پاورپوینت کامل دخترم، مریم! ۵۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دخترم، مریم! ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دخترم، مریم! ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دخترم، مریم! ۵۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۲

«مقاله وارده»

آنچه می خوانید مطلبی است که یکی از خوانندگان محترم مقیم لندن برای مجله ارسال
کرده است. این خواهر گرامی در این نامه هایی که برای فرزندش مریم نوشته، خود را «نسرین»
معرفی کرده است توضیحات بیشتری نداده است. حسن سلیقه ایشان در توجه به نکاتی
راهگشا در زندگی فرزندش ما را واداشت که متن نوشته ایشان را عینا برای خوانندگان عزیز بازگو
کنیم، هر چند این نامه ها اگر ادامه می یافت حتما نکات تازه و بیشتری را به همراه می داشت.

شنبه ۴/۱/۷۵

پاورپوینت کامل دخترم، مریم! ۵۶ اسلاید در PowerPoint امروز سوم فروردین یعنی
روزی بود که پنج سال پیش، تو بعد از ۹ ماه
انتظار مامان و بابا و مادر بزرگها و خاله ها و
عمه ها به دنیا آمدی. زایمان سخت بود اما
زیبایی لحظه ای که برای اولین بار صورت
لطیف و کوچک تو را دیدم، بیشتر به یادم مانده
تا سختیهای زایمان. صدای گریه مظلومانه ات
که در اتاق زایمان پیچید، انگار همه سختیها را
فراموش کردم. پرستارها دست و پای کوچکت
را می شستند و من همین طور مات و مبهوت
نگاه می کردم. حتی از آن نوزادی که من در
ذهن خودم تصویر کرده بودم، کوچکتر بودی.
تو را که در پارچه سفیدی پوشیده شده بودی و
صدای جیغ و گریه ات تا آن سوی سالن
می رفت از دست پرستارها قاپیدم و بی آنکه
حرفی بزنم اول در گوشهایت اذان گفتم و تو
انگار کلمه های جادویی شنیده باشی کم کم آرام
شدی و گریه ات فرو نشست و به سکوت و
صدای نفسهایی کوتاه تبدیل شد. پرستارها با
تعجب به دوتایی مان خیره شدند. آنها
نمی دانستند که این کلمه های جادویی چقدر
برای تو آشناست! نمی دانستند در طول ۹
ماهی که در دلم بودی، هر روز سرم را آورده
بودم پیش گوش تو، نزدیک دلم و برایت اذان
گفته بودم تا با این کلمه ها انس بگیری. اما من
خوب می دانستم که تو با شنیدن دوباره این
کلمه ها همان آرامشی را که در خانه قبلی ات
داشتی، به یاد می آوری و آرام می شوی.

پنج سال پیش شاید درست همین ساعتها
که من این یادداشت را می نویسم، تو با آن
گریه مظلومانه و بعد صدای اذان وارد دنیای
من و باباعلی شدی. گهواره کوچکی به اتاقمان
اضافه کردی، بشقاب کوچکی به سفره مان و
بالاتر از اینها دنیایی از زیبایی و معصومیت به
خانه مان! خیلی زودتر و سریعتر از آنچه من
فکر می کردم، لحظه ها و روزها و ساعتها
گذشتند و تو بزرگ و بزرگتر شدی تا امروز که
وقتی تقویم دیواری را نگاه کردم، دیدم که ۵
سال گذشته است.

