پاورپوینت کامل نگاه سوم مروری بر «بامداد خمار» و «شب سراب» ۷۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاه سوم مروری بر «بامداد خمار» و «شب سراب» ۷۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاه سوم مروری بر «بامداد خمار» و «شب سراب» ۷۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاه سوم مروری بر «بامداد خمار» و «شب سراب» ۷۲ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۸

مدتی بود که جامعه نشر کتاب و کتابخوانی درگیر ماجرای دو کتاب «بامداد خمار» و «شب سراب» بود. از آن جایی که کتاب دوم بر اساس همان شخصیتها و رویدادهای کتاب اول نوشته شده بود، بحث سرقت ادبی پیش آمد و این در حالی بود که نویسنده دوم ادعا

داشت هرگز چنین قصدی نداشته است.

به هر حال، این دو کتاب با دو نگاه متفاوت منتشر شد و ما نیز در نگاهی سوم و به دور از واکنشهای مثبت و منفی محافل مطبوعاتی و انتشاراتی و اینکه چاپ کتاب دوم احتیاج به اجازه نشر، از مؤلف و ناشر کتاب اول داشته است یا نه، قصد داریم این دو کتاب را بهانه ای قرار داده و به بررسی نگاه متفاوت قهرمانان اصلی این کتابها بپردازیم.

«بامداد خمار» در سال ۷۳ با قلم «فتانه حاج سیدجوادی» که ۵۴ سال، سن دارد نگاشته شد. خود وی در مصاحبه ای اذعان کرد آنچه را که به قلم آمده، اگر نمی نوشت، فراموش می کرد. او که ساکن اصفهان است، به تهران آمد و کتابش را توسط یکی از ناشرین تهرانی به چاپ رساند و در حال حاضر این کتاب چاپ شانزدهم خود را هم پشت سر گذاشته است.

اما از سویی دیگر، خانم نویسنده ای که در آستانه ۶۰ سالگی می باشد و لیسانس ادبیات فارسی را داراست با نام مستعار «ناهید.ا. پژواک» اقدام به چاپ کتابی با نام «شب سراب» می نماید که گویا برگرفته از این بیت شعر سعدی است:

«به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی

شب شراب نیرزد به بامداد خمار»

وی در سال ۷۵، طی ۲۷ روز کتابش را در رشت می نویسد و انگیزه اش را از این کار، مظلوم نمایی بیش از حد شخصیت زن «بامداد خمار» اعلام می کند. او می گوید که یک بار از نزدیک شاهد بوده که چطور زنی هنگام دعوا با شوهرش، وسایل خانه را تکه و پاره کرده است و خواندن همین صحنه در کتاب «بامداد خمار» او را بر آن داشته که از دید شوهر این زن، وقایع را بازنویسی کند.

کتاب اول از دید شخصیت زن اصلی یعنی «محبوبه» روایت شده و کتاب دوم از نگاه شخصیت مرد اصلی، «رحیم» نگاشته شده است.

بعد از خواندن «بامداد خمار» وقایع زندگی محبوبه چنین در ذهن ماندگار می شود. او که دختر یکی از اعیان دوره سلطنت پهلوی است، دلباخته شاگرد نجار محله شان می شود و چنان در خواسته اش پافشاری می کند و به خواستگارانش از جمله منصور جواب رد می دهد، تا اینکه خانواده اش به ازدواج او با رحیم رضایت می دهند. پدر دختر، خانه و مغازه ای کوچک به نام محبوبه خریداری کرده و در یک مراسم بی سر و صدا دخترش را با رحیم روانه آنجا می کند و می گوید تا وقتی که همسر رحیم می باشد حق آمدن به منزل پدری را ندارد. در واقع محبوبه ای که شانزده سال در مال و مکنت پدری غوطه ور بوده از خانه او طرد می شود و مجبور به زندگی در محلات پایین شهر می گردد. کم کم سختیها و تلخیهای زندگی روی خود را به این عروس جوان نشان می دهد، طوری که دیگر رحیم هم در نظر او زیبا نیست و رفتارهایش برای محبوبه نابهنجار و دور از فرهنگ اشرافی است. مشکل دختر از زمانی افزایش می یابد که مادر رحیم به خانه آنها نقل مکان می کند و تربیت پسر او را به عهده می گیرد. محبوبه که از وضعیت جدید ناراضی است فرزند دومش را بدون اطلاع شوهر سقط می کند و همین مسأله باعث نازایی ابدی او می شود.

شوک بعدی وقتی به محبوبه دست می دهد که پسرش در حوض خانه همسایه می افتد و می میرد و او برای همیشه بی فرزند باقی می ماند. در این میان نیز رحیم کم کم تغییر رفتار داده و تبدیل به مردی هرزه و بی خیال می شود. او که در ابتدا خود نیز خواهان محبوبه بوده است حال از خانه فراری است و گاه و بیگاه همسرش را به باد کتک می گیرد و از او می خواهد که خانه و مغازه را به اسم وی نماید.

