پاورپوینت کامل ام خلیل داستانی مستند و شگفت«قسمت دوم» ۳۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ام خلیل داستانی مستند و شگفت«قسمت دوم» ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ام خلیل داستانی مستند و شگفت«قسمت دوم» ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ام خلیل داستانی مستند و شگفت«قسمت دوم» ۳۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۸

«از اسارت تا فرمانروایی»

خلاصه قسمت گذشته

چنانچه گذشت در میان سلسله ضد صلیبی
ایّوبیان «ملک کامل ایوبی» که مرکز حکومتش در
قاهره قرار داشت، پسر خود «نجم الدین ایّوبی» را
به بهانه مرزبانی از مرزهای دوردست به خراسان
فرستاد تا او را از دستیابی به حکومت، محروم کند و
پسر نوجوان و نالایق خود را ولیعهد قرار دهد. بعد
از مرگ پدر، امیر نجم الدین تصمیم گرفت که از
خراسان به مصر رفته، حکومت را در دست گیرد.
در این میان همسر او «ام خلیل» ملقب به
«شجره الدر» از نظر طرح و نقشه حرکت و
پیش بینی حوادث آینده، نقش مهمی را ایفا نمود.
آنان به راه افتادند و پس از طی مسافت زیاد و نیز
درگیری با گرگهای گرسنه به حوالی سرزمین
فلسطین رسیدند..

* * *

و اینک ادامه داستان

کاروان امیر «نجم الدین» همچنان به سوی
جنوب غربی سرزمین بزرگ اسلام در حرکت بود و
روز و شب، راه می پیمود. آنان بر سر راه خود به
دشمن یا مانعی برخورد نکردند و همه چیز بر وفق
مراد آنان بود. اهالی هر منطقه ای از «امیر» و
همراهان او به گرمی استقبال می کردند و به آنان
خوشامد گفته، نیازشان را برطرف می نمودند.
هنگامی که کاروان آنان به حوالی سرزمین فلسطین
رسید، اوضاع دگرگون شد. ناگهان مردِ ناشناسی
پیش آمد و خطاب به امیر نجم الدین گفت:

پسر عموی شما «داود ملک ناصر» که امیر
مناطق کَرَکْ و شُوبَکْ و حوالی آنها در سرزمین
اردن است، نسبت به شما بدبین و نگران بوده،
عزیمت شما را به سرزمین ممصر، نوعی
مبارزه طلبی و تجاوز به حقوق خویشتن تلقی
می کند، چرا که او حکومت برادرت ملک عادل را
در قاهره به رسمیت نمی شناسد و قصد دارد خود
حکومت ایوبیان را در دست گیرد!

«امیر نجم الدین» با سرداران نظامی خود
«ابیک» «بیبُرس»، «قلاوون» و «آق تای»
جلسه ای فوری تشکیل داد تا در باره این موضوع
خطیر مشورت کنند. «ام خلیل» نیز با اجازه قبلی
همسرش در پشت پرده نشسته بود و گفتگوهای
آنان را گوش می داد.

آنان پس از گفتگو و مشورت با یکدیگر به
این نتیجه رسیدند که تا آنجا که امکان دارد و از
حرکت آنان جلوگیری نمی شود به سوی مصر
پیشروی کرده، خود را در آغوش حوادث نامعلوم،
پنهان کنند. از این رو، کاروان، همچنان به حرکت
خود ادامه داد به حومه شهر نابلس در فلسطین
رسیدند. در این هنگام، سپاهیان «داود ملک ناصر»
آنان را در محاصره خود گرفتند. لحظه به لحظه،
حلقه محاصره تنگتر می شد. امیر نجم الدین همین
که نگاهی به اطراف انداخت، نشانه هخای شرارت
و سوءنیت را در چشمان آنان احساس کرد. بدین
خاطر، خطاب به آنان گفت:

ـ هان ای مردانی که ما را محاصره کرده اید! ما
برای جنگ با شما به اینجا نیامده ایم. فرمانده شما
کیست؟

در این هنگام مردی نقابدار، قوی هیکل و با
سری بزرگ در حالی که غرق در سلاح و تن پوشی
جنگی بود، از میان نظامیان بیرون آمده، گفت:

ـ من «عمران یمانی» فرمانده این دسته از
سپاهیان «داود ملک ناصر» هستم.

