پاورپوینت کامل بانوان در عرصه هایایثار «قسمت سوم» ۹۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بانوان در عرصه هایایثار «قسمت سوم» ۹۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بانوان در عرصه هایایثار «قسمت سوم» ۹۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بانوان در عرصه هایایثار «قسمت سوم» ۹۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۴

آوردیم که با تابش خورشید اسلام، بانوان
جلوه هایی از ایثار و حماسه را به نمایش
گذاشتند و در پرتو انقلاب اسلامی بار دیگر ما
ناظر فداکاری زنان بودیم که رهبری این
حماسه پرشکوه در بیانات و پیامهای خویش
این وارستگیها را مورد توجه و تحسین قرار
داده اند. از عوامل زمینه ساز مشارکت بانوان در
دفاع مقدس، پیروزی انقلاب اسلامی، تأکید
موازین شرعی به دفاع بانوان از ارزشهای
الهی، تأثیرپذیری از اسوه های ایثار صدر
اسلام و تربیت در مکتب عاشورا می باشد. در
این بخش تجلیهای این ایثارها و شهامتها را

از نظر خوانندگان می گذرانیم:

در خونین شهر

در سی و یکم شهریور ماه سال ۱۳۵۹ در
شرایطی که جمهوری اسلامی نوپای، پس از
گذشت نزدیک یک سال و اندی استقرار،
سرآغاز حاکمیت قانونی و نهادهای انقلابی در
ارکان دولت اسلامی به حساب می آمد به ناگاه
همسایه غربی بر اساس فرصت طلبی و خصلت
دست نشاندگی خود بر آن شد که مطامع و
خواستهای جاه طلبانه خود را از طریق جنگی
ظالمانه و تجاوزی ناخواسته بر کشور ایران و
مردم آن تحمیل کند. ارتش عراق که بر اساس
محاسبات دقیق وضعیت و شرایط داخلی و
بیرونی جمهوری اسلامی فتح یک هفته ای
تهران را تعقیب می نمود در روزهای نخست
تجاوز بی آنکه با مانعی جدی در مرزها برخورد
کند گستاخانه به قلمرو جمهوری اسلامی ایران
هجوم آورد و همچنان به پیش می راند تا آنجا
که خود را در پشت اهواز و خرمشهر دیده و با
مشاهده این اوضاع به تداوم تجاوز راغب تر
گردیده بود. از آن پس بود که خلق حماسه ها
آغاز شد و سراسر جبهه ها آوردگاه تن و تانک
بود. حضور شکوهمند امت اسلامی در مقابل
یورش متجاوزان از برگهای زرین انقلاب
اسلامی است که هیچ گاه از یادها فراموش
نخواهد شد. زنان گرچه از حضور در صحنه و
خط مقدم معاف بودند ولی با شروع جنگ، این
شیردلان شهرهای مرزی در جنوب و غرب
کشور بودند که در هجوم ناجوانمردانه خصم در
کنار مردان خود قدم به قدم با بعثیها درگیر
شدند و در راه دفع شرارت دشمن از وطن،
خانواده و جان خویش هم مایه نهادند. یکی از
مظلومانه ترین جلوه های جنگ نقشی است که
زنان قهرمان در شهرهای جنگی به دوش
گرفتند، مناظر دردناکی آفریده شد، مادران
جوانی که فرزند در آغوش، پذیرای بمب و
موشک شدند و در ملکوتی ترین حالات به
سوی پروردگار خویش شتافتند در حالی که
مردانشان در دفاع از حریم میهن اسلامی در
جبهه ها حضور داشتند، در آن روزهایی که
دشمن پشت دیوار خرمشهر منتظر ورود بود و
شهر به تدریج از ساکنان خود خالی می شد،
خواهران بسیج و سپاه خرمشهر از جمله بانوانی
بودند که ضمن جلوگیری از مهاجرت
خانواده هایشان خود به محافظت از انبار
مهمات و رساندن آنها به رزمندگان اسلام
پرداختند، محل استقرار عده ای دیگر از این
زنان شجاع، مسجد جامع خرمشهر بود که از
آنجا برای حفر سنگر به نقاط حساس شهر
اعزام می شدند. با اینکه تعداد آنها اغلب زیاد
نبود ولی دلهایشان چون دریا وسیع و چون کوه
محکم و استوار بود و این شجاعت و رشادت به
رزمندگان دلگرمی می داد. برخی زنان تا آخرین
روز در خرمشهر باقی ماندند تا جایی که برادران
با اصرار فراوان آنان را از شهر خارج کردند.
آنان نه تنها با حفر سنگر و تهیه غذا برای
رزمندگان و حفاظت از مهمات، ایشان را یاری
می دادند بلکه گاهی با اینکه تعلیمات نظامی را
در سطح ابتدایی گذرانده بودند ساعتها در خط
مقدم جبهه در برابر دشمن بعثی
می جنگیدند.(۱)

