پاورپوینت کامل تسخیر اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران ۹۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تسخیر اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران ۹۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تسخیر اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران ۹۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تسخیر اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران ۹۳ اسلاید در PowerPoint :
>
۲۲
ترجمه: فریبا ابتهاج شیرازی
پنجم اردیبهشت ماه، سالروز شکست مفتضحانه آمریکا در طبس در سال ۵۸ است.
شکستی که انقلاب الهی ایران، سلیمان وار باد را به خدمت گرفت تا ریگهای روان را در کویر
طبس و در میانه شب به سراغ جنود شیطان بفرستد و آن سرافکندگی و درماندگی تاریخی
را برای فیل سواران ابرهه به بار آورد. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط خواهران و
برادران دانشجوی مسلمان که به تعبیر امام خمینی انقلاب دوم بود، نقطه عطفی در تاریخ
انقلاب اسلامی و مبارزات ضد آمریکایی به شمار می رود و شکست حمله آمریکا به ایران در
طبس نقطه عطفی در ۴۴۴ روز ماجرای لانه جاسوسی می باشد.
خانم دکتر معصومه ابتکار که آن روز، خود از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و از
تسخیرکنندگان لانه جاسوسی بود و اینک معاون رییس جمهور و رییس سازمان محیط
زیست کشور می باشد، خاطرات تحلیلی خود از این واقعه مهم را با تلاش آقای «فرد ای رید»
و همکاری حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمد موسوی خوئینی ها که از نخستین روزهای
این جریان همراه دانشجویان بود، نوشته است. متن اصلی کتاب که به زبان انگلیسی و به نام
«تسخیر در تهران»، می باشد نخست سال گذشته میلادی در کانادا منتشر شد و اخیرا
توسط خانم فریبا ابتهاج شیرازی از همکاران محترم پیام زن به فارسی برگردانده و
ویراستاری شده است. این کتاب که توسط انتشارات روزنامه اطلاعات و با شمارگان ۵۲۵۰
نسخه منتشر شده در حجم ۳۵۰ صفحه و با قیمت ۹۵۰ تومان در اختیار علاقه مندان قرار
گرفته است. کتاب تسخیر که با مقدمه آقای خوئینی ها و سپس مقدمه مبسوط آقای «فرد
ای رید» آغاز می شود، در ده فصل سامان یافته است. فصل نهم کتاب با عنوان «شکست
نیروهای دلتا» به شرح و تحلیل واقعه طبس و شکست توطئه آمریکا برای نجات جاسوسان
اختصاص یافته است. اینک در بیست و یکمین سال شکست مفتضحانه آمریکا که چیزی جز
لطف و عنایت الهی نبود، شرح ماجرا را از روایت خانم ابتکار می شنویم و به روح شهدای
انقلاب اسلامی به ویژه شهدای دانشجوی پیرو خط امام که اسامی ۳۲ نفر از آن عزیزان در
پایان کتاب آمده است درود می فرستیم و از سرکار خانم ابتکار و نیز خانم ابتهاج که با
انتشار این بخش کتاب موافقت کردند، سپاسگزاریم.
شکست نیروهای دلتا
ابرهه در شبی ظلمانی پیشاپیش سپاه
خویش سوار بر فیل به جلو می تاخت. او
همه نیروهایش، فیل ها و سواران را گرد
آورده تا حمله به کعبه را که از دیرباز
منتظرش بود آغاز کند. هنگامی که این
مردان مغرور در بیابان به پیش می رفتند،
هیچ کس به جز مرد روشن بینی از تبار
پیامبر که تنها به نماز شب ایستاده بود از
آن آگاه نبود. او می گفت: «خدایا، ای حافظ
کعبه، تو با نعماتت بر این زمین منت
نهاده ای تا در هر گوشه دور افتاده تو را
عبادت و ستایش کنند…
پس این سرزمین را خود حافظ باش، که
این خانه از آن توست[…]»
و بدین سان خداوند پرندگان ابابیل را
فرستاد تا ریگهایی را که در منقار داشتند بر
سر متجاوزین بریزند و آنان همچون
برگهای خزان بر زمین ریختند… و اراده خدا
بر این قرار گرفت که کعبه آسیبی نبیند تا
منبع الهام و الگوی نوع بشر باشد.
