پاورپوینت کامل درنـگی در پرسش های پیرامونی نهضت حسین بن علی علیهمالسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل درنـگی در پرسش های پیرامونی نهضت حسین بن علی علیهمالسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درنـگی در پرسش های پیرامونی نهضت حسین بن علی علیهمالسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل درنـگی در پرسش های پیرامونی نهضت حسین بن علی علیهمالسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
چـکیده
امام حسین(ع) امام واجب الطّاعه، معصوم از خطا و شهید مظلوم است. سؤالات متعددی پیرامون قیام ایشان وجـود دارد که در طول تاریخ به آنها پرداخته شده است و افراد زیادی مشتاق شنیدن پاسـخی قانع کننده برای آنها هـستند؛ آنـکه: چرا امام از مدینه به مکه، و سپس به کوفه رفت؟ درحالی که اگر در مدینه می ماند، مردم به سمتش می آمدند و با او بیعت می کردند؛ چرا وقتی خبر شهادت مسلم و خیانت کوفیان را شنید، بازنگشت؟
قیام ایشان چه هـدف و فایده ای را دنبال می کرد که ارزش داشت خونش در راه آن ریخته، و خانواده اش اسیر شود؟ چرا ایشان مثل برادرش امام مجتبی(ع) با حاکمیت صلح نکرد تا جانش را حفظ کند؟ چرا ایشان خانواده را همراه آورد درحالی که می دانست که خودش کـشته، و بـه آنان اهانت خواهد شد؟ برگزاری محافل حسینی چه فایده ای دارد و چرا تا روز قیامت باید این جلسات برپا شود؟این مقاله در پی پاسخی متقن و علمی به این سؤالات است.
مقدمه
قیام امام حسین(ع) یکی از جنبش هایی است که در صدد اصلاح جامعه اسلامی برآمد و در میدان ماندگاری، گوی سبقت را ربود و از جهت غنا و فایده، حقیقتاً بر تمامی قیام های مشابه فـائق آمـد و با توجه به بستر شکل گیری این قیام، می توان آن را بهترین و کارآمدترین حرکت اجتماعی قلمداد کرد.
سؤالات متعددی درباره این قیام پیروز وجود دارد که در طول تاریخ به آنها پرداخته شده اسـت. نـویسنده در ایـن نوشتار تلاش می کند به آن پاسـخ گـوید: چـرا امام از مدینه به مکه و سپس به کوفه رفت؛ درحالی که اگر در مدینه می ماند، مردم به سمتش می آمدند و با او بیعت می کردند؟
چرا وقتی خبر شـهادت مـسلم و خـیانت کوفیان را شنید، بازنگشت؟ قیام ایشان چه هدف و فایده ای را دنـبال مـی کرد که ارزش داشت خونش در راه آن ریخته، و خانواده اش اسیر شوند؟
چرا ایشان مثل برادرش امام مجتبی(ع) با حکومت صلح نکرد تا جانش را حـفظ کند؟
چـرا ایـشان خانواده را همراه آورد؛ درحالی که می دانست که خودش کشته، و به آنان اهـانت خواهد شد؟
برگزاری محافل حسینی چه فایده ای دارد و چرا تا روز قیامت باید این جلسات برپا شود؟
برای شناخت بهتر این واقـعه تـاریخ ساز و فـلسفه آن باید از دو زاویه به آن توّجه کنیم:
۱. بستر تحقق این قیام؛
۲. حاکمان جـامعه اسـلامی در آن زمان.
با توجه به این دو زاویه، به خوبی می توانیم درک کنیم که چرا ایشان از مدینه خـارج شـد و عـلی رغم خیانت کوفیان، شجاعانه به مسیر خود ادامه داد و حاضر شد جان و مال و حـتی خـانواده خـود را در پای آن هدف فدا کند.
همچنین با بررسی بستر قیام امام حسین(ع) از جهت اجتماعی، و مقایسه آن بـا بـستر اجتماعی صلح امام حسن(ع)، به خوبی خواهیم فهمید که چرا ایشان، همچون برادرش امـام مـجتبی (ع)، تن به صلح نداد.
سپس باید به نقش خانواده ایشان در انتشار قیام و جـلوگیری از انـحراف و تـحریف آن توسّط امویان مکار توجه شود تا دلیل همراهی خانواده امام با ایشان در نهضت، روشـن گـردد.
پس از شناخت دقیق این قیام و اهداف والای آن، خواهیم دانست که زنده نگه داشتن یاد ایشان، ادامه ای بـرای هـمان مـسیر و هدف است و چه برکات بی بدیلی برای جامعه بشری به ارمغان می آورد.
لازم به ذکر است ایـن مـتن پیش تر به زبان عربی در ماهنامه أجوبه المسائل الدّینیه، شماره ۱، دوره ۱۰ و در محرم الحرام سـال ۱۳۵۸ قـمری در شـهر کربلا منتشر شده است.
بسترهای شکل گیری قیام حسینی
در ابتدا لازم است به بسترهایی که امام حـسین(ع) در آن قـرار گـرفت، توجه کنیم تا متوجه چیزی که ایشان را وادار به خروج از مدینه و قیام کـرد، شـویم.
۱. افول و بی تحرکی جامعه
بی تحرکی و افول، بهترین تعبیری است که می توان از آن برای به تصویر کشیدن وضعیت جـامعه آنـ روز استفاده کرد. سکون و افول مرگباری که در آن زمان بر جامعه حاکم شده بـود، ابـعاد گوناگونی داشت:
الف) افول دینی: بدین معنا کـه از اسـلام، تـنها اسمی باقی مانده بود و از قرآن، فقط رسـم و نـوشتاری! آموزه های دینی پوسیده، و نشانه های آن واژگون گشته بود. بی حرمتی به مظاهر دینی فراوان شـده بـود و هیچ نشانی از دین به چـشم نـمی خورد.
ب) افول عـملی: بـدین مـعنا که در آن برهه، هیچ رویداد و عمل شـایان ذکـری برای جامعه اسلامی ثبت نشده بود و مسلمانان در همه امور، گرفتار رخوت و سـستی عـجیبی شده بودند؛ نه کشورگشایی و پیروزی بـر دشمنان و نه حرفه، صـنعت، پول و ثـروت چشمگیری.
ج) افول فکری: بدین مـعنا کـه هیچ اندیشمند آزاده، مبتکر افتخارآفرین و نوآور حاذقی نبود؛ مگر اینکه به قتل رسید و جـامعه از بـرکت فکر و اندیشه پویای چنین افـرادی، مـحروم گـشت.