محبوبه که از این شش سال زندگی مشترک به ستوه آمده، دیگر بیش از این تحمل تحقیر را ندارد. لذا طی مشاجره ای با مادر رحیم، وی را کتک زده و به خانه پدری برمی گردد. عاقبت پدر او در حالی که رحیم حاضر به طلاق نیست، طلاق دخترش را می گیرد.

بعد از این ماجرا «منصور» خواستگار و خواهان اولیه محبوبه که قبلاً هم دو بار ازدواج کرده است به سراغ محبوبه می آید و بعد از مخالفتهای او، بالاخره با وی ازدواج می کند. پس از مدتی منصور نیز در اثر بیماری از دنیا می رود و محبوبه با برادرش و بچه های شوهر زندگی را ادامه می دهد.

در واقع کل ماجرا از زبان محبوبه برای دختر برادرش حکایت می شود. سودابه که در زمان حاضر به سر می برد، شنونده سرگذشت عمه محبوبه خود می باشد، تا در ازدواج خویش چون او شتابزده عمل نکند و به یک دید، دلباخته همسر آینده اش نشود.

کتاب دوم نیز همان طور که اشاره شد به ذکر همین وقایع می پردازد اما از دید رحیم. از آن جایی که همیشه در نقل قول «من راوی» روایت کننده فقط می تواند از وقایعی که شاهد آنهاست سخن بگوید، در نتیجه به نوعی جای خالی افکار و احساسات بقیه شخصیتهای داستان، کاملاً مشهود می باشد. «پژواک» در کتاب خود از همان طریق روایت «من راوی» استفاده کرده ولی این بار از دید «رحیم». پس تمام وقایع زندگی این مرد و مادرش که در کتاب اول اشاره خاصی به آن نشده بود، از قلم «پژواک» در کتاب دوم نقش می بندد. ولی، به طوری که کوچکترین اشکالی از لحاظ زمانی و مکانی و گفتگوهای رد و بدل شده بین اشخاص پیش نیاید، همین داستان را از نگاه شوهر محبوبه پرداخت کرده و واکنش او را در موارد متعدد نشان داده است.

همان گونه که قبلاً اشاره شد راوی فقط می تواند از مسایلی که بر آن احاطه دارد سخن بگوید. در واقع محبوبه فقط می تواند از روی رفتار شوهرش پی به افکار او ببرد و نمی تواند به طور صریح بیان کند که در فکر مرد چه می گذرد پس وی تصورات خود را از شوهرش عنوان می کند، و همین تکنیک نویسندگی این امکان را به «پژواک» داده است تا بتواند این ماجرا را از دید رحیم و به دور از تصورات خوب و بد محبوبه، و آن طور که به اعتقاد خودش، حرف دل رحیم بوده به روی کاغذ بیاورد. به طور حتم اگر کتاب اول از زاویه دید دانای کل نوشته می شد و این نویسنده بود که به جای محبوبه، در مورد رفتار این زوج قضاوت می کرد؛ هرگز جایی برای پرداخت کتاب دوم باقی نمی ماند، چرا که در آن شکل روایتی، به طور موازی و زندگی هر دو نفر بررسی می شد و نویسنده حق داشت به تخیل و افکار هر دو رجوع کند و به عنوان شخصیتی برتر و از دیدی بالا روی زندگی آنها قضاوت نماید.

در هر حال، این فن نویسندگی این امکان را ایجاد کرده است که بتوان ماجرا را از دید شخصیت متقابل هم بررسی کرد.

«شب سراب» نیز درست از همان زمانی شروع می شود که «بامداد خمار» شروع شده است. در کتاب اول مخاطب با خانه اشرافی و خانواده متمول محبوبه و خواستگاران او آشنا می شود و به رفت و آمدهای پی در پی اش به مغازه رحیم، و کتاب دوم با خانه فقیرانه و شروع کار رحیم در مغازه نجاری آغاز می شود. وی در ابتدا فقط نامی از پدر محبوبه شنیده است چرا که او مشتری آن مغازه محسوب می شده است. رحیم در عین فقر و نداری و یتیمی، شخصیتی کاملاً مثبت دارد و به قول معروف سرش به کار خودش گرم است تا اینکه مادرش به وی پیشنهاد ازدواج می دهد و او این کار را خیالی بیش نمی داند، چرا که با وضعیت موجود آنها جایی برای عروس نیست. پس رحیم تمام فکرش کار و پیشرفت در حرفه نجاری می باشد تا اینکه اولین برخورد میان او و محبوبه پیش می آید.

