پاورپوینت کامل مرده ها و زنده ها (طنز) ۴۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مرده ها و زنده ها (طنز) ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مرده ها و زنده ها (طنز) ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مرده ها و زنده ها (طنز) ۴۲ اسلاید در PowerPoint :

>

۸۵

خوانندگان گرامی!محترما به استحضار می رسانم
با علم و وقوف به خطری که این
نوشته احتمالاً از جانب شما برای
اینجانب در بر خواهد داشت، دست

به قلم برده و مطلب را نگاشته ام.

خطر فوق الذکر از ناحیه بد و
بیراه گفتنهای شماست که محتملاً
پس از خواندن در دل نثار و روانه
من خواهید ساخت و یا اینکه،
چنانچه در طول طی مسیر خواندن
چند باری لب گزه رفتید و
مشتهایتان گره شد؛ قاعدتا بد و
بیراه گفتن را با حدّت و شدّت از
درون خارج و بر زبان جاری
خواهید ساخت!

اما ای خوانندگان عزیزتر از
جان!

براستی چه باید کرد زمانی که
آدم چیزی در دل داشته باشد و
مدام به جانش نیشتر بزند. در این
زمان باور بفرمایید دیگر دست
خودش نبوده و حاضر است با جان
و دل بد و بیراه شنیدن که سهل
است، مشت و لگد و توسری
خوردن را هم تحمل بکند به
شرطی که حرفش را بزند یا
بنویسد.

از طرف دیگر، مگر تصدیق
نمی فرمایید که خداوند تبارک و
تعالی بنده های روسیاهش را آزاد
آفریده است؛ پس اگر شما به
قدرتی خدا می توانید (سزاوار یا
ناسزاوار) به من بد و بیراه بگویید؛
چرا من اجازه نداشته باشم حرفم را
بگویم و بنویسم؟

اما اصل موضوع از کجا آب
می خورد و از چه قرار است؟

خوانندگان معزّز!

اینجانب سالهاست که با مسأله
مرگ و زندگی پنجه در پنجه
افکنده و مشکل دارم. البته، اجازه
بفرمایید، نه اینکه چشم حسود کور
مرضی یا نقص عضوی یا بیماری
صعب العلاجی داشته باشم؛ نخیر،
سروران اشتباه نکنید و فکرتان به
طرف جاهای بد بد و ناخوشایند
کشیده نشود. منظورم از مرگ و
زندگی، همان مرگ و همان زندگی
است! نه، مثل اینکه دوباره خوب
نگفتم … این جوری نمی شود. باید
از جای دیگری شروع کنم. اصلاً
اول از آخر شروع می کنم. بله، مرگ
همان مردن است و خوابیدن ابدی
است و زندگی هم که واضح است
همان زنده بودن و حرف زدن و …
نه، دوباره نشد … ببینید، خوانندگان
محترم، چه دردسرتان بدهم، در
یک کلام بگویم و جانم را خلاص
کنم. من وقتی مرده ای را می بینم
که مرده است و اصلاً تکان
نمی خورد و غذا نمی خورد و جست
و خیز نمی کند و نفس نمی کشد
اصلاً ناراحت نمی شوم و به سر و
روی خودم نمی زنم و اشک به
چشم نمی آورم … آخیش راحت
شدم، چقدر جان کندم تا این دو سه
جمله را توانستم بر زبان بیاورم …
حالا با تعجب اخم می کنید و پیش
خودتان می گویید: چه آدم
قسی القلبی است طرف! اصلاً بویی
از انسانیت نبرده و … مگر می شود
آدم مرده ای را ببیند و غم و غصه
به سراغش نیاید؟ و فی الفور نتیجه
می گیرید این آدم مخش یا دلش
عیب دارد!

اما برخلاف تصور شما،
اینجانب بسیار آدم رقیق القلب و
حساس و سالم و بی عیب و نقصی
هستم و اگر این طور فکر می کنید
باید نتیجه بگیرم که باز نتوانسته ام
منظورم را درست و حسابی بیان
کنم.

ببینید، من که می دانم هر کی
مرد که مرد، من که می دانم پشت
سر مرده نباید حرف زد و غیبت
کرد، من که می دانم … همه این
چیزهایی را که شما می دانید منم
می دانم اما چه باید کرد دست خودم
نیست که نیست. تا مرده ای
می بینم مثل بقیه فکر نمی کنم او
مرده و رفته پی کارش، بلکه به
نظرم می رسد او هنوز حیّ و حاضر
و زنده است و حیات دارد!

