پاورپوینت کامل امّ خلیل(قسمت دهم) ۳۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امّ خلیل(قسمت دهم) ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امّ خلیل(قسمت دهم) ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امّ خلیل(قسمت دهم) ۳۹ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۴
آخرین قسمت
«در مسابقه این داستان شرکت نمایید)
اشاره به آنچه گذشت:
ام خلیل پس از مرگ همسرش ملک صالح
ایوبی و به سرانجام رساندن نبردی که آن روزها
میان مسلمانان و متجاوزین صلیبی جریان داشت با
یکی از فرماندهان سپاهش به نام «عزّالدین ایبک»
ازدواج کرد و از او خواست که همسر قبلی اش را
رها کند. این در حالی بود که با عدم پذیرش
حکومت ام خلیل از طرف حکومت بغداد، و کنار
زدن موسی بن صلاح (که کودکی بیش نبود و توسط
حکومت بغداد به عنوان حاکم قاهره معرفی شده
بود) توسط عزّالدین ایبک، حکومت به دست
ایبک افتاده بود و او پس از چندی همسر جدیدی
را برگزید و با این ازدواج، آتش کدورت میان او و
همسرش شعله ور شد و ایبک با نقشه ام خلیل به قتل
رسید. و بدین ترتیب هجوم به قلعه ای که ام خلیل در
آن پناه گرفته بود آغاز شد. آزادی کوتاه مدت او
پایان یافت و عاقبت با تحریک همسر قبلی ایبک
یعنی امّ علی، توسط علی، پسر ایبک که اینک به
حکومت رسیده بود کشته شد.
آنچه در آخرین قسمت این سرگذشت
می خوانید عمدتا اشاره به جریانهایی است که در
بخشهایی از سرزمین اسلامی در آن روزگار
می گذشت.
دوران جدید
تمام این وقایع هنگامی در قاهره رخ داد که
«رکن الدین بیبرس بندقداری» در بغداد به سر
می برد.
یکی از بازرگانان مصری، اخبار قاهره را
زمانی به گوش «بیبرس» رسانید که سپاهیان مهاجم
مغول به فرماندهی «هولاکوخان» بغداد را مورد
حمله قرار داده بودند. در آن روزها «المستعصم»
خلیفه عباسی به هلاکت رسید و جنگجویان مغول
می کوشیدند تا آخرین نفر بنی عباس را از دم تیغ
بگذرانند. با این وجود، یکی از بزرگان آنان به نام
«امام احمد بن ظاهر عباسی» به گونه ای
شگفت انگیز، از مرگ حتمی نجات یافت.
او مجبور بود در جمع شخصیتها و امرای
عباسی که به دعوت «هولاکو» در مجلسی گرد آمده
بودند، شرکت نکند. رجال و امرای بنی عباس
می پنداشتند هولاکو آنان را به منظور رسیدن به
تفاهم و اتفاق نظر به آنجا دعوت کرده است. لیکن
از گردهمایی آنان در خیمه بزرگی که به همین
منظور در محلی به نام «دروازه کلواذی» بغداد بر پا
شده، چند لحظه ای نگذشته بود که سربازان مغول با
شمشیرهای برهنه و آخته، از راه رسیدند و همه را
از دم تیغ گذراندند.
در آن هنگام «امام احمد عباسی» نزدیک
همان محل در درون دژی زندانی بود. «المستعصم»
او را به زندان انداخته و نگهبانان زیادی برایش
گمارده بود. او در تصدی امر حکومت زبانزد
همگان بود.
«احمد» وقتی از جزئیات مکر «هولاکو» در
باره عباسیان آگاه شد، از هرج و مرج موجود
استفاده کرد و در فرصت مناسب به بغداد گریخت.
او بغداد را با کمک «رکن الدین بیبرس» ترک کرد و
در بیابانهای اطراف به یکی از قبایل عرب پناهنده
شد. آنان مقدم او را گرامی داشته، تعهد کردند که از
او حمایت نمایند. پس از چندی رکن الدین بیبرس
به نزد او آمد و گفت:
ـ اکنون بغداد از بنی عباس کاملاً خالی گشته،
رهبری و امامت در شخص شما منحصر شده است.