دختر به عنوان یک مشتری به مغازه رفت و آمد می کند و می انگارد که شاگرد نجار نیز به وی علاقه دارد. (از دید کتاب اول) اما از دید رحیم ماجرا به شکل دیگری برداشت می شود. او اصلاً در فکر چنین مسایل نیست و رفتار محبوبه را حمل بر بچگی اش می کند. (از دید کتاب دوم)

این دیدار از دید «بامداد خمار» چنین است. «دلم می خواست او را می دیدم که روی چوبها خم شده و به کار مشغول است. ولی همه جا ساکت بود. از پیچ کوچه پیچیدم. دو قدم جلوتر که رفتم، یکه خوردم. «سلام خانم کوچولو.» از روی مشتی الوار که در عقب مغازه چیده بودند پایین پرید. با همان شلوار دبیت مشکی و پیراهن سفید بلند که تا زانویش می رسید … دوباره گفت: «سلام عرض کردیم ها!» بی اختیار به دو طرف خود نگاه کردم. هیچ کس نبود. «علیک سلام. شما ظهرها تعطیل نمی کنید؟» «وقتی منتظر باشم نه.» «مگر منتظر بودید؟» «بله.» «منتظر کی؟» «منتظر شما.» باز قلبم فرو ریخت. باز دل در سینه ام به تقلا افتاد. خدا را شکر که پیچه داشتم و او صورت مرا که شله گلی شده بود نمی دید … با این همه باز با صدای آهسته پرسیدم: «کاری با من داشتید؟» «مگر شما نبودید که قاب می خواستید؟ خوب، برایتان ساخته ام دیگر.» از روی میز یک قاب کوچک برداشت و به طرف من دراز کرد … گفتم: «ولی من که اندازه نداده بودم.» «خوب، شما یک چیزی خواستید، ما هم یک چیزی ساختیم دیگر. اگر باب طبع نیست، بیندازید زیر پایتان خردش کنید. یکی دیگر می سازم. بیشتر از یک هفته است که ظهرها اینجا منتظر می نشینم.» دو قدم دیگر برداشت و قاب را به سویم دراز کرد … از حرکت او بوی چوب در اطراف پراکنده می شد و من تا آن زمان نمی دانستم چوب چه بوی خوشی دارد … وای مگر می شد بوی چوب این همه مستی آفرین باشد؟ … اختیار زبانم از دستم در رفته بود. گفتم: «شما که ظهرها خانه نمی روید زنتان ناراحت نمی شود؟»

«من زن ندارم.» «کسی را هم نشان کرده ندارید؟» «چرا.» باز دلم فرو ریخت حالا راضی شدی دختر؟ این مرد دارد زن می گیرد و آن وقت تو، دختر بصیرالملک، این طور خودت را سکه یک پول کرده ای. باز زبان بی اختیارم گفت: «خوب به سلامتی، کی هست؟» توی دلم به خود گفتم آخر به تو چه دختر. دختر فلان الدوله، به تو چه مربوط که نامزد شاگرد نجار محله کی هست؟ گفت: «نوه خاله مادرم.» … پرسیدم: «چقدر تقدیم کنم؟» «بابت چه؟» «بابت قاب» با غروری زخم خورده به طوری که جای بحثی باقی نمی گذاشت گفت: «ما آن قدرها هم نالوطی نیستیم.» «آخه» «آخه ندارد. ناسلامتی ما کاسب محل هستیم.» دو قطعه کوچک چوب از روی میز برداشت و گفت: «دو تا تکه چوب این قدری هم قابلی دارد که شما حرف پولش را می زنید؟ یادگار ما باشد قبولش کنید.» … بی اراده دستم بالا رفت و پیچه را بالا زدم و به چشمهایش خیره شدم. ساکت و مبهوت، مثل مجسمه ایستاد تا بناگوش سرخ شده و …»

نویسنده «شب سراب» در کتابش تمام این وقایع را از دید رحیم از همه جا بی خبر چنین نقل می کند:

«پشت دکان بالای الوارها با مسطره طول و عرض الوارها را اندازه می گرفتم، دیدم همان دختربچه که قاب عکس سفارش داده بود دارد می آید، خدا را شکر قاب را درست کرده بودم پریدم پایین. «سلام خانم کوچولو.» رفتم طرف میز وسط دکان که قاب عکس را رویش گذاشته بودم، دنبالم آمد تو، جواب سلامم را نداده بود. دوباره گفتم: «سلام عرض کردیم ها!» مثل اینکه می ترسید کسی درون

دکان باشد، از آدمیزاده رم می کرد، اطراف را نگاه کرد و بعد از کلی تأخیر گفت: علیک سلام، شما ظهرها تعطیل نمی کنید؟

توی دلم گفتم آی کلک، اگر فکر می کردی که ظهر اینجا تعطیل است پس چرا حالا دنبال قاب عکست آمدی؟ گفتم: وقتی که منتظر باشم نه؟

ـ مگر منتظر بودید؟

ـ بله.

ـ منتظر کی؟

ـ منتظر شما.

… خیلی جالب بود با یک وجب قد برای خودش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.