در خرمشهر خواهری بود به نام زهره
حسینی که در هفته اول جنگ پدر شهیدش را
با دستان خویش دفن کرد و روز یازدهم مهر
ماه هم بدن قطعه قطعه شده برادرش علی را
که در مدرسه کشته شد به خاک سپرد. خداوند
به این خواهر چنان تحملی داده بود که کارش
در گلزار شهیدان دفن شهدا و نگهبانی جنازه ها
شده بود.(۲)

خواهر بلقیس ملکیان می گوید: برخی از
بانوان که در خرمشهر نمی توانستند خود را از
فرزندان جوان دلیرشان، پاسداران و نیروهای
مردمی جدا ببینند و آنها را زیر رگبارهای
مسلسلها و توپخانه های دشمن رها کنند
همچنان در شهر ایستادگی می کردند و غذای
رزمندگان را تهیه کرده و برایشان می فرستادند.
من و برخی از خواهران در مقر باقی مانده و به
کار امداد مجروحین پرداخته بودیم اما بقیه
خواهران همدوش با برادرانمان با مزدوران

رژیم بعث می جنگیدند. وی می افزاید: مقر ما
نزدیک مسجد جامع بود که در آن مقداری از
وسایل و مهمات برادران قرار داشت. روی
همین اصل دشمن که توسط ستون پنجم
متوجه شده بود اطراف مسجد را می زد،
لحظات مرگ و زندگی فرا رسیده بود. هر آن
امکان داشت خمپاره ای به سنگر ما اصابت کند
اما ما همچنان مقاوم و پا بر جا ایستادگی
می کردیم، اسلحه هایمان را مسلح کردیم و هر
کدام یک نارنجک دستی در جیب خود نهادیم.
سرانجام زنانی که در شهر مانده بودند به خارج
آن انتقال داده شدند. تنها گروهی که باقی
ماندند امدادرسانها بودند که من در میان آنها
بودم و کارهای اورژانس را انجام می دادیم،
تکه های خمپاره ها و خمسه خمسه های دشمن
در اطرافمان با صداهای ناهنجار بر زمین
می خورد و ناله ها و گریه ها و دعاهایمان با
صداهای انفجار پی در پی در هم آمیخته بود.
عده ای از خواهران بدنهای پاک شهدا را
جمع آوری کرده و به گورستان جنت آباد بردند
که این کار هر روز آنان بود. خرمشهر که پس از
قریب یک ماه مقاومت با کمترین امکانات
دیگر با خون دلاوران قهرمان رنگین شده بود
از این جهت امام خمینی در پیام خویش آن را
خونین شهر نامید.(۳)

