پاورپوینت کامل شبنمِ شـوق( دوران کودکی، محیط و اندیشه های پرورشی و روابط خانوادگی علامه محمدتقی جعفری) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شبنمِ شـوق( دوران کودکی، محیط و اندیشه های پرورشی و روابط خانوادگی علامه محمدتقی جعفری) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شبنمِ شـوق( دوران کودکی، محیط و اندیشه های پرورشی و روابط خانوادگی علامه محمدتقی جعفری) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شبنمِ شـوق( دوران کودکی، محیط و اندیشه های پرورشی و روابط خانوادگی علامه محمدتقی جعفری) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۸
* جوشش اندیشه
آیت اللّه علامه محمدتقی جعفری در ردیف
اندیشمندانی است که لذت ترک لذایذ دنیوی را
چشیده و برای درک حیات معنوی درد حیات را
لمس کرده، رنجهای جانگزا را به جان خریده،
ناملایمات را تحمل کرده، دیو نفس را میرانده،
جام آرزوها را شکسته و در انتظار وصول به
حقیقت سر از پا نشناخته است. او به کاوش و
پژوهشی در کارگاه هستی مبادرت ورزیده تا با
کشف رموز آن، هویت خویش را جاویدان سازد.
وجود پرفروغ این فرزانه گرانمایه به طور
مستمر گرمابخش و روشنگر محافل علمی و
مجالس درسی بود. وی با عزمی استوار و
همتی راسخ جانش را در دریای حکمت
شستشو داد و در راه ارتقای حیات تکاملی پای
در میدان عمل نهاد و نستوه و خستگی ناپذیر
پیشتاز عرصه های علمی و معرفتی گشت. او
پربار و سرشار از اندوخته های معنوی، عرفانی،
حکمت پژوهی، ژرفکاویهای علمی و فلسفی
زیست؛ به گونه ای که از همگنان خویش ممتاز
گشت و گوی سبقت را در این عرصه ها از اَقران
ربود. در برخورد با اندیشه ها و آرای مخالفان
مدام به سلاح نقد سازنده و پویا مجهز بود و از
غرض ورزیها اجتناب می کرد و در تحمل عقاید
مخالف کم نظیر بود. اگر دیدگاه کسی را
نمی پذیرفت، با این وجود بر اندیشه اش ارج
می نهاد. چون دانش این عالِم عامل رنگ الهی
یافت، از حکمت برخوردار گشت و به همین
دلیل خیر فراوان از چشمه وجودش به سوی
دشتهای تشنه اندیشه ناب سرازیر شد و
مصداق این آیه از قرآن گشت: یُؤتی الْحِکْمَهَ
مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرا
کَثیرا وَ ما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولُوالبابِ.(۱)
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست، به جز عالم ربانی نیست
آن دانشور متدین حدود نیم قرن از عمر
مشحون از تکاپو و تلاش علمی خود را همواره
مصروف دفاع از بنیانهای عقیدتی و معارف
تشیع نمود. وسعت ساحت تحقیق و کاوشش
در تمامی عرصه های علوم انسانی و مباحث
کلامی علاوه بر آن که بی اعتباری یافته های
بسیاری از راهزنان طریق اندیشه را بر همگان
فاش ساخت، موجب جذب کثیری از
علاقه مندان به معارف دینی گشت و جهد
وافرش در ارایه منطق مستحکم اسلام در برابر
مکاتب ناتوان و متزلزل بشری روحیه
خودباوری و اعتماد به نفس را در بین محققان
جامعه دینی پدید آورد و نام این متفکر را در
فهرست بانیان جاری ساختن جویبار بیداری
اسلامی این مرز و بوم، به ثبت رساند.
* صدق و صفا
شهر تبریز سرزمین مبارزان، دلاوران و
عالمان متدین می باشد. این دیار مهد
انسانهایی است که از گذشته های دور برای
شکوفایی اندیشه ها و گسترش فرهنگ و دانش
از خود اهتمامی در خور بروز داده و با
نگاشته های نیکو و آثاری آموزنده و ارزنده
غنای علمی و فرهنگی جهان تشیع و ایران را
سبب گشته اند.
در محله «شتربان» این شهر خانواده ای با
اصالت و اهل اخلاص روزگار می گذرانید.
«کریم» که نام بامسمایی داشت، مرد این خانه
بود که رایحه صدق و صفایش آن محل را
عطرآگین می ساخت. پدر گرچه از تمکن مالی
برخوردار بود، ولی بر اثر ابتلا به یک بیماری
طولانی دچار مشکلات اقتصادی گشت. این
مرد گرچه در هیچ مکتب و مَدْرَسی درس
نخوانده بود، ولی حافظه ای بسیار قوی داشت و
علامه جعفری: از سالخوردگان تبریز شنیدم که پدرم
دروغ و سخن کذب به زبان جاری نمی ساخت. این را از والدم
پرسیدم؛ تأیید کرد و گفت: یادم نمی آید از دوران نوجوانی به
این طرف دروغ گفته باشم!
