پاورپوینت کامل زن و عرفان پاسخ به سوال ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زن و عرفان پاسخ به سوال ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زن و عرفان پاسخ به سوال ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زن و عرفان پاسخ به سوال ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۲

* سؤال: آیا یک زن می تواند عارف شود و به مقام بالای عرفانی دست یابد، با وجود محدودیتها و مشغله هایش در زندگی؟

لاله.م ـ نائین

پاسخ: در این سؤال خصوصیاتی مطرح
شده است که برای یافتن پاسخ آن لازم
است هر کدام جداگانه رسیدگی شود،
۱ـ عرفان و عارف. ۲ـ زن و توانایی او.
۳ـ بازدارندگی وظایف خانه داری از نیل به
عرفان. و بدیهی است در این نوشته بویژه
در موضوع نخست تنها به مواردی اشاره
می کنیم که دخالت مستقیم در پاسخ به
سؤال دارد، و حتی الامکان با سطح مجله
نیز با توجه به عمومی بودن آن مناسبت
داشته باشد.

مفهوم عرفان

عرفان در لغت به معنای شناخت و پی
بردن به حقایق امور است.

راغب اصفهانی، لغت شناس معروف
می گوید: «المعرفه و العرفان ادراک الشی ء
بتفکّر و تدبّر لأثره و هو اخصّ من العلم و
یضادّه الإنکار …» معرفت و عرفان پی بردن
به چیزی به واسطه تفکر و تدبر در آثار آن
است و اخصّ از علم است و ضد آن انکار
است …(۱)

در این تعریف دو نکته قابل توجه است،
اول آنکه که دائره معرفت کوچکتر از علم
شناسانده شده است. و همو در بیان آن
توضیحی دارد که چکیده آن این است:
«معرفت نوعی از آگاهی است که از تدبر و
تفکر به دست می آید ولی علم اعم از آن
است و لذا صحیح است بگوییم خداوند
نسبت به مخلوقات خود عالم است ولی
درست نیست او را نسبت به آنها عارف
بنامیم.»(۲)

بنابراین «عرفان» شناختی است که از
راه فکر و تأمل در آثار قدرت الهی و مظاهر
هستی و ملک و ملکوت برای انسان حاصل
می شود.

نکته دیگر اینکه، در این تعریف ضد
معرفت «انکار» معرفی شده است و این خود
نکته جالبی است که به نوعی، به محدودیت
معرفت نسبت به علم برمی گردد.

توضیح اینکه، در دانش منطق برای
علم دو قسم بیان شده است یکی تصور. و
آن نقش بستن صورت چیزی در صفحه
نفس است، بدون اینکه از سوی انسان
حکمی مبنی بر پذیرش و یا ردّ آن صورت
پذیرد. و دیگری تصدیق است و آن هنگامی
است که شخص، وجود آنچه در ذهن او
ارتسام یافته است قبول و یا ردّ کند.

در این تعریف، عرفان به نوعی از علم
اطلاق شده است که انسان حقیقتی را که
درک کرده و از راه تفکر به آن دست یافته
است، گذشته از تصور، اذعان و اعتقاد بدان
نیز پیدا کرده و آن را پذیرفته است و لذا ضد
آن انکار معرفی شده که قسم دیگری از
تصدیق است، در صورتی که ضدّ علم جهل
است نه انکار.

اهمیت عرفان

شناخت حقیقی، که محصول تفکر ناب
و اندیشه هدایت یافته است، مرز بین زندگی
حیوانی و انسانی است. عرفان همان گوهر
بی بدیلی است که عقل سالم در سیر خود
در حقایق کائنات بدان می رسد و زندگی بشر
را از حضیض ملک، تا اوج ملکوت بالا
می برد.