از همان موقع که تقویم را دیدم این فکر
به ذهنم افتاد که دفترچه یادداشت کوچکی
بردارم و از این به بعد هر شب وقتی که تو
چشمهای معصومت را می بندی تا رؤیاهای
شیرین کودکانه خستگی یک روز بازی و
کنجکاوی و شیطنت را از روحت بروبند و با
خود ببرند، من هم گوشه ای بنشینم و همین
طور که بابایت محو تماشای تلویزیون است یا
روزنامه را ورق می زند برای تو در آن دفترچه
همه کارهای خوبی را که در روز کرده ای، همه
آنچه را که یاد گرفته ای و حتی اشتباهاتت را که
به اندازه خودت کوچک اند بنویسم. بعد این
یادداشتها را در گوشه ای برایت نگهدارم و
روزی که دیگر همه چیز را خوب می فهمیدی و
وقت آن بود که دیگر خودت زندگی ات را
بسازی و در راهی که می خواهی قدم برداری،
این یادداشتها را به تو بدهم تا بدانی که از چه
مسیری تا به اینجا آمده ای!

البته! مریم جان، می دانی که مامانت از این
فکر و آرزوها زیاد دارد و از این جور خیالها زیاد
به سرش می زند ولی معلوم نیست که به چند
تای آنها عمل کند و مثلاً چند صفحه از این
یادداشتها را برایت بنویسد ولی خوب باز شروع
کردنش بهتر از نکردن است. شاید همین چند
صفحه هم به دردت بخورد. این اولین صفحه
یادداشت را همین جا تمام می کنم چون الآن
باید برای باباعلی چایی ببرم و گرنه از فردا شب
که دوباره بخواهم یادداشتها را ادامه بدهم،
می گوید: ما که از صبح تا شب سرِکاریم. شب
هم که می آییم چند دقیقه دور هم بنشینیم و
حرف بزنیم، سرت را می کنی توی این کاغذها!

مادرت نسرین

یکشنبه ۵/۱/۷۵

مریم! امروز من فکر تازه ای کردم. صبح
صبحانه ات را که تمام کردی و تازه می خواستی
روز پر از تلاش و هیاهویت را شروع کنی،
همین طور که کمکت می کردم تا اسباب
بازیهایت را روی میز بچینی و مغازه
اسباب بازی فروشی درست کنی بهت گفتم:
مریم می آیی با هم یه مسابقه بذاریم. تو فکر
کردی منظورم یکی دیگر از آن مسابقه های
ورزشی است که گاهی داریم، مثل دویدن تا
انتهای راهرو یا … و یا مثلاً مسابقه مرتب کردن
اتاق و چیدن سفره و از این جور حرفها. برای
همین با بی حوصلگی گفتی: ـ نه! اول
اسباب بازی فروشی! تو مثلاً مشتری می شی،
می آی پول می دی و برای بچه ات ماشین
می خری. تازه امروز باید پول واقعی بدی، درِ
نوشابه و دستمال کاغذی قبول نیست.

من هم با خنده گفتم: باشه، اول این بازی
رو می کنیم. ولی من منظورم آن مسابقه هایی
که تو فکر کردی نبود؛ یک جور مسابقه جدید
بود. دوست داری بدونی چی؟ مسابقه مامان
خوب ـ بچه خوب

با تعجب نگاهم کردی. چون این یکی از
جدیدترین اختراعات مامانت بود و قبلاً اسمش
را نشنیده بودی. گفتم: بیا با هم قرار می ذاریم
من مامان خوبی باشم، بیخودی غر غر و دعوا
نکنم، قبل از اینکه تذکر بدم عصبانی نشم، به
قولم عمل کنم و … و تو هم …

بعد یک لیست از کارهایی که تو باید
می کردی تا بهت بگویند بچه خوب ردیف
کردم. قرار شد هر شب قبل از خواب با همدیگر
تصمیم بگیریم که کداممان آن روز بهتر بودیم
و کارهایی را که برای مسابقه باید می کردیم
انجام دادیم تا برنده معلوم شود. سعی کردم
همه چیز را خیلی با هیجان و احساس برایت
توضیح بدهم. درست مثل وقتهایی که خودت
بازی جدیدی را برای بچه های دیگر توضیح
می دهی یا با هم برای یک شیطنت تازه نقشه

می کشید. دیگر در این چند سال این را خوب
فهمیده ام که اگر کاری را که می خواهم انجام
بدهی طوری بگویم که انگار خودم هم در آن
شریکم خیلی راحت تر قبول می کنی و این هم
جزو یکی از بازیهایت می شود. چون از دستور
دادن و امر و نهی کردن مثل همه بچه های
دیگر، مثل همه آدمهای دیگر زیاد خوش ات
نمی آید.