فاطمه ناهیدی در روزهای آغازین جنگ
تحمیلی به همراه چند پزشک راهی سرپل
ذهاب گردید و از آنجا به گیلان غرب رفت،
چند روزی در آنجا اقامت نمود و به مداوای
مجروحین پرداخت، پس از آنکه شدت نبرد در
جنوب را به وی گزارش می نمایند به همراه
اکیپ پزشکی روانه دزفول گردید و از آنجا به
خرمشهر رفت تا در میدان درگیری به کمک
رزمندگان بشتابد. فاطمه به اتفاق همراهان
درمانگاهی را در خرمشهر مرتب می کند تا کار
مداوای سلحشوران تسریع یابد و در همان جا
با سخنانش به دلاوران روحیه می بخشد. در
خرمشهر به او خبر می دهند که در خط مقدم
شلمچه درگیری شدیدی واقع شده است و در
آنجا به نیروهای امدادگر نیاز دارند. او به این
ناحیه می رود اما قبل از رسیدن به محل
مأموریت، خط مقدم به دست عراقیها می افتد و
سلحشوران در دام عراقیها گرفتار می شوند.
پزشک همراه فاطمه نیز تیر می خورد و فاطمه
در همان جا به مداوای او می پردازد و سپس در
کانالی مخفی می شود. عراقیها او را دستگیر
کرده و چشمهایش را بسته و با یک نفربر او و
دیگر همرزمانش را به عقب می برند. فاطمه در
شرایط اسارت هرگز روحیه خود را نباخت.
صورت و بدنش بر اثر شکنجه های دژخیمان
بعثی مجروح شد و از دستانش خون می چکید
اما خود را با زحمت به در سلول انفرادی رسانید
و با سختی، قامت راست کرد و با انگشتان
خون آلود خود بر شکاف دریچه کوچک زندان
نوشت: «اللّه اکبر». او دوران چهار ساله اسارت
خویش را با اراده ای پولادین و شهامت به
عنوان اولین بانوی آزاده به پایان رساند.(۴)

بانویی فداکار می گوید: در آغاز جنگ
تحمیلی در چند کیلومتری جاده خرمشهر
آبادان توسط نیروهای بعثی به اسارت درآمدم،
ما از اینکه منطقه به دست دشمن افتاده
بی اطلاع بودیم و چون با آمبولانس به ناحیه
مورد نظر اعزام شدیم از دور دشمنان را
مشاهده کردیم که لباسهایشان شبیه لباس
نیروهای خودی بود. گمان کردیم نیروهای
ایرانی هستند ولی چون به آنان نزدیک شدیم
متوجه گردیدیم عراقی هستند. آنها از این
ترفند استفاده کرده بودند که از لباسهایی که
شباهت به لباسهای رزمندگان ایران داشت
استفاده کرده و با چنین حیله ای ما را غافلگیر
نمایند. بدین گونه ۲۳ روز بعد از آغاز جنگ
تحمیلی من که به عنوان امدادگر به جبهه آمده
بودم اسیر شدم. از بدو اسارت وقتی بعثیها
متوجه شدند در بین اکیپی که اسیر کرده اند دو
زن هست مات و مبهوت مانده بودند و به دیگر
عراقیها می گفتند ما ژنرالهای زن ایرانی را
دستگیر کردیم! با وجود اینکه در بازجوییها از
راه رعب و وحشت و خشونت وارد گردیدند این
خواهر هیچ گونه اطلاعاتی از نیروهای خودی
به دست دشمن نداد.(۵)

در سنگر سوسنگرد و هویزه

خدیجه میرشکار همسر حبیب شریف
(آزاده) و اهل بستان بود. پس از شروع جنگ
تحمیلی عراق علیه ایران چند روزی در بستان
به رزمندگان کمک کرد آن گاه که این شهر
تهدید گردید همراه والدین به سوسنگرد آمد.
چند روز در انتظار همسرش که پاسدار کشور
است می سوخت. جنگ به سوسنگرد هم
کشیده شد و سرانجام شوهرش از محاصره این
دیار خبر داد و به خدیجه گفت: امشب شهر را
ترک می کنیم تو هم با ما می آیی. قبل از طلوع
آفتاب با ماشینی راه می افتند. حبیب اسلحه ای
به خدیجه می دهد تا در برابر تهاجم احتمالی از
خود دفاع کند، در این هنگام نفربری را
ملاحظه می کنند که تیرباری روی آن نصب
شده است و تا خدیجه از شوهر می پرسد که
این نفربر از کجا می آید تیربار ماشین حامل زن
و شوهر را به رگبار می بندد. آن دو مجروح
می شوند و در پی آن اسیرانی هستند که
اشغالگران بعثی آنها را تشنه و نیمه جان در
کنار جاده بر روی خاک انداخته اند. پس از
ساعاتی آمبولانس عراقی از راه می رسد و آن
دو مجروح سوار می شوند ولی خبری از مداوا
نمی باشد. یک شب به همان حال باقی
می مانند تا به بیمارستان می رسند. در آنجا به
خدیجه خون وصل می کنند اما او که تحمل
ندارد خون دشمن به بدنش وارد شود تلاش
می کند قطع شود ولی فریاد وحشیانه افسر
عراقی مانعی برای کار اوست، افسر بعثی با
عصبانیت به وی می گوید: چه می کنی؟ او که
چشمان خود را بسته تا آن مزدور را نبیند
می گوید خون عراقی نمی خواهم. افسر بعثی
می گوید تو را با همین خون تا این لحظه زنده
نگه داشته ایم. چهارده روز به همین منوال
می گذرد. خدیجه را با مداوایی سطحی و بدون
عملِ جراحتش به همان حال به سلول انفرادی
بغداد می برند. پس از سه ماه او وارد اردوگاه
موصل می گردد، هشت ماه میهمان اردوگاه
است. شکنجه های شدید عراقیها توشه
پذیرایی از این بانوی شجاع است و صبرش در
برابر این همه رنج و فشار دژخیمان را عصبانی
می کند. خدیجه میرشکار بعد از سپری شدن
دوران اسارت در اردوگاه موصل چهار ماه در
زندان رمادیه به سر می برد تا اینکه لطف
خداوند زمینه های رهایی او را فراهم می کند.(۶)