قرآن کریم می فرماید: «الذین یذکرون
اللّه قیاما، و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون
فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت
هذا باطلا»

آنان که خدای را در حال قیام و قعود و
بر پهلو به یاد می آورند و در آفرینش
آسمانها و زمین می اندیشند به حقیقت
هستی پی برده و می گویند: ـ پروردگارا این
نظام خلقت را بیهوده و باطل نیافریدی.(۳)

جامعه اگر به عرفان روی نیاورد، قهرا به
وادی حیوانیت کشانده خواهد شد، گرچه
در بالاترین سطح، از فرآورده های دانش و
تمدن بشری برخوردار باشد، و به فرموده
یکی از بزرگان: «جامعه بی عرفان کالبد
بی جان است».(۴)

اساسی ترین بحث عرفان

از مهمترین مباحث عرفان مسأله
توحید است، که عارف با معرفت حقیقی
خداوند، به شناختهای دیگر می رسد. توحید
در نظر عارف غیر از آن چیزی است که در
دیدگاه مردم دیگر است. مردم عادی هر
موجودی را به چشم استقلال می نگرند، آن
گاه بین آن و خدا رابطه خلق و خالقی
می بینند، ولی در منظر عارف اصل وجود،
خداست و دیگران پرتوی از اویند.

مرحوم حکیم سبزواری می فرماید:
«اینکه وجودات، در ذات خود وابسته و
فقیراند ـ و به عبارت دیگر عین وابستگی اند
ـ توحید خاص است و شایسته توحید
شریعت هم همین است. به یقین پدیده های
هستی فقر محض و نیاز صرف به بی نیاز
تمام و فوق تمام اند».

سپس ایشان توحیدی که غیر از این
باشد را با شدیدترین لحنی مردود
می شمارد و از ساحت شریعت دور
می داند.(۵)

امام حسین علیه السلام در قسمت
پایانی دعای عرفه این چنین با خداوند
سخن می گوید: «چگونه به آنچه در هستی
خود محتاج توست، بر وجود تو استدلال
می شود؟ آیا غیر تو ظهوری دارند که تو
نداری تا اینکه به واسطه او در نظر ما جلوه
کنی؟ کی پوشیده بودی تا محتاج دلیلی
باشی که تو را ظاهر کند؟ و چه زمانی از ما
دور بودی تا آثار تو ما را به سویت هدایت
کرده و برساند؟ کور است چشمی که تو را
مراقب و نگاهبان خود نبیند …».(۶)

عرفان نظری و عملی

اهل عرفان برای آن دو قسم بیان
کرده اند، یکی نظری و دیگری عملی. عرفان
نظری، مطالب و حقایقی است که در
کتابهای مربوط به آن به صورت علمی و
فنی بیان شده است و طی آن، مقامات انسان
و کیفیت رابطه موجودات با مبدأ، به گونه
مبسوط بحث شده است.

عرفان عملی، شیوه ها و طرق و اذکار و
دستورالعملهایی است که باید شخص
سالک به کار بندد و با طی مراحل و منازلی،
خود را به سرمنزل مقصود برساند و به
مقامات عالیه عبودیت دست یابد.

در این جا این سؤال مطرح است که آیا
برای رسیدن به عرفان عملی، کسب عرفان
نظری با آن همه پیچیدگی ها و تفصیل آن
لازم است؟ جواب این سؤال منفی است که
در پاسخگویی به پرسش اصلی این نوشتار،
حائز اهمیت است. البته در صورت امکان،
جمع بین این دو بسیار باارزش است ولی
می توان بدون تحصیل عرفان نظری نیز، با
صعود از نردبان عرفان عملی، بر قله های
رفیعی از کمال انسانی دست یافت و به قرب
الهی رسید.

یکی از بزرگان علم و معرفت می فرماید:
«… محقق است که کسانی مؤید به تأییدات
الهی، بدون تحصیل عرفان نظری، از راه
عرفان عملی، صاحب چنان اقتداری
می شوند، که صاحبان عرفان نظری در
مقابل آن عاجزند. و به قول عارف سنایی:

اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی
چرا آن قبله کل نانویسا بود و ناخوانا»(۷)

نمونه بارز این موضوع، بسیاری از
رزمندگان و شهیدان دوران دفاع مقدس اند،
که بی آنکه حتی آشنایی اندکی با
محصولات عرفان نظری و اصطلاحات آن
داشته باشند، ره صد ساله را یک شبه
پیمودند، و تا جایی به پیش رفتند که به
همه دنیا و آنچه در آن است، خنده تمسخر
زدند و برای فرو نشاندن عطش عشق خود

به خدا، در عنفوان جوانی جز شهادت به
چیز دیگری نیندیشیدند. همانها که با
جرعه های ناب عرفانی و قرآنی آن مرد الهی
سرمست می شدند و عاشقانه و بی پروا
دست از همه چیز شسته و به سوی کوی
دوست بار سفر می بستند و بسیاری از
عارفان نظری را در پیشگاه خود خجل
می ساختند.

