پاورپوینت کامل ناگفته هایی ازسرزمین سیب و آتش ۶۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ناگفته هایی ازسرزمین سیب و آتش ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ناگفته هایی ازسرزمین سیب و آتش ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ناگفته هایی ازسرزمین سیب و آتش ۶۵ اسلاید در PowerPoint :
>
۲۷
«قسمت پنجم»
ناگفته هایی از سرزمین سیب و آتش عنوان سفرنامه ای تحلیلی از
لبنان است که خانم دکتر وسمقی پس از دو مرحله سفر در سالهای ۱۳۷۰
و ۱۳۷۵ به هدف بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی لبنان به نگارش آن
اقدام کرده است. این سفرنامه آگاهیهای خبری و تحلیلی خوبی را از
اوضاع لبنان به دست می دهد. وضعیت اردوگاههای فلسطینی یکی از
بخشهای این تحلیل است که در چند قسمت قبل به برخی از آنها
پرداخته شد. آنچه اینک می خوانید روایتی از زخمهای اردوگاه
رشیدیه است.
روایتی از زخمهای رشیدیه
پیش از آنکه پای سخنان
راوی زخمهای رشیدیه بنشینیم،
بیان مقدمه ای ضروری است.
نزدیک به پنج دهه است که مردم
مظلوم فلسطین به انحاء مختلف از
کشور خود رانده می شوند. در میان
کشورهای هم مرز فلسطین، لبنان
بهترین مأمن و پناهگاه مردم آواره
فلسطین بوده است. بویژه جنوب
لبنان که با فرهنگ پر مهر تشیع
صفایی دیگر یافته است. به همین
جهت اکثر رانده شدگان فلسطینی
به لبنان مهاجرت کرده اند. اما در
طول این سالهای دراز غریبی، به
زندگی آرام و بی دغدغه
نپرداخته اند، بلکه ماجراهای
شگفتی را پشت سر گذاشته اند. در
طول این چند دهه گروههای
مختلف فلسطینی با افکار و
گرایشات گوناگون سیاسی و هر
یک با شاخه نظامی تشکیل شده
است. وجود فلسطینیان مسلّح در
کشور همسایه فلسطین اشغالی،
همواره خطری جدی برای دولت
غاصب اسرائیل بوده است. لذا
پراکندن فلسطینیان از لبنان و
خاموش کردن آتش جنگ و جهاد
در مرز لبنان و نیز خاموش کردن
نوای بازگشت به فلسطین، همیشه
از اهداف رژیم غاصب اسرائیل
بوده است. از سوی دیگر مهره ای
همچون «عرفات» می کوشید تا از
قدرت فلسطینیان در لبنان در
جهت اهداف جاه طلبانه خود
بهره برداری کند و قدرتی در لبنان
به چنگ آورد و به این ترتیب
انحرافی بزرگ و جبران ناپذیر در
میان نیروهای فلسطینی به وجود
آورد. به این ترتیب نه تنها اسرائیل
خواستار سرکوب نیروهای
فلسطینی در لبنان بود، بلکه عوامل
سیاسی همدست اسرائیل در داخل
لبنان نیز اکنون بهانه ای موجه
برای سرکوب فلسطینیان و اخراج و
خلع سلاح آنان یافته بودند. در
سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲م) اسرائیل با
هجوم به لبنان به قتل عام وحشیانه
فلسطینیان در اردوگاهها پرداخت.
عوامل آنان نیز همچون
فالانژیستها، نیروهای اسرائیلی را
راهنمایی و یاری کردند. زنان حامله
را شکم دریدند، کودکان را سر
بریدند، پیران و جوانان را قتل عام
کردند، سوزاندند و پشته هایی از
کشته بر ویرانه ها بر جای گذاشتند
و رفتند. در این میان نه تنها
فلسطینیان، که مردم مسلمان
لبنان، بویژه جنوب که محل گذر
نیروهای اسرائیلی بود، خسارات
فراوانی را متحمل شدند. نیروهای
اسرائیلی تا بیروت پیش رفتند و
اردوگاههای فلسطینی «صبرا» و
«شتیلا» و «برج البراجنه» را با
خاک یکسان کردند. «ابومحمود»
یکی از مجاهدان لبنانی که علیه
نیروهای فلسطینی مقاومت کرده
است گوشه ای از خاطرات خود را از
هجوم اسرائیل در سال ۱۳۶۱
(۱۹۸۲م) چنین نقل می کند:
«در سال ۸۲ که نیروهای
اسرائیلی به بیروت آمدند، وارد هر
منطقه ای می شدند، پشت سر آنان
فالانژیستها می آمدند و مستقر
می شدند. من و سه برادر و هشت
تن دیگر، جمعا دوازده نفر بودیم که
در منطقه «حی السلّم» در حومه
جنوبی بیروت در ساختمان «مدینه
الزهرا» که قبلاً متعلق به «امل»
بود، از این منطقه دفاع می کردیم.
