پاورپوینت کامل مادرم از شدت ناراحتی گریه می کرد پدرم فقط می گفت; این روسری ات را بردار ۴۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مادرم از شدت ناراحتی گریه می کرد پدرم فقط می گفت; این روسری ات را بردار ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مادرم از شدت ناراحتی گریه می کرد پدرم فقط می گفت; این روسری ات را بردار ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مادرم از شدت ناراحتی گریه می کرد پدرم فقط می گفت; این روسری ات را بردار ۴۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۸

گفتگو با خواهر تازه مسلمان خانم ناتالی لوبر

طبق قرار قبلی سر ساعت ۵ زنگ در را می زنم
و خواهر ناتالی لوبر «Nathaliele
leBerre» خودش در را بر رویم می گشاید.
لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید:
همین الآن می آیم. از اینکه دیگر بار توفیق
آشنایی با یک خواهر تازه مسلمان برایم به
دست آمده بود خدا را شکر کردم و برای
برادری که آمدن ناتالی را به من خبر داده بود از
خداوند منان آرزوی سلامتی و سعادت کردم.
خواهر ناتالی لوبر یک سال بود که مسلمان
شده بود. فرانسوی الاصل، و در مدت اقامتش
در آمریکا از طریق حضور در یکی از
کنفرانسهای مجمع جهانی اهل بیت(ع) در
شهر کلمبیا با چند تن از خواهران و برادران
ایرانی آشنا شده بود، همان عزیزانی که مرا نیز
با ناتالی آشنا کردند. با ظاهر شدن «ناتالی» بر
پاشنه در او را به طرف ماشین هدایت کرده و
بلافاصله حرکت کردیم. ضمن خوشامدگویی به
ایشان از چگونگی سفرش به ایران سؤال
می کنم و او این طور جواب می دهد:

در پی دعوت یکی از دوستان ایرانی ام که در
نیویورک با آنها آشنا شده بودم به ایران آمدم.
این دعوت خیلی بجا بود چون از نظر روحی
شدیدا به آن نیاز داشتم. پس از مسلمان شدنم
با مشکلات زیادی روبه رو شدم و ایمان دارم
که این دعوت، کار خدا بود. از اینکه به ایران
آمدم خیلی خوشحال هستم. در مدت این یک
ماه تجربه های خیلی خوبی به دست آوردم.

ـ از او خواهش می کنم کمی راجع به خودش و

نحوه مسلمان شدنش برایمان تعریف کند.

لبخندی می زند و ادامه می دهد:

من در یک خانواده مذهبی کاتولیک بزرگ
شده ام که به علت مذهبی بودن والدینم، مدت
۱۲ سال در مدرسه کاتولیکها درس خواندم. در
دوران تحصیل آنچه شدیدا مرا رنج می داد
تضاد بین گفتار و عمل اولیاء مذهبی مدرسه
بود و همین امر باعث شد تا از ایمان خود
برگردم. البته اعتقاد به خدا همیشه در وجودم
بود و آرزویم این بود که یک فرد مذهبی باشم.
چون معتقد هستم مذهب انسان را حفظ
می کند ولی دیگر اعتقادی به آیین مذهب
کاتولیک نداشتم. لذا مدت زیادی در خصوص
مذاهب بودا، پروتستان تحقیق کردم که البته
آن مذاهب نیز جذابیتی برایم نداشت. آن موقع
هیچ علاقه ای نسبت به اسلام نداشتم، از
آنجایی که اخبار منفی در این مورد خیلی زیاد
بود، و من اصلاً یک نوع ترسی از این مذهب
داشتم. تا اینکه برای تحصیل راهی آلمان
شدم. در مدت تحصیلم در آلمان با عده ای از
مسلمانان آشنا شدم که البته به سبب رشته
تحصیلی ام که علوم سیاسی و زبانشناسی است
معتقد بودم بایستی قبل از سیاست با فرهنگ
مذهبی یک ملت آشنا شد تا بتوان در این
رشته به موفقیت رسید. از طرف دیگر علاقه
من به آسیای مرکزی که شامل ایران،
هندوستان و جاده ابریشم می شد را نیز
می توان از دلایلی محسوب کرد که علاقه مرا
به مطالعه و تحقیق در باره اسلام دامن زدند.
قبل از هر چیز این توضیح لازم است که
مسلمانانی که من در آلمان با آنان آشنا شدم،
فقط به اسم مسلمان بودند و عمل آنان با
اسلام در تضاد کامل بود. در خوابگاه
دانشجویی می دانید که امکان تماس بیشتر و
نزدیک برای انسان وجود دارد و من شاهد بودم
که آنان فقط نام مسلمان دارند. خصوصا
مسأله ای که بسیار منفی بود طرز تلقی
دانشجویان مسلمان پسر نسبت به زنان
اروپایی بود که آنان برای خوش گذرانی با زنان
اروپایی دوست می شدند و کلاً بر این عقیده
بودند که اینان برای خوش گذرانی این حضرات
وجود دارند و اما هنگام تشکیل زندگی و برای
ازدواج معمولاً به کشور خودشان برمی گشتند و
زنی از دیار خود می گرفتند و این تجربه تلخی
بود که من در آلمان شاهد آن بودم. اما همین
عوامل باعث شد که پس از پایان تحصیلاتم و
بازگشت به فرانسه، مطالعات خود را راجع به
اسلام شروع کنم و شاید برایتان جالب باشد
بدانید که یکی از اولین کتابهایی که خواندم
کتابی بود به نام عاشورا از یک نویسنده
تانزانیایی. کتاب در واقع کتاب مثبتی نبود اما
داستان زندگی امام حسین و خانواده اش، تصور
صحبتهایی که بین امام حسین و دخترش
سکینه رد و بدل شده بود چنان قلب مرا به
لرزه درآورد و تحت تأثیر قرار داد که احساس
می کردم تنها بر زبان آوردن نام سکینه آرامشی
خاص در درون من ایجاد می کند و خارج از
تحقیقاتی که همزمان داشتم می توانم بگویم
داستان کربلا، امام حسین و سکینه نقطه
شروع تحول زندگی من شد؛ به طوری که پس
از مسلمان شدن نام سکینه را برای خود
انتخاب کردم. و این نام در اوج دورانی که من
در مشکلات غوطه ور بودم، به من آرامشی
عجیب هدیه می کرد که مشکلات را از یاد
می بردم. من در این زمان برای دیدن دوره ای
به نیویورک سفر کرده بودم و مسلمان شدن
من همزمان بود با اقامت من در آمریکا.
شهادتین را در جمع روحانی مسجد و یک
مسلمان سیاهپوست و دوستان ایرانی ام، که
مهربانی آنان نیز یکی دیگر از عوامل علاقه
من به اسلام و ایران شد، به جا آوردم؛ روزی
فراموش نشدنی در صفحه کتاب زندگی ام.
بلافاصله با مسلمان شدنم موجی از مشکلات
به سوی من سرازیر شد. کلیه دوستانم مرا طرد
کردند و جنگی بزرگ در خانواده شروع شد. من
از سن ۱۷ سالگی برای تحصیل از خانه بیرون
آمده بودم و والدینم اعتماد زیادی به من
داشتند زیرا می دیدند که من از اطمینان و
اعتماد آنها نسبت به خودم کمال استفاده را

می برم و به راه خطا نمی روم. مادر من همیشه
یکی از مخالفان سرسخت اسلام بود. روزی که
از نیویورک با فرانسه تماس گرفتم و خبر
مسلمان شدنم را به آهستگی و احتیاط به
مادرم دادم مادرم چنان فریادی کشید که شوکه
شدم. داد و فریادی که مادرم پشت تلفن به راه
انداخت به کلی مرا دستپاچه کرده بود؛ بعد هم
گوشی را قطع کرد. تقریبا ده روز از آنها خبر
نداشتم. یک روز وقتی وارد آپارتمانم شدم با
کمال تعجب دیدم پدر و مادرم توی خانه
هستند. به کلی گیج شده بودم، آنها بدون خبر
دادن، آدرس مرا پیدا کرده بودند و با هماهنگی

با هم اتاقی ام از پاریس به نیویورک آمده بودند.
به محض دیدن من، مادرم گریه را شروع کرد و
در تمام مدتی که در نیویورک بود یعنی ۱۰ روز،
گریه او قطع نشد. آنان فکر می کردند مسلمان
شدن من مساوی است با تروریست شدن من!
و اینکه حتما با گروههای به اصطلاح
تروریستی همکاری دارم و جزء گروههای
تروریستی الجزایر و ایران هستم. از دید پدر و
مادرم اسلام مساوی بود با تروریست، البته این
همان چیزی است که از طریق نشریات به
اذهان عمومی انتقال داده می شود. از نظر آنان
حجاب به منزله وسیله ای برای ظلم و ستم به

زن بود و اینکه حجاب سمبلی است برای به
تصویر کشیدن عدم وجودی زن و من با این
انتخاب نابودی خود را برگزیده ام. تمام تلاش
من جهت روشن کردن آنها هیچ فایده ای
نداشت و گریه مادرم قطع نمی شد. آنها تهدید
کردند مرا از ارث محروم خواهند کرد و دیگر
هزینه تحصیل مرا به عهده نخواهند گرفت.
جهت روشن شدن آنها و اینکه تصور آنان از
زنان مسلمان خصوصا ایرانیان اشتباه است،
دوست ایرانی ام را که در رشته پزشکی مشغول
به تحصیل بود به خانه امان دعوت کردم، تا
شاید با دیدن او مادرم کمی آرام شود. اما
متأسفانه کوچکترین کمکی به وضعیت موجود
نشد و مادرم از هیچ گونه تو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.