برخی حوادث در تاریخ ناگهان پرتوی از
نور بر اتفاقات گذشته و آینده می افکنند.
آنها همچون شهابی نورانی قلب تیره ترین
شبها را شکافته و اثر درخشانی از خود
برجای می گذارند. واقعه طبس یکی از این
رویدادها بود. رویدادی که اشغال سفارت
آمریکا و گروگان گیری را در مرکز توجه افکار
جهانی قرار داد.
نظم جهان دو قطبی که در دهه ۱۹۸۰
بر دنیا حاکم بود، کشورهای تحت ستم را بر
سر دو راهی انتخاب شرق یا غرب قرار
می داد. اما ناگهان، انقلاب اسلامی راه حل
دیگری ارائه نمود و موازنه قدرتهای حاکم
را بر هم زد و همه باورهای پیشین را تغییر
داد.
کمتر از یک سال پس از سقوط شاه، به
نظر می رسید ماجرای گروگان گیری به
جهان ثابت کرده که ایده «رهبری آمریکا»
ظاهری است و نمی تواند در برابر ایمان و
عزم توده های میلیونی مقاومت کند.
ناگهان، ناتوانی و ابزار به ظاهر قدرتمند
امپریالیسم آشکار شد. در طبس، قرار بود
ماشین جنگی مهیب غرب که از دیر باز منبع
وحشت و انقیاد بود، برای نمایش قدرت به
کار گرفته شود. ولی در عوض، شکست
کامل این ماشین، از ضعف قدرت نظامی
آمریکا پرده برداشت.
روز دوشنبه، دوم اردیبهشت ۱۳۵۹،
گروهی از سازمان بین المللی صلیب سرخ از
گروگانها بازدید کرد. چنانچه بعدا مشخص
شد، مأموریت واقعی آنها تأیید محل
نگهداری بیشتر گروگانها در داخل مجتمع
سفارت بود. در دفترچه خاطراتم از
پنج شنبه، پنجم اردیبهشت به عنوان روزی
پرکار یاد نموده و افزوده بودم که برخی
احساسات، آن شب را، برایم به شبی عجیب
و به یاد ماندنی تبدیل کرده است.
طبق معمول در نماز مغرب و عشا
شرکت کردم، ولی احساس دلشوره
بی سابقه ای داشتم. انگار قرار بود اتفاقی
بیفتد. برخی دیگر هم احساسی مشابه ولی
قویتر داشتند.
می پرسیدند: «احساس نمی کنید داره
خبرهایی میشه؟» شاید حس ششم بود.
بوی خطر می آمد. حس می کردیم
آمریکاییها نزدیک می شوند.
پنج شنبه شبها معمولاً دعای کمیل
برگزار می کردیم. این دعا اظهار بندگی
نسبت به خدا به عنوان حامی مطلق است.
دعای کمیل را امام علی(ع) به فردی به نام
کمیل آموخت. اکنون در آن شب، ما نیز دعا
می کردیم، گویی باید مهیای نبردی که
حس می کردیم در راه است، شویم.
اگر چه آن را نمی دیدیم و نمی شنیدیم.
دعا تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت.
بخش پایانی دعا را با صدای بلند با یکدیگر
خواندیم: «خدایا! هر کس بر روی ما تیغ
کشد بر او تیغ کش، و هر کسی علیه ما
توطئه کند، علیه او توطئه کن. تو چون نور
راهنمای کسانی هستی که در ظلمت
هراسناک گم شده اند.»