غالب سخنان واعظان و خطیبان شهر را به
طرزی شیوا و با بیانی نافذ بیان می نمود.
شغل کریم نانوایی بود و بدون آنکه وضو
بسازد، دستش را به خمیر و نان نمی زد. به کار
و تلاش علاقه وافری داشت و می گفت:
فعالیت جوهر زندگیم می باشد. بیکاری را
معادل فنا و مساوی مرگ تلقی می کرد. نقل
کرده اند: در آغاز تشکیل خانواده، که تبریز دچار
قحطی شده بود، شبی دو عدد نان سنگک و
جعبه ای شیرینی خرید تا به منزل ببرد. همان
طور که از کوچه های این شهر عبور می نمود،
خرابه ای را مشاهده کرد که دو نفر گرسنه در آن
مشغول خوردن استخوان و لاشه های گوسفند
و مرغ می باشند. چون این صحنه ناگوار را دید،
به دلیل رقت قلب خیلی متأثر شد. اندوهی
جانکاه در درون دلش لانه کرد و سخت
برآشفت. در این حال صفت بخشندگی کریم
بروز کرد و نزدیک آن بیچارگان رفت و یکی از
نانها و محتویات جعبه شیرینی را بینشان
تقسیم کرد و تنها با یک قرص نان عازم منزل
گشت. پس از چند قدمی که از آن دو فاصله
گرفت، دوباره برگشت تا وضع این بینوایان را
نظاره گر باشد. مشاهده کرد دست خویش را به
سوی آسمان بلند کرده اند و این گونه دعا
می کنند: ای مرد! خداوند بزرگ و بخشنده
فرزندی صالح و نیکوروش به تو عنایت نماید
که این گونه ما را مورد لطف و محبت خویش
قرار دادی و از گرسنگی نجاتمان بخشیدی.(۲)
استاد جعفری خاطرنشان نموده است: یک
بار همراه پدرم خدمت آقامیرزا هادی حائری که
از همدوره های دانشمند برجسته مرحوم
محمدکاظم عصار بود، رفتیم. ایشان به من
گفت: راهی را که ما طی هفتاد سال ـ آن هم با
مشقت ـ برای رسیدن به حکمت و معرفت طی
نمودیم، پدرت در رگ و خونش دارد. نمی دانم
چگونه به ویژگیهای معنوی و حالات زاهدانه
پدرم پی برده بود. بعدها ما به عظمت وی
واقف شدیم و متوجه گشتیم روحیه ای عالی و
خصالی والا دارد.
کریم به عالمان و روحانیان ارادت
می ورزید و نسبت به آیت اللّه میرزا صادق
تبریزی که از زعمای آذربایجان بود، علاقه ای
وافر داشت و فرزندانش را با عشق به روحانیت
پرورش می داد.(۳)
علامه جعفری گفته است: دودمان ما از
نظر اوضاع اقتصادی در سطح پایینی بود، ولی
صفای شگفتی در بین آنان حاکمیت داشت. از
سالخوردگان تبریز شنیدم که پدرم دروغ و
سخن کذب به زبان جاری نمی ساخت. این را
از والدم پرسیدم؛ تأیید کرد و گفت: یادم نمی آید
از دوران نوجوانی به این طرف دروغ گفته
باشم! درس نخوانده بود، ولی از نظر
وارستگی و عشقی که به تلاش
داشت، نمونه بود. شخصیت
معنوی کریم چنان بود که وقتی
به خواستگاری دختر یکی از
متشخص ترین دودمان سادات
تبریز یعنی خانواده ربیعی رفت
پدر خانواده دخترش را بدون
پرس و جو به عقد او
در آورد. پدر برای فرزند
مالی بر جای نگذاشت
و به همین دلیل وی ناگزیر گردید به کارگری
روی آورد. سرانجام شغل نانوایی را یاد گرفت،
ولی عائله را به سختی اداره می کرد. وی به
دلیل تقوا و پاکی محبوبیت ویژه ای در بین
مردم داشت.(۴) سرانجام این مرد نیک نهاد در
سال ۱۳۵۸ه··· .ش دار فانی را وداع گفت.
مادر علامه جعفری برخلاف پدر، باسواد
بود. قرآن را به خوبی تلاوت می نمود و به
فرزندانش آموزش می داد.(۵)
* تابش مهتاب
در مرداد ماه ۱۳۰۴ش مطابق ۱۳۴۳ق،
کریم در انتظار تولد فرزندش آرام و قرار
نداشت. او در نیایشها و کرنشهایش در مقابل
معبود می خواست خداوند به وی کودکی صالح
عطا کند و چه بسا آن گاه که چشمانش غرق
اشک بود و سرشک از دیدگان به گونه ها جاری
می ساخت، چنین زمزمه می کرد: خدایا! مرا به
کودکی پاک سرشت، بااستعداد و متدین که
حامی دینت باشد و به قرآن و عترت عشق
بورزد، گرامی دار!