با اینکه خیلی دوست داشتی بازی ات را
زودتر شروع کنی با تعجب و دقت حرفهایم را
گوش کردی. از اینکه طرح جدیدم خوب پیش
رفته بود احساس غرور می کردم. گرچه شاید
این مسابقه هم مثل بقیه طرحها و برنامه هایم
چند وقت بیشتر دوام نیاورد و تو بعد از مدتی
همه چیز یادت برود و مجبور شوم یک فکر
جدید بکنم اما مهم نیست، مهم این است که
بالاخره کارهای خوب و عادتهای درست را
لابه لای همه اینها یاد می گیری. این فکرها
موقع شستن ظرفهای صبحانه و تمیز کردن
آشپزخانه به ذهنم می رسد. الآن چند وقتی
هست که تصمیم گرفته ام که این ساعت صبح
فقط برای فکر کردن به تو و کارهای مربوط به
تو باشد، چون استکان شستن و کهنه کشیدن
فقط دستم را لازم دارد، فکرم که آزاد است.
اولش خیلی سخت بود. مرتب حواسم پرت
می شد و دوباره می رفتم سراغ فکرهای دیگر:
ناهار چی بپزم، فردا چی بپوشم، کی را مهمان
کنم و از این فکرها. اما سعی کردم. چند وقتی
تمرین کردم تا بالاخره برایم عادت شد.
مریم جان، اگر می دانستی که بزرگترها چه
فکرها و نگرانیهای مختلفی در سرشان دارند.
من اولین امتیاز مسابقه «مامان خوب ـ بچه
خوب» را به خاطر اینکه صبحها فقط به تو
فکر می کنم گرفته بودم ولی تو اصلاً الآن این
را نمی فهمی. یک امتیاز طلب ام باشد.

بعد از اینکه مغازه اسباب بازی فروشی ات
تعطیل شد و دیگر حوصله ات از این بازی سر
رفت با هم رفتیم و یک تکه مقوای بزرگ زدیم
به دیوار اتاق تو. روی مقوا دو ستون درست
کردیم یک ستون برای من و یک ستون برای
تو، و قرار شد هر کس که در مسابقه بچه خوب
ـ مادر خوب، امتیازی آورد به جای امتیاز
برایش یک ستاره کاغذی در ستون خودش
بچسبانیم تا ببینیم کی ستاره های بیشتری
می گیرد و برنده می شود.

امروز در مسابقه مان برنده و بازنده ای
نداشتیم و هر دو مساوی شدیم چون روز اول
بود و هر دو حواسمان خوب جمع بود. البته تو
با لیلا دختر همسایه که برای بازی به خانه مان
آمده بود سر اسباب بازیها دعوایت شد؛ حتی
دست عروسک پارچه ای لیلا کنده شد و من
مجبور شدم اتاق عمل راه بیندازم و جراحی
کنم ولی چون روز اول مسابقه بود به روی
خودم نیاوردم که دلسرد نشوی و تازه خودم هم
از دعوای شما حوصله ام سر رفت و بلند با شما
حرف زدم؛ در حالی که باید زودتر از اینکه دعوا
کنید می آمدم و یادتان می دادم چطور در
اسباب بازیها شریک شوید. پس اگر درست
حساب می کردیم باز هم یک به یک مساوی
می شدیم. این هم نتیجه مسابقه امروز.

خوب خیلی طولانی شد. برای امشب بس
است.مادرت نسرین.

جمعه ۷/۲/۷۵

درست یک ماه از وقتی که نوشتن
یادداشتها را شروع کرده ام می گذرد و این مدت
هر شب همه اتفاق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.