حال، خودمانیم، کلاهتان را
قاضی کنید و بر مسند قضاوت
بنشینید: آیا شما برای آدمهای حی
و حاضر و زنده، دل می سوزانید و
به حالشان زار زار گریه می کنید؟ نه
واله، نه باله … می فرمایید آدم مرده
احتیاج به عز و احترام و مدح و ثنا
دارد؟ باشد، حرفی نیست … پس
چرا من حق نداشته باشم آدمهای
مرده را زنده ببینم و از شنیدن
موتشان و از دیدنشان ناراحت
نشوم؟ اگر بد می گویم با پشت
دست محکم بزنید توی لب و
لوچه ام: شما از دیدن و حال
آدمهای حی و حاضر متأثر و
غمناک نمی شوید، منم آدمهایی که
جان به جان آفرین تسلیم می کنند
را جاندار دیده و دلیلی نمی بینم
برایشان خاک بر سرم بریزم و آه و
ناله و فغان سر بدهم!

البته نه که فکر کنید من از اول
همین جوری بوده ام، نخیر و به
هیچ وجه. اینجانب چون دیگران و
همه آحاد مردم در ابتدا تا مرده ای
می دیدم که بی حرکت مثل نعش
افتاده و دستش از دار دنیا و مردم
کوتاه شده، جگرم آتیش می گرفت
و ضمن تکان دادن سر، زیر لب
می گفتم: «ای بدبخت بخت
برگشته، همین پریروز می دیدم
توی خیابان راست راست راه
می رود و سُر و مر و گنده بود …» و
سپس محکم پشت دست می زدم و
لبم را سفت گاز می گرفتم و
می گفتم: «آخ آخ آخ … ای روزگار
بی وفا … یادم آمد … هیچکی از
یک ساعت بعدش خبر ندارد …
همین دیروز دیدم سر یه متر
پارچه با بزازی چک و چانه می زد و
بعد با رگهایی برآمده یقه همو
چسبیده بودند و افتادند به جان هم
… ای فلک، اگه می دونستم فردا
دیگه نیستش، همون وقت یک
ماچ گنده و آبدار و پرصدا ازش به

یادگاری برمی داشتم تا دلم خنک
شود و این قدر جزع نکنم …
کاشکی علم غیب داشتم و
می دانستم او که امروز هست فردا
پر کشیده …».

آری، خوانندگان محترم!

اینجانب نیز همچون دیگران
قبلاً بدین گونه بوده و تا مرده ای را
می دیدم رگ گریه و زاریم سخت
به جوش می آمد و آه و فغانم به هوا
بلند بود. اما چند ماجرای ساده و
پیش پا افتاده باعث شد این شوم
که هستم و اینک که شاید از شدت

و نحوه قضاوتتان نسبت به غیر
معمولی بودن من اندکی کاسته
شده؛ اجازه می خواهد نخستین
اتفاقات از این دست را به صورت
مجمل و مفید (با این امید که شاید
نظرتان برگردد) برایتان شرح
بدهم:

آقای الف از جمله آن آدمهایی
بود که خدا نصیب گرگ بیابان هم
نکند. جنابشان از زور و ظلم و
تعدی نسبت به خلق اللّه تا نسبت
به ضعیفه و صبیه و دیگر محارم
خود، نه تنها اکراه و ابایی نداشت
بلکه در محدوده مقررات اجتماعی
و مفاسد مرتبطه، شهرتی به هم
زده و دارای درجاتی والامرتبت
بودند. به نحوی که از باب خصال و
رذایل ایشان، جماعت خرد و کلان
دست به دعا برداشته و بهترین
آرزو از برای ایشان همانا دعای
معروف: «خداوندا! شر ظالمین و
بی مروتها و نزولخوارهای بی دین و
ایمان را از سر ما کوتاه بفرما» بوده
و از فضا و محدوده محارم نیز بارها
از اعضای محترم منقول شده بود
که: «بارخدایا! مگر ما چه گناهی به
درگاهت مرتکب شده بودیم که ما
را اسیر و عبید این مرتیکه …
کردی … آخه ما کی از دستش
خلاص می شویم و …»

مخلص کلام، جناب الف از
چهره های بسیار منفور و بدترکیب
و حال به هم زدنی بودند که آن

سرش ناپیداست! ایشان علاوه بر
اینکه مثل و مانندی نداشت چنان
در مرامش ثابت و استوار بود که
آدم رغبت نمی کرد از صد متریش
رد بشود؛ چه برسد به اینکه دلش
بیاید کلام به کل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.