پاورپوینت کامل نثر پارسی و ستم به جایگاه انسانی، اجتماعی زنان ۹۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نثر پارسی و ستم به جایگاه انسانی، اجتماعی زنان ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نثر پارسی و ستم به جایگاه انسانی، اجتماعی زنان ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نثر پارسی و ستم به جایگاه انسانی، اجتماعی زنان ۹۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۲

قسمت نهم

در برخی از بخشهای گذشته، چهره زن را
در برخی داستانهای رمزی ادب پارسی مورد
نقد و بررسی قرار دادیم و دیدیم که چگونه
برای بیان یک حالت و صفت و عنصر پلید و
نامطلوب، از نام «زن» با تعابیر مختلفش
استفاده می شود و زن نماد نفس، شهوت و مکر
قرار می گیرد، در این بخش چهره زن را در
برخی از متون ادبی نثر پارسی جستجو
می کنیم، ولی لازم است در آغاز از مقام
ارزشمند زنان مسلمان به خاطر بازگویی برخی
مطالب و داوریها در باره زنان که متأسفانه
اندک نیز نیست پوزش بخواهیم. انعکاس این
گفته ها و نوشته هر چند در کام همه ما تلخ است
ولی می تواند حداقل گوشه ای از ستم اجتماعی
و فرهنگی که بر زنان رفته است را نشان دهد.
ستمی نه از ناحیه دشمنان بلکه از سوی
داعیه داران هدایت خلق و متأسفانه، به نام

دین و ارزشهای دینی!

* * *

«زن» در سیاست نامه

خواجه نظام الملک طوسی در کتاب
سیاست نامه یا سیرالملوک می نویسد:

نباید که زیردستان پادشاه، زبردست گردند
که از آن خللهای بزرگ تولد کند و پادشاه بی فرّ
و شکوه شود، خاصه زنان که اهل سترند و
کامل عقل نباشند و غرض از ایشان گوهر نسل
است که بر جای بماند …

اول مردی که فرمان زن کرد و او را زیان
داشت و در رنج و محنت افتاد آدم بود،
علیه السلام که فرمان حوا کرد و گندم بخورد تا
از بهشت بیافتاد و دویست سال می گریست تا
خدای تعالی بر وی ببخشود و توبه او پذیرفت
… و همیشه پادشاهان و مردان قوی رأی
طریقی سپرده اند و چنان زندگانی کرده که زنان
و جفتان ایشان را از دل ایشان خبر نبوده است
و از بند هوا و فرمان ایشان آزاد زیسته اند و
مسخر ایشان نشدند چنان که اسکندر کرد…(۱)

اسکندر را گفتند: «شاید که سوی
شبستان دارا گذر کنی و آن ماه رویان
پری پیکران را ببینی، خاصه دختر دارا را که در
حسن و نیکویی نظیر ندارد.» و مقصود از این
سخن، گویندگان را آن بود تا اسکندر دختر دارا
را ببیند و چون به دیدار نیکوست، بی شک، او
را به زنی کند. اسکندر جواب داد که: «ما مردانِ
ایشان را بشکستیم، نباید که زنانِ ایشان ما را
بشکنند». اجابت نکرد و در شبستان دارا نرفت.

و دیگر حدیث خسرو و شیرین و فرهاد
سمری معروف است که چون خسرو، شیرین را
چنان دوست گرفت و عنان هوا به دست
شیرین داد، همه آن کردی که او گفتی، لاجرم
شیرین دلیر گشت و با چون او پادشاهی میل به
فرهاد کرد.(۲)

بوذر جمهر را پرسیدند: «سبب چه بود که
پادشاهی آل ساسان ویران گشت و تو تدبیرگر
آن پادشاه بودی و امروز ترا به رأی و تدبیر و
خرد و دانش در همه جهان همتا نیست؟» گفت:
«سبب دو چیز بود یکی آنکه آل ساسان بر
کارهای بزرگ، کارداران خُرد و نادان گماشتند و
دیگر آنکه دانش را و اهل دانش را دشمن
داشتندی. باید که مردان بزرگ و خردمند
خریداری کنند و به کار دارند و سر کار من با
زنان و کودکان افتاد و این هر دو را خرد و دانش
نباشد. و هر گاه که کار پادشاهی با زنان و
کودکان افتد، بدان که پادشاهی از آن خانه
بخواهد رفت».(۳)