خانه های محله شتربان تبریز در تابش
مهتاب به یکدیگر تکیه داده و تنها نسیم
خنکی که از ارتفاعات این شهر می وزید، پیکر
خفتگان را نوازش می داد. کریم در انتظاری
توأم با نگرانی به سر می برد. یاد همسری که
لحظه های پرمشقت زندگی را پشت سر
می نهاد، رهایش نمی کرد. در گوشه اتاق خانه
قدیمی وی رفت و آمد زنان شدت گرفت و گویا
خبری توأم با سرور را نوید می داد. هر چند
انتظار بسیار دشوار و جانکاه بود، ولی دیری
نگذشت که صدای گریه نوزاد به همه اضطرابها
پایان داد. نسیم فرحزای شتابان می رفت تا
تولد ستاره ای را به همه سحرخیزان پاک نهاد
بشارت دهد. در اتاق گشوده شد و پیش از آنکه
همسر کریم زبان باز کند، صدای گریه نوزاد از
اتاق بیرون زد و ورودش را به پدر اعلام کرد.
گریه کودک و خنده اهل خانه با هم درآمیخته
بود و موجی از نشاط را در فضای خانه به
اطراف پراکنده می ساخت. کریم آرام آرام در
اتاق را باز کرد، ولی سلامش زودتر از خودش
داخل اتاق گشت. همسرش آهسته و در حالی
که از درد به خود می پیچید، جواب سلامش را
داد. او نوزادش را در آغوش کشید و با بوسه ای
مادر علامه جعفری برخلاف پدر، باسواد بود. قرآن را به
خوبی تلاوت می نمود و به فرزندانش آموزش می داد.
گونه کودکش را نوازش داد و کمی با همسر
خویش صحبت نمود، تا مقداری از ناراحتی او
بکاهد. بعد دهانش را نزدیک گوش راست آن
نوباوه گرفت و آهسته سرود توحید را زمزمه
کرد و چون اذان تمام شد، در گوش چپش اقامه
گفت و از این جهت تربیت مولود جدید از
نخستین لحظه های زندگیش آغاز گشت. با
ولادت این کودک گویی دعای کریم پذیرفته
شده بود، چرا که نوزاد در آینده نه چندان دوری
در محافل علمی، با درس و استدلال و تحقیق،
به دفاع از حقانیت مذهب تشیع پرداخت و در
شمار مشاهیر اسلامی قرار گرفت. نگاه کودکانه
و حالتهای شیرین این طفل همه اهل خانه را
به سوی خود جلب می نمود. نام زیبای
محمدتقی برایش برگزیده شد و با این عنوان
یکی از حقوقی که پدر و مادر باید در حق فرزند
مراعات کنند، تحقق یافت. مادر شبانه روز با
طفل نورسته اش سرگرم شده بود و شیره جان
خودش را همراه با لطف و محبت خاصی به
کودکش می داد، تا او را برای عرصه های علمی
و فکری آماده نماید. درآمد همسرش گرچه
ناچیز می نمود، ولی همچون آب زلال پاک و
حلال بود و آن شیوه های شایسته پرورشی و
تأثیر غذای حلال چنان ثمر داد که به برکت
آن، نهال نوپای محمدتقی بالید و رشد یافت
و شاخه گسترانید و در زمانهای بعد انسانهای
زیادی از شاخسار اندیشه اش میوه های مفیدی
چیدند. دوستان و آشنایان قدم این کودک را
مبارک شمردند و آمدنش را به پدر تهنیت
گفتند.
نخستین آیه های معرفت و عشق به حق را
مادرش در گوش جانش زمزمه کرد و
محمدتقی کم کم به پاس مراقبتهای تربیتی
مادر جانی گرفت و روزها و ماهها را در پی هم
سپری ساخت. خنده های شیرین بر لبانش
نشست و سرور را در دل والدین خود فرود آورد.
سخن گفتن با حالات کودکانه و کلمات ناتمام
چنان نمکین بود که پدر را با همه خستگی
ناشی از کار و تلاش شادمان می ساخت و
وادارش می کرد طفل را بغل نماید و دست
نوازش بر سرش بکشد. دوران افتادن و
برخاستن گذشت و جای خود را به جست و
خیزهای کودکانه داد. کم کم محمدتقی به
کوچه های محله شتربان راه یافت و در بازیهای
خود کودکانی را به عنوان دوستان خود مشاهده
کرد. اگر چه بوی فقر در این فضا پیچیده بود،
اما دل مردمان از صمیمیت و نیکی پر بود. در
همان دوره ای که روزگار این کودک سپری
می گشت، بسیاری از مردمان آن حوالی آثاری
درخشان و آینده ای تابناک را در سیمای فرزند
پاک نهاد کریم مشاهده می نمودند. والدین که
پیش از همه به استعداد عالی این نهال خویش
پی برده بودند، از وی خواستند تا به کسب
معارف دینی روی آورد و کمتر به بازی و امور
دیگر بپردازد. بدین ترتیب دوران کودکی اش در
دامن مادری متدین و تحت تربیت پدری
باایمان به شکوفایی رسید و مادر که زنی
باسواد و خوش فکر بود، قرآن را به وی یاد داد.