پیرزنی عرب در سوسنگرد زندگی می کرد و
با وجود آنکه شوهری نابینا داشت از شهر دفاع
کرد. مشهور است که او با چوب دستی خود چند
سرباز عراقی را از پای در آورد.(۷) زنی رزمنده
که مادر شهید نیز بود هنگامی که عراقیها به
شهر سوسنگرد آمدند آنها را به خانه خود
دعوت کرد و برایشان غذا تدارک دید، موقعی
که آنها مشغول استراحت بودند درب اتاق را از
پشت بر رویشان قفل کرد و نیروهای بسیجی
را خبر نمود، آنان نیز آمدند و قوای متجاوز را
به اسارت گرفتند.(۸)

در روزهای هفتم و هشتم مهر ماه ۱۳۵۹
مزدوران و ستون پنجمی های عراق وارد هویزه
شدند و شروع به ارعاب و تهدید مردم نمودند و
به مرور سربازان بعثی نیز وارد شدند ولی با
شور و حالی که مردم تا آن زمان از خود بروز
داده بودند جرأت ورود به مرکز شهر را نداشتند
و در کنار پل و ساحل کرخه نور چادر زده و از
طریق ایادی خائن خود مردم را ترغیب به
حمایت از رژیم عراق می نمودند و مردم غیور
هویزه اعم از زن و مرد به طرق گوناگون خشم
و انزجار خویش را از آنان نشان دادند تا اینکه
در تاریخ دهم مهر ماه سال ۱۳۵۹ زنان با فریاد
و شعار مردان را تهییج و جوانان را تشجیع
حمله به عراقیهای مستقر در حاشیه شهر و
مزدوران داخلی آنها نمودند که بسیار مؤثر واقع
شد به نحوی که با هجوم همگانی مواجه و به
رغم کشتار و مجروح نمودن تعدادی از مردم
بی گناه و زنان و کودکان بی پناه سرانجام در اثر
هجوم عمومی و غیرت زنان پا به فرار گذاشته
و تا مدتها جرأت ورود به شهر را نداشتند.(۹)

یکی از موارد جالب، مهم و گویای
مشارکت بانوان فداکار، زنی است که با آغاز
تهاجم دشمن به مرزهای دشت آزادگان به
انحاء مختلف و در عرصه های گوناگون
حضوری فعال و مؤثر در کنار همسرش داشت
تا اینکه سرانجام در محاصره دوم سوسنگرد در
۲۲ آبان ۱۳۵۹ در حالی که با خودرویی به
رانندگی شوهرش اسناد و مدارک نظامی سپاه
این شهر را برای آنکه به دست دشمن نیفتد به
اهواز انتقال می داد مواجه با قطع جاده
سوسنگرد ـ اهواز در حد فاصل روستای
ابوحمیزه و سوسنگرد توسط دشمن شد که به
دست نیروهای متجاوز اسیر گردید و چند سالی
در اسارت دژخیمان بود.(۱۰)

