پاورپوینت کامل زنان در نهضت سیدالشهدا(ع) ۶۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زنان در نهضت سیدالشهدا(ع) ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زنان در نهضت سیدالشهدا(ع) ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زنان در نهضت سیدالشهدا(ع) ۶۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۶

بدون شک، از حماسی ترین و ماندنی ترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت
سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه هایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه
آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشته ایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت
خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشت ساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به
نقش آفرینی آن بانوان بزرگ دارد.

تنها پناه مسلم(ع) در کوفه

در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم
زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی
ناگهانی مسلم بن عقیل(ع) در شهری که
ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز می کنیم. با
ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)،
بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که
برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کرده اند.(۱) اما
آمدن ابن زیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به
کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی
عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و
دسیسه های او باعث شد که از چهار هزار نفری
که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند
تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از
نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز
عشا منادیان ابن زیاد در شهر جار زدند که هر
که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر
است و این شد که مسجدی که چهل هزار
جمعیت را در خود جا می داد از مردم پر شده و
نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد. در این
موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس
مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر
ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر
جهت می دهد، در میان مردان بی وفایی که
ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها می گذارند و از
یاد می برند تنها یک زن است که حرمت
ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از
دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در
خانه پناه می دهد و این زن رشید مؤمن
«طوعه» است.

نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان
متمادی کنیز اشعث بن قیس از معروفترین
منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در
محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته
است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در
همان زمان با او در آن خانه زندگی می کند از
یاران ابن زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام
در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته
است تأثیری نمی کند و او در آن شرایط بحرانی
و حساس مسلم(ع) را به خانه می پذیرد و
مخفی می کند. هنگامی هم که پسرش بلال
خیانت می کند و محل اختفای مسلم(ع) را به
مأمورین نشان می دهد طوعه به حمایت از
مسلم(ع) برمی خیزد. وقتی مأمورین را می بیند
که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر می کند و
هنگامی که او را تشنه می بیند به او آب
می رساند و سیرابش می کند.(۲)

آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!

اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با
عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای
شرکت در واقعه جانسوز کربلا می رسیم. در این
مرحله است که زنانی که از شور عشق به
ولایت و حقیقت لبریزند حماسه می آفرینند.
زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و
عواطف خانوادگی شان، خود و خانواده خود را از
این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش
است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد
و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و
فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)

می خوانند که خود نیز می مانند تا شاید
تسلی بخش خاندان مصیبت دیده امام(ع)
باشند.

هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب
خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش
همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی
برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات
من به اسیری می روند. پس از این صحبتهای
امام(ع) بود که علی بن مظهر(ع) یکی از
اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن
امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن
سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره
من انصاف نداری. تو خود می خواهی داخل
بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت
امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر
نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز
امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن
بلند شد که: یا بن الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمه
بناتک و اخواتک؟(۳) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما
قابلیت این را که به دخترانت و خواهران
خدمت کنیم را نداریم؟

این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود
که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که
خودشان می خواهند، بمانند و در غم خاندانشان
شریک باشند.

«قمر»، خورشیدی که درخشید

از زنان دیگری که در این راستا می توان از
آنان نام برد، همسر عبداللّه بن عمیر کلبی و
همسر زبیر هستند.

هنگامی که عبداللّه بن عمیر کلبی تصمیم
خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر
در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی
کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه
خویش ببر.(۴) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی
کربلا رهسپار شدند.

در روز عاشورا، وقتی شمر بن ذی الجوشن
به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه
به دفاع از سپاه پرداخت و ۱۹ سوار و دوازده
پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از
لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او
را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که
از دور صحنه را تماشا می کرد عمود خیمه را
کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه
می گفت به لشگر دشمن حمله کرد:

فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریه
محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان
پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.

عبداللّه به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت:
رهایت نمی کنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه
امام(ع) خود به او فرمودند:

«جزیتم من اهل بیت خیرا؛ ارجعی رحمک
اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به
شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند
به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.

سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به
شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و
در حالی که خونها راازچهره اش پاک می کردگفت:

«هنیئا لک الجنه. اسئل اللّه الذی رزقک
الجنه ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا
باد. از خداوند می خواهم تا مرا با تو در بهشت
همنشین گرداند.

شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور
داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود
که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت
رسید و در بهشت به او پیوست.

مادرم مرا فرستاده است

نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم
بن عوسجه می باشد. مسلم، از بهترین شیعیان
کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه
برای یاری امام(ع) و مسلم بن عقیل(ع) ایفا
نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان
امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که
ابن زیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا
مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع)
فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت
می شتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته
و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع)
و خاندانشان می پیوندد.

این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر
شهادت دردناک همسرش می شود شهادت یک
عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز می داند و چون
خود نمی تواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش
را به مسلخ عشق می فرستد. او می داند که
برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از
دادن جان خویش است. او می داند که در این
راه هر چه بیشتر از علقه های خویش بگذرد
رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به
فرزند خود خلف می کند و می گوید:

«یا بنیّ! اختر نصره ابن بنت النبی(ص)
علی سلامه نفسک و ان اخترت سلامتک لن
ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر
پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت
خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت
خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی
نخواهم شد.

خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد
می گیرد آن حضرت می فرمایند: اگر به جنگ با
دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها
تنها و غریب می ماند.

خلف پاسخ می دهد که: مادرم خود مرا به
رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت
اجازه می فرمایند. حماسه این مادر در همین جا
تمام نمی شود بلکه برای آنکه مبادا سختی
جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او
که رو به میدان حرکت می کند فریاد می زند:
فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که
به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن
چندین تن به شهادت می رسد. دشمن، سر او
را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب می کند و
مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه
ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده
می کند و می گوید: چه نیکو عمل کردی ای
مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!

شریک رنج اهل بیت(ع)

یکی از زنان دیگری که در قیام امام
حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او
می شتابد تا شریک رنج اهل بیت حضرت باشد،
کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام
حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا
پیام آن حضرت را به ۷ تن از بزرگان شیعه در
بصره برساند. ولی ابن زیاد به نحوی او را پیدا
می کند و کشته و به دار می آویزد. مادر سلیمان،
علی رغم داغ تازه ای که بر دلش دارد خود را به
کربلا می رساند و پس از عاشورا در زمره اسراء،
همسفر خاندان امامت می گردد.(۵)

مادرم، آیا راضی شدی؟

کربلا، تجلی گاه همه ایمانها و عشقها و
خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمده اند و
با امام مانده اند زن و مردشان ایمان و صبر و
خلوص مجسم اند. آن که می تواند جان ببخشد
می ماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که
فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ می آید که
تنها همراه اهل خیمه ها بر مصیبتها گریه کند و
همدردشان باشد.

وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر
وهب بن حباب رو به او کرد و گفت:

«قم یا بنیّ و انصر ابن بنت رسول اللّه »،
فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.

جواب فرزند چنین مادری واضح است که
چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه
کوتاهی نمی نمایم. آن گاه به سوی میدان به
راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر
بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟
و مادر بی آنکه به عاطفه مادری اش اجازه غلبه
بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:

«مارضیت او تقتل بین یدی ابن بنت
رسول اللّه »، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا
آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت
برسی.

همسر وهب که سخت به او علاقه مند بود
تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.