د) افول قوت و قـدرت: بـدین معنا که هیچ مـنجی و مـصلحی وجود نداشت تا آشفتگی ها و اختلافات جامعه اسلامی را سامان دهد و از ذلت و خواری رهایی بخشد. هیچ رهـبر دلسـوزی وجود نداشت تا جامعه را از تنگناها و مـشکلات عـبور دهد و وضـعیت وخـیم و نـگران کننده جامعه را رو به اصلاح، هـدایت کند. ترس، تمامی حرکات و سکنات مسلمانان را در بر گرفته بود و قدرتی نداشتند تا از این حالت فـرار کـنند.
جامعه اسلامی در اثر این موارد و ابـعاد دیـگر بـی تحرکی و افـول، بـه شدت منزوی شـد و هـمچون جسمی بی جان، هیچ دفاع و حرکتی نداشت؛ ازاین رو امام حسین (ع) بر خود لازم می دید که روحی دوباره در ایـن پیـکر بـی جان بدمد و آن را به حرکت و پیشرفت وادارد.
۲. حکومت فاسد امـوی
حـکومت فـاسد امـوی، در زمـان ابـاعبدالله(ع) زمام امور را به دست داشت. این حکومت تلاشی جز خفه کردن صدای اسلام و حقیقت نداشت و عمیقاً به دنبال زنده کردن سنت های جاهلی بود. باطن کثیف و ریشه های آلوده ایـن حکومت را می توان در تقابل میان علی(ع) و معاویه، و میان رسول خدا(ص) و ابوسفیان جست وجو کرد.
دل های دور از حق امویان، همواره زخم های جنگ بدر و حنین را به خاطر داشت و کینه های عمیقی از اسلام و دلاوران آن، در خود جای داده بـود. امـویان همواره چشم انتظار شکست اسلام بودند تا کینه و مرضی که در دل داشتند را آشکار سازند و سنت های سخیف جاهلی را دوباره برپا کنند. این آرزو همواره در دل تاریک آنان بود تا وقتی که به قدرت رسـیدند.
مـعاویه کارهای ناشایستی را به انجام رسانید: از نشر معارف حقیقی اسلام توسط امیرالمؤمنین(ع) جلوگیری کرد و جامعه را از خیر و صلاح، به ورطه گمراهی و افول کشاند؛ غوغا و آشـفتگی را در مـمالک اسلامی ایجاد کرد که در پی آن، غـارت ها و جـنگ های سنگینی درگرفت؛ مجرمان افسارگسیخته و فراری از حکم اسلام را به حال خود رها کرد تا مرتکب اشتباهاتی نابخشودنی شوند؛ نیکان و صلحای بسیاری را از مهاجرین و انصار به قـتل رسـاند و مفاسد بی شمار دیگری نـیز در اسـلام پایه گذاری کرد.
این جریان ادامه داشت تا جایی که معاویه، فرزند سرکش و فاجرش، یزید، را به خلافت گمارد. یزید کسی بود که حرمت دین را لگدمال کرد و تمام کینه های جدّش، ابوسفیان، و پدرش، مـعاویه، نـسبت به دین در او متبلور شد و بر کینه اش نسبت به دین افزود.
در مقابل، حسین(ع) قرار داشت که به شایستگی، مظهر حق و عدالت خواهی بود و روحیه حق طلبی و قداست جدّش، رسول الله(ص)، در چهره او نمایان بود. همچنین ایـمان پدرش، عـلی ابن ابـی طالب(ع)، بر قوتش افزوده بود. از چنین تقابلی میان حق و باطل، چه نتیجه ای انتظار می رود؟! بله، قیام اباعبدالله(ع) از این بـستر شروع شد.
علل قیام امام حسین(ع)
امام حسین(ع) در موقعیتی بسیار خـطیر و حـساس قـرار گرفته بود؛ یا باید با یزید کفرپیشه، بیعت می کرد که در این صورت خود امام و دین خدا، مـحکوم بـه فنا و نابودی بود یا اینکه بیعت نمی کرد ـ که همین کار از ایشان مورد انـتظار بـود- کـه در این صورت یزید ایشان را مجبور به بیعت می کرد و در صورت ممانعت، ایشان و عده زیادی از قریش کـه حامی ایشان بودند، به قتل می رسیدند و قتل عامی بزرگ رخ می داد.
اکنون امام چـه باید می کرد؟! چه وظیفه ای بـر عـهده ایشان بود؟ تدبیر امام، خروج از مدینه بود. ایشان هرگز بیعت با یزید را نپذیرفت و مجبور شد به سمت مکه، و از آنجا به سمت عراق مهاجرت کند تا از ستم یزید و عوامل او در امان باشد. لذا ایشان مـخفیانه به سمت مکه روانه شد.
آنچه امام را واداشت که از مدینه خارج شود و دست به قیام زند، بدین شرح است:
۱. زنده کردن دین و اصلاح کژی ها
اصلاح مفاسد و کژی ها، مهم ترین علت خروج ایـشان اسـت که در ابتدای قیام، به آن تصریح کردند. ایشان در توصیه ای به برادرش، محمد بن حنفیّه، فرمود:
من از سر تکبر و خودرأیی و برای ایجاد فتنه و فساد و ستمگری از مدینه خارج نمی شوم؛ بلکه فقط و فـقط بـه امید اصلاح در امت جدم(ص) چنین می کنم. من می خواهم مردم را به خوبی ها متوجه کنم (امر به معروف) و آنها را از پلیدی ها دور سازم (نهی از منکر) و بر سیره جدّم، رسول الله (ص)، و پدرم، علی بن ابـی طالب(ع)، ثـابت قدم باشم. (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۴۴، ص۳۲۹و۳۳۰)
هدف والای اباعبدالله(ع)، اصلاح حکومت و هدایت جامعه به سمت سعادت، امنیت و حتی آسایش مادی و دنیوی بود. ایشان اراده کرده بود که جامعه اسلامی را به زیبایی های اسلام بازگرداند و آنـها را از تـاریکی های حـکومت بنی امیه برهاند.
جامعه اسلامی بـه دسـت حـاکمان بنی امیه به وارونگی فرهنگی و دینی مبتلا شده بود و امام می خواست فرهنگ اسلامی را بازگرداند و پرچم های رفیع انسانیت را دوباره به اهتزاز درآورد. ایشان در صـدد بـود کـه حرکت جامعه اسلامی را از خطوط بت پرستی و سنت های جاهلیت خـارج سـازد و به سمت فرهنگ اصیل قرآنی و سنت های نبوی(ص) جهت دهی کند.
پس می توان گفت که امام حسین(ع) در پی دو چیز بود:
الف) زنده کـردن سـنت های اسـلام که اموی ها آن را نابود کرده بودند؛
ب) پا گذاشتن بر سنت های کثیف حـاکمان بنی امیه و از بین بردن آنها.
