پاورپوینت کامل حمزه سیدالشهدا سردار حماسه آفرین صدر اسلام ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حمزه سیدالشهدا سردار حماسه آفرین صدر اسلام ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حمزه سیدالشهدا سردار حماسه آفرین صدر اسلام ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حمزه سیدالشهدا سردار حماسه آفرین صدر اسلام ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
>
ولادت و ایام کودکی
روزی که عبدالمطلب جان فرزند خود عبدالله را با تقدیم یکصد شتر در راه خداوند نجات داد، وی بیست و چهارسالگی را سپری می کرد. چون فرزند مطلب در کشاکش دو نیروی قوی ایمان و عاطفه قرار گرفته بود، بلافاصله تصمیم گرفت این احساسات تلخ را به وسیله ازدواج عبدالله با آمنه جبران کند، پس در حالی که از قربانگاه بازمی گشت، یکسره به سوی خانه وهب بن عبدمناف بن زهره رفت و دخترش آمنه را که به پاکی و عفت معروف بود به عقد و ازدواج عبدالله درآورد و نیز در همان مجلس، دلاله، دختر عموی آمنه را خود تزویج کرد. حمزه محصول ازدواج عبدالمطلب با دلاله بود که دو سال و به قولی چهار سال زودتر از ولادت حضرت رسول اکرم«ص» در حجاز دیده به جهان گشود.[۱]
حمزه دوران شیرخوارگی را در دامن خود دلاله یا هاله فرزند اهیب بن عبدمناف سپری کرد و چون شیر والده اش کفایت نمی کرد، مدت چهار ماه از سنیدی ثوبیه کنیز ابولهب شیر نوشید و چون این بانو چندی بعد به رسول اکرم«ص» هم شیر داد، آن حضرت برادر رضاعی حمزه هم به شمار می آمد.
حمزه در میان قبیله بنی سعد هم شیرخواره بود و چون حلیمه سعدیه که قبلاً به حمزه شیر داده بود، رسول خدا را از شیر خود برخوردار ساخت، لذا حمزه از دو جهت برادر رضاعی پیامبر بود. وقتی به حضرت محمد«ص» پیشنهاد گردید با دختر حمزه ازدواج کند، فرمود: عمویم برادر رضاعی من هم به شمار می رود و به وسیله رضاع همان کسانی که از طریق نسب محرم اند، محرم می شوند.[۲]
واژه حمزه به معنای شیر است و در لغت عرب از حمازه به معنای سختی و پایداری و یا چیرگی بر خواسته ها گرفته شده است. کنیه حمزه، ابوعماره و ابدیعلی بوده است و وی را با القابی چون اسدالله و اسد رسوله و سیدالشهداء ستوده اند.
حضرت رسول اکرم«ص» به شخصی که درباره نامگذاری نوزاد خود از آن وجود مبارک سئوال کرد، فرموند: «او را به محبوب ترین نام ها نزد من، حمزه بگذار.»[۳]
دوران نوجوانی و جوانی
ستاره حمزه در کهن سال ترین کانون توحید و خداپرستی و در میان خاندان شریف و با اصالت مکه، عبدمناف چهار سال قبل از عام الفیل درخشیدن گرفت. او ایام صباوت را در دامن پرمهر و عطوفت دختر اهیب فرزند عبدمناف و در آغوش زعیمی بزرگ و شخصیت باصلابتی چون عبدالمطلب سپری کرد و به سوی کمالات و فضایل گام نهاد.
حمزه و فرزند برادرش حضرت محمد«ص» هر دو متعلق به یک نسل و از لحاظ سن به یکدیگر نزدیک بودند. این دو از سنین کودکی با هم بزرگ شدندو از همن ایام پایه های دوستی و الفت میان آنان استوار گردید.
در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار می گذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظه ای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آینده ای درخشان نوید می داد، از یاد نمی برد.
حمزه از مواهب کم نظیر بدنی و روحی برخوردار بود. او جوانی میان بالا و با سینه ای فراخ، عضلاتی ورزیده و شانه هایی پهن بود، به علاوه از پختگی فکری، قوت اراده و همتی والا بهره داشت. وی از خاندان نامدار هاشم و قبیله قریش و فرزند کسی بود که ساکنان مکه به او لقب ابراهیم دوم داده بودند.