باید مدتی منتظر بمانیم تا زمینه مناسب فراهم آید و
در منطقه ای که مغولان بدانجا دسترسی نداشته
باشند، خلافت شما را آشکار کنیم.
بیبرس اندکی ساکت ماند و سپس سخنان خود
را چنین دنبال کرد:
ـ شاید «قاهره» بهترین شهری باشد که
می تواند به عنوان دومین پایتخت خلافت عباسی
انتخاب شود.
احمد که از صداقت بیبرس و استواری نظر او
شگفت زده شده بود، گفت:
ـ اگر روزی اراده خداوند متعال به این تعلق
گرفت که سخنان شما به واقعیت بپیوندد، در آن روز
حکومت مصر از آن شما خواهد بود.
رکن الدین بیبرس پاسخ داد:
ـ برای من همین افتخار بس است که
خدمتگزار سرورم بوده، تمام نیرویم را در این راه
به کار بندم و بعد از آن خواست خداوند هر چه باشد
تحقق خواهد یافت.
رکن الدین بیبرس، هنگامی که از سلامت و
امنیت امام احمد مطمئن گردید به سوی مصر
رهسپار شد. در آن هنگام، علی پسر عزالدین
ایبک، زمام امور را در مصر به دست گرفته و خود را
«نورالدین» نامیده بود. او به خاطر جوانی و
کم تجربگی اش پس از اندک مدتی راه خودسری و
غرور را در پیش گرفته و با رفتار نسنجیده خود
امرای ممالیک را رنجانیده بود، به گونه ای که آنان
از تصمیمات شتابزده نورالدین و رفتار
تحقیرآمیزش، زبان به شکوه گشوده بودند.
رکن الدین بیبرس از فرصت استفاده نموده، به
تحریک احساسات ممالیک علیه نورالدین
پرداخت، تا اینکه همگی شورش کرده و او را از
منصب حکومت خلع کردند و شخصی به نام
«سیف الدوله قطز» را به خاطر اینکه از نژاد
سپهبدان خراسان بود، به حکومت گماشته، با او
بیعت نمودند.
بیبرس از ناتوانی «قطز» در اداره امور کشور
به خوبی آگاه بود و می دانست که او نمی تواند
سیطره خود را بر ممالیک تثبیت کند. به همین
خاطر، در بیعت با او مخالفت نکرد تا با گذشت
زمان، فرصت مناسبی به دست آورد و اهداف و
برنامه های خود را در باره تصمیمی که با امام احمد
گرفته بود پیاده کند و دوباره حکومت را به
بنی عباس بازگرداند.
یک سال بعد هولاکو به سوریه حمله کرد و دره
نیل و سرزمین مصر را مورد تهدید قرار داد. از
این رو، قطز فرماندهان را گرد آورده، به آنان گفت:
ـ دشمن، نزدیک دروازه های ماست. او کشور
ما را تهدید می کند و در نظر دارد مقدسات شما را
مورد اهانت قرار داده، حرمت شما را بشکند.
من شما را برای مشورت به اینجا فرا خوانده ام.
رکن الدین بیبرس از بین فرماندهان بلند شد و
گفت:
ـ هولاکو مردی است که با یافتن کمترین
فرصتی دست به حمله زده، سرزمینهای زیادی را
ویران ساخته و شهرهای فتح شده را از ظلم و ستم
آکنده کرده است. آیا با چنین خطر تهدیدکننده ای
جز با شمشیر می توان مقابله کرد؟
در این هنگام، تمام امیران ارتش یکصدا فریاد
زدند:
جنگ! جنگ!
رکن الدین بیبرس گفت:
ـ هان ای فرماندهان! این کافی نیست که فقط
دست به دفاع از دره نیل بزنیم، بلکه باید به مغولان
یورش بریم و پیش از آنکه آنان به سوی ما بیایند
آنها را سر جای خود بنشانیم. برادرانِ مسلمانِ ما در
سرزمینهای فلسطین و شام منتظر حرکت ما هستند
تا به ما پیوسته و به سرنوشت مغولان وحشی و
متجا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 