استاد جعفری گفته است: یادم می آید وقتی
به مشهد مقدس می رفتیم، والده ام در طول
مسیر، قرآن تلاوت می نمود. در بین راه که
برای استراحت و اقامه نماز توقفی داشتیم،
فرزندانش را به گرد خویش جمع می کرد و یک
سوره قرآن را به ما تعلیم می داد.
* دوران دانش اندوزی
استاد جعفری نزد مادر مقداری مقدمات
دروس را آموخت و به همین دلیل برای ورود
به کلاس بالاتر آمادگی پیدا کرد و از این جهت
ایشان را از کلاس اول به کلاس چهارم بردند و
او با استعداد شگرف خود این کلاس را در
مدرسه اعتماد تبریز که بعدها به دبیرستان
انوری تبدیل شد، با رتبه دوم گذرانید و در سال
بعد ـ کلاس پنجم ـ رتبه اول را احراز نمود.(۶)
در این حال از تهران دستور رسید تا
دانش آموزان لباسهای یکرنگ طوسی و
متحدالشکل بپوشند. پدر توان مالی نداشت تا
این لباس را برای محمدتقی و برادرش
میرزاجعفر تهیه کند. از این جهت یک روز که
آن دو نوجوان وارد مدرسه شدند، به دلیل
نپوشیدن لباس مزبور از صف کلاس خارج
شدند و چنین کاری یک ضربه روانی سختی
بود که بر فرزندان میرزاکریم وارد شد. آن دو به
خانه آمدند و ماجرا را با پدر مطرح کردند. او
گفت: فعلاً به مدرسه نروید. مدیر مدرسه ـ
مرحوم جواد اقتصادخواه ـ نزد وی آمد و اظهار
داشت: اجازه دهید تا فرزندانتان به مدرسه
بیایند، زیرا وزارت معارف حاضر است هزینه
تحصیلی آن دو را بپردازد. پدر با عزت نفسی
که داشت، نپذیرفت و اظهار داشت: اگر خداوند
بخواهد، خودم کار می کنم و مخارج تحصیل
آنان را می پردازم. سرانجام یکی از بستگان
برایشان لباس تهیه کرد و بدین گونه آن دو
نوجوان موفق شدند در این مدرسه تحصیلات
را ادامه دهند. در این دوران محمدتقی هم کار
می کرد و هم درس می خواند. در سالهای
فراگیری دانش در دبستان یادشده او در رؤیای
راستین مشاهده کرد که دستی کاسه شیری به
او داد، بدون آنکه صاحبش را ببیند. پرسید:
دست که بود؟ گفتند: از آن حضرت علی(ع)
است که به تو شیر علم داد. در این سالها
تنگدستی خانواده چنان بالا گرفت که وی و
برادرش ناگزیر دبستان را در میانه راه رها کردند
و در پی یافتن نان و آب به کسب و کار روی
آوردند.(۷) بعد از آن گویا محمدتقی در خواب
صحبت می کرد و شعری را به عربی می خواند و
مضمونش این بود که: دست روزگار بریده باد
که چنین حوادثی را برایم پیش آورد که نتوانم
به مرادم در دانش برسم. صبح که از خواب
برخاست، پدر گفت: دیشب چه می گفتی؟!
والدین که پیش از همه به استعداد عالی این نهال خویش
پی برده بودند، از وی خواستند تا به کسب معارف دینی روی
آورد و کمتر به بازی و امور دیگر بپردازد.
استاد جعفری گفته است: یادم می آید وقتی به مشهد
مقدس می رفتیم، والده ام در طول مسیر،
قرآن تلاوت می نمود.