بعدا معلوم شد بسیاری از دانشجویان
آن شب حس عجیبی داشتند ولی هیچ کس
نترسیده بود. به یاد دارم که همان شب
وقتی از طبقه بالای ساختمان مرکزی بیرون
را نگاه کردم، دو یا سه نگهبان زن را دیدم که
در تاریکی زیر درختان «جنگل» نگهبانی
می دادند. با خود فکر کردم اگر اشغال
سفارت شجاعانه نیست، پس چه کاری
شجاعانه است؟
صبح روز بعد قرار بود با گروهی از
دوستان دانشجو به کوهنوردی برویم. پس
از چندین ماه این نخستین تفریح من بود.
تهران به خاطر قله های پوشیده از برفی که
در شمال آن قرار دارند، معروف است. این
کوهها از گردشگاههای مورد علاقه هزاران
تهرانی است. به ویژه جمعه ها به این مکان
مراجعه می کنند تا از صخره های سلسله
جبال البرز بالا روند. برای ما نیز همچون
بسیاری از همشهریها، کوهنوردی چیزی
بیش از یک تفریح ساده بود. این نه تنها
تلاشی جسمانی، بلکه مبارزه ای روحی و
معنوی نیز به شمار می رفت.
این نوع حرکت مناسب جوانان نسل ما
بود، تجربه ای مشابه مبارزه طولانی برای
سرنگونی شاه. زمانی مبارزه با او مانند
صعود از کوههای سر به فلک کشیده بود،
صعودی لذت بخش. ما قدم به قدم قله را
فتح کردیم و حالا دیگر شاه خائن حضور
نداشت. کوهنوردی برای ما دارای چنین
معنایی بود. ماهها اسارت داوطلبانه در
سفارت ما را از این فعالیت هفتگی محبوب،
به عنوان تنها تفریح واقعی که داشتیم
محروم کرده بود. اگر چه هر گاه اراده
می کردیم می توانستیم سفارت را ترک کنیم
و برخی از دانشجویان نیز این کار را
می کردند، اما اکثرا مصمم بودند ماجرا را تا
آخر دنبال کنند. همانطور که گفتم با
گروگانها خوشرفتاری می شد: ضروریات
آنها تأمین شده و از غذای عالی و ورزش
روزانه برخوردار بودند. البته آنها زندانی
بودند ولی ما عقیده داشتیم ناراحتی گروه
کوچکی از آمریکاییها در برابر رنجهایی که
ایرانیان در طول دهها سال حمایت آمریکا از
شاه کشیده اند بسیار ناچیز است.
جمعه ششم اردیبهشت، پیش از سپیده
دم بیدار شدم. از مراسم روح بخش دعای
شب پیش احساس نشاط می کردم. ساعت
پنج صبح از سفارت خارج شده تا در ساعت
شش به گروه ملحق شوم. در ساعت هشت
از برنامه جلوتر بودیم و از دامنه های
شیب دار و سنگلاخ رشته کوه البرز بالا
می رفتیم.
ظهر برای صرف ناهار که عبارت از آب و
خرما و برای کسب انرژی بسیار مفید بود،
توقف کردیم. چند ساعت بعد به مقصد
رسیدیم: تهران زیر پای ما و آن سوتر، تپه ها
و بیابان دور دست قرار داشت. وقتی به
سوی شهر بازگشتیم دیگر غروب شده بود.
تاریکی به تدریج از دامنه کوه بالا می آمد و
ما نمی توانستیم راه را بیابیم. پس از دقایقی
متوجه شدیم راه خود را گم کرده ایم. فقط
یک چراغ قوه داشتیم و راهنمای گروه هم
نمی توانست راه را پیدا کند. شب، خسته و
کوفته، به کمک اسبی به دهکده درکه و
نقطه شروع حرکتمان رسیدیم. تلفنی از
یکی از اقوام خواستم که به دنبالم بیاید.