سه شبانه روز ما ۱۲ نفر
سرسختانه مقاومت کردیم و
نیروهای صهیونیست نتوانستند
منطقه را بگیرند. ما سلاح کم
داشتیم. از «ابوعابد»، فرمانده یکی
از گروههای فلسطینی وابسته به
عرفات کمک خواستیم و او با آنکه
سلاح زیادی در اختیار داشت به ما
جواب داد: نداریم. مکرر از او کمک
خواستیم و او امتناع کرد. روز شنبه
سیاه، این منطقه و حومه جنوبی
بیروت ۱۸ ساعت بمباران شد، ولی
ما تسلیم نشدیم. تا آنکه نیروهای
حزب سوسیال پیشرو (تقدمی
الاشتراکی) در منطقه استراتژیک
جبل از «شویفات» راه را برای
نیروهای اسرائیلی باز کردند و
بی آنکه در منطقه دروزی نشین
جبل، گلوله ای شلیک شود،
نیروهای صهیونیست به سوی
منطقه ما پیشروی کردند. از سوی
دیگر، باخبر شدیم که «ابوعابد» به
ما خیانت کرده و محل استقرار ما و
کمبود سلاح ما را به صهیونیستها
در «شویفات» اطلاع داده است.
لذا نیروهای اسرائیلی حدود ساعت
۵/۴ صبح پیاده وارد منطقه شدند و
ما را غافلگیر کردند. ما مجبور به
عقب نشینی شدیم. صهیونیستها به
حسینیه رفتند، قرآنها را پاره پاره
کردند و سوزاندند.»
پس از خروج نیروهای
اسرائیلی، دولت لبنان اعلام کرد که
همه گروهها و احزاب باید خلع
سلاح شوند و فقط سه حزب اجازه
دارد مسلح باقی بماند: شاخه
نظامی حزب کتائب یعنی
فالانژیستها، حزب سوسیال پیشرو
(تقدمی الاشتراکی) به رهبری ولید
جنبلاط و حزب «امل».
هدف نهایی، خلع سلاح و
پراکندن نیروهای فلسطینی بود.
بویژه نیروهایی که می توانستند
برای اسرائیل خطرناک باشند. لذا
از سال ۱۳۶۲ (۱۹۸۳م) محاصره
اردوگاههای فلسطین و قتل عام و
کشتار مردم بی پناه آغاز شد. مردم
غریب فلسطین در طول سالهای
آوارگی خود از هر سو بازی خورده
و قربانی شده اند. گاه به دست
فالانژیستهای مسیحی، گاه به
دست صهیونیستهای یهودی و گاه
به دست نیروهای مسلمان «امل»،
و گاه نیروهای خودی!
در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸م)
اردوگاه رشیدیه توسط نیروهای
«امل» محاصره شد و اخبار فجیع
و وحشتناکی از کشتار فلسطینیها به
گوش می رسید.
«سید عیسی طباطبایی» از
سوی ایران به عنوان نماینده
تام الاختیار انتخاب شد تا به این
فاجعه و فتنه پایان دهد. در ۲۸
دی ماه ۱۳۷۰ هـ.ش در سفارت
ایران در دمشق با او دیدار کردم و
حدود دو ساعت پای سخنان
دردآلود او نشستم، روایت زخمهای
رشیدیه:
«اردوگاه رشیدیه از سوی
نیروهای امل مدت زیادی بود که
محاصره شده بود. اخبار فجیعی به
گوش می رسید که مردم در این
اردوگاه کشته می شوند، کودکان و
زنان از گرسنگی و بیماری
می میرند، مجروحین در اردوگاه
مانده اند و جان می دهند.
من به عنوان نماینده
تام الاختیار از سوی جمهوری
اسلامی ایران انتخاب شدم تا از هر
طریقی که می توانم این فتنه را
بخوابانم. علت انتخاب من، یکی
سابقه طولانی دوستی و آشنایی و
علاقه من نسبت به مردم فلسطین
و فلسطین بود، و دیگر شناخت من
نسبت به حرکت امل. من از سال
۱۳۴۶ (۶۷م) به لبنان آمدم. در
خدمت آقا موسی صدر بودم. مدتی
در خدمت ایشان تلمّذ می کردم و از
بدو تأسیس حرکت امل در کنار
ایشان بودم. قضایای فلسطین را
می شناختم. سران ایشان را از
عرفات تا احمد جبریل و دیگران
می شناختم. فلسطین برای من
آرمانی مقدس و معنوی بود. گرچه
افرادی مانند عرفات از مسأله
فلسطین بهره برداری مادی
می کردند و جیب عرفات پر بود و
بسیار بذل و بخشش می کرد. با
آنکه اسرائیلیها خانه مرا، ماشین
مرا منفجر کردند، اما من هرگز از
عرفات کمک مالی قبول نکردم.
