پاورپوینت کامل مشک مشام معنا ۸۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مشک مشام معنا ۸۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مشک مشام معنا ۸۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مشک مشام معنا ۸۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۲

قسمت اول

به بهانه دهم آذر، سالروز شهادت آیت اللّه شهید سیدحسن مدرس

اشاره:

شهید آیت اللّه سیدحسن مدرس یکی از نوادر دانشوران زمان شناس جهان تشیع به شمار
می رود که زندگی، خلق و خوی و جهت گیریهای وی در عرصه سیاسی اجتماعی می تواند برای
شیفتگان فضایل، نمونه خوبی باشد. او همه موقعیت خویش را در راه دفاع از ارزشهای دینی فدا
ساخت و همان گونه بود که می گفت و همان گونه گفت که بود. او از پل لرزان و فانی دنیا سریع
گذشت و با برداشت کم، بازدهی زیاد عرضه داشت. کارنامه درخشان این ستاره فروزان فضیلت
از قناعت، شجاعت، شهامت و جامعیت در فقاهت و سیاست حکایت دارد. مراحل زندگیش چند
فصل را در بر می گیرد؛ اوان کودکی، روزگار تحصیل و تدریس، حضور در عرصه سیاسی، ایام
حبس، تبعید و شهادت. جنبه های گوناگون شخصیتی این انسان وارسته نیز درخور تعمق و
بررسی همه جانبه است که در نوشتار حاضر از فصول زندگی آن شهید بیشتر به دوران کودکی و
نوجوانی و خانواده وی توجه شده و نیز آن بعد از شخصیت این نامدار عرصه اندیشه و عمل، مورد
توجه بوده که حاوی نکات تربیتی، اخلاقی و پرورشی است و به نکاتی چون ساده زیستی، قناعت و
آزادگی این فقیه آزاداندیش اشاره دارد و در دو بخش از نظر علاقه مندان خواهد گذشت.

* کوثر کویر

حسن مُثَنّی یکی از اولاد ذکور حضرت
امام حسن مجتبی(ع) است که به جهت
همنامی با پدر، او را «مثنّی» لقب داده اند. وی
با فاطمه دختر عمویش، حضرت امام
حسین(ع)، ازدواج نمود و در حماسه پرشکوه
کربلا و در ملازمت حضرت سیدالشهداء(ع)
حضور یافت و در ستیز با تبهکاران اُموی
جراحتهای فراوان برداشت، گرچه در این
جریان جان سالم به در برد و بهبود یافت ولی
پس از مدتی مخفیانه به سر بردن، در مدینه
ظاهر گردید و توسط «سلیمان بن عبدالملک»
با سمّی مهلک در سن پنجاه و سه سالگی به
شهادت رسید و در قبرستان بقیع دفن گشت.

حسن مثنی از همسرش فاطمه سه پسر به
نامهای عبداللّه محض، حسن مثلّث و ابراهیم
غمر و دو دختر به نامهای زینب و ام کلثوم
داشته است.

ابراهیم غمر شش فرزند پسر داشت که
نسل وی تنها از پسرش دیباج باقی ماند و
دیباج به همراه پدر و عموهایش و گروه دیگری
از سادات حسینی در زندانهای شمیه بغداد به
سر می بردند. ابراهیم پس از رهایی از این
زندان مخوف، در سال ۱۶۹ ه.ق در قیام فخّ
شرکت نمود که از سرنوشت وی در این نبرد
خبری نیست. ابراهیم طباطبا از فرزندان او
است که شرح حال نویسان او را از اصحاب امام
صادق(ع) نوشته اند. احمد فرزند ابراهیم که
مادرش فاطمه دختر زید بن عیسی بن علی
است جد اعلای گروهی از سادات طباطبایی
مقیم ایران است که در قرن سوم هجری به
اصفهان و توابع، مهاجرت نموده اند.(۱)

احمد بن محمد بن رستم قَرشی که در این
زمان سِمَت حکمرانی اصفهان را عهده دار بوده
است نذر می کند اگر خداوند فرزندی به وی
عطا نماید این فرزند با قرینه خود از سادات
طباطبا که در اصفهان نقابت داشته اند ازدواج
کند. این نذر به اجابت می رسد و فاطمه دختر
احمد رستمی به عقد ازدواج علی، ملقب به
شهاب الدین، در می آید و ثمره ازدواج مذکور،
فردی است به نام طاهر بن علی.

