پاورپوینت کامل حسّی از دیار دیگر ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حسّی از دیار دیگر ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حسّی از دیار دیگر ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل حسّی از دیار دیگر ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۵

«در سوگ ۲۱ رمضان»

فرزندم! تو را سفارش می کنم به ترس از خدا، و پیوسته در فرمان او بودن، و دلت را به
یاد او آبادان نمودن و به ریسمان اطاعتش
چنگ زدن، و کدام رشته استوارتر از طاعت خدا
میان خود و او داری، اگر بگیریش و بدان دست

در آری؟

دلت را به اندرز زنده دار و به پارسایی
بمیران و به یقین نیروبخش و به حکمت
روشن گردان، و با یاد مرگش خوار ساز، و به
اقرار به نیست شدنش وادار ساز و به
سختیهای دنیایش بینا گردان و از صولت
روزگار و دگرگونی آشکار لیل و نهارش
بترسان، …

پس در نیکو ساختن اقامتگاه خویش
بکوش، و آخرت را به دنیا مفروش.

* * *

صدای اذان، از مأذنه برمی خیزد.

دیگر چیزی تا ملاقات علی(ع) با
فاطمه(س) و رسول(ص) حق نمانده است و
این انتظار طولانی و مظلومانه، پایان می یابد.
مردی از قبیله بنی مراد می خواهد تا منفورترین
و ننگین ترین مهریه عالم را به شیطان بپردازد.

و در آن شب رمضان، که خاندان نبوت بر
خوانِ خانه شان جز صفا و دین و محبت نیست،
صدای گامهای بداقبال غمی بزرگ، از فرا
سوی سحر، سینه های لبریز از صداقتشان را به
اضطراب وا می دارد.

امشب، ماهِ فروزان، در خانه دخترش،
میهمان افطار است. نان و نمک و شیر. و
می گرید که: «دخترم برای من امشب، چند نوع
غذا گذارده ای؛ مگر نمی دانی من پیروی از
رسول خدا می نمایم. دخترم در حلال دنیا
حساب و در حرام آن عذاب است.»

نماز می گذارد و تضرع و زاری در پیشگاه
خدا. بی قرار است. به آسمان می نگرد.

«اللهم بارک لی فی الموت» خداوندا! مرگ
را برای من مبارک گردان. و تمام این شبِ
تنهایی را بیدار می ماند.

و صدای همهمه زمین و زمان به هم
می پیچد. یک درد مذاب، در این سیاهی
مطلق، در کوچه های ملتهب و غمناک کوفه
روان است و آرام آرام، می سوزاند و می گدازد و
می رود.

ستاره ها، دیگر در چشمانشان، برقی
نیست. فقط آرام آرام، می بارند و می غلطند و
فرو می ریزند و پولکهای نقره فام آسمان، فرو
ریخته اند.

خبر رنج بی پدری کودکان گرسنه، در گوش
تاریخ هو می اندازد.<