چنان که دیدیم خواجه نظام الملک زنان را
اهل پوشش و ناقص عقل می داند که هدف از
آفرینش او تنها بقای گوهر نسل آدمی است نه
چیزی دیگر. بنابر این جز این کاری ندارند که
به آنان واگذار شود، و در ادامه زیانهای اطاعت
از زن! و فرجام آن را متذکر می شود و همان
حکایت تحریف شده و دروغ را تکرار می کند که
آدم به سبب فرمان بردن از همسرش از بهشت
دور افتاد و به پادشاهان نصیحت می کند راز دل
خود! بر زنان نگویند و …

طبیعی است که وقتی حکومت و پادشاهی
از منظر تنازع بقا و درگیری و قتل و غارت
نگریسته شود و منطق زور و قدرت در آن
محور باشد کمتر جایی برای زنان متصور است.

در این منطق همه کامیابیها و پیروزیها به
پرهیز و اجتناب از رأی زنان مستند می شود و
هر شکست و ویرانی ای به آنان منسوب
می گردد.

استناد نویسنده به ماجرای خسرو و شیرین
برای اثبات بی وفایی زن به هیچ روی صحیح
نیست. تاریخ فراوان سراغ دارد زنانی را که در
عین قدرت و حکومت گامی از مسیر حیا و وفا
و پاکی بیرون ننهاده اند و معقول نیست که یک
مورد جزیی به همه افراد تعمیم داده شود.
بسیار شگفت است که ادیبان ما هنگامی که
مثلاً به ماجرای یوسف و زلیخا می پردازند
چنان وانمود می کنند که همه مردان همانند
یوسف اند و تمام زنان چونان زلیخا!! و حال
آنکه نه چنین است.

چهره زن در «لطایف الطوایف»

در کتاب لطایف الطوایف حکایات طنز و
هزل نسبت به زن فراوان است.

«مردی پیش ابوالعیناء رفت و گفت: زنی
دارم به غایت سلیطه و بدخوی و زشت روی و
کهنسال و بیمار و ده سال است که بر جای
مانده. گفت: مشتاق مرگ او باشی و خواهی که
خبر مرگ او را به تو رسانند؟ گفت: لا واللّه
نمی خواهم. ابوالعیناء گفت: ویحک! چرا
نمی خواهی؟ گفت: می ترسم از فرح مفرط
بمیرم».(۴)

زنی بدروی و بدخوی بیمار شد. شوهر را
گفت: اگر من بمیرم تو بی من چون خواهی
زیست؟ گفت: اگر نمیری چون خواهم زیست؟!

در بخشی دیگر از این کتاب نقل شده
است که یکی از افاضل عرب زن فصیحه
بلیغه ای داشت؛ روزی بر سبیل طیبت در
خدمت زنان این بیت گفت:

انَّ النساءَ شیاطینٌ خُلِقْنَ لَنَا

نَعوذُ باللّه ِ مِنَ شَرِّ الشَّیاطینِ

یعنی به درستی که زنان دیوانند که آفریده
شده اند برای ما، پناه می برم به خدا از شرّ
دیوان، چون زنش این بشنید در برابر آن گفت:

اِنَّ النّساءَ رَیاحینٌ خُلِقْنَ لَکُمْ

و کُلَّکُمْ تَشْتَهی شَمَّ الرِیاحینِ

یعنی به درستی که زنان گیاهان خوشبویند
که آفریده شده اند از برای شما و همه شما
آرزومند آنید که ببویید آن گیاهان خوشبوی
را.(۵)

تفاخر مردان بر زنان

در کتاب لطایف الطوایف حکایت ظریفی در
این باره آمده است:

جمعی از ظرفای بصره بر درِ رابعه عدویه
رفتند و گفتند: ای رابعه! مردان را سه فضیلت
است که زنان را نیست. اول آنکه مردان
کامل العقلند و زنان ناقص العقلند و دلیل بر
نقصان عقل ایشان آنکه گواهی دو زن برابر
گواهی یک مرد است. دوم آنکه زنان
ناقص الدینند و دلیل بر نقصان دین ایشان آنکه
در هر ماه به جهت حیض، چند روز از نماز و
روزه باز می مانند. سوم آنکه هرگز زنی به درجه
پیغمبری نرسیده.