حاکم اصفهان (ابوعلی رستمی یادشده)
رقبات متعدد املاک اندوخته خود را در حوزه
پهناور اصفهان ضمن وقفنامه ای در تاریخ ۳۱۶
هجری بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اُناث
خود، نسل بعد از نسل وقف کرده است.(۲)
سادات طباطبا که از بطن دختر واقف به حساب
می آمدند بعد از وقف، موقوف علیهم شناخته
شد و چون بخش مهمی از رقبات در شهر
زواره واقع در شمال شرقی اصفهان و شمال
اردستان بود، به تدریج سادات آل طاهر متوجه
این شهر گردیدند و سکونت آنان در این دیار به
حدی رسید که زواره به مدینه السادات مشهور
گردید.(۳)

طایفه حاجی میرعابدین، شاخه ای از
سادات زواره هستند که منسوب به
سیدبهاءالدین حیدر می باشند. این افراد در
محله دشت زواره ساکن بوده و از طریق
کشاورزی و دامداری روزگار می گذرانیدند و در
ایام تابستان و هنگامی که گرمای طاقت فرسا و
خشن کویری بیداد می کرد، خاندان مزبور به
دهکده ییلاقی کچومثقال که در هیجده

کیلومتری جنوب این شهر و در شرق اردستان واقع
است، می رفتند و برخی از آنان که اهل وعظ و
خطابه هم بودند از طریق منبر و سخنان
آموزنده و مواعظ ارزنده به ارشاد و هدایت
اهالی پرداخته و معارف و احکام دینی را برای
مخاطبان مشتاق بازگو می کردند. به تدریج این
خاندان در سرابه کچو (جنوب غربی آن) که از
نظر اتصال اراضی و اشتراک قنات، حکم
محله ای از آنجا را دارد و جایی بسیار باصفا و
خوش آب و هوایی است به طور دایم اقامت
اختیار نمودند.

سیدعبدالباقی طباطبایی که جد پدری
شهید آیت اللّه مدرس می باشد و از طایفه
میرعابدین مورد اشاره است در سرابه به
تبلیغات دینی می پرداخت و در زواره نیز از راه
کشاورزی تأمین معاش می نمود.

نسب میرعبدالباقی با سی و چهار واسطه
به حضرت امام مجتبی(ع) می رسد. بنابراین
شهید سیدحسن مدرس از سادات حسنی و
طباطبایی می باشد. صورت نسب نامه آن سید
شهید را آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی از کتاب
مشجرات آل رسول اللّه که تألیف خودشان
می باشد استخراج نموده که در منابع متعددی
که در خصوص شهید مدرس نگاشته شده درج
گردیده است(۴) و نیز شجره نامه این نامدار
عرصه دیانت، بر سنگ مزارش در کاشمر
حکاکی شده است.(۵) خود مدرس در شرح
حالی که برای روزنامه اطلاعات نوشته
می گوید: پدرم اسماعیل جدم میرعبدالباقی از
طایفه میرعابدین … از سادات طباطبایی و
اصلاً زواره ای به شغل پدر و جد من منبر و
تبلیغ احکام الهی، جد ابی من میرعبدالباقی از
زهاد محسوب بودند …(۶)

بنابراین آیت اللّه مدرس انتساب به خاندانی
دارد که چون جویباری باطراوت از چشمه
پرفیض خاندان عصمت و طهارت(ع) به سوی
دشت کویر جریان یافته و فضای آن مناطق را
عطرآگین ساخته اند. خاندانی که به گواهی
اعمال و رفتار، عبادات و صلاحیتهای ذاتی، از
انسانهای برجسته ای در روزگار خویش بوده اند.

* شمیم شادی بخش

سیدعبدالباقی طباطبایی در محل، به زهد
و وارستگی و انس با مردم مشهور بود و
نفسهای پاک این مرد خدا همچون اکسیری
روان بخش، تمامی وجود سیدحسن هوشمند و
پاک سرشت را تحت تأثیر قرار داده است و
بدون تردید نخستین مربی و استاد این شهید
والامقام جد عارفش میرعبدالباقی طباطبایی
می باشد. پدر سیدحسن ـ سیداسماعیل ـ عالم
و مبلّغ متعهدی بود که زندگی خویش را وقف
خدمت به اسلام و مسلمین نمود و غالب ایام
سال را جهت وعظ و تبلیغ و اصلاح مردم در
مهاجرت و دور از دیار و خانواده به سر می برد و
اگرچه به لحاظ اوضاع اقتصادی در تنگنا به سر
می برد و بدین لحاظ با مشکلات و مشقّاتی
زندگی می کرد، ولی از نظر معنا و حالات
روحانی در جامعه اعتبار بلندمرتبه ای داشت.

