پاورپوینت کامل وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه «قسمت سوم» ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه «قسمت سوم» ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه «قسمت سوم» ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه «قسمت سوم» ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۲

آنچه گذشت

اشاره شد که سیده نفیسه در مکه دیده به
جهان گشود و نشو و نمایش، در مدینه صورت
گرفت. او در بوستان علوی و گلستان اهل
بیت(ع) به شکوفایی رسید، پدرش حسن انور
فرزند زید بن حسن بن علی(ع) است. در
پانزده سالگی با اسحاق مؤتمن فرزند امام
صادق(ع) ازدواج کرد و به دلیل روی آوردن به
پارسایی، زهد و انس با قرآن در بین سادات
بنی حسن اشتهاری ویژه به دست آورد و پس
از تزکیه، تهجد و عبادت به دلیل اختناق
عباسیان از مدینه به فلسطین مهاجرت کرد.

در سرزمین مصر

سیده نفیسه، روز بیست و پنجم ماه
رمضان المبارک سال ۱۹۳ هجری (مطابق
۸۰۹ میلادی) وارد مصر گردید. غالب شرح
حال نگاران و مورخان یادآور شده اند که در این
سفر همسرش اسحاق او را همراهی می کرد و
در پاره ای منابع که تعداد آنها کم نمی باشد،
تاریخ نویسان خاطرنشان نموده اند که پدر وی
نیز در این سفر همراهش بوده است.(۱) چون
اهل مصر از ورود این بانوی علوی باخبر شدند
به دلیل آشنایی قبلی و اعتقادی که به او
داشتند با هیجان و شور و شعف خاصی به

استقبالش آمدند و با هودجهایی که حمل می کردند
ملازمش بودند تا آنکه به خانه والی مصر وارد
گردید. امیر این سامان که از اهل صلاح و تقوا
بود و به خاندان عترت علاقه داشت مقدم
چنین میهمانی را گرامی داشت و دستور داد
خادمان و ملازمان در خدمت به وی هیچ
قصوری نورزند. سیده نفیسه مدت اندکی در
این سرای اقامت داشت و در چند روز اول به
دیدار برخی از بانوان منسوب به اهل بیت که با
آنان قرابت داشت رفت و جویای احوالشان
گردید. دختر عمویش سکینه نیز در آنجا بود که
وی از او دلجویی نمود، سپس به زیارت مراقد

علویان و سادات در مزار قاهره رفت و در جوار قبر
این صالحان به ذکر دعا و تلاوت قرآن مبادرت
نمود و از پیشگاه خداوند برایشان طلب استغفار
کرد. آنگاه به سرای جمال الدین عبداللّه
بن جصّاص از بزرگان بازرگانان و صالحان آن
عصر رفت، مردم از نقاط مختلف مصر به
حضورش می رسیدند و آوازه اش چنان فزونی
گرفت تا آنجا که هیچ کس در مصر بر جای
نماند که به زیارت آن خاتون باجلالت نرفته
باشد، امرش عظیم و شأنش رفیع گشت و
درگاه عفت پناهش ملجأ مردمان مشتاق
گردید.(۲) بعد از چندی سیده نفیسه به منزل

ام هانی که زنی پرهیزگار بود رفت، این زن کوشید تا
وسایل آرامش سیده نفیسه و اسحاق مؤتمن را
فراهم سازد.(۳) اما به دلیل ازدحام زیاد
مراجعین، سیده نفیسه احساس کرد کوچه
منتهی به خانه ام هانی و نیز منزل محقر این
بانو نمی تواند چنین ظرفیتی را تحمل کند؛
وانگهی چرا باید همسایه ها این قدر اذیت
شوند، صاحب خانه نیز از این ورود و خروجهای
متوالی و سر و صدای ملاقات کنندگان در رنج
بود. پس به منزل ابوالسرایا ایوب بن صابر که در
ناحیه ای مناسب تر بود فرود آمد.(۴) در این
منزل نیز سیل مردمان سرازیر بود،
سیده نفیسه در جواب یکی از مراجعین که
گفته بود: این مردمان از شدت اشتیاق
به سویتان آمده اند، خاطر نشان ساخت:
من به هیچ عنوان سزاوار این همه محبت
نبوده ام و این لطف بی پایان پروردگار می باشد
که بر من باریدن گرفته است، خاری تشنه در
بیابان بودم که از رحمت بی دریغ الهی
سیراب شدم.