در محیط خانواده مهربان و با عطوفت بود. مهمان نوازی، راستگویی، پاکدامنی، حمایت از محرومان و بینوایان و نیز پناه دادن به مظلومان و رنج دیدگان از خصال برجسته او بود.
به روزگار جوانی از لوث هرگونه شرک، بت پرستی، خباثت جاهلی و آلودگی های خلافکاران آن عصر آشفته دور بود. همرنگ محیط مرداب گونه نگردید و به منظور اجتناب از این فضای متعفن، روزها راه کوهساران را در پیش می گرفت و ضمن پرداختن به تیراندازی، اسب سواری، صید و شکار از طبیعت لذت می برد.
آن پشتوانه عظیم صحنه های ایثار، ذخیره روزهای درماندگی و افتخار قبیله قریش، هنوز شرایط شایسته ای برای آشکار ساختن این همه کمالات انسانی را به دست نیاورده بود،لکن طلوع خورشید وحی، این جوان سلحشور را تا مقام اسداللهی و نیل بر بلندای منزلت سید شهیدان و طلایه دار حماسه و ایثار و مدافع راستین ارزش های الهی ارتقا داد. اگر فرمان الهی از زبان مقدس احمدی، کائنات را منور نمی کرد، حمزه سیدالشهدا از خاطره ها رفته بود و نامش را در منابع تاریخی، روایی در کنار معصومین«ع» و به لسان پیامبر و ائمه«ع» نمی دیدیم.[۴]
حراست از بوستان توحید
زمانی که نبی اکرم«ص» از غار حرا به سوی مکه آمد، فریاد توحید و رستگاری برآورد و بدین گونه با بعثت خویش، پرتوافشانی آیین اسلام را نوید داد. عده اندکی به دعوت او پاسخ مثبت دادند که طلایه دار آنان امیرمؤمنان«ع» و خدیجه کبری بودند. حمزه «ع» در آغاز همچون برادر مهترش، رئیس دودمان قریش، ابوطالب به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورد، اما مدتی این باور درونی را از دیگران پنهان داشت و کوشید در این باره سکوت اختیار کند.
هنگامی که پیامبر رحمت در مکه به ترویج اسلام پرداخت، آزار بت پرستان و مشرکان این شهر نسبت به ساحت مقدس او اوج گرفت. روزی ابوجهل در حوالی کوه صفا، با آن وجود بزرگوار برخورد کرد و همراه با دیگر اعوان کافرش به قدری رسول خدا را آزرد که سبب پریشانی یکی از زنان خدمتگزار قریش گردید. آن بانوی کنیز که ناظر این صحنه جسارت آمیز بود و مظلومیت پیامبر اکرم«ص» را در آن حالت می دید، گریه کنان به خانه بازگشت. از آن سوی، حمزه دلاور با تیر و کمان خود از شکار برگشته و هنوز به مسجدالحرام نرسیده بود که شیون این زن از پشت سر توجه او را به سوی خود جلب کرد، بی اختیار برگشت، کنیز فریاد زد: ای ابوعماره! کاش لحظاتی قبل اینجا بودی و می دیدی ابوالحکم (ابوجهل) با پسر برادرت چه رفتاری داشت.
حمزه از شنیدن این حادثه سخت برآشفت و بدون اینکه با کسی سخن گوید یکسره وارد مسجدالحرام شد. ابوجهل را دید که در میان جمعی از افراد قبیله خود کنار خانه کعبه نشسته و چون همیشه مجلس گرمی می کند.حمزه خود را به او رساند و با کمان تیراندازی محکم بر پیشانی او کوبید به نحوی که از محل ضربه خون جاری شد. همراهان ابوجهل از جا بلند شدند و حمزه را مورد توبیخ قرار دادند که آیا تو هم به آیین برادرزاده ات گرویده ای؟ او باصلابت پاسخ داد: آری، گواهی می دهم که او فرستاده الهی است و آنچه بر زبان می آورد عین حقیقت است و هرگز از یاری او مضایقه نمی کنم.