ـ از دیدارتان خوشحالم. لطفا کسی را نزد سر
عمویم «داود ملک ناصر» بفرستید و بگویید که
پسر عمویش «نجم الدین ایّوبی» اجازه می خواهد
که از سرزمین فلسطین عبور کند.

عمران جواب داد:

ـ سرورم ملک ناصر از وضعیت شما آگاهی
کامل دارد. شخص ایشان دستور داده که ما به نزد
شما بیاییم تا اگر تسلیم شدید در قلعه «کَرَکْ»
بازداشت کنیم وگرنه با شما بجنگیم!

امیر نجم الدین با نگاه معنادار خود، چهار
سردار نظامی اش را از نظر گذرانید و در واقع بدون
آنکه سخنی بگوید، تنها با نگاههایشان به تفاهم
رسیدند و به سرعت خطاب به عمران گفت:

همان طور که گفتم ما برای جنگ با شما به
اینجا نیامده ایم؛ ما را به سوی قلعه کَرَکْ راهنمایی
کن، سرانجام ما با خدای متعال است.

این حوادث در سال ۶۳۷ هجری اتفاق افتاد.
«ملک ناصر» به دنبال بازداشت امیر نجم الدین و
همراهان او بدون تأخیر، نامه ای به «ملک عادل»
در قاهره نوشت و او را از اسارت امیر نجم الدین و
کسانش آگاه نمود. او به قاصد خود توصیه کرد که بر
سر چگونگی تحویل دادن این اسیران با ملک عادل
چانه بزند و سعی کند فرمان حکومت شام را برای او
بگیرد.

در این میان امیر نجم الدین و کسان او در قلعه
کَرَکْ از دنیای اطراف خود به کلی بی خبر بودند و
نمی دانستند چه حوادثی رخ می دهد.

«ام خلیل» با هوشمندی و زیرکی خاص خود،
دست ملک ناصر را خواند؛ بدین خاطر، روزی سر
صحبت را با شوهر خود باز کرده، بدو گفت:

– سرور من! اسارت ما به طول انجامید، و از
جانب ملک ناصر نیز خبری که انگیزه او را نشان
دهد، نرسیده، شما علت سکوت او را چگونه تعبیر
می کنید؟

امیر نجم الدین از این پرسش، احساس دلتنگی
کرد و گفت:

ـ شاید منتظر آن است که فدیه ای به او بدهیم.

ـ آری سرور من! درست، خواسته پسر
عمویت همین است. اگر شما برای اتحاد با او
پیشگام نشوی، برادرت ملک عادل را در این کار بر
شما پیشی گرفته، با او متحد می شود و آن وقت، دیر
خواهد بود.

ـ درست است، لیکن چگون سخنی را با او
آغاز کنم؟ ای کاش که خواسته خود را اظهار
می کرد!

ـ ما نیازی به اظهار او نداریم، بلکه باید چیزی
بیشتر از آنچه که از برادرت در قاهره انتظار دارد به
او وعده بدهیم.

پس از این گفتگو، نجم الدین یقین کرد که «ام
خلیل» درست حدس زده است. از این رو، با
نگهبانان قلعه، گرم گرفت و به آنان اظهار لطف
نموده، هدایای فراوان به آنها بخشید. نگهبانان نیز
با او انس گرفتند. در این میان یکی از آنان بدو
گفت:

«ملک ناصر» در مقابل تحویل دادن شما
فرمان حکومت شام را خواسته است. امیر نجم الدین
پاسخ داد:

برو به پسر عموی عزیزم بگو: برادر من
«ملک عادل» نوجوان بی تجربه ای است و ناتوانتر
از آن است که بر تخت حکومت بنشیند. اگر
پسرعمویم قصد اتحاد و همپیمانی ما را داشته باشد،
ما حکومت شام و نصف درآمد آن را برایش
تضمین می کنیم.

آن نگهبان، این پیام سخاوتمندانه را به «ملک
ناصر» رسانید. فردای آن روز «ملک ناصر» به قلعه
کرک آمد و در حا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.