام وی را ملاقات کرد شیخ مـحمد کـوفی اسـت؛ او به همراه میرزا عبدالله تهرانی به خـانه ایـن بـزرگوار رفـت کـه پیـرمردی کوتاه قد، حدود نود ساله بود، کمتر سخن می گفت و آهسته ذکر می گفت. (دوانی، ۱۳۹۷ش، ج ۱، ص۱۴۷-۱۵۰)
ناگفته نماند شیخ محمد کوفی از فضلای پارسا، پرهیزکار و عابد اهل شوشتر بود که مـدتی در نجف اشرف اقامت داشت و به حجره شیخ محمدرضا توحیدی رفت و آمد می نمود تا آنکه به کوفه هجرت نمود و در این شهر اقامت گزید.
او در سفر حج دچار گرفتاری گردید، ناگزیر در حالی کـه مـتحیر مانده و سینه اش تنگ شده بود به امام زمان[ متوسل شد و آن حضرت هم وی را نجات داد و مرکبش را که در صحرایی از حرکت باز ایستاده بود، به مقصد رسانید. بعد از مدتی که شیخ مـحمد مـشغول عبادت و ذکر بود هاتفی او را ندا داد اگر می خواهی حضرت حجت[ را ببینی به مسجد سهله برو و این عبارت را سه بار تکرار کرد. در آن ایام که آیـت الله سیدابوالحسن اصفهانی سوگوار فرزند مـقتولش بـود و از برخی رفتارها منزجر گردیده و می خواست گوشه انزوا برگزیند، شیخ محمد کوفی نامه ای از سوی امام زمان[ به ایشان داد که در آن خطاب به این مرجع عالیقدر تـأکید گـردیده بود: «خودت را در اختیار دیـگران قـرار ده و نیازهای مراجعان را برآورده ساز که ما یاریت می کنیم.» بنابراین آیت الله اصفهانی از تصمیم خود منصرف گردید.
آیت الله ناصری می گوید: زمانی از شیخ محمد کوفی درباره فیض دیدار با حضرت مهدی[ سؤال کـردم، جـواب داد: «واجبات را انجام ده، محرمات را ترک کن، به مستحبات عمل نما و از مکروهات دوری نما، بر نماز شب مواظبت کن، آنگاه راه برایت گشوده می شود.» (نهاوندی، ۱۳۸۸ ش، ج۱، ص۱۲۶؛ ج۲، ص۵۷۴؛ حسینی تهرانی، ۱۴۳۱ ق، ج۱، ص۱۳۷ ـ۱۳۸؛ خاطره ای از آیت الله ناصری، ۲۳ شهریور۱۳۹۵، اصفهان نیوز شـبکه ایـنترنت)
بر فـراز منبر در محضر علما
شیخ علی دوانی در سنین شانزده یا هفده سالگی، وقتی در مدرسه شربیانی نجف اشرف مـقیم بود، تمرین منبر کرد. ایشان خاطر نشان میکند:
حجره ام در محضر فضلایی چـون آیـات عـظام و حجج اسلام شیخ محمدرضا طبسی، سیدشکرالله بهبهانی، میرزاکاظم تبریزی، سیدجعفر بهبهانی، شیخ فضل الله بهبهانی، سیدکاظم دهدشتی و بـرخی طـلاب، عبا بر دوش گرفته، صندلی گذاشته و حدود نیم ساعت سخنرانی می کردم.
مطالبی را که بـاید مـی گفتم قـبلاً تهیه کرده بودم، در خاتمه هم روضه می خواندم که کاری مشکل بود؛ اما با پشتکار ادامـه دادم و بر اثر تشویق اساتید و دوستان حاضر از صعوبت این برنامه مأیوس نمی شدم، از ایـن رهگذر جرأت منبر رفـتن و سـخن گفتن در جمع را بهدست آوردم و برای منبرهای اساسی بعدی آن هم در حضور اقشار گوناگون در مساجد و مجالس متعدد زمینه ای مناسب گردید. بعد از بازگشت مادرم به آبادان، از مرحوم آقاسیّد باقر طباطبایی، نوه مرجع عالیقدر سـیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی که متولی مدرسه جدش به نام مدرسه بزرگ سید بود، حجره ای در این مدرسه گرفتم و به آنجا نقل مکان کردم. مجاور حجره من، حجره آقاشیخ حسن کافی خراسانی، از وعـّاظ و ائمـه جماعت تهران قرار داشت. قبل از من سیدجعفر مجتهدزاده، پسر دوّم آیت الله سید علی بهبهانی که همدرسم بود، به آنجا آمده بود. من و شیخ حسن کافی و سیدمحمد درودی نیشابوری در حجره آیت الله میرزاعلی آقـا فـلسفی (۱۲۹۹- ۱۳۸۴ش) حاضر می شدیم و نزدشان مجلد اول شرح لمعه را می خواندیم. (دوانی، ۱۳۹۷ش، ص۱۵۱- ۱۵۲)
مرحوم دوانی در ادامه می گوید:
حجره میرزاعلی آقا در طبقه بالای مدرسه سید قرار داشت، او با شیخ ابوالقاسم تهر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 