فرزند اظهار داشت: از اینکه از درس
خواندن محروم شده ام، ناراحتم و این شعر را
خواندم. میرزاکریم از این وضع بسیار متأثر
گردید و به محمدتقی و برادرش تأکید نمود:
شما به دنبال درس بروید. خداوند روزی رسان
است. از این جهت آن دو طالب دانش، مقارن
سالهای پایانی جنگ دوم جهانی به مدرسه
طالبیه تبریز رفته و تحصیلات علوم دینی را
نزد استادان این مکان پی گرفتند. در این
دوران غذای محمدتقی و برادرش نان و ماست
بود و در طول روز هم با دوستان چای و
کشمش می خوردند و با مشکلات مالی فراوانی
مواجه بودند و زندگی سختی داشتند، اما چون
جنبه های فکری و روحی قوی بود، این
دشواریها را تحمل می کردند.(۸) استاد جعفری
خود به این وضع اشاره دارد و می گوید: دیدم که
ابوی نمی تواند زندگی ما را تأمین کند، پس
همراه برادر مجبور شدیم کار کنیم و درس
بخوانیم. مدتی تا ظهر کار می کردیم و
بعدازظهر به مدرسه می رفتیم. گاهی هم قبل
از ظهرها درس خوانده و عصر به کاری
می پرداخیتم. یک سال و نیم یا دو سال وضع
به این منوال گذشت.(۹)
نوجوان شیفته معرفت پس از فراگیری
دروسی در حوزه علمیه تبریز به سال
۱۳۵۹ه··· .ق در حالی که پانزده بهار را پشت سر
می نهاد، زادگاه خویش را به قصد اقامت در
تهران ترک نمود.(۱۰) و در مدرسه مروی نزد
استادانی فاضل مطالعه و تحصیل متن رسائل
و مکاسب را پی گرفت و از پرتو اندیشه های
فلسفی میرزامهدی آشتیانی برخوردار شد(۱۱) و
پس از سه سال خوشه چینی از خرمن
خردمندان و اندیشه گران حوزه در ۱۳۶۲ق به
شهر مقدس قم مهاجرت نمود و ضمن
تحصیل در مدرسه دارالشفای قم ملبس به
لباس روحانیت گردید(۱۲) و چون قریب یک
سال و نیم از اقامتش در قم گذشت، نامه ای را
به دستش دادند. چون از مضمون آن نوشته
باخبر شد، فهمید مادرش دچار کسالت شده و
لازم است به تبریز بازگردد. پس در ۱۳۶۳ق
قم را به قصد عزیمت به وطن ترک نمود. در
آن جا از مادر مراقبت کامل به عمل آورد و در
جهت مداوایش کوشش فراوانی نمود، ولی
تقدیر چنین بود که این تلاشها مادر عزیزش را
از بیماری نرهاند. در همین سال آن بانوی
مؤمن در سنین میانسالی دار فانی را وداع گفت
و به سرای باقی شتافت و محمدتقی را در
غمی جانکاه و اندوهی طاقت فرسا فرو برد، زیرا
این زن نه تنها مادر و مربی وی بود، بلکه
نخستین کسی بود که وی را با فرهنگ قرآن و
عترت آشنا ساخت. وی می دانست چه گوهر
گرانبهایی را از دست داده است. پس از خاتمه
ایام سوگواری، علامه جعفری به خدمت
مرحوم آیت اللّه حاج میرزا فتاح شهیدی که مرد
والامقامی بود رسید و از محضرش بهره برد و
چون آن عالم عامل به استعداد شگرف و
اشتیاق درونی وی به معارف اسلامی پی برد
اصرار کرد باید وی به نجف برود. مقدمات سفر
را برایش تدارک دید و مقداری وجه نقد به او
داد.(۱۳)
* همت و فراست
بدین گونه علامه محمدتقی جعفری به
اشتیاق بهره مندی از قداست بارگاه حضرت
علی(ع) و نوشیدن جرعه های روح بخش از
دریای ژرف و باصفای معارف تشیع و فقه آل
محمد(ص) راه طولانی بین تبریز و نجف را
طی کرد و بر کوچه های پرپیچ و خم اما معطر
به بوستان علوی قدم نهاد و مسرور و شادمان
پس از اندکی درنگ خود را مهیای زیارت
مضجع بارگاه نخستین امام شیعیان نمود، تا
خستگی راه و دوری از بستگان را با این
حلاوت معنوی و لذت روحانی جبران نماید.(۱۴)
سپس فراگیری دروس خارج را نزد مشاهیر
مدرسان این دروس آغاز کرد. دوران تحصیل
در نجف نیز سخت می گذشت و برخی مسایل
موجب ناراحتی این تشنه اندیشه را فراهم
می کرد، اما چون اشتیاق شدت داشت، همه آن
شداید تحمل شد. خود می گوید: گاهی دو یا سه
ساعت کارِ دستی می کردم تا شهریه به دستم
برسد که میزان آن هم کافی نبود.(۱۵)
ایشان در ایام اقامت در نجف تشکیل
خانواده داد و در دوران تأهل نیز سختیهای
زندگی گریبانگیر ایشان بود. همسرش نقل
کرده است: تابستانها در نجف زیرزمینی را
اجاره می کردیم که بسیار فرسوده و قدیمی بود.
همسر علامه جعفری: تابستانها در نجف زیرزمینی را
اجاره می کردیم که بسیار فرسوده و قدیمی بود. حتی مار در
آن دیده می شد، ولی چون جای دیگر برای گذرانیدن تابستان
گرم نداشتیم، ناگزیر در چنین جایی سکونت اختیار نمودیم.
