پاورپوینت کامل یک روبان قرمز دنباله دار (نقد فیلم ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یک روبان قرمز دنباله دار (نقد فیلم ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک روبان قرمز دنباله دار (نقد فیلم ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یک روبان قرمز دنباله دار (نقد فیلم ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۵۴
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا
بازیگران: پرویز پرستویی، رضا کیانیان، آزیتا حاجیان
«ابراهیم حاتمی کیا» در طول پانزده
سالی که فیلم می سازد، در هر ده اثر خود از
«هویت» گرفته تا «روبان قرمز» چه
مستقیم و چه غیر مستقیم به سینمای
جنگ پرداخته و مضامین دلخواهش را آن
طور که می خواسته، با الفبای سینما به
تصویر کشیده است. وی تنها کارگردانی
می باشد که تمام آثارش به دور از سینمای
اکشن و حادثه ای به جنگ و پیامدهای بعد
از آن پرداخته است. به فرض در «آژانس
شیشه ای» نهمین فیلم «حاتمی کیا»، او به
سرگذشت آدمهایی می پردازد که هنوز زخم
جنگ در آنها تازه است و آرمانهای دفاع
مقدس برایشان عزیز و ارزشمند، ولی
دیگرانی هستند که با واقعیات روز زندگی
می کنند و به مشکلات باقیمانده از جنگ
توجهی ندارند. «آژانس شیشه ای» از تقابل
آرمانگرایی و واقع گرایی سخن به میان
می آورد همان طور که «روبان قرمز» در
ادامه آن به همین موضوع تکیه دارد و به
نظر می رسد که ساختار فیلمنامه آن نیز
نسبت به فیلمهای قبلی «حاتمی کیا»
تکامل یافته تر است.
سال ۱۳۸۹ است، بیست و یک سال از
پایان جنگ می گذرد و سه شخصیت اصلی
«روبان قرمز» در بیابانی نامشخص در پی
خواسته های خویش هستند و می کوشند
واقعیت روز را به نفع خود تغییر دهند و
دیگران را مطیع خویش نمایند.
«داود» رزمنده ای است باقیمانده از
سالهای جنگ. او زندگی اش را وقف
پاکسازی منطقه و خنثی کردن مینهای
مانده از آن سالها کرده است و به قول
خودش دنیا و هوسهای دنیایش را خنثی
می کند. وی فضای پاکسازی نشده میدان
مین را با روبانهای قرمز محدود کرده است و
به کندی لاک پشتش، مشغول خنثی کردن
آنهاست. داود مردی آرمانگراست که
می کوشد با یاد دوستان همرزمش خویشتن
را ارضا کند و با کارش دلبستگی اش به جنگ
و مردانگی را نشان دهد و ارزشها را پاس
بدارد.
«جمعه»، مردی افغانی است با
گذشته ای مبهم. وی زنش را در افغانستان از
دست داده و اینک در گورستان تانکها در
تنهایی خویش کتاب می خواند و ساز می زند
و به زنش فکر می کند. او با واقعیت روزمره،
زندگیش را می گذراند و با دنیای داود و
ارزشهای او فاصله بسیاری دارد.
آرامش این دو مرد با ورود «محبوبه» به
هم می خورد. وی زن جوانی است که بعد از
سالها به مزرعه پدرش در جنوب ایران
بازگشته است تا در آنجا ساکن شود، ولی
ارث پدری را ویرانه ای محصور در روبانهای
قرمز می یابد. با اینهمه آرام و بی خیال است
و بی خبر از همه جا وارد محدوده روبانها
می شود. داود وی را می بیند و می گوید:
«اینجا مین کاشته اند.» محبوبه هم با
سادگی پاسخ می دهد: «اینجا زمین
ماست، هرچه بخواهیم بعدا می کاریم.»
زن خطر را درک نمی کند و بی توجه به
حرفهای داود از میان روبانها به سمت خانه
پدری اش می رود و در میان خرابه ها به دنبال
یافتن خاطرات کودکیش کنکاش می کند و
اول از همه ننویش را می یابد و چون کودکی
تازه متولد شده تن خسته اش را به آرامش
گهواره می سپارد تا اینکه کم کم رؤیایش
رنگ واقعیت به خود می گیرد. او در میان
آشغالها و تل خاکی که حیاط را اشغال کرده
است یک تانک عراقی می یابد و هیجان زده
مشغول خالی کردن اطراف آن می شود. زن
از یافتن تانک شادمان است و می پندارد این
همان گنجی است که در خواب دیده است.
جمعه نیز بر این رؤیا صحه می گذارد و
می گوید که تانک قیمتی است و مثل یک
گنج می ماند. زن به درون تانک می رود و با
اسکلت یک عراقی روبه رو می شود و
موشهایی که روی اسکلت می چرخند، ترس
بر او غلبه کرده و از حال می رود و در عالم
خواب و خیال مادرش را می بیند که به کمک
او آمده، در تانک را باز کرده و می خواهد وی
را بیرون بیاورد ولی ناگهان دست مادر تبدیل
به دست مرد افغانی می شود و محبوبه
سرآسیمه به خود می آید و می بیند هنوز در
تانک است و جمعه برای کمک به وی آمده
است.