ایشان در نامه ای خطاب به مردم بصره می نویسد: «من، شما را به کتاب خدا و سنت پیـامبرش(ص) دعـوت مـی کنم؛ زیرا سنت های حسنه نابود، و بدعت ها زنده و پابرجا گشته است ». (ابومخنف، ۱۴۱۷ق، ص۱۰۳ ـ ۱۰۷)
۲. فـرار از یـزید
یزید ملعون، همواره دشمنی و کینه اباعبدالله(ع) و پدران پاکش را در دل داشت و دائماً منتظر فرصتی برای ضربه زدن و انتقام بود. او در مـوارد مـتعددی دسـتور قتل امام را صادر کرد؛ از جمله:
الف ) نامه ای به ولید بن عتبه، والی خـود در مـدینه، نـوشت و به او دستور داد که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. او در پایان نامه، این گونه نوشت: «…اگر [امام حسین(ع)] از بـیعت خـودداری کـرد، گردن او را بزن!…». (ابن شهرآشوب، ۱۳۷۹ق، ج ۴، ص۸۸)
ب) زمانی که عمرو بن سعید را به همراه لشکر بـزرگی بـه حجاز فرستاد تا امور مربوط به حج را سامان دهد، به او دستور داد که اگـر حـسین بـا تو وارد جنگ و جدال شد، تو نیز با او بجنگ و اگر قدرت یافتی، او را به قتل بـرسان! اگـر رو در رو نتوانستی او را بکشی، با نیرنگ و فریب، او را به قتل برسان. (مجلسی، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۵، ص۹۹)
ج) زمانی که بـرای کـشتن امـام دسیسه کرد و سی نفر از افراد شیطان صفت بنی امیه را با لباس مبدّل در میان حاجیان فرستاد تا ایـشان را بـه قتل برسانند، به آنها دستور داد که امام حسین(ع) را در هر حالی که بود، بـه قـتل بـرسانید؛ حتی اگر به پرده کعبه چنگ انداخته بود! امام حسین(ع) وقتی از این دسیسه باخبر شد، حج خـود را تـبدیل بـه عمره مفرده کرد و از مکه خارج شد. (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۴۵، ص۹۹)
موارد دیگری هم وجـود دارد کـه یزید اقدام به قتل امام حسین(ع) کرد و امام با زیرکی از چنگال ظالمانه او فرار کرد. این موارد ادامـه داشـت تا آنجا که حضرت به سرزمین کربلا رسید و نهضت خود را علنی کـرد.
۳. اتـمام حجت با اهل کوفه
یکی از مهم ترین انـگیزه های قـیام امـام حسین(ع)، اجابت دعوت کوفیان بود. کوفیان بـه صـورت پنج نفره، ده نفره و بیشتر، نامه هایی به امام فرستادند به این مضمون: به سـمت لشـکری بیا که برایت سامان یـافته»! (فـتال نیشابوری، ۱۳۷۵ش، جـ ۱، ص۱۷۲) تـعداد ایـن نامه ها، طبق گزارشات تاریخی، به دوازدهـ هزار نـامه رسید. (ابن نما حلی، ۱۴۰۶ق، ص۲۶) کوفیان در این نامه ها از امام درخواست کرده بودند کـه بـرای رهایی و نجات مردم از ذلت و خواری، قیام کـند و به او وعده نصرت و یـاری داده بـودند.
با این درخواست های مکرر و مـؤکد، امـام وظیفه داشت که به فریاد مظلومیت آنان پاسخ دهد تا حجت بر آنـان تـمام شود؛ به خصوص اینکه کـوفیان اسـتقبال خـوبی از فرستاده امام،مـسلم بـن عقیل، به جای آورده بـودند و جـمعیّتی در حدود سی هزار نفر با او بیعت کرده بودند.
اکنون سؤالی به ذهن می آید که در مـسیر کـربلا هنگامی که خبر بی وفایی و خیانت کـوفیان بـه امام رسـید، چـرا ایـشان از ادامه مسیر منصرف نـشد و به راه خود ادامه داد؟ دو پاسخ میتوان به پرسش داد:
الف) عشق یاران به شهادت
جواب نخست این سـؤال آن اسـت که یاران و همراهان امام از بازگشت ابـا داشـتند و هـنگامی کـه امـام خبر شهادت مـسلم را بـه آنان داد و نظرشان را جویا شد، آن شیرمردان گفتند: «به خدا قسم هرگز از این مسیر بازنمی گردیم تا جان خـود را فـدا کـنیم و جام شیرینی که مسلم سرکشید، ما نـیز سـربکشیم». (مـفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص۷۵)
بـا ایـن اوصاف، دور از عدالت بود که امام آنان را رها کند و بازگردد؛ زیرا آنان تا آن لحظه، جان و مال و همه دارایی خود را خالصانه در راه امام فدا کرده بودند و آن قدر وفاداری و از خود گـذشتگی نشان داده بودند که امام در وصف آنان فرموده بود: «پس از رفتن یارانم، خیری در زندگی وجود ندارد…». (مفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص۷۵)
ب) ناچار بودن امام
جواب دوم این است که در آن لحظات، پناهگاه دیگری وجود نـداشت کـه امام بدان پناه برند و از شرّ و کینه دشمن در امان بمانند. لذا چاره ای جز ادامه مسیر نداشتند.
۴. حفظ احترام حرم الهی
امام حسین(ع) سعی کرد در اولین فرصت از مکه خارج شود تا مـبادا مـیان ایشان و فرستادگان و عمّال یزید جنگ و نزاعی رخ دهد و خدای ناکرده به خانه خدا بی احترامی شود؛ زیرا یزید ملعون دستور داده بود که به هر نحو، امـام را بـه قتل برسانند؛ حتی اگر ایـشان بـه پرده کعبه چنگ انداخته باشد! (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۴۵، ص۹۹؛ موسوی مقرّم، بی تا، ج۱، ص۱۶۵) این نیز یکی از علل خروج ایشان از مکه بود.
۵. گسترش قیام
دقیقاً زمانی که مسلمانان از سـراسر دیـار اسلامی به سمت مـکه آمـده بودند تا مشغول حج شوند، امام مکه را ترک کرد و حج خود را ادامه نداد. این کار، شیوه ای برای انتشار و علنی کردن قیام علیه یزید بود و باعث شد که صحبت درباره مـخالفت و بـیعت نکردن امام با یزید، نُقل هر محفلی شود و توجه همگان را به خود جلب کند. امام با این حرکت، قیامی فکری را به سرعت برق در میان مردم رقم زد.
مرحوم شهرستانی در کتاب نـهضه الحـسین (ع) می نویسد:
آوازه خروج نابهنگام ایشان از مکه، در سراسر حجاز و دیگر مناطق پیچید. مردم از یکدیگر می پرسیدند: چه اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است؟! آیـا حسین(ع) حج را به جای آورد یا نه؟! چرا با این عجله از مکه خـارج شد؟! او قـصد دارد بـه کجا برود؟! چه کاری مهم تر از حج برایش پیش آمده که مجبور شده در این ایام از حج منصرف شود؟!