جماعتی از بنی مخزوم (قبیله ابوجهل) مهیا شدند تا از حمزه به دلیل مجروح کردن ابوجهل انتقام بگیرند، حمزه همچون شیری در مقابل تهاجم آنان ایستاد و گفت امروز آشکارا می گویم که برادرزاده ام رسول خداست و چون حق می گوید از او پیروی می کنم. سوگند به خدا از عقیده ام دست برنمی دارم و بر دفاع از او ایستادگی می کنم.
بعد از وقوع این ماجرا، حمزه به محضر حضرت محمد«ص» شرفیاب گردید و گفت: برادرزاده ام! من در امر دشواری حیران گردیده و با تنگناهایی روبه رو گردیده ام، مرا راهنمایی کن، سخت تشنه اندرزهای ارزنده ات می باشم. رسول اکرم«ص» با شوق تمام از عموی خود استقبال و او را موعظه کرد و آیاتی از قرآن کریم را که پرهیزکاران را به نعمت هایی بشارت و گناهکاران را به عذاب هایی بیم داده بود برایش تلاوت کرد. حمزه با شنیدن این آیات، بار دیگر اعتقاد خود را به آیین محمدی اعلان داشت و گفت: گواهی می دهم تو در دعوت خود راستگو هستی، پس آیین خود را آشکار ساز.
همگامی حمزه با رسول اکرم«ص» در مکه توفان سهمگینی را به وجود آورد و مخالفان را متوجه این حقیقت کرد که نیرویی عظیم به پشتیبانی وی برخاسته است که هیچ قدرتی نمی تواند آن را دچار زوال و اختلال سازد. به علاوه اسلام آوردن حمزه عامل مشوق و محرک ثمربخشی برای بسیاری از افراد سرزمین حجاز گردید.
او از روزی که اسلام را پذیرفت، تمام توان، امکانات و قدرت خود را وقف این آیین و پیشرفت و نشر آن کرد. از آن سوی ایمان حمزه به شدت مشرکان مکه را نگران کرد که نکند دامنه اسلام بیش از این توسعه و گسترش یابد.[۵]
مهیای مقاومت در برابر مخالفان
روزی رسول خدا«ص» در مکه بر روی سنگی نشسته بود که مشرکین به آزارش کمر بستند و بچه دان شتری را بر سرش انداختند، بدان قصد که آسیبی به جان پیامبر وارد سازند. حضرت به حالت غمگین به خانه آمد و ناگزیر ماجرا را برای ابوطالب باز گفت. حمزه و ابوطالب شمشیر به دست به کنار خانه کعبه آمدند و حمزه همان بچه دان شتر را بر سر یک یک مشرکان کشید و آنان از شدت هراس جرئت مقاومت و عکس العمل نداشتند.
در یکی از روزها ابولهب اشیای کثیفی را جلوی خانه رسول خدا«ص» ریخت. حمزه آنها را با نوک شمشیر خود برگرفت و بر سر ابوالهب ریخت، او ناگزیر کثافت ها را با دست خود دور کرد و بر خویشتن نفرین فرستاد که چرا حمزه باید چنین حمایتی را از خود نشان دهد.[۶]
سرانجام دشمنان تصمیم گرفتند به وسیله محاصره اقتصادی از نفوذ و نشر اسلام بکاهند و پایه گذار این آیین و حامیان او را در شرایط مشقت آوری قرار دهند. فرزندان هاشم و برخی از یاران پیامبر به شعب ابی طالب انتقال یافتند و در آنجا به مدت سه سال روزگار سختی را سپری کردند. برای جلوگیری از حملات ناگهانی مشرکان به آنان، چند نفر آماده هرگونه فداکاری بودند که در رأس آنان حمزه قرار داشت. او در مدت اقامت در این دره، لحظه ای رسول خدا را ترک نگفت و مراقب جان او و یارانش بود. هنگامی که رسول اکرم«ص» می خواست پیمان عقبه را با اهالی مدینه ببندد، چون ابوطالب در گذشته بود، عباس عموی پیامبر و بزرگ خاندان بنی هاشم وظیفه خود دید که به دنبال رسول خدا برود و حافظ او باشد، لکن حمزه و حضرت علی«ع» مسلح و آماده رزم در گردنه کوه منی ایستادند. دشمنان که دیدند آنان مهیای جانبازی هستند، از حمله منصرف شدند[۷] و درصدد برآمدند تا ناامنی و آشوب را بر منطقه حاکم سازند.