نمونه دیگر این مسأله در دوران معاصر
«رجبعلی خیاط» است. او بدون اینکه
تحصیلی در این باره داشته باشد، با یک
مبارزه و جهاد عظیم با نفس، چشم
برزخیش باز می شود و رفته رفته بر اثر
مراقبت و حرکت پی گیر، به عالیترین
مقامات عرفانی دست می یابد و با آنکه در
مسایل احکام از یکی از مراجع بزرگ عصر
خود تقلید می کرده است، در عرفان عملی
به جایی رسیده که عده زیادی از صاحبان
فضل و دانش را در پیشگاه خود خاضع
کرده است.

مراتب عرفان عملی

عارف و حکیم بزرگ مرحوم ملاهادی
سبزواری در مراتب عرفان عملی می نویسد:

«این مراتب عبارتند از ۱ـ تهذیب ظاهر
و باطن ۲ـ جداسازی خود از رذایل ۳ـ زینت
دادن خویش به فضیلتها و به عبارت دیگر:
تجلیه و تخلیه و تحلیه ۴ـ فانی شدن در
حق. «تجلیه» این است که ظاهر را با آداب و
احکام الهی مزین کنی و «تخلیه» یعنی دور
ریختن رذیلتهای اخلاقی مانند بخل و
حسادت و کبر و نظایر آن. و همچنین ترک
شروری که از ناحیه زبان و شکم و شهوت
جنسی برمی خیزد که به فرموده نبی اکرم
صلی اللّه علیه و آله هر کس از پلیدی این
سه چیز بپرهیزد از همه زشتیها فاصله
گرفته است. و اما «تحلیه» آراییدن خود به
زیور اسماء و صفات الهی و متّصف شدن به
اخلاق خدایی است که در حدیث نبوی صلی
اللّه علیه و آله آمده است: «تخلقوا باخلاق
اللّه » اخلاق و منش الهی را در خود پیاده
کنید و رنگ و بوی خدایی به اخلاق و رفتار
خود دهید. و اما فنا دارای مراتبی است
۱ـ محو ۲ـ طمس ۳ـ محق. «محو» این
است که بنده کارهای خود را در افعال الهی
فانی کند و به کار خود به دیده استقلال
ننگرد.

«طمس» فانی شدن صفات بنده در
صفات خداوند است که هیچ یک از سجایا و
اوصاف کمال خود را، جز از او نبیند.

«محق» یعنی فنای وجود عبد در وجود
الهی».(۸)

و به قول عارف شبستری:

وصال حق ز خلقیت جدایی است

ز خود بیگانه گشتن آشنایی است

چو ممکن گرد امکان برفشاند

به جز واجب دگر چیزی نماند

وجود هر دو عالم چون خیال است

که در وقت بقا عین زوال است

نه مخلوق است آن کو گشت واصل

نگوید این سخن را مرد کامل

عدم کی راه یابد اندر این باب

چه نسبت خاک را با ربّ ارباب

عدم چِبْبوَد که با حق واصل آید

وز او سیر و سلوکی حاصل آید

اگر جانت شود زین معنی آگاه

بگویی در زمان استغفراللّه (۹)

زن و مرد و انسانیت

نکته دیگر، توجه به نقطه اشتراک و
جدایی زن و مرد است.

اهل فلسفه و منطق، در تعریف انسان،
جز عنصر حیوانیت و ناطقیت، چیز دیگری
را لحاظ نکرده اند و حتی ضاحک بودن را
خارج از حقیقت او دانسته اند و جنسیت را
در ردیف اموری همچون شاعر و خطیب
بودن برشمرده اند که موجب پیدایش صنف
در افراد انسانی می شود و به عبارت دیگر
این گونه امور، تقسیمی است که در درون
نوع انسان اتفاق می افتد.

خطابات قرآنی نیز آنجا که توجهش به
نوع انسان است، مذکر و مؤ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.