امام حـسین (ع) بـا خیل عظیمی از سواران و پیادگان و با همراهی اهل و عیال و خانواده خویش ـ که همچون هـاله ای، دور ایـن مـاه باعظمت را گرفته بودند ـ مکه را ترک کرد. این حرکت جمعی چشمگیر، قدمی در راستای گسترش و علنی کـردن قیام بود؛ زیرا زمانی که برای خروج از مکه انتخاب کرده بود، زمانی خـاص بود که حتی اگـر کـسی در آن زمان به تنهایی از مکه خارج می شد، نگاه پرتعجب مردمی که در حال آمدن به مکه بودند را به خود جلب می کرد؛ چه رسد به چنین گروه باعظمتی. این کار، امری سؤال بـرانگیز و نامأنوس بود که هر بیننده ای را در جای خود میخکوب می کرد و هر عابری را به تفکر وامی داشت. این نحوه خارج شدن از مکه نیز مردم را از قیام مهم امام حسین(ع) باخبر ساخت. (حسینی شهرستانی، بی تا، ص۵۶)
امام حـسین(ع) از مـکه روانه عراق شد تا با ایثار و از خود گذشتگی، برکات ارزشمندی را نه فقط برای جامعه خفته آن روز، بلکه برای تمام بشریت تا قیامت به ارمغان آورد. خارج شدن از مکه به سمت عراق، اولین گـام عـلنی از قیام بزرگ ایشان به حساب می آید و واکنش یزید به این حرکت، نشان از تأثیرگذاری و اهمیت آن است. یزید زمانی که از خارج شدن امام از مکه باخبر شد، ترس از شورش ایشان در عراق ـ کـه مـهد تشیّع بود سراپایش را فراگرفت؛ از این رو به عبیدالله بن زیاد، والی خود در کوفه، دستور داد که با ایشان مقابله کند. عبیدالله به دستور یزید، از کوفه خارج شد و به سمت سرزمین طف (کربلا )، سـرزمین شـجاعت و شـهادت حرکت کرد.
برکات نهضت حـسینی
آثـار نـهضت اباعبدالله (ع)، آثاری شخصی و مختص به زمانی خاص نبود تا با شهادت ایشان و گذشت زمان، از بین برود؛ بلکه نهضت این بزرگوار، آثـار ارزشـمندی بـرای تمام بشریت و همه زمان ها به ارمغان آورد. امام حـسین (ع)… بـرای بزرگداشت حق و نابودی باطل راه نجاتی را به روی جامعه بشری گشود. لذا نتیجه فریاد حق طلبی ایشان، زنده شدن حق در جوامع بشری در هـمه زمـان ها بـود.
مهم ترین برکات نهضت امام حسین(ع) عبارت اند از:
۱. زنده کردن دین و مقابله بـا باطل
ارزنده ترین فایده این قیام، مقابله با بدعت های حاکمان اموی و بازگرداندن جامعه از روش های خطرناکی است که محوریتش نـابودی اسـلام بـود. نمونه های زیادی از این رویکرد در کتاب های تاریخی به چشم می خورد؛ برای نـمونه بـه برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف) کینه و دشمنی معاویه نسبت به امیرالمؤمنین(ع)
اولین نمونه، کینه معاویه نسبت بـه امـیرالمؤمنین(ع) و دشـمنی او با ایشان بود. او در همه حالات و لحظات با سوء استفاده از قدرت خلافت و حـاکمیت، ایـن رویـکرد مغرضانه را رواج می داد. جامعه اسلامی در اثر این جهت دهی، دیگر اعتنایی به جایگاه رفیع امامت نـداشت، رفـتار و مـنش خود را با الگوهای معصوم منطبق نمی کرد، از رهنمود ها و کلمات این چراغ های هدایت پیروی نمی نمود و بـه امـر و نهی دلسوزانه آنان ترتیب اثر نمی داد. این شکاف عمیق میان جامعه و امامت مـوجب شـده بـود که مردم حتی به قرآن و دستورات آن هم پشت کنند و ذلت و جاهلیت دوباره در میان آنان سـر بـرآورد. اینجا بود که فریاد حق طلبی اباعبدالله(ع)، آنان را از خواب غفلت بیدار کرد.
ب) قتل و تـبعید افـراد حـق طلب
مورد دیگر از روش های خطرناک بنی امیه، به قتل رساندن و تبعید کسانی بود که اهل حق، فـضیلت، ایـمان و جهاد بودند. چه بسیار صحابه بلندمرتبه پیامبر(ص)، مجاهدان شجاع و قدرتمند، آمران بـه مـعروف و نـاهیان از منکر که در این حکومت ستمگر، شکنجه و تبعید شدند و در نهایت، به شهادت رسیدند؛ مانند:
ابوذر، آن صـحابی بـزرگ، راسـتگو و مورد اعتماد پیامبر(ص) که عثمان، او را به ربذه تبعید کرد. (ابن کثیر، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۱۵۵؛ ابـن عـبدالبر، ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص۲۵۳)
ابن مسعود، آن صحابی بزرگ و صاحب مناقب و مخزن فضائل که ابتدا به او اتهاماتی وارد کردند و سـپس او را بـه شهادت رساندند. (بلاذری، ۱۴۱۷ق، ج ۶، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸)
عمّار که در راه خدا، بسیار استوار و صبور بود و مـعاویه، او را بـه شهادت رساند. (ابن عبدالبر، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۳۵)
حجر بن عـدی، آن مـرد صـالح و باتقوا، و رفقای پاکش که همگی از یاران خـاص امـیرالمؤمنین(ع) بودند و در این حکومت سفّاک به شهادت رسیدند. (ابن عبدالبر، ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص۳۳۲- ۳۳۴)
محمد بن ابـی بکر و طـرفداران باتقوای او که همگی را به شـهادت رسـاندند (ابن کثـیر، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۳۱۸؛ ابـن عـبدالبر، ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص۳۳۲- ۳۳۴ ) و بسیاری از یاران شجاع و بافضیلت امـیرالمؤمنین(ع) کـه امویان آنان را به قتل رساندند.
حاکمان بنی امیه چنین رویّه ظالمانه و هتاکانه ای را در پیـش گـرفتند تا بتوانند جوّ حاکم بر جـامعه را به نفع خود تـغییر دهـند و با از میان برداشتن افراد حـق طلب و شـجاع، راه هرگونه ظلم و بدعتی را برای خود هموار، و همچون سلاطین، بر جامعه اسلامی پادشاهی کـنند. ایـن رویّه ظالمانه ادامه داشت تـا آنـکه خـدای متعال گنجینه ای بـه نـام حسین(ع) را برای نجات دیـن خـود آشکار ساخت و با نهضت بزرگ او، بساط ظلم و ستمگری آنان را در هم پیچید.
