پاورپوینت کامل جشنواره عشق! ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جشنواره عشق! ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جشنواره عشق! ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جشنواره عشق! ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :
>
۸۰
گزارشی از پانزدهمین جشنواره سراسری فجر ـ تهران
هنر نمایش، ابزاری است که می تواند در
جهت تلطیف روح و صفای جان بشر به کار
گرفته شود. تأتر همانند آینه ای عظیم، نیک و
بد ما انسانها را به خودمان بازمی نماید و
عرصه ای مناسب برای انتقال میراث فرهنگی
ملی مان است و کشور ما با داشتن فرهنگی به
قدمت تاریخ تمدن بشری، بستری مناسب
برای بهره گیری از این هنر است.
پانزدهمین جشنواره تأتر فجر هم بر همین
اساس با بهره گیری از متنها و شکلهای اجرایی
سنتی و آئینی در صدد عرضه تأتری ایرانی،
اسلامی بود.
استفاده از متون کهن فارسی و فرهنگ
عامیانه ایرانی، صحنه پردازی و لباسهای سنتی
ایرانی، با به کارگیری تکیه کلامهای اصیل
فارسی و استفاده از موسیقی سنتی ایران چون
تار، دف، نی … به جشنواره رنگ و بوی ایرانی
داده بود. اغلب کارها با شیوه نمایش در نمایش،
معرکه گیری، نقالی، تعزیه و پرده خوانی اجرا
می شد و حکایت مکرر عشق بود که به زبانهای
گوناگون به نمایش در می آمد، چرا که حرف اول
و آخر تمام نمایشها عشق بود و بس و بر
دغدغه های زن در هنگام بود و نبود مرد اشاره
داشت. تأکید بیس از اندازه در این مورد باعث
شده بود که در کل بیننده عشق واقعی خود را
به هنر تأتر فراموش کند و درگیر عشقهای
بی مایه متون نمایشی گردد، ولی از آنجا که تأتر
انعکاس زندگی بشر در صحنه نمایش است،
تماشاگر حق دارد که شاهد پرداختهای قوی و
منسجمی در این باره باشد.
در جشنواره پانزدهم بی سابقه ترین حضور
فعال زن را در رشته های نویسندگی، کارگردانی،
دستیاری کارگردان، بازیگری، طراحی صحنه،
گریم، طراحی لباس، منشی صحنه و … شاهد
بودیم؛ اما به خاطر ملاحظاتی، از میان هفتاد و
هفت نمایش اجرا شده، فقط نمایشهایی را که
زنان در آن نقش و یا سهم بیشتری داشتند، به
اجمال مورد نقد و بررسی قرار داده ایم.
آهو دختر شهر آفتاب ـ تهران
نویسنده و کارگردان: سعید شهریار
در شهر آفتاب، شاه ظالمی حکومت
می کند که مردم مظلوم شهر همه اسیر قهر او
هستند. سپاهیان دستور دارند تمام زنان شهر
را به اسارت در آورند. اهالی تصمیم می گیرند
زنان و دخترانشان را پنهان کنند و یا بکشند تا
اینکه مورد تعدّی قرار نگیرند. در این میان
پهلوان «شیدا» به همراه دخترش «رعنا» وارد
شهر می شوند. مردم به پهلوان می گویند اگر
سپاهیان بفهمند که «رعنا» دختر است،
رهایش نخواهند کرد. پس بهتر است وی لباس
مردان بر تن کند. «رعنا» که دختری دلیر و
باذکاوت است و در ضمن عصاکش پدر
نابینایش، می گوید: «اگر مردی به لباس است
پس شما مَردید.» و با این سخن نشان
می دهد که از همه مردان دلیرتر است. او به
جای اینکه خود را پنهان کند شمشیر به دست
می گیرد و می جنگد.
در این میان زنی سیاه پوش که لباس
مردانه پوشیده است در شهر ظاهر می شود و با
سپاهیان سر جنگ می گیرد. جارچیان خبر
می دهند که این زن باید پیدا شده و به
حرمسرای شاه برود، اما سیاهپوش به همراه
«رعنا» نقشه ای طرح کرده و سپاهیان را
قتل عام می کنند. زن سیاهپوش که «آهو» نام
دارد، با شجاعتش روحیه دفاع و غیرت را در
مردان شهر بیدار می کند. شاه کشته می شود و
بدین گونه با فروپاشی ظلم، حماسه شهر آفتاب
پایان می گیرد.