حتی مار در آن دیده می شد، ولی چون جای
دیگر برای گذرانیدن تابستان گرم نداشتیم،
ناگزیر در چنین جایی سکونت اختیار نمودیم. با
تمام این مرارتها علامه جعفری علاقه شگفتی
به تحصیل داشت و با هوش سرشار خویش در
ادامه آن جدیت می نمود و لحظه ای از این
تلاش فروگذاری نمی کرد.(۱۶) این متفکر
ارجمند در تابستان سال ۱۳۷۶ش در جمعی از
خواص در پاسخ سؤالی در باره مهمترین عامل
موفقیتش در تحصیل علم و ترویج معارف
نورانی اسلام، نکته ای تکان دهنده اما آموزنده
را نقل فرمود که برای تمامی مشتاقان سعادت
و رستگاری مفید می باشد. وی اظهار داشت:
توفیقی را که در زمینه تحصیل علم و ترویج
مبانی اعتقادات کسب کرده ام، از توجه خاص
مولای پرهیزگاران ـ حضرت علی(ع) ـ نسبت
به خودم دارم. در سالهای جوانی و هنگام
اقامت در نجف اشرف در یک شب گرم
تابستان دعوت فردی را جهت پیوستن به
جمعی که در منزلش بودند پذیرفتم. در آن
جلسه، شخصی که به بذله گویی معروف بود،
طبق معمول به شوخی اعلام داشت: تصویر
زیبای زن شایسته ای را که مربوط به
کشورهای اروپایی است و در جراید چاپ شده،
با خود آورده ام، تا دوستان حاضر در جلسه آن را
مشاهده کنند و قضاوت نمایند. آن شخص از
دوستان خواهش نمود بدون تظاهر به دینداری
و تقدس هر کس این تصویر را دید، با صراحت
و بدون تعارف بگوید بین یک لحظه ملاقات و
دیدار با حضرت علی(ع) به طور حضوری و
یک عمر زندگی زناشویی با صاحب این عکس،
کدام یک را برمی گزیند! سپس عکس آن زن را
به نوبت به افراد نشان می داد و هر کدام به
فراخور برداشت و سلیقه خود از آن تصویر
نظری می دادند و معمولاً اظهار می داشتند:
ان شاءاللّه حضرت علی(ع) را در لحظه احتضار
و عالم برزخ از نزدیک خواهیم دید، اما در این
دنیا زندگی با چنین زنی خوب است! من
پنجمین نفر بودم. وقتی او خواست تصویر را به
من نشان بدهد، توفانی در قلبم پدید آمد. به
خود لرزیدم و با خویشتن زمزمه کردم: چه
آزمون حساس و بزرگی است! آیا براستی
سزاوار است لحظه ای دیدار با نخستین امام
معصوم شیعیان را با آن حالت فناپذیر و آلوده
مبادله کنیم؟! بدون اینکه تصویر را از نظرم
بگذرانم، از جا برخاستم و جلسه را ترک و مورد
اعتراض آن جمع واقع شدم، ولی اعتنایی
نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رسانیدم.
به دلیل گرمای خشن و هوای خفه کننده و
سختی اقامت در حجره، دربش را گشودم، ولی
داخل نشدم. روی پله نشستم، در حالی که سرم
را به دیوار تکیه داده بودم، به خواب رفتم.
ناگهان در عالم رؤیا خود را در سالنی بزرگ
یافتم که عده ای از علمای سلف در آن حضور
داشتند و در صدر جلسه یک کرسی دیده
می شد و حضرت علی(ع) بر روی آن نشسته
بودند و قنبر غلام آن حضرت، مالک اشتر و …
نیز همراه آن مولای پرهیزگاران بودند. امام مرا
مورد خطاب قرار داد و با نام به محضر خویش
فراخواندند. دیدم آن حضرت مرا مورد لطف و
محبت قرار دادند. من نیز امام را با همان
ویژگیهایی که در روایات خوانده بودم، دیدم و
محظوظ گشتم. در همین حال بیدار شدم و
متوجه شدم از لحظه قرار گرفتن کنار درب
حجره تا ملاقات و بیدار شدن حدود هشت
دقیقه طول کشیده است. با حالتی وصف ناپذیر
خود را به جلسه آقایان رساندم و دیدم هنوز
سرگرم آن تصویرند. به آنان گفتم: من نتیجه
انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد این
موفقیتها در زندگی نصیبم گشت.(۱۷)
قانع گشتن و خرسند بودن مردم به زیبایی
ظاهری یکی از قویترین عوامل بازدارنده آنان
از تقویت عقل، وجدان، اندیشه و ایمان
می باشد. آنچه که برای مردان و زنان رشدیافته
شایسته می باشد ـ مخصوصا در رشد معنوی
که مقدسترین عامل وحدت و هماهنگی دو
صنف می باشد ـ جمال معنا است و در پدیده
حیات زناشویی جمال معنا بر زیبایی صوری
مقدم است. زیبایی ظاهر برای زن همچون
قدرت برای مرد است، که اگر از تربیت و تزکیه
برخوردار نباشد، چون کارد بُرّانی است که به
دست کودک داده باشند، که هم خود را در
معرض خطر می افکند و هم دیگران را ناقص
می کند. زیبایی صوری می تواند از وسایل
امتحان باشد و آدمی را در مبارزه امواج
تمایلات و آرمانهای معقول مذهبی و اخلاقی
در تلاطم قرار دهد، که اگر شخصیت را تقویت
نموده و تمایلات زودگذر را مهار کند و اجازه
ندهد آرمانهای معنوی مختل شوند، گامی
بزرگ در مسیر رشد برداشته است و اگر خود را
در برابر تمایلات ببازد، رو به سقوط رفته و از
حیوان هم بدتر خواهد شد.(۱۸)
استاد جعفری به ابتذال هنر در غرب و
برخی کشورهای اسلامی اشاره دارد و می گوید:
میلیاردها بودجه و انرژیهای فکری و عمر
گرانبهای میلیونها انسان به نام هنر دامن به
آتش غریزه جنسی زدند. فیلمها، تصاویر،
مقاله ها و … را به نام هنر به راه انداختند و
کسی نبود به آنها بگوید که نیرو و جریان غریزه
مذکور خود به خود به قدری تند است که
احتیاجی به تقویت هنرمندانه ندارد، زیرا هر
اندازه که منبع آب مرتفع باشد، جهش و
فورانش به سوی زمین نیرومندتر خواهد بود.
