پاورپوینت کامل طالع عسلی ۵۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طالع عسلی ۵۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طالع عسلی ۵۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل طالع عسلی ۵۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۸

ین «ماه عسل» هم برای خودش از آن ماههایی است که آدم
نه تنها تا آخر عمر فراموشش
نمی شود؛ بلکه می تواند سرمنشأ
خیرات و برکات فراوانی شده و یا از
طرف دیگر، ابتدای بدبختی و
فلک زدگی زن و شوهر به حساب

آید.

حالا مکتشف «ماه عسل»،
اول بار کی بوده و به فکر کدام پدر
آمرزیده ای زده این اسم را به
خلق اللّه پیشنهاد کند خود از
مجهولات می باشد اما به ضرس
قاطع می توان پیش بینی کرد آن
روزهای اولیه چنان به این بنده
خدا خوش گذشته و یا که در
فواصل آن ایام، عسل نوش جان
کرده که فی الفور به کله اش زده این
ماه اول بلاشک همان ماه عسل
بوده و محصول نیشهای زنبوران،
به جز عسل چیزی دیگر نتواند بود!

القصه، محتمل از آن ایام به
بعد زوجین جوان به شوق عسلی
شدن سر و دست شکسته اند. اما
گذشت زمان، بر ابنای بشری
واضح و مسلم ساخت که ماه عسل
می تواند ماه عسل نباشد! چرا که بر
دسته ای از زوجین مزدوج و تازه به
هم رسیده مبرهن گشته بود همین
که خرج و مخارج اولیه سرگیری
عروسی را مهیا داشته و بعد از
دوندگیهای طاقت فرسا در زیر یک
سقف جمع شده اند، برای هفت
پشتشان هم کافی بوده و ماه
عسلشان را لاجرم باید در همان
چهاردیواری اتاق استیجاری خود
بگذارنند تا شاید در آینده خود
خداوند ارحم الراحمین عنایتی
فرموده و سفری به همراه بچه های
قد و نیم قدشان داشته، و زن و
شوهر در گوش هم به پچ پچ
بگویند: این سفر به عوض ماه
عسل نرفته و ندیده ما! خدا را شکر
که عاقبت به ماه عسل آمدیم!

اما دسته ای دیگر از زوجین،
معتقد به نظریه «گربه را باید دم
حجله کشت» با وجود وسعت مال
و منال و زاد و توش و تدارک ماه
عسلی جانانه تازه می فهمند چه
کلاه گشادی سرشان رفته و اصلاً
برای هم ساخته نشده اند که هیچ،
می پرند به جان همدیگر و شاید
دستی هم بر روی هم بلند کرده و
چه بسا کار به خونین و مالین شدن
طرفین بکشد! در نهایت، این دسته
سوای اینکه ماه عسل را بوسیده و
می گذارند کنار، بلکه با شدت و
حدت و با تمام وجود، بد این ماه را
خواهند گفت و بالکل از آن منزجر
می باشند. حال بگذریم گاه شده کار
این زوجین «برای هم نساخته» در
فردای «گربه را باید دم حجله
کشت» به طلاق و طلاق کشی
بکشد. حالا گیریم، کار این دسته از
زوجین پیرو نظریه «گربه را باید
دم حجله کشت» با وساطت و من
بمیرم، تو بمیری نزدیکان و اعوان
و انصار به طلاق نکشد و این دو
کجدار و مریز و از ترس آبرو و
چیزهای دیگر، بقیه عمرشان را با
یک روز در میان دعوا، یک جوری
با هم سر کنند؛ ابدالدهر اسم ماه
عسل که جای خود دارد، اسم عسل
را هم نخواهند آورد و بسا که تا آخر
عمر لب به عسل هم نزنند!

دسته ای دیگر هم یافت
می شوند که تمام و کمال ماه عسل
خود را به خوبی و خوشی گذرانده و
باب کیفشان سیاحت و عیش و
نوششان را دارند و تا نیامده اند سر
خانه زندگی جدیدشان گر و گر و
خبر پشت سر خبر می رسد که چه
نشسته اید اینها همان لیلی و
مجنون معروف و نامور می باشند
که توی کتابهای شعر آورده اند و
حالا سرشان را از کتابها بیرون
کرده و خودشان را بر ما ظاهر و
آشکار ساخته اند و خلاصه تا که سر
و کله شان از سفر ماه عسل پیدا
نشده هزار حرف و حدیث شیرین و
دلنشین ساخته و پرداخته کرده که
مثلاً خشت و گل این دو نفر را از
روز اول برای هم بالا برده و در
عشق و دلدادگی، شیرین و فرهاد
توی جیب کوچیکه شان جای
نمی گیرد و تا که بخواهند دختر و
پسری را شاهد بیاورند فی الفور آن
زوج در ماه عسل بوده را مثال
می آورند؛ اما افسوس که این، یک
روی سکه است چرا که به محض
بازگشت این دو زوج خوشبخت،
خلق اللّه درمی یابد حوادثی در ماه
عسل بر آنان گذشته که بالکل ورق
را برگردانده و در عوض عسل
معروف، زن و شوهر زهر شوکران
را سر کشیده و با قیافه ای غضبناک
و زهرماری، قهر کرده اند! وانگهی،
کاشف به عمل می آید که ای دل
غافل این لیلی و مجنون و شیرین
و فرهاد را شعرا برای مرهم دل
خود ساخته اند وگرنه چرا اینهایی
که کلی بشان امید بسته بودیم
عاشق و معشوقهای برج زهرماری
از کارد درآمدند؟

حال چه قضایایی در ماه عسل
بوده تا آن یک روح در دو جسم به
دو روح در دو جسم مشرف به
طلاق مبدل شده اند خود حکایتی
دیگر دارد که علل و عوامل مختلف
و فراوانی شامل چشم و
هم چشمی، خرید لباس، تضارب
سلایق و عواملی دیگر را می تواند
در بر گیرد، اما به هر حال و این
برج زهرماری به هر دلیلی که باشد
نتیجه آن یکسان است؛ یعنی قهر
و داد و فریاد و فغان و دعوا و
مرافعه!