«آهو» نمادی از تدبیر و غیرت مردانگی
است که در انتها به اسطوره مقاومت شهر بدل
می شود. او زنی فرزانه و آگاه است که با وجود
ترس مردان شهر، به جای سازش با شاه، با
وی می جنگد و برای دلهای خسته مردم شهر
آفتاب نور به ارمغان می آورد.
هی جار ـ بروجن
کارگردان: احمدرضا رافعی بروجنی
داستان مربوط به ولایتی است که در آن
«مراد» نمدمال به دلایل نامعلوم مورد خشم
خان قرار می گیرد تا اینکه به خاطر تهدیدهای
وی در کارگاهش را می بندد و به زنش
می سپارد که کودکش را مرد بار بیاورد. عاقبت
مردان ارباب او را می کشند. در صحنه بعدی،
فرزند «مراد» گیوه دوز شده است و می خواهد
به گونه ای به کارگاه نمدمالی پدر دست یابد،
کارگاهی که خان اجازه گشودن در آن را به
کسی نمی دهد. به این ترتیب گیوه دوز هم
کشته می شود. مردم آبادی که افرادی جاهل و
کوته بین هستند، دم نمی آورند و حرفهای خان
را باور می کنند.
در قسمت بعدی پسر گیوه دوز، آهنگر شده
است و خنجر می سازد، که باز سر و کله این
خان ازلی و ابدی پیدا می شود! این پسر که
بسیار متهور است، با مردان ارباب می جنگد و
در آخر کشته می شود. تا اینکه «سالار» پسر او
بزرگ شده و گرفتار عشقی پاک می شود، پس
به دیدار معشوقش «دلبر» می رود و این بار
خان دوباره سر مخالفت بر می دارد تا اینکه
«سالار» تفنگ به دست گرفته و نمدی را که
متعلق به جدش است و نمادی از فرهنگ و
اصالت آنهاست از کارگاه بیرون می آورد.
زنان این نمایش، گاه چون «همدم» زن
«مراد» نمدمال شخصیتی ضعیف دارند و به
فکر فردای خود و کودکشان هستند و به شوهر
التماس می کنند تا جلوی خان قد علم نکند و
گاه چون ننه «نوبر» آگاه و کاردان هستند و
دست به تدابیر بزرگی می زنند و گاه چون
«دلبر» شجاع و دلیرند.
«هی جار» که در کل نمادی از نیروی خیر
و شر بود سعی کرد با استفاده از وسایل و ابزار
صحنه، بهره گیری از شیوه نقالی و اجرای زنده
موسیقی توسط دهل و کرنا و با آوازخوانی و
تکرار لفظ «هی جار»! از زبان اهالی، کار خوبی
ارائه دهد، ولی با توجه به زمان نمایش و
اپیزودهای مشابه و متوالی کار، بیننده دچار
یک نوع خمود فکری می شد و فقط منتظر بود
ببیند این سلسله اجدادی بالاخره چه کاری
می خواهند انجام دهند.
شعبده و طلسم ـ تهران
نویسنده: چیستا یثربی
بازیگر و کارگردان: شهره سلطانی
بازیگری دوره گرد با تعریف زندگی اش،
نمایش را آغاز می کند و سعی می نماید تا با
شکلی نمادین، مشکل خود و جامعه اش را
عنوان کند. او تلاش می کند مردمی را که هرگز
نمی خندند با بازی خود شاد کند؛ پس در این
رهگذر دو قصه فولکور را به نمایش می گذارد
که خود پر از قصه هستند و در حین اجرای
همین حکایتها است که زن بازیگر می گوید:«…
و زن عاشق شد تا خندیدن را بیاموزد و چون
عشقش را نفهمیدند، شاعر شد تا عاشقی را
بیاموزد و چون شعرش را نفهمیدند، بازیگری
دوره گرد شد و از شهری به شهر دیگر سفر کرد
…» و در آخر داستانش را این طور تمام می کند
که اگر بازی نکند پس چه کند؟
خانم سلطانی با بازی قوی خود و داشتن
ریتم صحیح و منطقی در نقشهای «گل
خندان»، «شاهزاده»، «زن شوی گم کرده»،
«فلسفه دان پیر»، «عاشق خسته»، «دیو»، …
لحظات زیبایی را به نمایش گذاشت و به همین
خاطر است که جایزه اول بازیگری زن را به
خود اختصاص داد. او با توجه به ساختار محکم
متن نمایش می گوید: «… عشق واژه ای است
که انسان آفرید تا مرگ خویش را به تعویق
اندازد.»