ج) گماشتن والیان و سـرپرستان ظـالم و فاسق
یکی دیگر از سنت های باطل حـاکمان امـوی این بـود کـه والیـان و سرپرستان ظلم پیشه، دو رو، بی اعتقاد و بـی مبالات را والی مناطق اسلامی می گماشتند؛ کسانی که زندگیشان لبریز از فساد، سرکشی و بی تقوایی بود و قرار گرفتن چنین افـرادی در مـسند حکومت، لجن مال کردن جامعه به انـواع فـساد و زشـتی ها بـود؛ بـرای نمونه: عثمان کـسی بـود که معاویه را به ولایت شام و ولید را به ولایت کوفه گماشت؛ معاویه، فرزند فاسق خود، یزید را خلیفه پس از خـود مـعیّن کرد؛ یزید ملعون، عبیدالله بن زیاد را والی کـوفه قـرار داد و آن جـنایات هـولناک در کـربلا، بـا چنگال خونین او رقم خورد.
بسیاری از مجرمان تاریخ که حق را روسیاه کرده بودند، در این دستگاه فاسد به سرپرستی مردم گماشته می شدند و این، رویّه ای ثابت در میان آنان بود.
۲. افـشای باطن کثیف بنی امیه
روش ناپسند دیگری که سرلوحه حاکمان بنی امیه بود، عداوت و دشمنی با خاندان پاک پیامبر(ص) و شکستن شوکت و عزت آنان بود. حاکمان بنی امیه تمام تلاش و جدّیت خود را صرف نابودی این بـزرگواران و اهـانت به آنان کردند؛ برخی را به شهادت رساندند؛ برخی را به اسارت گرفتند؛ اموال برخی را غارت و غصب کردند؛ برخی را آواره غربت ساختند؛ احترام برخی را لگدمال کردند. خلاصه اینکه هر جسارت و ظلمی کـه مـی توانستند، در حق خاندان وحی روا داشتند و برای پایین آوردن شأن آنان و کاستن از قدرتشان به هر نوع تهدیدی دست زدند.
قیام امام حسین (ع)، پایانی بر حکمرانی ظالمانه بـنی امیه، و پاسـخ محکمی به دشمنی و کینه توزی آنـان بـود. این قیام، مردم را از خواب غفلت بیدار کرد و به آنان نشان داد که امویان، چقدر جامعه اسلامی را دچار عقب ماندگی و پس رفت معنوی و مادی کرده اند. پس از این بیداری اجـتماعی، مـردم دوباره دست به دامـان آن چـراغان پاک هدایت شدند و شکافی که امویان میان آنان و اهل بیت: ایجاد کرده بودند، برچیده شد. قیام حسینی باعث شد شعار اقامه حق، دوباره سر داده شود و پرده های ظاهرنمایی و تزویری که امویان بـر سـیاست های کثیف و تاریکشان افکنده بودند، دریده شود. این قیام، سیاست های ظالمانه امویان در زمینه دشمنی با اسلام و اهل بیت: – که عمری آن را در دل پنهان کرده بودند – را برملا ساخت. امام حسین(ع) پرده های فریبکارانه و نیرنگ آمیزی که بـنی امیه بـر آلودگی های خـویش افکنده بودند را درید و حقایق را بر همگان روشن ساخت.
قیام ایشان، از اول تا آخر، مایه رسوایی بنی امیه بود:
ابـتدا آن سیدجوانان بهشتی و پاره تن پیامبر(ص) را از وطن خود خارج ساختند و او را مجبور کردند کـه بـه سـمت عراق حرکت کند. سپس راه را بر او بستند و نه اجازه بازگشتن به او دادند و نه اجازه دادند مانند هر مـسلمان دیـگری، به یکی از شهرهای مسلمانان برود. پس از محصور کردن این بزرگوار در آن سرزمین شهادت و مـحنت، بـه او و خـانواده بی دفاعش و حتی کودکان خردسالش، نهایت ظلم و ستم را روا داشتند و سه شبانه روز، در آن صحرای گرم و ناآباد، ابتدایی ترین نـیازهای هر انسان، همچون آب و غذا، را از آن پاکان دریغ کردند. سپس با قساوت تمام و به شـنیع ترین حالت ممکن، به او و یـارانش تـاختند و جنگ تمام عیاری را با آنان به راه انداختند.
فضاحتی که در پایان قیام، دامنگیر بنی امیه شد این بود که خیمه ها و آشیانه های فرزندان و یتیمان رسول خدا(ص) را به آتش کشیدند و آن غنچه های بی دفاع را در اوج غربت و بی کسی، آوارهـ بیابان کردند. سپس آنها را با وضع بسیار نامناسبی از کربلا به کوفه، و سپس به شام بردند. در آن مسیر و مجالس مملوّ از ناکسان و نامحرمان، چه اهانت ها و بی حرمتی هایی که بر آن نوامیس رسول الله(ص) و اسوه های پاکی روا داشـتند؛ گـویا آنان را اسیران بی دین و نامسلمان می دیدند!
اینها تنها بخشی از ظلم و هتاکی حاکمان گرگ صفت بنی امیه بود که بر خاندان پاک پیامبر(ص) روا داشتند و در اثر این جنایات هولناک، وجدان خفتگان بیدار شد و هدف قیام، کـه هـمان آشکار ساختن باطن سیاه بنی امیه بود، به وقوع پیوست.
۳. زنده ساختن احساس مسئولیت در جامعه
سوّمین فایده قیام اباعبدالله (ع)، انتشار روحیه حرکت و احساس مسئولیت در جامعه اسلامی بود. مؤمنان دلسوز دیـن و جـامعه، در پرتو قیام ایشان بود که جان تازه ای یافتند و غافلان، از خواب غفلت بیدار شدند. قیام امام حسین (ع) باعث شد که جهت گیری کلان جامعه از عقب افتادگی معنوی و مادّی به سمت تحرّک و پویایی و سـعادت تـغییر کـند؛ از این رو قیام ایشان به الگویی بـرای پیـراستن فـسادها و آلودگی ها از جامعه تبدیل شد. تمامی کسانی که در وجدان خود، مسئولیّتی نسبت به جامعه اسلامی حس می کردند، از این حرکت شجاعانه درس آموختند و کـسانی کـه بـه آلودگی شنیع و کجروی آشکار یزید اعتراض داشتند، عـزم و قـوت مضاعفی یافتند.