ساعت ۱۱ شب بود. وقتی او رسید، در حالی
که هیجان زده بود، گفت: «خبر را شنیدی؟
آمریکاییها حمله کرده اند.»
«شوخی می کنی.»
«جدی می گم. آنها در یک بیابان فرود
آمده اند. بعد توفان شن برپا شده، یکی از
هواپیماهای ۱۳۰ ـ C آنها آتش گرفته و
دو هلی کوپتر سقوط کرده است».(۱)
کم کم متوجه می شدم چه اتفاقی
افتاده است. از او می خواستم فورا مرا به
سفارت برساند.
در مجتمع، فضا با روز قبل تفاوت
بسیاری داشت. همه با آمیزه ای از هیجان و
دل شوره در باره این واقعه صحبت
می کردند. می گفتند حادثه دقیقا در
ساعاتی اتفاق افتاده که مشغول دعای
کمیل بوده ایم و چون پنج شنبه شب بود،
بسیاری از مردم نیز مشغول نیایش بوده اند.
محسن از برادران واحد روابط عمومی
به خاطر آورد یک نفر به او تلفنی اطلاع داده
بود که عملیات نجات آمریکاییها ناکام مانده
است. او که در آن شب سرنوشت ساز دیر به
خواب رفته بود، در حالت خواب و بیداری
گوشی را برداشته و گفته بود: «ما این
خبرهای کذب را قویا تکذیب می کنیم». اما
پس از این که دوباره به خواب رفت مجددا
همان شخص تلفن زد: «خبر رسیده است
که آمریکاییها به ایران حمله کرده اند». برادر
محسن خواب آلوده و دلخور از سماجت
طرف، مجددا گزارش را تکذیب کرد، اما فرد
ناشناس گفته بود: «حضرت آقا! رادیو
همین الان این خبر را اعلام کرد. شاید
خواب بوده ای!» همان موقع برادر محسن
فهمیده بود قضیه جدی است.
شورای مرکزی جلسه فوق العاده
تشکیل داد و تصمیم گرفت گروگانها را به
گروههای چهار نفره تقسیم و آنها را در
شهرهای مختلف پراکنده کند. برخی از
دانشجوها با این ایده مخالف بوده و
استدلال می کردند آمریکایی در ایران دارای
مأمورانی هستند و شاید طرح نجات دیگری
داشته باشند. آنها ممکن است تحولات
اطراف سفارت را زیر نظر بگیرند و امنیت
دانشجویان و گروگانها را به خطر بیندازد.
در مقابل برخی دیگر استدلال می کردند
چون عملیات آنها با شکست مواجه شده،
همه عناصر طرفدار آمریکا در ایران دچار
آشفتگی شده و ارتباطات سازمانی آنها قطع
شده است. آنها در وضعیتی نیستند که
بتوانند بلافاصله طرح دیگری را اجرا یا طرح
جدیدی تنظیم کنند. این تحلیلی بود که در
نهایت اکثریت آرا را به دست آورد و همان
طور که حوادث نشان داد، تحلیل درستی
بود.
با وجود این، وقتی هر تیم و
گروگانهایش به شهرهای مورد نظر
فرستاده شد، هیچ کس نمی توانست
احتمال حمله به ماشین ها را در صورت
شناسایی سرنشینها منتفی بداند. به همین
دلیل بیشتر مسافرتها در شب انجام
می شد.
به سرعت اقدام کردیم. تا صبح روز
شنبه ۴۶ گروگان به محل دیگری انتقال
یافته بودند. ولی اجرای این طرح دشوار و
خطرناک بود. نمی توانستیم اجازه دهیم
کسی از تغییر مکان و جابه جایی گروگانها
مطلع شود. امنیت دانشجویان و گروگانها
مهمترین مسأله بود.
با وجود احتمال حوادث مختلف، هرگز
تصور چنین اجرای دقیقی را نمی کردیم.