مراد ـ تهران
نویسنده: شبنم طلوعی
کارگردان: زهرا خیالی صبری
نمایش طبق اکثر کارها به صورت شیوه
بازی در بازی اجرا می شود و به کمک همین
سبک است که موفق می شود زندگی زن
نمایش را به تصویر بکشد.
زنی که در زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸
شوهرش را از دست داده است در نهمین
سالگرد او، وی را در خواب می بیند. شوهر از او
می خواهد، زن به همان خانه قدیمی که
خاطرات گذشته شان را در آن جای گذاشته اند
برگردد و زن در این بازگشت است که متوجه
حقایق زندگی از دید مرد می شود.
موسیقی و صدای سه تاری که بر صحنه
حاکم است، فضای دلنشینی به کار می بخشد.
همچنین بازی خوب شبنم طلوعی در نقش
«مهتاب»، مخاطب را تحت تأثیر قرار می دهد
و به خاطر همین ارتباط آگاهانه با تماشاگر و
درک کامل نقش و تسلط بر صحنه نمایش
است که خانم طلوعی به عنوان بازیگر دوم زن
معرفی شدند.
عروسی قاراپاپاق ـ نقده
نویسنده و کارگردان: علی صابررضایی
ماجرا با عروسی «درنا» و موسیقی شاد و
رقص محلی شروع می شود و با وقوع جنگ،
همه چیز به هم می خورد. جنگ بین دولت
ایران و عثمانی در منطقه «سلدوز» آذربایجان
رخ می دهد. پس «درنا» نامزدش
«اصلان خان» را به میدان جنگ می فرستد،
چرا که او به مصالح روستایش می اندیشد نه به
خود. بعدها معلوم می شود که ارتش مهاجم
چشم طمع به «درنا»خاتون دارد و این شیرزن
اعلام می کند که جز «اصلان» به هیچ مردی
روی نشان نمی دهد. طی درگیریهایی که بین
خانهای محلی، دشمن و اهالی روستا
درمی گیرد، عاقبت «درنا» می میرد ولی
شاه داماد سر جنگ برمی دارد و همراه
تفنگچیهایش به نبرد بزرگی دست می زند.
نمایش با بهره گیری از میزانسنهای
مناسب و استفاده از دکور و لباسهای محلی
زیبا، موفق به جذب اولیه تماشاگر می شود و به
او حس بودن در صحنه را القا می نماید ولی در
کل بیننده را خسته می کند، مخصوصا مواقعی
که اهالی روستا حرف از جنگ می زنند و به
تصمیم گیری می پردازند، عنصر تعلیق دیده
نمی شود و بازیهای خام شخصیتهای فرعی،
این ضعف را دوچندان می کند.
بر کرانه باد ـ تهران
نویسنده و کارگردان: مینا ابراهیم زاده
خانم ابراهیم زاده که خود فارغ التحصیل
کارگردانی هستند، این بار «بر کرانه باد» را به
صحنه می برند. در این نمایش با شخصی به
نام «لیلی» آشنا می شویم. او زنی آواره و تنها
است و در تنهایی اش، زندگی خود را برای
تماشاگر بازی می کند.
وی بعد از شکست در ازدواج اولش، با
«خسرو» آشنا می شود. او که قاچاق فروش
است از «لیلی» برای رسیدن به اهدافش سود
می جوید و زن که تمام هستی و شرافتش را به
خاطر همکاری با «خسرو» از دست رفته
می بیند، سعی می کند از وی جدا شود اما
مهرش به «خسرو» مانع از این کار می شود.
گرچه «لیلی» زخم خورده مرد است و به
خاطر او و قاچاق مواد مخدر به گوشه زندان
افتاده است، اما توان ترک مرد را ندارد چرا که
بعد از عمری بی سرپناهی دنبال مرد زندگی
می گردد. در آخر «لیلی» بلاتکلیف و درمانده
می ماند چرا که با توجه به شخصیت «خسرو»
هنوز هم حاضر است تمام زندگی اش را به پای
او بریزد.
«لیلی» زنی است که می تواند همیشه و در
همه حال گلیم خود را از آب بیرون بکشد، مگر
در زمان عاشق شدن که حاضر نیست با تمام
پستی «خسرو» وی را رها کند. او زنی
طردشده از جامعه است که مدام به دنبال
رگه های خوشبختی در زندگی اش می گردد و
اینکه عاقبت، طوری برای خودش مرد زندگی
و سرپناهی بیابد.