شاهد این مطلب آن است که هنوز مدت زیادی از قیام ایشان نگذشته بود که دیگر مصلحان جامعه اسـلامی، در بـرابر حـاکمان ستم پیشه اموی سر برآوردند و کسانی که به سیره فاسد آنـان معترض بودند، به صورت علنی حرکت های اعتراضی خود را آغاز کردند؛ برای مثال، مردم مدینه در پی قیام اباعبدالله(ع)، واقعه حـرّه را رقـم زدنـد و پس از قیام ایشان، عبدالله بن زبیر، مختار ثقفی، ابراهیم بن مـالک اشـتر، توّابین، زید بن علی و حسین بن علی ـ که در سرزمین فخ به شهادت رسید ـ جرئت و شجاعت لازم را بـرای اعـتراض بـه حکومت ظالم بنی امیه به دست آوردند. تمامی این قیام های اصلاح طلبانه، باطل ستیزی و مـقابله بـا فـساد را از قیام حسین بن علی(ع) الهام گرفتند و آفتاب شجاعت و روشنگری او بود که بر جان خـفته آنـان تـابید و هویّت مقابله با ظلم و تاریکی را در آنان زنده ساخت.
۴. ایجاد قوت و عزم در میان مسلمانان
فـایده دیـگر قیام اباعبدالله(ع)، زنده ساختن عزم و قوّت در میان مسلمانان بود. این دو خصلت در آن زمان بـه گـور رفـته بود و ضعف و ناتوانی عجیبی بر جامعه چیره گشته بود. مسلمانان – که روزی اسلام را بر نـصف کـره خاکی حاکم کرده و کاخ روم را به لرزه درآورده بودند – در برابر حاکمی میمون باز و شرابخوار، هـمچون عـلیلی زمـینگیر، ناتوان و لال گشته بودند.
امام حسین(ع) با قیام دلاورانه خود، آن روحیه بالا و اراده آهنین را به آنان بـازگرداند و خـون تازه ای برای جهاد در راه خدا، در رگ های این مردگان جاری ساخت. پس از آن قیام، دوباره مـسلمانان مـبارزه بـا باطل را از سر گرفتند و به سمت حق و اهل حق رو آوردند.
در مجموع نهضت اباعبدالله(ع) چشمه ای پرخیر و بـرکت اسـت کـه ایشان به سمت ما و تمام بشریّت سرازیر کرده تا از آزادگی و معنویت آن سـیراب شـویم و سعادتمندانه زندگی کنیم. قیام ایشان، مناره و مشعلی مقدس و پرفروز است که ایشان بر افروخته اند تا در پرتـو آن، زنـدگی گوارا و خداپسندانه ای داشته باشیم.
فایده قیام امام حسین(ع)، نوعی جهاد درونی، علیه ظـلم و فـساد است که در وجود تک تک افراد بشریت آغـاز شـده و تـا وقتی که حیات بشر ادامه دارد، این شـور و حـماسه نیز در وجدان های بیدار پابرجاست. امام حسین(ع)، الگوی هر مصلح، و نصب العین هر مظلومی در عالم اسـت و روش و مـنش این بزرگوار، شاه راه سعادت اسـت کـه در مقابل بـشریت و مـصلحان آن گـشوده شده است.
چرایی بیعتنکردن امام حسین(ع) بـا یـزید
درباره خودداری امام حسین(ع) از بیعت با یزید به چند نکته می توان اشاره کـرد:
۱. حـقد و کینه یزید
یزید، علاوه بر کـینه و دشمنی با دین و اجـداد پاک امـام حسین(ع)، نسبت به خود ایشان نـیز کـینه و دشمنی عجیبی در دل داشت. شواهد تاریخی زیادی در این باره وجود دارد که مهم ترین آنها عـبارت اند از:
ـ امـام حسین(ع) مانع رسیدن یزید بـه خـواسته های شـرم آور و ننگینش بود. ایـشان هـمواره بدی های او و حکومتش را بیان مـی کرد و در ایـن باره، دست به روشنگری می زد و هیچ فرصتی را برای اعتراض و رسوا ساختن او از دست نمی داد. ایـن افـشاگری و مبارزه امام با منکرات، یزید را بـسیار عـصبانی می کرد؛ زیـرا او فـرزند خـلیفه وقت بود و امام را فـردی عادی می پنداشت و برایش بسیار گران بود که فردی مسلمان به او اعتراض کند. نکته جالب ایـن اسـت که هرگاه یزید می خواست وحشیانه بـر امـام یـورش بـرد و ایـشان را از میان بردارد، پدرش، مـعاویه ـ کـه از او عاقل تر بود – مانعش می شد.
– یکی از وقایع تاریخی که از عظمت و فضیلت امام حسین(ع) و رذالت و پستی معاویه و فرزندش پرده برمی دارد، جـریان «اریـنب»، دخـتر اسحاق قُرشی است. جریان از این قرار اسـت کـه یـزید هـوسباز، هـمواره بـه دنبال زنان و دختران زیبا بود تا آنها را به دست آورد. روزی درباره زیبایی ارینب، مطالبی شنید و هوس به دست آوردن او، در سرش افتاد. او منتظر فرصتی بود تا این مطلب را با پدرش، مـعاویه، مطرح کند که در این فاصله ارینب با پسرعمویش، «عبدالله ابن سلام»، ازدواج کرد. این اتفاق بر یزید گران آمد و با پدرش، جریان را در میان گذاشت و از شدت ناراحتی اش با او سخن گفت. معاویه به او گـفت: «ایـن مسئله را در دل پنهان کن و هیچ کجا آن را اظهار نکن».
معاویه شخصی را نزد عبدالله بن سلام فرستاد تا او را فراخواند. هنگامی که به شام آمد، معاویه شیخ درباری خود، ابوهریره را نزد او فرستاد تا او را بـفریبد و بـه او بگوید که معاویه علاقه دارد تو را به دامادی بپذیرد. وی با شنیدن این خبر، بسیار خشنود شد و پیشنهاد او را پذیرفت. ابوهریره خبر موافقت او را به معاویه داد. مـعاویه گـفت که نزد دخترم برو و نـظر مـن را با او در میان بگذار؛ چراکه اگر با رضایت دخترم انجام شود، نزدیک تر به احتیاط خواهد بود و نظر من نیز این است که ابتدا از دخترم سـؤال شـود و سپس پاسخ دهم. ابـوهریره نـزد دختر معاویه رفت و نظر پدرش را درباره ازدواج با عبدالله به او گفت. دختر، نظر پدر را پذیرفت؛ ولی گفت: «من از همسر فعلی او، ارینب، می ترسم که مبادا از ناحیه او آسیبی به من وارد شود».
ابوهریره سپس نـزد عـبدالله رفت و این اتفاقات را با او در میان گذاشت و او را فریب داد که همسرش، ارینب، را طلاق دهد. هنگامی که معاویه مطمئن شد که عبدالله، ارینب را طلاق داده است، ابوهریره را به کوفه فرستاد تا به ارینب، خـبر طـلاقش را بدهد و او را بـرای یزید خواستگاری کند. ابوهریره به کوفه رفت و در آنجا امام حسین(ع)، نوه رسول الله(ص)، را دید.
