پاورپوینت کامل «بی بی در پاییز» ۴۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل «بی بی در پاییز» ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «بی بی در پاییز» ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل «بی بی در پاییز» ۴۵ اسلاید در PowerPoint :
>
۵۸
ویژه نامه آبانماه بین ما و امین و بی بی یک شماره فاصله انداخت.
پاییز هم دارد فصلش می گذرد، اما چه کنیم که این «امین» دست از
سرمان برنمی دارد. بی بی هم این قدر مهربان است که آدم هیچ وقت او را
فراموش نمی کند. ببینیم این مهربانی این بار کجا گل کرده است.
چنانچه از آدمها پرسیده شود
چه فصلی را بیشتر دوست دارید
هر کس به فراخور حالش جوابی
می دهد.
بعضی مثل بوتیک دارها و
برف پاکنها می گویند زمستان. چرا
که در زمستان برف می بارد و سور
و سات پاروکشی به راه است. برف
پاروکنها، کیف دلشان می روند
پشت بام خانه های مردم و حسابی
همه جا را پارومالی می کنند و
دست آخر، پول پارو می کنند. یا
بوتیک دارها لباسهای زمستانی را با
تبختر و فیس جلوی مغازه شان
آویزان می کنند تا آدمهای پولدار
لباسهای گرم و نرم و
گران قیمتشان را بخرند و گرمتر
بشوند و آدمهای فقیر، فقرا که از
سوز سرما دندانهایشان به هم
می خورد و قروچ قروچ صدا
می دهند؛ به فکر قرض و قوله ای
بیفتند و با هزار بدبختی و فلاکت
پولی فراهم کنند و سر سیاه
زمستان را به آخر برسانند. از طرف
دیگر، همین بوتیک دارها دلشان
قرص و محکم است و حساب و
کتاب دستشان است که آخر
زمستان عید می رسد و دوباره مردم
هوایی لباس نو می شوند و به
سراغشان خواهند آمد و همه
لباسهای از سال پیش روی دست
مانده شان را روی هوا می برند و
دو دستی پولهای بی زبان خود را
تقدیمشان خواهند کرد. بنابراین
چرتکه که می اندازند می بینند
زمستان، قشنگ بشان می چسبد و
از زمستان بهتر سراغ ندارند.
بعضی هم مثل بسازبفروشها،
بنگاه معاملات ملکیها،
طلافروشها، آرایشگرها و
بخصوص آرایش عروسها و عده ای
دیگر بهار را بر بقیه فصول ترجیح
می دهند.
بسازبفروشها و بنگاه معاملات
ملکیها که تمام زمستان را زکام
بوده اند و از سرما به گوشه ای
خزیده اند، توی دلشان عروسی
است که برفها آب می شوند و بازار
بنایی و ساختمان سازی از همه
طرف رونق می گیرد و آنها هم
طبقه روی طبقه بالا می برند و یا
معامله جوش می دهند و از دو
طرف قضیه سهم دلالی می گیرند
و مثل عقاب تیزمنقار دقیقه شماری
می کنند تا خانه صاحبخانه ای خالی
شود و با زبان چرب و نرم برای
خانه مستأجری پیدا کنند و برای
مستأجر فلک زده قبلی خانه ای
مناسب حال و روزش پیدا کنند و
خود از همه طرف یک سوم حق
دلالی را بگیرند و دعا به جان بهار
بکنند که مفتِ مفت مثل ریگ پول
به جیبشان سرازیر می کند. حالا اگر
از جمله آدمهای صدی پنج و شش
و هفت و بالاتر باشند؛ جدای از
اینکه حسابشان با کرام الکاتبین
است می توان آنها را بهارزده به
حساب آورد!
اما راسته طلافروشان و اعوان
و انصار مرتبط با آنان، بهار را
می پسندند چرا که فصل بزن بکوب
و ای یار مبارک بادا و
عروسیهاست.
البته، خودمانیم، آنها محتملاً
بیشتر از بهار، از دامادهای
نگون بخت و بخت برگشته
خوششان می آید که باسود هفت
درصدی به علاوه کارمزدی، رنگ
و جلای بیشتری به در و دکانشان
و چراغهای الوان پشت
ویترینهایشان می دهند و بر همین
منوال است حال و روز
آرایشگرهای بهاری و عروس و
دامادپذیر با وقت و بی وقت قبلی!
اما، از قضای روزگار، طیف
آدمها و صنوفی که از تابستان
بیشتر خوششان می آید بسی
گسترده و فراخ است. از بچه
مدرسه ایهای تنبل و درس نخوان و
بازیگوش گرفته تا بارفروشها و
تعمیراتچیهای لوازم الکتریکی و
بستنی فروشها و رستورانهای بین
راهی و الی آخر.