تاسویی ـ بروجرد
کارگردان: فرشید صمدی پور
این نمایش با دیدی واقع گرایانه به یکی از
رسوم قوم لُر پرداخته است. «برزو» و
«گل آفتو» از کودکی برای ازدواج با هم در نظر
گرفته شده اند، اما به خاطر یک درگیری و کشته
شدن فردی توسط «برزو»، او به کوه می گریزد
و از آنجا که پول خونبهای مقتول را ندارد به
تاسویی می رود و از اقوام دیگر برای خونبها
کمک می طلبد ولی موفق نمی شود. «گل آفتو»
که قضیه را این چنین می بیند با «شیرزاد»
ازدواج می کند تا اینکه «برزو» برای او پیغام
می فرستد که به کوهستان بیاید تا در مورد
«گل آفتو» حرف بزنند، اما به جای مرد، خود
زن تفنگ برمی دارد و به قرار ملاقات می آید.
«برزو» از زن می خواهد که شوهرش را ترک
کند و به او بپیوندد اما زن از قبول این
درخواست سر باز می زند و می گوید: «چرا با
زندگی من بازی می کنی؟» مشاجره بالا
می گیرد و با آمدن «شیرزاد» بالاخره «برزو»
می فهمد که تقصیرکار خود او بوده و بس.
نمایش با بهره گیری از آداب و رسوم
لُرستان و پیش کشیدن رسم تاسویی در قالبی
دراماتیک موفق است، مخصوصا که بازیگران
خود با فرهنگ مربوط آشنا هستند و به خوبی
حس می گیرند و در دکور کوهستان
جولان می دهند.
کشتی گیرنده با خرس ـ تهران
کارگردان: کوروش کرمی
این بار شاهد موضوعی نسبتا نو هستیم
چرا که با زنی معرکه گیر طرفیم. او به همراه
دخترش در شهر معرکه می گیرد و با یک خرس
دست و پنجه نرم می کند. بعدها می فهمیم که
حیوان فقط شوهر زن، در پوست خرس بوده و
آن دو بدین طریق کسب روزی می کنند. زن
دور میدان معرکه می چرخد و پشت سر هم بر
هر چه مرد گربه صفت و بی عار لعنت می فرستد
و مرد را آفتاب پرستی می داند که زود رنگ
عوض می کند و پشت سرش یک زن بی شوهر
می ماند، با دنیا دنیا بدبختی و یک بچه بی پدر.
در صحنه بعدی شاهد خانه معرکه گیر
هستیم. مرد که از وجود همسرش رنج می برد
او را مانع رسیدن به خواسته هایش می داند چرا
که وی باعث شده تا او نتواند با «افسانه»
ازدواج کند، ولی مرد که عاشق «افسانه» است
و عشق او را در دل می پروراند به اجبار تن به
این ازدواج می دهد و با توسل به رمّال و
خوراندن آب غسل مرده به زنش، سعی دارد او
را نسبت به خود دلسرد کند. اما زن عاقل است،
او با تمام بدبختیها و خیابان گردیهایش زندگی
را دوست دارد و حاضر به ترک شوهرش
نیست. با کج مداریهای مرد کنار می آید و مرد
که دیگر «افسانه» واقعا برایش افسانه شده
است با خیالات خودش سرگرم است.
جدای از اول و آخر نمایش که در شیوه
اجرایی، لزومی برای پرداختش نیست،
«کشتی گیرنده با خرس» تا حد زیادی موفق
است. این نمایش به تنهایی یک زن در عین
شوهر و بچه داشتن می پردازد. زنی که به گفته
خودش مجبور است به خاطر مرد و برای
خشنودی او در کوچه و بازار دم بگیرد و خودش
را در معرض دیدگان حریص مردم قرار دهد. او
زن خانه به دوشی است که همراه شوهر بودن
را به تمام ناملایمات زندگی ترجیح می دهد
حتی اگر شوهرش وی را دوست نداشته باشد!
دخترک شب طولانی ـ تهران
نویسنده: چیستا یثربی
کارگردان: سیما تیرانداز
دختر سلطان گرفتار طلسمی شده که او را
نسبت به همه چیز دلسرد کرده است. او از خود
هیچ واکنشی نشان نمی دهد. جوانی برای
شکستن این طلسم پا پیش می گذارد و
علی رغم شکست جوانان قبلی، او سه حکایت
برای دختر شاه تعریف می کند. حکایتها که به
ظلم و ستم سلطان و تیره روزی جوان اشاره
دارد، مؤثر می افتد و دختر عاقبت بر تلخ روزی
مرد و زن و فرزندشان می گرید و همین ماجرا
باعث بهبودی وی می شود.