رابعه گفت: راست می گویید اما زنان را نیز
فضیلت است که مردان را نیز نیست. اول آنکه
در میان زنان، مخنّث نیست و این صفت
خاصه مردان است. دوم آنکه همه انبیاء و
صدیقان و شهیدان و صالحان، در شکم زنان
پرورش یافته اند و در کنار ایشان بزرگ شده اند.
سوم آنکه هیچ زنی دعوی خدایی نکرده و این
جرأت و بی ادبی از مردان سرزده [است].(۶)

زن در نصیحه الملوک غزالی

امام محمد غزالی کتاب «نصیحه الملوک»
را چنان که از نامش برمی آید برای پند و اندرز
به پادشاهان نوشته است. غزالی پادشاه و
سلطان را سایه هیبت خدا بر روی زمین
می داند و می گوید: سلطان، بزرگ و برگماشته
خدای است بر خلق خویش، پس بباید دانستن
که کسی را که او پادشاهی و فرّایزدی داد،
دوست باید داشتن و با ملوک منازعت نباید
کردن و دشمن نباید داشتن که خدای تعالی
گفته است: «اطیعواللّه و اطیعوا الرسول و اولی
الامر منکم» تفسیر این چنان است که مطیع
باشید خدای را و پیغامبران را و امیران [![
خویش را.

جای بسی تأسف است که غزالی با آن
تعمق و گستردگی علمی که داشت چنین
می اندیشید و حبّ سلاطین را ـ از هر سنخ که
باشند ـ چنین واجب می شمرد(۷). و حال پس از
دانستن نظر غزالی در باره ملوک (سلاطین) و
تفسیر عجیبی که از آیه مذکور ارائه داده، به
سراغ نصایحی که او پادشاهان را بدان اندرز
می دهد می رویم.

«حکمت ـ معلمی دختری را دبیری
می آموخت. حکیمی پیش او در آمد گفت: ای
معلم بدی را بدی می آموزی.

حکمت ـ وقتی دو زن با یکدگر مشورت
می کردند حکیمی آنجا بگذشت [گفت [بنگرید
که مار، زهر، باوام [به وام] از مار می ستاند.

حکمت ـ زنی بخرد را پرسیدند که هنر
زنان چیست؟ گفت: آهوی [عیب] مردان
چیست؟ گفتند: بخیلی و بد دلی. گفت: این هر
دو هنر زنان است.»

در ادامه این مطالب، امام غزالی حکایت
شگفتی را می آورد که از مثل او بعید است.
چنان که از ظاهر آن بر می آید او نیز مرتکب
همان اشتباهی شده است که برخی دیگر تحت
تأثیر معتقدات یهودیان گرفتار آن شده اند و آن
متهم کردن حوّا به وسوسه آدم(ع) است.

«[اما آن خصلتها که حق تعالی زنان را
بدان عقوبت کرده است:] چون حوّا در بهشت
نافرمانی کرد و از آن درخت گندم خورد، حق
تعالی زنان را هشت ده چیز عقوبت فرمود
کردن. [منظور هیجده است]

تفسیر: اول: حیض.

دوم: زادن.

سوم: جدا شدن از مادر و پدر و مرد بیگانه
را به شوهر کردن.

چهارم: به نفاس آلوده شدن.

پنجم: آنکه مالک تن خویشتن نباشند.

ششم: کمی میراث.

هفتم: طلاق که به دست ایشان نگردد.

هشتم: آنکه مرد را چهار زن حلال کرد و
زن را یک شوی.

نهم: آنکه در خانه معتکف باید بودن.

دهم: آنکه در خانه سر پوشیده دارد.