مساعدتهای امام، سلام اللّه علیه،
توسط وکلای ایشان به من
می رسید. به هر حال، سوابق من
موجب آن شده بود که من برای
خاموش کردن فتنه رشیدیه
انتخاب شوم و همین سوابق باعث
می شد که امل مرا واسطه ای
بی طرف نشناسد. در حالی که برای
من فقط دین و انقلاب و آرمان
مقدس فلسطین مهم بود. من
می دیدم که چهل و چند سال
سابقه طولانی مهمان نوازی
شیعیان جنوب لبنان نسبت به
مردم بی پناه فلسطین با دستهایی
ضایع و پایمال می شود. یک ننگ
این بود که امل به عنوان شیعه، به
جان فلسطینیان افتاده بود و ننگ
دیگر اینکه مسلمان به دست
مسلمان کشته می شد. تحمل این
ننگ و عارها برای ایران ممکن
نبود. فلسطینیها در بسیاری از
اردوگاهها شکست خورده بودند و
خیلی از آنان به رشیدیه پناه آورده
بودند. رشیدیه به دلیل آنکه در کنار
دریا قرار دارد و به اسرائیل نیز
نزدیکتر است، موقعیت خاصی
دارد. امل مدعی بود که امنیت در
جنوب لبنان باید منحصرا در دست
آنان باشد. سلاحها باید جمع آوری
شود و علنا اعلام می کردند که
هیچ گونه عملیاتی نباید علیه
اسرائیل انجام شود؛ و توجیه آنان
این بود که اگر یک گلوله به سوی
اسرائیل شلیک شود، اسرائیل
شهرهای ما را می کوبد و شیعیان
باید ضرر آن را تحمل کنند. لذا باید
یا با مذاکره مشکل را حلّ کرد و یا
با یک استراتژی واحد و هماهنگ
از سوی همه کشورهای عرب. چرا
شما از کشورهایی مانند سوریه و
اردن و مصر و … عملیات ضد
اسرائیلی نمی کنید؟ از طرفی نیز
سلطه عرفات و فلسطینیها در لبنان
و بویژه جنوب بسیار قوی شده بود.
متأسفانه گروهها و احزاب سیاسی
و نظامی فلسطینی و بویژه
گروههای وابسته به عرفات نیز در
طول این سالها به دلیل رفتارهای
بد و ناخوشایند، موجبات بدبینی و
نارضایتی مردم لبنان را فراهم کرده
بودند. طرح و نقشه این بود که با
استفاده از این اوضاع، فلسطینیان
را نابود و یا از لبنان اخراج کنند و با
فشار بر آنان، وادارشان سازند که
مذاکره صلح و نوار غزه را به عنوان
وطن فلسطینیان بپذیرند. لذا همه
یک هدف را دنبال می کردند.
عرفات می خواست با وارد آمدن
این فشارها، کرانه غربی به عنوان
وطن فلسطینیان پذیرفته شود و
خود به حکومت برسد. امل نیز
می خواست فلسطینیان را اخراج
کند. اسرائیل و آمریکا نیز همین را
می خواستند. در این میان هزاران
نفر مردم بیچاره و مظلوم
فلسطینی، وسیله تجارت گروهها
بودند و چون مرغ، در عروسی و
عزا سرشان بریده می شد. خلع
سلاح فلسطینیان و گرفتن حق
دفاع از آنان در مقابل اسرائیل ظلم
بزرگی بود. امروز هیچ ملتی مانند
فلسطینیها مورد تهدید نیستند.
بعد از آنکه به من اختیارات
کامل برای خواباندن فتنه داده شد،
هیأتی تشکیل شد. از ایران من
بودم و از آقایان دیگر سید عباس
موسوی، شیخ حمّود، شیخ
عبدالحسین، و شیخ محرّم عارفی
بودند. ملاقاتهای زیادی انجام
دادیم، با خدّام، جلّود، سران احزاب
سیاسی لبنان و با هر کس که فکر
می کردیم می تواند به پایان
بخشیدن فتنه کمک کند. هیجده
روز ملاقات و گفتگو کردیم.
«جلّود»، هفتاد ـ هشتاد روز در
دمشق ماند تا طرحی بدهد.
«شیخ الاسلام» نیز از اینجا قضایا
را کنترل می کرد. سوریه نیز از
داخل اقدام می کرد. اما هیچ کاری
صورت نمی گرفت و مردم کشته
می
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 