این نمایش که برگرفته از یکی از
داستانهای فولکوریک ایرانی است با شیوه
بازی در بازی اجرا می شود و با موفقیت به
زندگی دختر سلطان و جوان می پردازد.
هزار و دومین شب شهرزاد ـ قم
کارگردان: علی فرحناک
اگر افسانه ها روزی به واقعیت بپیوندد
اینک «هزار و دومین شب شهرزاد» از میان
قصه های قدیمی سر برآورده است! «شهرزاد»
هزار و دومین قصه خود را برای پادشاه تعریف
می کند. در داستان او، شاهی به معجزت سیبی،
صاحب فرزندی می شود و به موجب خطای
تراژیک او نمایش حادث می شود. وی به
شهبانو می گوید: «اگر دختر زادی، خواهمش
کشت و اگر پسر، همه اسیران جنگ از مردینه
گرفته تا زن آزاد خواهند شد.» شهبانو پسری
می آورد و با گذشت زمان پسر و پدر هر دو
عاشق دختری به نام «شهدخت» می شوند و
ترک دیار می کنند و دیوانه ای که چندان هم
دیوانه نمی نماید، پدر و پسر را به دیار
«شهدخت» رهنمون می کند.
شهبانو که زنی سیاستمدار است در غیاب
پادشاه حکمرانی می کند و وی را مرده
می پندارد و شاید خود آگاه است که
«شهدخت» کیست و تمام اینها حیلتی است
برای تصاحب تخت سلطنت توسط وی! با
ورود «خاتون»، مادر «شهدخت» پی می بریم
که او نه تنها مادر وی نیست بلکه مادر شاهزاده
است و شوهرش به دست پادشاه کشته شده
است و پسرش توسط همان دیوانه! به شهبانو
داده شده تا با این ترفند، شاه صاحب پسر شود
و اسیران را آزاد کند.
«خاتون» که زنی کینه توز است، هنوز هم
کینه شاه را در دل دارد و طالب خون همسرش
است، تا اینکه بالاخره دست انتقام وی از
آستین شاهزاده بیرون می آید و او مجبور به
کشتن شاه و ناپدریش می شود و «خاتون»
سرافراز اعلام می نماید: «اکنون جنگ ما پایان
پذیرفت امیر هفت اقلیم.» عاقبت
«شهدخت» که فقط نقش معشوقه ای از همه
جا بی خبر را بازی می کرد تا شاه و شاهزاده را
در دام اندازد، همسر دیوانه می گردد چرا که
حتی او هم به دستور خاتون عمل می کرده
است. اما در پایان نمایش، «شهرزاد» که زنی
فرصت بین و عاقل است، به موقع با این قصه
شاه را می فریبد و می گریزد. آیا همه ما در
قصه ایم و همه در سفر، که به قول شاهزاده
«عاشقان به پای دیگران ره عشق نسپرند.»
در کل کارگردانی خوب و ایجاد ارتباط قوی
میان بازیگر و تماشاچی که برگرفته از متن
خوب نمایش است، با استفاده از نور، موسیقی
و لباس مناسب به همراهی دکوری چندمنظوره
و چشم گیر، «هزار و دومین شب شهرزاد» را به
یاد ماندنی می کند.
گفتگوی بی پایان ستاره با مادرش
ـ تهران
بازیگر و کارگردان: سپیده نظری پور
زنی که تمام اقوامش را از دست داده، در
یکی از مناطق جنگی تنها مانده است و
خاطرات گذشته اش را برای دخترش «ستاره»
بازگو می کند. او برای ستاره ای که هم هست و
هم نیست، از خمپاره و خون می گوید و به
زیبایی، زندگی اش را برای وی ترسیم می کند.
و تازه در پایان کار است که می بینیم «ستاره»
جنازه ای بیش نیست.
نمایش در عین کوتاه بودن موفق است.
بازیگر در تمام مدتی که حرف می زند تماشاگر
را با ذهنیات و احساسات درونی خود آشنا
می کند و وی را در تجربیاتش شریک می نماید،
طوری که تماشاگر حس می کند هر چه توسط
بازیگر گفته می شود حرف دل او است.
در این نمایش بازیگر زن با قوای ذهنی
خود و تسلط کاملی که بر نقش دارد سعی
می نماید بر تف
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 