یازدهم: آنکه گواهی دو تن برابر یک مرد
نهاده اند.

دوازدهم: آنکه از خانه بیرون نیارد آمدن
مگر با کسی محرم.

سیزدهم: آنکه مردان [را] نماز عید و نماز
آدینه و نماز جنازه [بود و از پس جنازه روند] و
غَزا کنند و زنان را اینها نباشد.

چهاردهم: امیری را نشایند و نه نیز قضا را
و نه حکم را.

پانزدهم: آنکه فضل هزار بهره است یک
بهره از آن زنان راست و دیگر، مردان راست.

شانزدهم: آنکه در قیامت چندان که جمله
امت را عذاب بود یک نیمه از آن زنان [فاجر[
را بود.

هفت دهم: چون شویش بمیرد چهار ماه و
ده روزش عدّت بباید داشتن.

هشت دهم: آنکه چون شویش طلاق دهد
سه ماه یا سه حیض عِدّت بباید داشتن.

این عقوبتهای زنان است که یاد
کردیم.»(۸)

سخن غزالی در این مقام آن قدر دور از
منطق و حکمت است که نیازی به نقد آن
نیست. فقط این نکته را باید متذکر شد که اگر
مجازات زنان به سبب خطای حوّا اینهاست، در
مقابل باید مردان نیز به علت خطای آدم(ع)
مجازات می شدند و گرنه عدالت رعایت نشده
است. بیچاره جامعه ای که اندیش ورزانش این
بافته های اسراییلی را به عنوان رهنمودهای
دینی در دستور کار خویش می بینند. غزالی در
بیان سیرت و خوی زنان آنان را با انواع
حیوانات مقایسه و تشبیه می کند و این کار از
شأن کسی مثل غزالی سخت به دور است. و ما
نیز مجددا پوزش می خواهیم ولی غزالی بویژه
با کتاب معروف خویش به نام احیاء العلوم در
درجه ای از شهرت و آوازه علمی قرار گرفته
است که بتوان سخنان او را نمودی از اندیشه
حاکم بر برخی محافل علمی و پژوهشی اهل
سنّت در دوره های گذشته شمرد و آن را به نقد
کشید. در ادامه می خوانیم:

«بدان که جملگی [خوی] زنان بر ده گونه
است و خوی هر یک به صفت چیزی از
حیوانات ماننده است. یکی چون خوک، دوم
چون کپّی (بوزینه)، سه دیگر چون سگ،
چهارم چون مار، پنجم چون استر، ششم چون
کژدم، هفتم چون موش، هشتم چون کبوتر،
نهم چون روباه، دهم چون گوسفند.

تفسیر: زنی [که] به خوی خوک بود
خوردن و شکستن داند و شکم آکندن و باک
ندارد هر جا که رود و غم دین و نماز و روزه
نخورد و تفکر مرگ و قیامت و ثواب و عقاب و
وعد و وعید و امر و نهی نکند و غافل بود از
خشنودی و خشم خدای و نگاه داشتن فرزندان
و ادب کردن ایشان [و] علم قرآن و ادب
آموختن و همیشه پلید جامه بود و بوی ناخوش
آید از او. و زنی که خوی و خصلت کپّی دارد
همت او جامه های گوناگون پوشیدن بود سبز و
سرخ و زرد [و پیرایه ها] و گوهر و مروارید و زر
و سیم، و فخر کردن بر همشیرگان خویش، و
خویشتن را جای ساختن پیش شوهر، و باشد
که سرّ وی نه چنان بود که می نماید.

آنکه به خوی سگ ماند آن است که هر
وقتی شوی با وی سخن گوید بر وی اندر جهد
و بانگ برو زند و جنگ کند مانند سگ، و چون
کیسه شوی پر سیم و زر بیند و خانه پر نعمت
[چون] میوه و گندم و گوشت و آنچه بدین
ماند، شوی را کرامت کند و گوید: جانم فدای تو
باید و حق تعالی مکروه تو مرا منمایاد و مرگ
من پیش تو باد و چون حال بر خلاف این بود
همچون سگ به رویِ شوهر اندر جهد و دشنام
دهد و حسب و نسب او را بنکوهد و بیرونش
کند و گوید که تو درویشی، و آن روز البته
خاموش نشود.