خواهر جانباز خانم آمنه وهاب زاده که از
بانوان مبارز می باشد و در جهت پیروزی
انقلاب اسلامی تلاشهای مؤثری نموده است،
در نماز جمعه مسؤول انتظامات بود که منافقین
با ترفندی حمله کردند و پایش را شکستند. وی
در روز نهم مهر ماه سال ۱۳۵۹ همراه با ۲۵۰
نفر بانوی امدادگر که او سرپرستی آنان را
عهده دار بود و روی چادر سیاهشان کفن به بر
داشتند عازم جبهه نور علیه ظلمت گردید.
اعزام اول او حدود سه ماه طول کشید و بار دوم
راهی خرمشهر گردید. او می گوید در سوسنگرد
به دلیل شرایط محیطی، خانه و سنگر یکی
بود. به فاصله دو یا سه کیلومتری خط مقدم
بودیم که خبر آوردند خانه یکی از پاسداران
بومی مورد حمله چند نفر عراقی قرار گرفته
است. همراه برادران به آنجا رفتم. همسرش تا
توانسته بود از خود مقاومت نشان داده و در
جایی که به او حمله کرده بودند قصد داشته از
پنجره فرار کند که عراقیها به او حمله کرده و
موهایش را گرفته و او را از ناحیه گیسوان
آویزان کرده بودند. برادران موفق شدند عراقی
را هلاک کنند، پیکر نیمه جان این زن مقاوم را
که پایین آوردیم، پوست سرش کنده شده بود.
تمام بدنش را با دندان یا وسیله دیگر زخمی
نموده بودند. پیکر خونین او را به اهواز انتقال
دادیم که خیلی تأثربرانگیز بود. آن زن مظلوم و
مقاوم، سند افتخارآفرینی بانوان در صحنه های
ایثار می باشد. خانم آمنه وهاب زاده، تا سال
۱۳۶۲ در جبهه بود و تنها برای تعویض نیرو،
انتقال مجروحین بدحال به تهران و شهرهای
دیگر جبهه را ترک می نمود و در این مدت
هفت بار مجروح گردید. او ۳۶ ماه در
جبهه های جنوب و نه ماه در مناطق غرب بود.
در شهرستان سردشت موج گرفتگی موجب
مجروح شدن وی گردید و در جبهه غرب دچار
جراحت شیمیایی گشت. او جانباز ۷۰%
شیمیایی شده و از ناحیه دستگاه گوارش،
ریه ها، چشمها و گوش دچار صدمات و لطمات
جدی گردیده است.(۱۱)

شهامت بانوان در آبادان

حماسه آفرینی های زنان دلاور جمهوری
اسلامی ایران در طول هشت سال دفاع
مقدس افزون تر از آن است که بخواهیم در قید
نگارش آوریم، همانها که دوشادوش دلیرمردان
عرصه های پیکار حماسه آفریدند و به دنیا
نشان دادند که وقتی موضوع دفاع از سرزمین و
اسلام در میان باشد سر از پا نمی شناسند.
اینان گرچه دریایی از عاطفه اند اما در برابر
تجاوز دشمن بعثی از عواطف خود گذشتند و
پرتلاش و کوشا خویش را در تاریخ دفاع
مقدس جمهوری اسلامی ایران ماندگار کردند.
زنان گرچه پیشتر وظیفه پشتیبانی و حضور در
پشت جبهه را بر عهده داشتند اما کم نیستند
بانوانی که رو در رو با دشمن دست و پنجه نرم
کردند و حتی آنان را به خاک سیاه نشاندند،
چنانچه به نمونه هایی اشاره کردیم.

با شروع نائره جنگ و تهاجم و بمبارانهای
هوایی و شلیک توپها و خمپاره های دشمن به
شهر مقاوم آبادان و اعلام وضع اضطراری و
حالت جنگی در آبادان و بسیج عمومی به
منظور مقابله و دفاع از این دیار و دفع تجاوز
دشمن از همان ابتدا خواهران متعهد و شجاع
داوطلبانه به یاری سپاهیان و نیروهای مردمی
و نظامی و انتظامی شتافته و در ام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.