در این صورت تلمبه زدن برای به جریان
انداختن آب از فواره مفروض چیزی جز
حماقت و تخریب وضع طبیعی منبع و لوله ها و
جریان آب نمی باشد. آیا این آثار هنریِ مبتذل
که موجب اختلالات روانی و متلاشی شدن
خانواده و سقوط ارزش حیات انسانی گشته، در
یک حیات معقول می تواند رها باشد و در باره
این ویرانگریهای هنرنم چه باید کرد؟ از دیدگاه
اسلامی چون اصالت با حیات معقول است و
این حیات باید از همه جهات و با هر گونه
وسایل مورد حمایت قرار گیرد، ضمن اینکه این
بذرهای ابتذال برای جامعه مضر است، هر
گونه نبوغ علمی و هنری برای فعالیت آزاد
است و برای قابل بهره برداری ساختن در
اجتماع بایستی جوانب سودمند و مضر آن اثر
هنری مورد بررسی متخصصان عادلی قرار
گیرد که ابعاد متنوع حیات معقول را
بشناسند.(۱۹)
* منزل معرفت
علامه محمدتقی جعفری پس از یازده
سال اقامت در نجف و شرکت در حوزه های
درسی آن دیار، به سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ ش به
ایران مراجعت نمود و در واقع فصل آن رسیده
بود که این درخت تناور که در باغ معرفت به
شکوفایی و رشد رسیده بود، به شاخه گستری
بپردازد و از محصولاتش شیفتگان اندیشه های
ناب اسلامی استفاده کنند و مردمان در
سایه اش روان خویش را تسکین دهند.(۲۰)
جالب آنکه این حکیم فروتن، منزل و محل
زندگی خود و خانواده را محل تدریس و فیض
رساندن به طلاب و دانشجویان قرار داد؛
چنانچه خود می گوید: تصمیم گرفتم جهت
عمق بخشیدن به فعالیتها کارم را به منزل
انتقال دهم. از این رو دیگر به مدرسه مروی
(واقع در تهران) نرفتم و جلسات مستمر و
مکرری با بعضی از دانشجویان و همچنین
برخی از اساتید که انسانهای فاضل و
دانشمندی بودند، داشتم.(۲۱)
از کشورهای اروپایی نیز شخصیتهای
برجسته به این خانه می آمدند و سؤالات
علمی، فلسفی و کلامی خویش را در حضور
ایشان مطرح می کردند. نخستین کسی که از
غرب به ایران آمد و با علامه جعفری در
منزلش مصاحبه ای انجام داد، پروفسور
«روزنتال» آلمانی(۲۲) بود که در محافل اروپایی
در حقوق و فلسفه به عنوان دانشوری
صاحب نظر محسوب می گشت. در آن موقع
ایشان در محله پامنار تهران در منزلی محقر به
اتفاق خانواده روزگار می گذرانید.(۲۳) یکی از
جلوه های ساده زیستی و بی رغبتی به دنیا منزل
کوچکش بود که بسیاری از فعالیتهای علمی و
تحقیقی را در آن انجمن داد و گویا مکان
زندگیش محل پژوهش و خانه حکمتش جایی
برای سکونت او و عائله اش بود و می خواست
به همگان ثابت کند بین عمیق ترین و
پیچیده ترین تلاشهای علمی و فلسفی و
لطیف ترین روابط عاطفی خانوادگی نه تنها
هیچ گونه تضادی وجود ندارد، بلکه این دو
حالت می توانند بدون غفلت از دیگری رعایت
شوند. محل سکونت در نشریه ای چنین وصف
شده است: از کوچه های نزدیک میدان خراسان
در جنوب تهران که می گذریم، به منزل قدیمی
و فرسوده استاد می رسیم. برای زیارتش باید از
پله های آجری ساییده و شکسته ای بالا رفت
قانع گشتن و خرسند بودن مردم به زیبایی ظاهری یکی از
قویترین عوامل بازدارنده آنان از تقویت عقل، وجدان،
اندیشه و ایمان می باشد. آنچه که برای مردان و زنان
رشدیافته شایسته می باشد جمال معنا است.