همهمه زنانِ کوچه از روزنه ای به گوش
نفیسه می رسید که با هم زمزمه می کردند: زنی
در این خانه زندگی می کند که با وجود تمکّن
مالی خیلی ساده و با قناعت روزگار می گذراند،
شب و روز به عبادت پروردگار مشغول است،
بلندهمت تر از او ندیده ام، باسخاوت است.
صدای زن دیگری در گوشش پیچید که برای
فردی نقل می کرد: خودش را وقف خداوند کرده
است. اگر ما وجاهت او را داشتیم چه
می کردیم؟ بی شک عنان نفس را از کف
می دادیم و غرور و نخوت روحمان را مسخّر
می کرد اما او با آزرم، دارای وقار و نرم رفتار و
نیک سیرت است، برای نفس اماره پشیزی
قائل نمی باشد و در ضمن اینکه با مردمان و
خصوصا محرومان در نهایت شفقت برخورد
می کند در مواجهه با نامحرمان و ستم پیشگان
از یک صلابت و اقتدار ویژه ای برخوردار است.
دیگری در پاسخ او گفت: اللّه اکبر. مشاهده کنید
خداوند یک زن را به چه مقاماتی می رساند و
ادامه داد: نیمه شبها از خواب برمی خیزد،
ذکرگویان وضو می سازد و تا طلوع فجر عبادت
می کند، وقتی خورشید طلوع می کند در
مصلای خود خواب سبکی می نماید، همین
مقدار خواب را هم برای خویش جایز
نمی شمارد و به خود نهیب می زند: «ای نفس،
چقدر می خوابی و چرا بیدار نمی شوی، دیری
نمی گذرد که به آن چنان خوابی فرو خواهی
رفت که دیگر بیدار نمی شوی مگر با صور
اسرافیل.» آنگاه سر به سجده می گذارد و
می گوید: «پروردگارا به عزت تو سوگند حتی اگر
مرا از درگاهت برانی، اگر محبت تو در دلم باشد
اندوهگین نخواهم شد.» آنگاه می گرید و
پیوسته اشک می ریزد در حالی که شانه هایش
از شدت خوف می لرزد. در برابر معبودش اظهار
خواری و بی مقداری می کند. نفیسه که این
گفتگوها را می شنید اندوهناک زانو بر زمین زد
و عاجزانه گفت: پروردگارا آیا مرا در آزمون
دیگری قرار داده ای؟ چقدر برایم سخت است
که این ستایشهای بیجا را بشنوم و دیو غرور را
از خود دور کنم. از درون آتش گرفته بود زیرا به
دلیل انس با ملکوت دوستی خلوت و عزلت بر
دل پاکش غلبه یافته بود. دیدارهای متوالی و
شهرت روزافزونش در سطح مصر از اوقات
عبادت و راز و نیاز او می کاست و آمیزش با
مردم را در صورتی روا می دانست که امر به
معروفی کند، حاجتی را از بنده مؤمنی روا سازد،
فردی را به سوی حق هدایت کند و از انسانی
رفع ستم نماید.

قصد مراجعت

بار دیگر ناگزیر گردید تغییر مکان دهد،
پس به سرای خالد بن هارون سلمی انتقال
یافت و این همان خانه ای است که سری
بن حکم ـ امیر مصر ـ در زمان خلافت مأمون،
به سیده نفیسه اهدا کرد.(۵) اما مراجعه مردم به
محل اقامتش حتی پیش از گذشته ادامه یافت
و چون این تردد مانع عبادات و اذکارش بود
مصمم گشت تا به سوی حجاز برود. وقتی
مردم شنیدند او می خواهد از مصر بیرون برود
ناراحت شدند چه آنکه برایشان سخت بود که
از این چشمه شفابخش محروم شوند و چون
اصرار آنان در انصراف وی از این تصمیم مؤثر
واقع نشد به صورت یک راهپیمایی عظیم به
سوی سرای امیر مصر روانه شدند و خبر
بازگشت آن خاتون را به سمع امیر رسانیدند.
حاکم با شنیدن این خبر ناراحت شد و نامه ای
همراه با پیکی به سوی سیده نفیسه فرستاد و
خواستار آن گشت تا وی از عزم خود برگردد.
این بار نیز او قبول نکرد. حاکم به ناچار شخصا
به محل اقامت آن بانو آمد و با کمال فروتنی از
او خواست در مصر بماند.