برنامه ریزی برای اسکان، تغذیه و امنیت
میهمانان ناخواسته یک کابوس تدارکاتی
بود. گروههای دانشجویان مسؤولیت
گروگانها را در هر شهر بر عهده داشتند. آنها
فورا با دوستان خود تماس گرفتند تا به آنها
اطلاع دهند که دست کم برای چند روز
مسکن مناسبی را تهیه کنند. برخی از
آمریکاییها به خانه های امن در شمال تهران
و دیگر نقاط پایتخت منتقل شدند. برخی
دیگر به قم، اصفهان، تبریز، مشهد، جهرم،
یزد، محلات، شیراز و خرم آباد انتقال
یافتند.
با درخواست از شبکه دوستان،
همکلاسی ها و حامیانمان در تهران به
سرعت ماشینهایی برای انتقال گروگانها
دست و پا کردیم. تنها پس از خارج کردن
گروگانها در نیمه شب جمعه فرصت یافتیم
بنشینیم و آنچه را روی داده، تحلیل کنیم.
برخی تصور می کردیم ممکن است
حزب جمهوری خواه با استفاده از نفوذ خود
در ارتش آمریکا هواپیماها و هلی کوپترها را
دستکاری کرده تا برنامه به شکست
بیانجامد. مسلما این فاجعه که کارتر
مسؤولیت کامل آن را بر عهده گرفت، دولت
دمکرات را تنها چند ماه به انتخابات در
موقعیت نامناسبی قرار می داد.(۲)
ولی وقتی یک بار دیگر به دقت مسأله را
مورد تحلیل قرار دادیم، به این نتیجه
رسیدیم که هر دو حزب در اصول و اهداف
بنیادین مشترک هستند. بعید بود یکی از
این گروهها دست به اقدامی برای امتیازات
سیاسی کوتاه مدت زند و حیثیت رو به زوال
آمریکا را از بین ببرد. انقلاب اسلامی
نخستین ضربه را بر این حیثیت وارد کرده
بود. پس از آن، گروگان گیری ۱۳ آبان دومین
ضربه و در کمتر از یک سال، آمریکا با واقعه
طبس برای سومین بار تحقیر می شد. انگار
آمریکا هیچ جایی برای پنهان شدن نداشت.
به این نتیجه رسیدیم که در واقع، نه
جمهوری خواهان و نه هیچ عامل انسانی
دیگری به تنهایی سیر حوادث را تغییر
نداده است. رسوایی طبس نتیجه عوامل
چندگانه ای بود که به تنهایی معنی چندانی
نداشتند، ولی به همراه یکدیگر به یکی از
تحقیرآمیزترین شکستهایی که دولت
آمریکا تا آن زمان متحمل شده بود،
انجامید. هیچ شکی نداشتیم که امداد غیبی
ایران را نجات داد و ابرقدرت متجاوز را در
هم شکست.
امام خمینی بعدها این مسأله را به
زیبایی بیان کردند: «آن دانه های شن
مأموریتی الهی داشتند. آنها مأمور بودند تا
هواپیماهای متجاوزان را نابود کنند.»
جمله امام اشاره ای روشن به داستان قرآنی
حمله ابرهه، پادشاه یمن در عام الفیل (سال
تولد حضرت محمد(ص)، ۵۷۰ میلادی) به
خانه خدا داشت.
ابرهه که می دید مکه به عنوان رقیب
سیاسی و تجاری او رشد می کند، به امید
اینکه جایگاه قدرت را به یمن انتقال دهد
قصد ویرانی کعبه را کرد. زیرا این مکان
جاذبه اصلی مکه به شمار می رفت. او
لشکری از فیلهای جنگی را که سربازان با
تجربه آنها را هدایت می کردند گرد آورد.
ولی وقتی دسته ای از پرندگان با
سنگریزه هایی که در منقار داشتند به فیلها
و فیلبانان حمله کردند، تمامی سپاه متجاوز
نابود شد. شباهت بین این دو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 