حالا اگر از تعمیراتچیها که به
دلیل قطع و وصل مکرر برق که
لوازم برق مردم را ناجوانمردانه
می سوزاند و آنها قند توی دلشان
آب می شود که آدمهای یخچال
تلویزیون فریزر سوخته، محتاج و
عبید ذلیلشان هستند که بگذریم به
بارفروشها و شعبات ریز و
درشتشان یعنی میوه فروشها که
فرصت سر خاراندن ندارند
می رسیم.
آنها، بار بار هندوانه و خربزه و
طالبی و شلیل و هلو و انگور و خیار
را جلوی چشم مردم میوه ندیده به
نمایش می گذارند و خوب دل مردم
را آب می کنند. البته، اول، با صبر و
حوصله، درشت و آبدارهایشان را
جدا می کنند و برای مشتریهای
پولدار و مخصوص کنار می گذارند و
یا با کبکبه و دبدبه به در
خانه هایشان می فرستند و بقیه را
درهم به آدمهای میوه به دل
می فروشند و آخر شب بسکه پول
می شمرند خسته می شوند و خوشی
می زند زیر دلشان و میوه های
درهم و له و لوردشان را که از
آدمهای میوه درهم خور دریغ کرده
بودند در جوی آب رها می کنند و
سیر میوه به خورد جوی شهرها
می دهند!
بچه تنبلها هم که ۹ ماه تمام
صد تا دلیل و بهانه تراشیده اند تا
درس نخوانند حالا که تابستان
است و مدرسه ها تعطیل، خود را از
هر دلیلی مبرا می بینند و با خیال
راحت می افتند پی یل للی تل للی و
سر کوچه ها جمع می شوند و تا
می توانند برای هم چاخان می بافند
و حرفهای نامربوط ردیف می کنند
و یا به هم می پرند و حسابی
همدیگر را خونین و مالین می کنند.
آخرهای تابستان هم تازه یادشان
می آید که مشتی تجدیدی دارند و
دو دستی می کوبند توی سرشان که
ای داد و بیداد باز رفوزه شدیم!
از همه اینها گذشته،
خدایی اش، تابستان فصل سیر و
سیاحت و گردش و از این شهر به
آن شهر رفتن برای خلق الناس
است.
هر کس دستش به دهانش
می رسد ماشینش را سوار می شود و
با فک و فامیلش می زند بیرون و
چند روزی هوا تازه می کند. اما
ماشین ندارها با صف و التماس و
التجاء و قربان صدقه، بلیط
اتوبوسی تهیه می کنند و در حالی
که از خوشحالی با دمشان گردو
می شکنند که پیش زن و
بچه هایشان سرافکنده نشده اند و
فاتحانه بلیط بدست برگشته اند پا
توی اتوبوس می گذارند. حالا توی
آن هوای دم کرده اتوبوس هی
شرشر عرق می ریزند و اتوبوس
حرکت نمی کند و آنها دم
برنمی آورند بماند چرا که شاید
دلشان به حال رستورانهای بین
راهی می سوزد و می دانند آنها
همین یک تابستان را دارند تا
غذاهای عالی و خوشمزه و
بهداشتی و «نه مانده» خود را به
مسافران سر راهی بفروشند و پول
و پله ای به هم بزنند. به همین
خاطر به راهنمایی راننده ای که
اصلاً و ابدا دست دوستی و آشنایی
با صاحب رستوران سر راهی نداده
است پیاده می شوند و هر جوری
است با فلاکت لقمه ای می لمبانند.
با این تفاصیل چرا و به چه دلیلی
صاحب رستوران باید فصلی دیگر
به جز تابستان را بپسندد؟
حالا که کار به اینجا کشید
راست و پوست کنده بگویم بعضی
از این آدمهای خدا آفریده یا اصلاً
از هیچ فصلی خوششان نمی آید و
یا برایشان چهار فصل خدا تفاوتی
ندارند و برایشان علی السویه اند!
اینها از جمله بخت برگشتگان،
فلک زده ها، درمانده ها و وامانده ها
هستند. چنانچه از این گونه افراد
پرسیده شود شما کدام فصل را
بیشتر دوست دارید راست راست
نگاهمان می کنند (از آن نگاههای
عاقل اندر سفیه) و زیر لبی با غرغر
می گویند: برو بابا تو هم دلت
خوشه!
و اما چه کسانی پاییز را بیشتر
دوست دارند و عاشق پاییزاند.
خوب، واضح است کسانی مثل من
یعنی امینِ بی بی.
من تا یاد داشته ام پاییز را
می خواسته ام. پاییز برایم بالاتر از
یک فصل، مفهومی عمیق و فسانه
از حد اعلای زیبایی آفرینش بوده
است.
من در پاییز مهر و عشق، غم
و شادی، کرامت و شک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 