امام(ع) علت آمدن ابوهریره بـه کوفه را جویا شد و او جریان را برای امام(ع) بازگو کرد. امام، ابوهریره را قـسم داد کـه بـرای ایشان نیز از ارینب خواستگاری کند. او نیز قبول کرد و نزد ارینب رفت. ارینب وقتی خبر طلاق را شنید، بـه شـدت متأثّر شد و به گریه و زاری پرداخت. هنگامی که کمی آرام شد، ابوهریره به او گفت: «مـعاویه تـو را بـرای فرزندش، یزید، خواستگاری کرده و حسین بن علی (ع) نیز از تو خواستگاری کرده است. این دو نفر، مـرا نزد تو فرستاده اند تا از تو خواستگاری کنم. به کدام یک مایل هستی»؟ اریـنب، خواستگاری امام حسین(ع) را پذیرفت و تـمام حـیله و نقشه معاویه نقش بر آب شد.
عبدالله بن سلام، دست از پا درازتر، از شام به کوفه بازگشت. او قبل از رفتن به شام، امانتی را نزد ارینب گذاشته بود و برای گرفتنش، نزد امام آمد و از ایشان درخواست کـرد که امانت را از ارینب بگیرند و به او بدهند. ارینب نیز ادعای او را تأیید کرد و گفت که این امانت نزد اوست. امام حسین(ع) به عبدالله گفت: «خودت نزد ارینب برو و امانتی که به او داده ای را خـودت پس بـگیر». هنگامی که آن دو با یکدیگر روبه رو شدند، از سر حسرت و ناراحتی گریستند. در آن صحنه، امام حسین(ع) نیّت شرافتمندانه خود را این گونه بیان کرد:
بروید و با یکدیگر شاد و دلخوش باشید؛ زیرا من شهادت می دهم که اریـنب را طـلاق دادم! من در این مدت هرگز به سوی او دستی دراز نکردم و او را به خانه خود و تحت همسری خود درآوردم تا در برابر یزید و معاویه مکّار، از او محافظت کرده باشم. (دینوری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص ۲۱۵ – ۲۲۳ )
این است شرافت و تدبیر حسین(ع) و از آن طـرف، مـکر و حیله معاویه! خبر مکر و حیله و ناجوان مردی معاویه، در شام و دیگر بلاد اسلامی پخش شد و همه فهمیدند که او به چه نیّتی، عبدالله را به شام آورده است. همچنین خبر شرافت و تدبیر امـام و بـاطل کـردن حیله معاویه پخش شد و ایـن کـار امـام، کمر معاویه را نزد طرفداران و مریدانش شکست.
با چنین حرکت شرافتمندانه ای چه انتظاری از یزید و معاویه، غیر از کینه و حقد عمیق وجود خواهد داشت؟!
مـورد دیـگری کـه حقد و کینه یزید را نسبت به امام حسین(ع) به دنـبال داشـت، این بود که امام(ع) با خلافت و جانشینی یزید به شدت مخالفت و ممانعت کرد. ایشان در موارد متعددی همچون خطبه ها، نـامه ها، مـجالس و اجـتماعات، مخالفت خود را به طور صریح اعلام می کرد. بارزترین نمونه ایـن مخالفت، نامه ای است که به معاویه نوشت و درباره خلافت یزید، به شدت به او اعتراض کرد. (کشی، ۱۴۰۹ق، ص۴۹)
این نـامه بـرای مـعاویه و یزید غیر قابل تحمّل بود و اگر امام مخالفتی جز این نـسبت بـه یزید نکرده بودند، همین کافی بود تا کینه و دشمنی ایشان، در گوشت و پوست یزید ممزوج شود و در اعـماق جـانش ریـشه بدواند.
معاویه با عقل و ذکاوتی که داشت، جنگ و مقابله علنی با امـام و تـحریک عـواطف ایشان را به صلاح حکومت خود نمی دید؛ ولی یزید کافر و بی خرد، چاره کار را فقط قتل و از مـیان بـرداشتن امـام می دانست. (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۴۵، ص۹۹؛ موسوی مقرّم، بی تا، ج۱، ص۱۶۵)
از کلمات امام حسین (ع) مشخص است که ایشان نیز از قـصد و نـیّت شوم یزید، باخبر بودند؛ برای مثال، امام(ع) فرمود:
«من حتی اگر در لانه ای از لانـه های حـیوانات زمـینی پنهان شوم، آنها مرا خارج کرده، به قتل خواهند رساند». (بحرانی، ۱۴۱۳ق، ج ۳، ص۴۸۵) همچنین وقـتی ابـن عباس به ایشان مشورت می داد که با یزید صلح کنید و وارد جنگ نشوید، امـام فـرمود: «هـرگز! هرگز! ای ابن عباس، این گروه مرا رها نمی کنند و هر کجا باشم، مدام در پی من هـستند تـا به اجبار، با آنان بیعت کنم یا مرا بکشند». (بحرانی، ۱۴۱۳ق، ج ۳، ص۴۸۵) نـیز وقـتی فـرزدق از ایشان سؤال کرد که چرا با عجله از حج دست کشیدید، امام فرمود: «اگر تعجیل نـمی کردم، دسـتگیر مـی شدم». (مفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص۶۷) به بزرگ قبیله بنی عکرمه نیز فرمود:
«به خدا قسم مـرا رهـا نمی کنند تا آنکه خون لخته شده در قلب مرا از سینه ام بیرون کشند». (مفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص۷۶)
لذا با چنین اوصـافی، آیـا امام حسین(ع) مجاز بودند با یزید – که ترسی از اظهار کفر نداشت – بیعت کنند؟!
امـام حـسین(ع) می دانستند که هدف یزید از قتل ایشان، تـشفّی خـاطر و خـنک شدن دل او و تخلیه کینه ها و عقده های درونی اش است؛ چـه امـام با او بیعت بکنند و چه بیعت نکنند.
این مطلب را جدّش پیامبر(ص)، و نیز پدرش امـیرالمؤمنین (ع) و حـتی برادرش امام حسن(ع) به او خـبر داده بـودند و سوء قـصد یزید نـیز از ظـاهر رفتارهایش کاملاً روشن بود؛ برای مـثال، تـعقیب و گریزهایی که توسّط فرستادگان یزید انجام می گرفت و اینکه یزید به والیان و فـرستادگانش دسـتور داده بود که امام را به قتل بـرسانند و شواهد متعدد دیگری نـیز از قـصد شوم یزید خبر می داد.
۲. بـی اعتمادی امـام نسبت به امویان
عامل دیگر بیعت نکردن امام با یزید، بی اعتمادی ایشان نـسبت بـه آن ستمگران بود. چگونه امام مـی توانستند بـه آنـان اعتماد کنند، درحـالی که خـلق و خوی آنها فریبکاری بـود و روشـشان خیانت و ستمگری! آیا معاویه نبود که با امام حسن(ع) صلح کرد و شروط ایشان را پذیـرفت و پس از آنـ به راحتی، حتی به یکی از آن تـعهدات عـمل نکرد؟! آیا آن پسـت فطرتان نـبودند کـه به مسلم بن عـقیل، امان نامه دادند و سپس به راحتی آن پاکان را به قتل رساندند؟!