از جمله این دار و دسته اخیر
این اکرم و صفر ما هستند که با صد
شوق و ذوق و عشق و دلدادگی به
وصال هم، پس از بسیاری ماجرای
تلخ و شیرین رسیده و بار سفر را به
قصد ماه عسلی شیرین و سراسر
خاطره بسته و به راه افتادند؛ اما
همگان پس از بازگشتشان دریافتند
نه اکرم دختر قبلی است و نه
صفرخان همان جوان بشاش و
خندان و به مراد دل رسیده!

آن دو با قیافه ای برج
زهرماری آمده و انگشت تحیر در
دهان اطرافیان گذاشتند که ای
خدای بزرگ اکرم و صفر در ماه
عسل از چه نوع عسلی خورده اند
که از این رو به آن رو شده اند!

اکرم خانم رسیده و نرسیده دراز
به دراز در رختخواب افتاده، لب به
غذا نبرده و با هیچکی حرف
نمی زد. تا هم که از او پرسیده
می شد آخه چی شده؟ آبغوره
می گرفت و با صدای بلند گریه را
سر می داد: اوهو … اوهو … اوهو …

از آن طرف، صفرخان با
سگرمه های توهم همچون سگ
هار، کسی نمی توانست نزدیکش
بشود. داد می کشید و پرخاش
می کرد. جل الخالق! چرا آن همه

طبع ظریف و شاعرانه صفری به
ناگاه تبدیل به طبع برج
زهرماری شد؟

یکی دو روز که می گذرد و
خانواده ها اوضاع را قمر در عقرب

می بینند چاره کار را در بی بی
می بینند و از او می خواهند هر جور
شده بفهمد اکرم و صفر در ماه
عسلشان از چه نوع عسلی
خورده اند که پاک عشق و دلدادگی

را به بوته فراموشی سپرده و
همچون دو خروس جنگی شده اند.

گفته بودم بی بی زن کامله و
مورد احترام و مقبولی بود و هر که
به نوعی او را می شناخت به خوبی
و نیکی از او یاد می کرد. بی بی
می آید و با صفر و اکرم حرف
می زند و به اصطلاح زیر زبانشان را
می کشد.

بی بی می گفت اصل قضیه
بدین صورت بوده که در ایام ماه
عسلی از بس اکرم خانم به دهان
آقاصفر مزه می داده؛ روزی در
ضمن گردش و تفریح در خیابان به
زنی فالگیر که گوشه ای نشسته و
فال آدمها را می دید برمی خورند.
صفرخان با وجودی که خودش به
این چیزها اصلاً و ابدا اعتقادی
ندارد برای خودشیرینی اکرم را
می نشاند تا پیرزن فالگیر طالعش را
ببیند. فالگیر به کف دست اکرم
نگاه می کند و دو خط موازی را
نشان داده و می پرسد: «این دو خط
را می بینی؟»

اکرم سر تکان می دهد: «بله،
بله».

زن فالگیر می گوید: «این خط
کوچیکه تو هستی و آن خط بزرگتره
شوهرت.»

اکرم با شوق می گوید: «خوب،
خوب، چه جالب!»

زن فالگیر آب پاکی روی
دستش می ریزد: «اما این دو خط
هیچگاه به هم نمی رسند.»

اکرم ماتش می برد: «ا وا، چرا!
ما به هم رسیده ایم و الآن زن و
شوهریم.»

ـ این یک خطی که وسط آن
دو خط هست را می بینی؟

ـ لابد این بچه ماست!

ـ این زنی است که نخواهد
گذاشت آب خوش از گلویت پایین
برود.

ـ زن؟

ـ آری، زن. این خط همان
هووی توست!

اکرم خانم تا که این را می شنود
به حالت غش می افتد و آقاصفر را
مجبور می کند با دستپاچگی او را به
درمانگاه برساند. بعد از آن روز،
اکرم از این رو به آن رو شده و با
شک و ظن به همه کس و همه
چیز و بخصوص به صفرخان نگاه
می کند. او پیشگویی زن فالگیر را
سفت و سخت باور داشته و هر چی
صفر توی گوشش می خواند:
خانم جان، واللّه باللّه زن دیگه ای
توی راست کار من نیس، تو که
می دونی چقده بدبختی کشیدم تا
اسمتو توی شناسنامه من نوشتن،
حالام مگه دیوونه شدم برم پی زن
دیگه ای. حرفهای این زنه فالگیر
همش مزخرفه، عجب غلطی کردم
تو را نشونش دادم و …

اما اکرم خانم این حرفها را با
یک گوش می گرفت و از گوش
دیگر در می کرد و با گریه و زاری
می گفت: «مزخرف نمی گفتش،
خودم سه تا خط رو دیدم، من
می دونم ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.