داود که از رفت و آمد آن دو به تنگ آمده
است به محبوبه هشدار می دهد که آنجا
منطقه نظامی است و او حق کشتن دارد.
محبوبه از خانه خارج شده و اعلام می کند
این بار دومی است که از خانه اش بیرون رانده
می شود اما جمعه، محبوبه را تحریک
می کند که به مزرعه اش بازگردد و حقش را از
داود بگیرد و اضافه می کند که «به من
اعتماد کن» و محبوبه می گوید به هیچ
مردی اعتماد نمی کند. گرچه با گذشت زمان
این اعتماد پیدا می شود و محبوبه
گردنبندش را به جمعه می بخشد، گردنبندی
که ابتدا داود آن را از میان خرابه های خانه
یافته است و عکس محبوبه را روی آن دیده،
پس آن را به صاحب اصلیش برمی گرداند و
محبوبه گردنبند را به جمعه می بخشد و
جمعه آن را دوباره به داود می دهد و محبوبه
باز آن را از وی پس می گیرد و به جمعه
می گوید نباید هدیه ای را که از یک زن گرفته
است به دیگری بدهد. گویا این گردنبند
نشانه مهر و عاطفه ای است که ابتدا داود را
برمی انگیزد و سپس این عشق و علاقه بین
سه شخصیت دست به دست می گردد تا
اینکه در مدتی کوتاه هر دو مرد عاشق
محبوبه می شوند و همان مثلث معروف
عشق آثار دراماتیک پیدایش می شود.
البته محبوبه به جمعه گرایش بیشتری
دارد چرا که او مهربان تر است و به وی کمک
می کند ولی داود با ظاهری ژولیده، کلامی
خشن و رفتاری تند محبوبه را به تنگ آورده
است. او با زبان اسلحه بیشتر آشناست و
کمتر در پی ارتباط کلامی با بقیه است، بر
عکس جمعه که در اندیشه برقراری ارتباط
بیشتری با محبوبه است. او چهره زنش را
در صورت محبوبه می بیند و حتی
جورابهای وی را که بسیار دوست دارد به
محبوبه می بخشد. او مردی عاطفی است
که همیشه سازش همراهش است، سازی که
با یک قوطی حلبی و تکه ای چوب و سیم
ساخته شده است و در عوض داود همیشه
اسلحه به دست در مقابل آن دو ایستاده
است. داودی که باید نشانه حفظ ارزشها و
رشادتهای جنگ باشد معلوم نیست چرا
اینهمه خشن است و فقط خشونت را از
جنگ به ارث برده است! بیننده دوست دارد
شخصیت مثبت فیلم رفتار و کردار مثبتی
نیز داشته باشد نه اینکه بخواهد همه جا
حرفش را با سلاحش پیش ببرد.
از آنجایی که جمعه نیز چون داود در
جنگ و سرنوشت سیاسی کشورش دخیل
بوده و در افغانستان روی مینها زندگی کرده،
راه رفته و ازدواج کرده است لذا خودش را
چون داود مستحق زندگی در آنجا و
اظهارنظر می داند و به محبوبه کمک می کند
تا تانکش را بفروشد. او در نماهای مختلف
تانک را پاک می کند، تار می زند، تانک را
تعمیر می کند، ساز می زند، محبوبه
النگوهایش را می فروشد، جمعه برای تانک
بنزین و لوازم یدکی می خرد، محبوبه
شادمان است، جمعه سخت کار می کند و
شور زندگی را در محبوبه زنده تر می کند و
می گوید: «محبوبه می بینی که جمعه
چطور روی جاده مرگ، جاده زندگی را
باز می کند.» این صحنه های رمانتیک با
کمک موسیقی زیبای فیلم به عشق و علاقه
محبوبه و جمعه تأکید می نماید. مرد
تفکری فرا وطنی دارد و سرسختانه در پی
شکستن حصارها می باشد. او وجود مرزها
را شوخی تلقی می کند و به محبوبه
می گوید اگر با وی ازدواج کند، بچه هایشان
با هیچ کشوری جنگ نمی کنند. اما محبوبه
در خیالات خودش است و به جمعه
می گوید: «چرا مردهای اینجا اینقدر
دیوانه هستند.» ولی عاقبت همین زن به
خواستگاری یکی از همین مردهای دیوانه
جواب مثبت می دهد و داود که پاسخ منفی
شنیده آنجا را ترک می کند تا کس دیگری به
جای وی برای خنثی کردن مینها بازگردد.
جمعه تانک را برای عروسی آذین می بندد و
زن خود را می آراید تا سوار بر مرکب عروس
آنجا را ترک گوید و تانکش را
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 