۳. حفظ عزت و احترام اسلام
امام حسین(ع) اگـر بـا یزید میمون باز و شرابخوار بیعت می کرد، چـیزی از مـجد و عـزت دیـن بـاقی نمی ماند؛ زیرا بـیعت ایـشان، نوعی تأیید اعمال شنیع یزید و دیگر کارگزاران فاسد او بود؛ اعمال و رفتاری که در تضاد آشکار با دیـن و اسـلام بـود. بیعت امام با یزید، اقرار به تـمامی رفـتارها و جـملات کـفرآلود و ضـد دیـنی او و زیردستانش بود و با این کار، تمام معارف و اعتقادات اسلامی یکجا نابود و ویران می گشت و هیچ اثری از آن باقی نمی ماند.
چرا امام حسن(ع) صلح، و امام حسین (ع) قیام کرد؟
حال که دلایل صـلح نکردن امام حسین(ع) با یزید بیان شد، ممکن است به ذهن بیاید که چرا امام حسن(ع) با معاویه بیعت کرد. آیا صلح ایشان، تأیید اعمال فاسد و ضد دینی معاویه نبود؟
پاسخ ایـن اسـت که شرایط و بستری که امام حسن(ع) را وادار به صلح کرد، در مقایسه با شرایط و بستری که امام حسین (ع) را وادار به قیام کرد، تفاوت بسیاری داشت. امام حسن(ع) بوی خیانت و بی وفایی را از یاران خود حـس مـی کرد و حتی رفتار های خائنانه ای از بزرگان لشکر خود مشاهده کرده بود؛ چنان که برخی از آنان به معاویه نامه نوشته بودند: «ما همراه تو هستیم و اگر بـخواهی، حـسن را دست بسته به تو تحویل مـی دهیم». (مـفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص۱۲)
این شرایط مظلومانه، در زمان امام حسین(ع) وجود نداشت و ایشان، امید قوی داشتند که بتوانند در کوفه حکومت تشکیل دهند؛ اما پس از اینکه از خیانت کوفیان آگاه شـدند، راهـی برای بازگشت نداشتند.
امـام حـسن(ع) راهی جز صلح با معاویه نداشتند تا خود، فرزندان و شیعیانشان را از نابودی کامل نجات دهند و آن شروط را بر معاویه تحمیل کنند.
با وجود این اختلاف شرایط، نباید معاویه مکّار را با یزید بـی خرد مـقایسه کرد؛ چرا که معاویه با مکر و نیرنگ خویش، خود را مقیّد به دین و اسلام نشان می داد، ولی یزید به صورت علنی مرتکب گناهان بزرگ می شد و حتی به راحتی کلمات کفرآلود بر زبـان جـاری می ساخت. لذا آیـا صلح ایشان با یزید، حاصلی جز بیعت با جرثومه تاریکی یا کشته شدن در پی داشت؟!
چرا امام حسین(ع) خانواده را هـمراه خود به کربلا آورد؟
درباره علل همراه ساختن خاندان و زنان و کودکان در ایـن نـهضت بـه چند نکته می توان اشاره کرد:
۱. ادامه و تکمیل قیام
قیام و دعوت امام حسین(ع)، با کشته شدن ایشان پایان نـیافت؛ بـلکه این حرکت جهادی پس از شهادت ایشان نیز بی وقفه ادامه یافت و از کربلا، آن سرزمین شهادت، تـا کـوفه، و سـپس تا شام، پایتخت و آشیانه بنی امیه، و پس از آن تا مدینه ادامه پیدا کرد. هر کجا که اسرای حـسینی رفتند، پیام امام حسین(ع) نیز با آنان رفت. کاروان اسرای مظلوم کربلا، پیام ایـستادگی و دفاع از عقیده را به جـان هـر جوانمردی رساندند. آنان از هیچ شهری عبور نمی کردند، مگر آنکه مردم به دعوت حسین بن علی(ع) لبّیک می گفتند. وقتی به شام، مقرّ حکومت یزید، رسیدند، تخت و بارگاه شاهانه او را بر هم زدند. کـاروان حسینی، وجدان هر غافلی را بر ضد ظلم فراگیر بنی امیه برمی انگیخت.
پس می توان گفت که اهداف امام حسین(ع)، تنها با شهادت ایشان و یارانشان تحقق نمی یافت؛ به همین خاطر خانواده خود را همراه آورد تا اهداف والای خـود را یـکی پس از دیگری تحقق بخشد. کاروان اسرای کربلا در مسیر حرکت خود پیام نهضت را فریاد می کرد: «این، اهل و عیال حسین(ع) است؛ همان کسی که در سرزمین طف (کربلا) به شهادت رسید؛ همان کسی کـه نـوه رسول خدا(ص) و نور چشم ایشان بود. یزید، از روی ظلم و دشمنی، آن امام پاک و بی گناه را به شهادت رساند».
این صحنه ها، قلب مردمان را از جای می کند، فکر و جانشان را برای مقابله با یزید به تلاطم مـی انداخت و بـازوانشان را برای مقابله با ظلم، قدرتی مضاعف می بخشید. همراهی خانواده امام حسین(ع) در کربلا، تقویتی بی بدیل برای نهضت ایشان بود.
وظیفه خطیری بر دوش کاروان حسینی قرار داشت: وظیفه پیام رسانی نهضت بـه تـمامی نـواحی و بلاد اسلامی. چه بسیار مـواضعی کـه زن و فـرزند امام حسین(ع) در آن فرود آمدند و با زبان گویای خویش، جنگ تمام عیاری را علیه دشمنان به راه انداختند و در همان حال اسارت، پیام اباعبدالله(ع) را منتشر کـردند؛ از جـمله:
الف) خـطبه حضرت زینب(س) در کوفه
یکی از این موارد، خروش زیـنب کـبری (س)، شیرزن عرب و وارث حیدر(ع) بود. هنگامی که ایشان مردم را در محله های کوفه مشغول گریه دید، به آنان اشاره کرد که ساکت شـوند. پس هـر صـدای ریز و درشتی ساکت گشت، نفس ها قطع شد و در آن هنگام، زبان بـه سخن گشود و فرمود:
شکر از آن خداست و درود و صلوات بر محمد(ص) و خاندان خوب و پاک او. اما بعد از حمد و صلوات، ای مردم کوفه، ای فریبکاران نـیرنگ باز، آیا گـریه می کنید؟! گـریه تان بی پایان باشد و ناله تان آرام نگردد! مَثَل شما مَثَل «زنی است که رشـته های خـود را با قوت می بافت و سپس دوباره باز می کرد. شما قسم ها و تع
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 