با وجود آنکه طایفه کوچک، اما پرآوازه و
خوشنام میرعابدین زواره را ترک گفته بودند
ولی به منظور عملی ساختن اصل مسلّم
اخلاقی و قرآنی صله ارحام، ارتباط عاطفی
خویش را با اقارب زواره ای قطع ننمودند و به
منظور تحکیم این روابط با یکدیگر از طریق
ازدواج مواصلت می کردند و چنین پیوندهای
میمون و مبارکی، قرابت آنان را تازه تر
می ساخت. از آن جمله سیداسماعیل طباطبایی
دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه طباطبایی
نام داشت و در محله دشت زواره می زیست به
عقد ازدواج خود درآورد.

در یکی از روزهای سال ۱۲۸۷ ه.ق
(۱۲۴۹ ه.ش) ثمره چنین پیوندی فضای خانه
سیداسماعیل را سرشار از صفا ساخت، زیرا در
یکی از اتاقهای منزل این سید خوش خو، زنان
خویشاوند و همسایگان با تلاشی اضطراب
برانگیز و انتظاری شگفت و هیجانی
لحظه شماری می کنند، خدیجه آماده وضع
حمل است و سید اسماعیل که ضمن رسیدگی
به امور خود از چنین اوضاعی کسب خبر
می کند، می کوشد با اذکار و اوراد، التهاب درونی
را کنترل نماید. سرانجام در میان سرور و نشاط
حاضرین، نوزاد متولّد می شود و صدای
گریه اش با شور و هیجان اهل خانه مخلوط
می گردد. به سید خبر می دهند چشمتان روشن،
فرزندت پسر است و چون ماه می درخشد،
مبارک باشد! سید با خود زمزمه می کند: امید
آن که به فضل پروردگار، فرزندم آینده ای
درخشان داشته و در سلک کاروان فضیلت و
تقوا درآید. خدای را از این بابت سپاس می گوید
و شادی، سراسر وجودش را در بر می گیرد. پدر
نخستین گام را در راه نیکی به فرزند برداشت و
برایش نام نکویی برگزید و به یمن انتساب به
دومین فروغ امامت، نام «حسن» را برای
کودکش انتخاب کرد و دیگر او را با این نام صدا
می زدند. سیدحسن نخستین بار با آهنگ
فرحزای توحید، یعنی اذان و اقامه که در
گوشش زمزمه گردید آشنا شد و از همان
لحظات آغازین زندگی، در مسیر راستین
فضیلت قرار گرفت. او در خانواده ای دیده به
دنیا گشود که چشمه ایمان در آن جاری بود و
جان و دلش از چنین روحانیتی تغذیه می گردید.
آری، سیداسماعیل صاحب فرزندی گردید که
به عنوان شخصیتی اندیشمند و شایسته
توانست فرازهای فرزانگی را به خود اختصاص
دهد و با شجاعت منبعث از ایمان و تقوا و
هوش خدادادی و اهتمامی بااهمیت در عرصه
سیاست حضور یابد و یک تنه استبداد و
استکبار را متوحش نموده و قدرت حکّام وقت
را متزلزل نماید.

* بازوی کبود

پدر مدرس اکثر اوقات در سرابه می زیست
ولی سیدحسن و مادرش در محله دشت زواره،
نزد نزدیکان خویش زندگی می کردند. به تدریج
این طفل نورس به سنی رسید که قادر بود در
کوی و برزن آمده و با کودکان بازی کند، در
یکی از روزهای بهاری، سال ۱۲۹۳ ه.ق، که با
برداشت محصول گندم مصادف بود و در صحرا
جنب و جوش زیادی به چشم می خورد، عده ای
از کودکان که سیدحسن در جمع آنان مشاهده
می گردید به سوی دشت روانه شدند. این طفل
تیزهوش می دید که کشاورزان برای برداشت
دسترنج خود اجتماع نموده، گروهی گندمها را
درو می کردند و برخی خوشه ها را بر روی هم
می نهادند تا از آن خرمنی فراهم کنند، دسته ای
به گوسفندچرانی و مراقبت از دامها مشغول
بودند، کودکان ضمن تماشای این منظره جالب
به هیجان آمده و جست و خیز می کردند.

