پاورپوینت کامل دختر یا پسر، مسأله این است نقد فیلم! ۳۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دختر یا پسر، مسأله این است نقد فیلم! ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دختر یا پسر، مسأله این است نقد فیلم! ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل دختر یا پسر، مسأله این است نقد فیلم! ۳۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۸

فیلم: دختری به نام تندر

نویسنده و کارگردان: حمیدرضا آشرتیانی پور

بازیگران: ماهایا پطروسیان، خسرو شکیبایی،

پارسا پیروزفر، لادن مستوفی

پس از «در جستجوی قهرمان»،
«شعله های خشم» و «کوسه» و تجربه
سینمای دفاع مقدس، «دختری به نام تندر»
چهارمین عنوانی است که در شناسنامه کاری
«آشتیانی پور» حک می شود.

کارگردان در چهارمین اثر بلند و سینمایی
خود قصد دارد از تبعیضاتی که نسبت به زنان و
دختران روا داشته می شود، پرده بردارد و از
نارضایتی برخی از زنان از جنیست خویش
سخن بگوید؛ اما کارش در حد یک فانتزی،
کمدی و گاه تراژدی باقی می ماند. شروع و
پایان فیلم لحنی شاد و کمیک دارد و میان آن
لحنی تراژدیک و غمبار.

آشتیانی پور با فیلمی که بین واقعیت و
خیال دست و پا می زند، افسانه ای قدیمی را در
فضای امروزی درهم تنیده و ظاهرا سعی دارد
با فیلمش آینه ای جلوی روی آن دسته از
مخاطبان مؤنث بگیرد که فکر می کنند اگر
مذکر بودند و یا رفتاری مردانه داشتند در جامعه
موفق تر بوده و راحت زندگی می کردند. در
انتهای فیلم نیز، فیلمساز این نظریه را اثبات
می کند که اگر دختری حرکات و رفتار پسرانه
داشته باشد باید برای همیشه تنها شده و
خانه نشین بماند؛ و گویا برای چنین ناهنجاری
اجتماعی، مشکلی جز مشکل ازدواج رقم
نخورده است. پس در نهایت به نظر کارگردان
چنین دختری باید مثل بچه آدم دست از کارش
بکشد و چون یک دختر خوب به خانه بخت
برود.

در همان شروع فیلم و در زمینه فید سیاه
آن صدایی شنیده می شود که حاکی از حضور
شخصیت اصلی در یک باشگاه رزمی زنانه
است و وی چگونگی دفاع شخصی، در مقابل
مزاحمین خیابانی را می آموزد. «آذر» برخلاف
گفته خود که معتقد است پسرها کسی نیستند
که آدم بخواهد جای آنها باشد، دوست دارد
پسری به نام «اردشیر» باشد. پس به کلاس
کاراته می رود، موتورسوار می شود، همراه
دوستش «پروانه» به پیست اسب سواری
می رود و به جای اینکه چون پروانه سوار بر
اسب شود، کاسکت بر سر گذاشته و بر گرده
موتور می پرد؛ موتوری که هیچ شباهتی به
اسب ـ که نماد نجابت است ـ ندارد و در عوض
کاملاً خشن و بی عاطفه است.

آذر به بهانه نوشتن پایان نامه مقطع
لیسانسش وارد زندگی زن نویسنده ای می شود
تا برای کتاب او تصویرسازی نماید. پس از این
کل ماجرا در دل این داستان کهن شکل
می گیرد و همین افسانه خوش آب و رنگ
بهانه ای می شود تا آذر متحول شود.

در این میان یک بازی هم با سینما و
بازیگران آن می شود و آذر در پی تصویرسازی
با رایانه و برنامه های مختلف آن، شخصیتهای
فرضی قصه را زنده می کند و آنها را به اشکال
مختلف، چهره پردازی می نماید و در حقیقت
پرده از این واقعیت برمی دارد که انسانها در
هر شکل و رنگی که باشند سرنوشتی
مشترک دارند.

داستان این نویسنده در باره طایفه ای
بی نام و نشان است که وقتی مردان آن دختردار
می شوند یک دوک نخ ریسی به سر در چادر
می آویزند و وقتی صاحب پسر می شوند تیر و
کمانی بر سر در چادر خودنمایی می کند. یکی از
مردان ایل که سالها در حسرت داشتن فرزند
پسر بوده، با اینکه فرزندش دختر است ولی باز
تیر و کمانی بر سر در چادر می آویزد و به همه
می گوید که زنش هنگام مرگ پسری به نام
«تندر» به دنیا آورده است. او موهای دخترک
را می تراشد و به وی تعلیمات مردانه می دهد.
تندر را به شکار می برد و کاری می کند تا
صدایش چون صدای پسران کلفت شود.

پدر برای حفظ غرور مردانه خویش و
فخرفروشی و ارتباط قوی تر با آداب و سنن
قبیله، جنسیت دخترش را از همگان مخفی
می کند، اما تندر به لحاظ فطرت دخترانه خود
به عروسک بازی روی می آورد ولی پدر فورا
عروسک را از دست او می گیرد تا مبادا مردان
ایل به مکر او پی ببرند.

تندر که به اجبار پدر و خواست جامعه
مردسالارانه ای که در آن به دنیا آمده است،
شخصیتی دوگانه پیدا کرده، همچنان در خلوت
خود لباس دخترانه می پوشد و اندیشه و عملش
چون زنان می باشد.

قابله ای که او را به دنیا آورده است به اندوه
درونی تندر پی می برد و به پدر گوشزد می کند
کلاهی را که ۲۰ سال پیش بر سر تندر گذاشته

است بردارد، ولی مرد توجهی نمی کند. زن قابله
که برای خود یک تنه مرد است و حتی
خویشتن را بالاتر از مردان می داند معتقد است
آنان اگر می دانستند مادرانشان از جنس
خودشان نیستند هرگز به دنیا نمی آمدند.

ماجرا تا آنجا پیش می رود که روزی تندر با
لباس دخترانه به دیدار قابله در شهر می رود. از
قضا «رعد» که یکی از دوستان تندر در ایل
است، وی را می بیند و عاشقش می شود و
بدون اینکه بداند او همان دوست خودش
می باشد از وی خواستگاری می کند. تندر که
دلش به این ازدواج راضی است، تنها سکوت
می کند. سپس دوباره لباس مردانه اش را
می پوشد و آهنگ رفتن به ایل را می کند، رعد
که شاهد بیرون آمدن تندر از خانه قابله است
می انگارد که دوستش نیز خواهان آن دختر

است، لذا در ایل به چشم یک رقیب عشقی به
تندر می نگرد و خبر ندارد که معشوق و رقیب
هر دو یکی است.

و اما دختر که از تندر بودن خسته شده
است و می خواهد هویت واقعی خود را بیابد و
چون یک دختر زندگیش را شروع کند، دور از
چشم پدر تصمیم می گیرد با لباس زنانه در ایل
ظاهر شود ولی پدر مانع این کار دختر می شود
و تندر تنها کاری که می تواند بکند ریختن
اشک است.

رعد نیز به دنبال یافتن دختر آرزوهایش
همه جا را می گردد و سپس سر به بیابان
می گذارد و در دشتی پر از شقایق ـ که به گل
همیشه عاشق معروف است ـ می میرد و تندر
بر سر جنازه او می گرید.

پس از آن غیرت و مردانگی تندر تا به آنجا
پیش می رود که پدر واقعا می خواهد به جای
پسر یک دختر واقعی داشته باشد.

البته پدر که خود به جبر دخترش را به
چنین سرنوشتی دچار کرده است د