و آن زنی که خوی استر دارد [تند و[
حرون بود همچون استر که بر پول [منظور پل
است [بایستد [و نرود] و هر چندش می زنی
نرود و [این زن همچنان] ستیزه کار بود و
خودرأی و معجب بود.

و آن زن که خوی کژدم دارد به خانه
همسایگان گردد و غمّازی کند و سخن ایشان
نشنود تا یک دگران را به جنگ افکند و بیاغالد
تا عداوت و بغض اندر میان ایشان افتد و فتنه
انگیزد همچون کژدم که هر کجا که می رسد
نیش می زند و نترسد که از آن جمله باشد که
پیغامبر گفت: «لا یدخل الجنه فتانٌ» یعنی
سخن چین در بهشت نرود.

و زنی که خوی موش دارد، دزد بود و از
کیسه شوی بدزدد و به خانه همسایگان برد و
گندم و جو و آرد [و مانند آن] بدزدد و زنان
ریسمان ریش را دهد.

و زنی که خوی کبوتر دارد همه روز
می گردد و هیچ نیارامد و شوهر را همی گوید که
کجا می روی و از کجا می آیی و با زنی دیگر سر
داری و با من یکدل و مهربان نیستی و آن نه
از مهربانی گوید.

و زنی که خوی روباه دارد شوی را از خانه
بیرون کند و هر چه باید بخورد و بخسبد و
خویشتن را بیمار سازد و چون شوهر از در
درآید به جنگ آغازد که چرا مرا در خانه تنها و
بیمار بگذاشتی.

و زنی که خوی گوسفند دارد مبارک بود
همچون گوسفند که اندر همه چیزهای وی
منفعت یابی. زن نیک همچنین با منفعت بود و
بر شوهر خویش و بر اهل و همسایگان
خویشتن رحیم بود و بر خان و مان و فرزندان
خویش مشفق و مهربان بود و طاعت دارد
خدای را جَلّ جلاله.

و بدان که پارسایی و مستوری نعمتی است
مرد را از نعمتهای خداوند تعالی.

و هیهات، هیهات که بر زن پارسا کم کس
قادر شود.»(۹)

چنین سخنانی چنان که در برخی از
بخشهای پیشین گذشت، بازتاب فرهنگ عامه
یا فرهنگ واقعی جامعه است که چنین بینشها
و برداشتها را برمی تابید.

به دیگر بیان، هنگامی که غزالی زنان را به
لحاظ خلق و خوی به ده گروه تقسیم می کند و
بر هر گروه نام حیوانی را می نهد کاری مخالف
توقع و تفکر جامعه اش نکرده است بلکه موافق
ذهن و زبان جامعه سخن گفته است. دلیل این
مدعا آن است که غزالی هنگامی که در صدد
تغییر یک واقعیت نهفته یا آشکار اجتماعی
است با چندین و چند مقدمه و زمینه چینی به
صورتی ماهرانه مطلب خود را بیان می کند. به
عنوان نمونه وقتی پادشاهان را مورد خطاب
اندرز خود قرار می دهد به صراحت و بی مقدمه
وارد نمی شود و حتی جرأت نمی کند پادشاهان
را ـ که عمدتا ستمگر و شهوت پرست و
تفاخرپیشه بودند ـ نیز همانند زنان! و حتی نه
به این تندی ـ مورد تقسیمات جغرافیایی قرار
دهد، بلکه ابتدا سلطان را ظل اللّه (سایه خدا)
می خواند و بر عرش می نشاند و آنگاه به سایه
خدا پند و اندرز می دهد. نصیحت به آنان آدابی

دارد و مقدماتی. چرا که این امر قدری مخالف
توقع و دور از انتظار بوده است.

اما در مورد زن چنین نیست. جامعه به
راحتی می پذیرد که بهترین زنان با حیوانی
لایعقل مقایسه شود! اما بدترین مردان آن قدر
تنزل داده نمی شوند که با حیوانی قیاس گردند.
ت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.