کمی دورتر، زمین دار بزرگ زواره بر کار
مردانی که محصول زمینهایش را درو می کردند
نظارت می نمود و نگاهش بر آنان دوخته شده
بود. مزرعه وسیع و خوشه های گندم وی با
اشعه آفتاب برق می زدند. در این هنگام صدای
خنده چندین کودک خردسال به گوش خورد. به
سوی صدا برگشت، کمی آن طرف تر در کنار
مزرعه، کودکانی را دید که با شادی به این سو و
آن سو می دویدند و بازی می کردند و گویا هر
لحظه به محل جمع آوری محصولات وی
نزدیک می شدند. ارباب به سویشان رفت و از
آنان خواست که آنجا را ترک کنند ولی کودکان
که از قیافه وی دلخوشی نداشتند همچنان
می خندیدند و فریاد می زدند و به تهدیدها و سر
و صدای زمین دار اعتنایی ننمودند. یکی از
بچه ها شادی کنان به سوی مزرعه دوید و
دیگران به دنبالش رفته و بر روی گندمهای
ارباب بازی می نمودند. زمین دار از مشاهده این
صحنه به خشم آمد و به سوی اطفال دوید و
ترکه ای از درخت انار را که در دست داشت در
هوا چرخانید و بر بازوی یکی از آنان فرود آورد.
این کودک سیدحسن نام داشت. با آشنا شدن
چوب بر بازوی کودک، گوهر اشک از چشمانش
سرازیر گشت و هر چه خواستند او را آرام کنند
سودی نبخشید. پسر ناله کنان به سوی خانه
دوید و به آغوش مادر پناه برد و همچنان
می گریست. حالا دیگر شدت زاری را بیشتر
کرده بود. مادر آشفته و نگران می کوشید با
دست زدن بر کمر فرزند او را آسوده کند ولی
گویا کودک از گریستن باز نایستاد و دید در حالی
که سیدحسن چشمان خود را مالش می دهد با
دستان نازک خویش به محل ضربه اشاره
می کند. مادر، پیراهن طفل معصوم را بالا زد و
دید بازوی یگانه فرزندش از شدت صدمه آن
ترکه، سیاه شده است.

سیداسماعیل بر حسب اتفاق آن روز به
زواره آمد و چون از این ماجرا آگاه شد از اینکه
اربابی کم خرد فرزند خردسالش را مضروب
نموده بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت کودک
را از پیش مادر ببرد. گویا عزت نفس به این
سید زاهد و عابد اجازه نداد پسر را در محلی
بگذارد که حفظ احترام او را نکرده اند. او فرزند
را از سرابه به نزد جدش که قبلاً از زواره به
قمشه مهاجرت نموده بود به این دیار برد تا با
علوم اسلامی آشنا شود و توسط سیدعبدالباقی
برای آینده ای خطیر و مسؤولیتی مهم پرورش
یابد. مادر که از همراهی با سیداسماعیل
رضایت نداشت در زواره ماند و سید حسن به
رغم دوری از مادر در سن شش سالگی در
قمشه درس خواندن را شروع کرد.(۷)
میرعبدالباقی بیشترین نقش را در تعلیم و
تربیت نوه خود، سیدحسن ایفا نمود و او را در
مسیر علم و تقوا قرار داد و در زمان حیات
خویش آموزش و پرورش وی را متکفّل گردید
و ضمن وصیت نامه ای، بعد از مرگش او را به
ادامه تحصیل علوم دینی و باقی ماندن در
کسوت اهل علم، تشویق و سفارش نمود.
مدرس در باره مقامات معنوی جدّ خویش
می گوید:

«جدّ من میرعبدالباقی از مبلّغین اسلام و
زهاد زمان خود به شمار می آمد. او از زواره به
قمشه واقع در جنوب اصفهان مهاجرت کرده
بود، در حالی که من شش سال بیشتر نداشتم.
جدم تعلیم و تربیت مرا عهده دار گردید. وقتی
که او به دار بقا شتافت و از این جهان رخت بر
بست چهارده ساله بودم و طبق توصیه وی، دو
سال پس از ارتحال جدم جهت ادامه تحصیل
به اصفهان عزیمت نمودم.(۸) یادآوری
می شود میرعبدالباقی در سال ۱۳۰۱ق به
رحمت خدا پیوست و در آستانه امامزاده
شاه رضا واقع در قمشه مدفون گشت».(۹)

* در مسیر تعلیم و تربیت

در قمشه، سیداسماعیل و میرعبدالباقی به
طور مشترک کمال کوشش را در تربیت کودک
به کار برده و او را با الفبا، قرائت قرآن مجید،
ادبیات فارسی و مقدمات عربی آشنا می کنند.
اهتمام پدر بر این بود که سیدحسن به صورت
انسانی صالح و فرزانه به دور از تعلّقات دنیوی
تر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.