در یکی از سال ها که قحطی و کم آبی حجاز را تهدید کرد، پیامبر تصمیم گرفت به عموی بزرگوار خود حضرت ابوطالب کمک کند و هزینه زندگی او را پایین آورد، از این جهت قرار شد هرکدام از عموها یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند، عباس جعفر را پذیرفت و رسول اکرم«ص» هم علی«ع» را به منزل خویش برد.[۸]
موقعی که رسول اکرم«ص» می خواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است. در همین مراسم، یکی از خویشاوندان عروس بر زبان آورد که داماد از مال دنیا بهره ای ندارد و مرد فقیری است و این سخن را به نحوی حقارت آمیز مطرح کرد. حمزه نتوانست این وضع را تحمل کند، پس به حالت عصبانی از جای برخاست و او را مورد مذمت و انتقاد گزنده ای قرار داد و به وی تأکید کرد گویا در جهالت به سر می بری و از خِرد و رشد فکری نصیبی نداری که برای رسول خدا محرومیت از بضاعت مالی را به عنوان کاستی مطرح می کنی، زیرا او در کمالات صوری و معنوی و فضایل آسمانی نظیر ندارد و ما خاندان او نه تنها اموال مان، بلکه جان هایمان را به او تقدیم می کنیم.[۹]
پرچمدار پیامبر اکرم«ص»
در روزهایی که یاران پیامبر و حامیان آن حضرت برای مهاجرت به یثرب آماده می شدند، کفار برای آنان مزاحمت های جدی فراهم می کردند تا مانع از این هجرت شوند. حمزه«ع» برای دفاع از مسلمانان باب مذاکره با مشرکان را گشود و آنان پذیرفتند که افراد مسلمان، دارایی خویش را در مکه برجای نهند و خود شهر را ترک کنند. بعد از آن ثروتمندانی که به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورده بودند، اموال خود را در وطن برجای نهادند و عازم یثرب شدند، ولی افرادی که مالی در اختیار نداشتند، از ترس خشم مخالفان ماندند و موفق نشدند با مهاجران بروند. سرانجام پیامبر«ص» به حمزه فرمان داد مهاجرت کند، و تمام کسانی که از هجرت بازمانده بودند، با او همراه شدند و مشرکین از بیم او نتوانستند کاری کنند. واقدی نقل می کند: «چون حمزه به یثرب رفت، به خانه کلثوم بن هدم وارد شد، اما برخی دیگر گفته اند او مهمان سعدبن خیثمه گردید.»[۱۰]
با هجرت مسلمانان به مدینه، فراهم کردن محیط کار و تلاش و رونق فعالیت های اقتصادی، ضرورتی اجتناب ناپذیر به شمار می آمد. رسول اکرم«ص» در راستای تحقق این برنامه با کمک مسلمانان، زمین های بایر و سنگلاخ را به اراضی مستعد کشاورزی مبدل ساخت و بازاری را بر اساس رهنمودهای اسلام در مدینه بنا نهاد. یهودیان ساکن مدینه این وضع را تهدیدی برای خود دیدند. مشرکان مکه نیز از این بابت نگران شدند،زیرا امکان داشت مردم با شنیدن این اوصاف مکه را ترک کنند و به مدینه بروند و اسلام را بپذیرند. این دو دشمن آشکار هر لحظه برای مهاجرین و انصار ناامنی به وجود می آوردند و این شایعه را پخش می کردند که سپاه عظیم قریش برای نابودی مدینه از راه رسیده است. رسول اکرم«ص» با خونسردی لباس رزم می پوشید، سلاح برمی گرفت و بر مرکب می نشست و با قیافه ای مطمئن و آرام به حوالی شهر می رفت و با لبانی متبسم به شهر بازمی گشت و خطاب به همگان می فرمود آرام باشید. هیچ خبری نیست و چون توطئه خصم ت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 