پاورپوینت کامل خورشید کاروان، پس از هشت سال ۲۱ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خورشید کاروان، پس از هشت سال ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خورشید کاروان، پس از هشت سال ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خورشید کاروان، پس از هشت سال ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۲

خورشید تابان عاشورا به خون نشست
و کاروانی از اشک و آه، با دلهای سوزان،
مسیر بی انتهای تاریخ سرخ تشیع را آغاز
نمود و داستان چگونه بودن را در همه

عاشوراها، پرده به پرده به نمایش کشید.

«خورشید کاروان» کاری از گروه «فدک»
می باشد که به مدت هشت سال متمادی در
ماه محرم و صفر در تهران به نمایش در آمد
و امسال در نهمین سال نمایش خود با
کارگردانی «حسین مسافر آستانه» و
اجرایی از گروه «آیین» در قم به روی صحنه
رفت. متن این نمایش نیز بر اساس
نمایشنامه «هیهات» نوشته استاد «ابوباسم
حیادار» نوشته شده است.

ماجرای نمایش مربوط به شبی است
که شمر، کاروان اسیران کربلا را نزدیک
دیری نگاه می دارد. راهب پیر به تنهایی در
دیر به عبادت خود مشغول است و
«پطروس» پسر او در پی یافتن حقیقت و
آنچه در کتاب مقدس آمده است، راهی کوفه
می باشد. وی معتقد است که «ایلیای»
مقدس همان حضرت علی(ع) و «شَبَر» و
«شُبَیر» همان امام حسن(ع) و امام
حسین(ع) می باشند که نام آنها به کرات در
کتاب مقدس آمده است.

راهب نصرانی چنین چیزی را باور
نمی کند ولی عاقبت به سخنان پسرش
ایمان آورده و می گوید: «ای مسیح مقدس!
این سخنان گوش را می آزارد ولی سخت بر
دل می نشیند.»

در همین هنگام سپاهیان شام وارد دیر
می شوند و اول از همه چشمشان به سنگ
نبشته روی دیوار می افتد که قاتلان
حسین(ع) را لعنت کرده است. شمر و
عمّالش شمشیر از نیام می کشند تا پیرمرد
را به قتل برسانند چرا که می پندارند او از
فراریان جنگ است، اما راهب می گوید که
هیچ اطلاعی از مضمون حک شده بر سنگ
ندارد و فقط از پدرانش شنیده که از ۵۰۰
سال پیش آن کتیبه در دیر بوده است؛ یعنی
درست ۴۴۰ سال قبل از بعثت پیامبر
اکرم(ص).

راهب نصرانی که از کار سپاهیان و
کاروانیان سر در نمی آورد، بیشتر از
مسلمانان دلش بر کودکان و اسیران
ناشناس می سوزد و اصرار دارد که حداقل
کودکان به درون دیر بیایند و آب و نانی
بخورند، ولی وقتی بچه ها صدقه قبول
نمی کنند و مثل پدرانشان گرسنه و تشنه
می مانند، تازه راهب پی می برد که آنان
کیستند و روز عاشورا چه روزی است و
سخنان کتاب مقدس در باره هم آنان است و
پیامبرشان.

بچه ها با پاهای زخمی و کبود، خسته و
تشنه گوشه ای از حال می روند و یزیدیان در
گوشه ای دیگر به خوردن شراب مشغول
می شوند و حتی به حرف راهب هم توجهی
نمی کنند که آنجا را مکان مقدسی می داند
که نباید فعل حرام در آن جاری شود.

با آمدن جعبه ای به درون دیر، راهب
کنجکاوی خود را نسبت به آن ابراز می کند و
وقتی می شنود درون آن، سر باارزشی است؛
پنهانی درِ صندوق را می گشاید و صیحه
برمی آورد که «به خدا قسم این سر عیسی
مسیح است.» ولی پاسخ می شنود که این
سر حسین بن علی است که از دین خارج
شده و آنها او را کشته اند و می خواهند سر
نافرمانش را نزد یزید بن معاویه ببرند و
جایزه بگیرند! راهب با خواهش و التماس
بسیار و دادن تمام سرمایه پدرانش به آنها،
یک شب سر را نزد خود نگاه می دارد و
می گوید: «اگر مسیح فرزندی می داشت ما او
را در چشم خود جای می دادیم.»

سپاهیان یزید که طمعکار هستند،
عاقبت خواسته راهب را قبول می کنند و به
یاد می آورند که چطور به خاطر برق جواهر،
انگشت امام حسین(ع) را در گ