که آشکارا تنها برای سهولت رفت و آمد
مراجعین ساخته شده است. اتاقی ساده و بزرگ
که همه دیوارهایش به جز درب و پنجره
پوشیده از کتاب است که کتابخانه شخصی و
مفصل استاد را در خود جای داده است و محل
اقامت ایشان با مراجعینی است که گروه گروه
برای درس یا سؤال یا تقاضای سخنرانی یا
زیارت بی وقفه حضور می یابند. مراجعه کننده
خود در شگفت می آید که علامه جعفری با این
همه مراجعات در چنین فضایی محدود آثار پر
ارج خود را کی می نگارد، و گویا خود زود پاسخ
می دهد: حتما در سحرگاهان، آنگاه که حافظ از
آن این گونه یاد کرده است:
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید(۲۴)
در همان ایام انتقال ایشان به منزل کنونی
برخی نزدیکان و اطرافیان نظر به مراجعاتی که
آن متفکر ارجمند از سوی محققان خارجی
داشت، به آن فقید سعید پیشنهاد کردند حداقل
فرشی برای اتاق پذیرایی تهیه شود، که ایشان
با همان روحیه و منش زاهدانه خود نپذیرفته و
تا زمانی که در قید حیات بود، همچنان اتاق
پذیرایی اش فاقد فرش بود.
شاید کمتر کسی از مردم و حتی خواص،
مبارزان و نزدیکان آن فرزانه عالیقدر تصور
می کرد علامه جعفری در همین خانه کوچک و
در کنار همسر و فرزندانش در زمره اولین یاران
امام خمینی در شکل گیری و تداوم انقلاب
اسلامی عالمانه و از سر تدبیر سهم ارزشمند و
وافری در پی ریزی ساختمان فکری و عقیدتی
انقلاب اسلامی داشته است.(۲۵) در کتاب
«چراغ فروزان» که توسط مرکز بررسی اسناد
تاریخی وزارت اطلاعات انتشار یافته، بیش از
یکصد و هشتاد سند از پرونده استاد جعفری در
ساواک درج شده است که در برخی از آنها
نکات قابل توجهی در مورد ادعای مورد اشاره
به چشم می خورد. در بخشی از سند شماره
۱۲۱ می خوانیم: «… به نظر می رسد اکثر
دانشجویان و استادانی که سازنده زیربنای
فکری دانشجویان منحرف [!] هستند، در این
جلسه شرکت دارند … در صورتی که اشخاصی
که به این منزل تردد می نمایند، کنترل گردند و
هویت آنها مشخص شود، امکان دارد یک
کانون سازنده فکری در جهت مخالفت با
اساس حکومت کشف و فعالیتهایی از طرف
این عده روشن گردد و احتمالاً چند نفر از
متواریان دستگیر شوند …».
با وجود مراقبتهای مستمر ساواک از سال
۱۳۴۴ش و بازداشت استاد و سرانجام حمله به
منزلش در سال ۱۳۵۲ به ناکامی رژیم شاه در
خصوص ارتباط و فعالیتهای استاد جعفری
افزوده گشت. فرزندش خاطره خود را از هجوم
به منزل توسط ساواک چنین نقل می کند:
ساعت دو بامداد یکی از شبهای تابستان که
همه در حیاط خوابیده بودیم، صدای کوبیدن
درب منزل به شدت بلند شد. یکی از خواهران
که زودتر به سوی درب رفت، بعد از گشودن
نیمه اش، متوجه چند نفر گشت که می خواهند
به زور وارد منزل شوند و چون وی می کوشد
درب را ببندد، یکی از آنها که بعدا روشن شد
مأموران ساواکند، پای خود را بین درب گذاشت
و با فشار به طرف داخل هجوم می آورد.
مأمورین با چنین حالتی داخل شدند و تا
ساعتی کتابخانه را بازرسی کردند، اما چیزی
نیافتند.(۲۶)
* عاطفه معقول
استاد علامه محمدتقی جعفری به موازات
تلاشهای ژرف و گسترده علمی، نسبت به
مسایل خانواده توجهی ویژه داشت و این حالت
در اندیشه، اخلاق و کردارش هویدا بود و
می کوشید نسبت به همسر و فرزندان با
مهربانی و فروتنی برخورد کند و در برخورد با
هر کدامشان علاقه قلبی خویش را بروز دهد.
او عقیده داشت:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 