پاورپوینت کامل فروشی برای خرید عید ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فروشی برای خرید عید ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فروشی برای خرید عید ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فروشی برای خرید عید ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۵

قلبش گرومب گرومب می زد. گونی پر از
کاغذ، روزنامه و کتاب در دستش سنگینی
می کرد. با تشویش به مغازه نزدیک شد. سعی
کرد بر خودش مسلط باشد. قیافه رهگذری
عادی را به خود گرفت. چند مشتری در مغازه

بودند. لعنت خدا بر شیطان!

دستهایش آشکارا می لرزیدند. چاره ای نبود
باید صبر می کرد. مسیر خود را ادامه داد و به
سمت بالای خیابان رفت. با وجود اینکه شب
سایه خود را می گسترانید، مردم با جنب و
جوشی خاص مشغول خرید ایام عیدشان
بودند. عید داشت می رسید.

بساطهای جورواجور کنار پیاده رو پهن
بودند: سیگارفروشها، جوراب و زیرپیراهن …
کوپن خریداریم … بوی جیگر و کباب مشامش
را نوازش می داد.

گونی را به گونه ای در دست گرفته بود که
گویی خرید کرده است. تا ته خیابان رفت و
برگشت. اما، هنوز دو نفر در مغازه بودند. عصبی
شده بود. لختی چشمها را بست و به دیوار تکیه
داد. دوست داشت می توانست به خانه برگردد.
آه کشید. نگاهی سریع به گونی در دستش
انداخت. از این کار خجالت می کشید. اما ناگزیر
بود.

آنقدر منتظر ماند تا مشتریها از مغازه خارج
شدند. شتابان خود را تو کشانید. مغازه، کثیف و
پر از خرده ریزهای سبزیجات بود. تنها چند
دسته سبزی روی میز باقیمانده بود. سبزیها رو
به پلاسیدگی می رفتند. سبزی فروش با
سبیلهایی آویخته و چشمانی تنگ، دسته ای از
سبزیجات را تا محاذات صورتش بالا آورده و با
صدایی دورگه، مسلسل وار می گفت: «بخر و ببر،
دنبه خالصه، فقط همینشن مونده، مفت مفته،
ارزون ارزونه …»

زن با سرگردانی و هراسی نهفته در دل به
او نگاه می کرد.

سبزی فروش که گویی تازه متوجه حضور
زن شده است گفت: «آقا، ببخشید خانم، باور
کنید تر و تازه س …» زن همچنان ساکت بود.
مرد سبزی فروش که برای فروش ته مانده آخر
سبزیهایش بی صبر بود، چشم غره ای کرد، سر
را به سوی خیابان گرفت و صدا را در گلو
انداخت: «بدو بدو، سبزی تازه داریم.» سپس
رو به زن پرسید: «خانم جون، چیزی
می خواین، همین هفت هشت دسته ش مونده،
اگه خریدارین …»

زن به خود فشار آورد. آب دهان را بسختی
قورت داد و به زحمت گفت: «نه … نه … سبزی
نمی خوام.»

اخمهای سبزی فروش درهم رفت: «پس
چی؟»

کلمات به سختی از دهان زن بیرون
می آمدند: «واسه … واسه تون … کاغذ و روزنامه
دارم … می خرید …»

در اثنای گفتن این کلمات دانه های درشت
عرق بر چهره زن نشسته بود.

مرد سبزی فروش با بی اعتنایی گفت:
«بندازشون توی ترازو».

زن نفس بلندی کشید. دستی به پیشانی
کشید و عرق خود را سترد. گونی را روی یک
کفه ترازو گذاشت. با این حرکتش در واقع خود
را از گونی و هر آنچه در درون داشت
می رهانید. حال، بالاترین آرزویش خلاصی ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.