سیده نفیسه گفت: من خود قصد داشتم در
این شهر بمانم و چون فشار سیاسی بر علویان
بسیار شدّت یافته، ترجیح داده ام در ناحیه ای که
مورد توجه رسول اکرم(ص) بوده رحل اقامت
افکنم و به فعالیتهای فرهنگی و احیای معارف
قرآنی و روایی بپردازم، ولی من زنی هستم با
تواناییهای محدود، که قادر نیستم هر روز
ساعتهای متوالی با سیلی از جمعیت دیدار
داشته باشم و به سخنان و حاجتشان گوش
دهم و به هر کدام پاسخ مناسب دهم. این
ازدحامهای شدید که گاهی توأم با جنجال و
هیاهو هم می باشد مرا از عبادت و تحصیل
توشه معاد باز می دارد، این مردم برایم حال و
وقت عبادت نگذاشته اند. والی مصر گفت: قبول
دارم که این وضع برای شما زحمت ایجاد
می کند ولی چه می شود کرد مردم مسلمان
علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو
معارف و فضایلتان بهره مند شوند و احیانا
حوائج مادی و معنوی خود را برطرف سازند. در
هر حال این مسایل قابل اصلاح هستند و
می کوشم تا خاطر شریفتان را از هر جهت
آسوده کرده و موجبات رضایتتان را فراهم
سازم. در نخستین قدم خانه ای نسبتا وسیع را
که در درب السباع دارم در اختیارتان می گذارم و
خداوند را بر این حال گواه گرفتم و خواهش
دارم که این هدیه را بپذیری. سیده نفیسه
گفت: آن سرای را قبول می کنم ولی با این
مردمی که به سویم هجوم می آورند و هر کدام
خواسته ای دارند چه کنم؟ حاکم گفت: ضمانت
این کار نیز به عهده من است، هر آینه
امر می کنم در هر هفته بیش از دو روز
با شما ملاقات ننمایند. تنها روزهای یکشنبه
و چهارشنبه مردم به زیارتتان مشرّف
می شوند. سیده پذیرفت و حاکم وقتی در کار
خود موفق گردید مسرور گشت و بدین گونه
ارتباط با آن بانو بر این شکل جدید
استمرار یافت.(۶)

با محرومان و درماندگان

سیده نفیسه با وجود آنکه می توانست
همه گونه تسهیلات زندگی را تدارک ببیند
زاهدانه روزگار می گذرانید و به مظاهر دنیایی
اعتنایی نداشت. یکی از روزها شخصی صد
هزار درهم برایش فرستاد و گفت: برای رضایت
خداوند این مبلغ را برایتان فرستاده ام و نظری
هم ندارم. اما او تمامی آن دینارها را در
کیسه های متعددی ریخت و بین فقیران و
یتیمان تقسیم کرد و چیزی از آنها را برای خود
باقی ننهاد. زنی که در حضورش بود خطاب به
وی گفت: بهتر بود چند درهمی را برای
خودمان نگه می داشتی تا از آن افطاری تهیه
کنیم. سیده نفیسه گفت: من با دست خود
مقداری پشم رشته ام، آنها را ببرید در بازار به
فروش برسانید و از بهایش خوراکی تهیه کنید،
با آن، همه افطار می کنیم. آنها نیز
چنین کردند.(۷)

روی گردانی سیده نفیسه از دنیا این گونه
نبود که وی را از جامعه، تعهدات و
مسؤولیتهای اجتماعی دور کند و او دنیایی را
رها کرد که از یاد خداوند غافلش می نمود و به
تنعمات و تمتعات فناپذیر سرگرمش می ساخت
اما در متن اجتماع حضور داشت و ملاکهای
اخروی را در زندگی دنیایی خویش وارد کرد و
به همین دلیل برای نیازمندان و محرومان
تلاش می نمود و از کمک به درماندگان لذتی
معنوی را احساس می نمود به همین دلیل حاج
شیخ عباس قمی در وصف این بانو گفته است:
صاحب مال بود و به زمین گیران، مریضان و
عموم مردم احسان می کرد.(۸)

پرداختن به تزکیه درون و تصفیه روح و
روان، او را از مسایل اجتماعی و دردهای
جامعه غافل نمی کرد، به علاوه به دلیل
روی آوردن به عبادت و تهجد از یک لطافت
روحی برخوردار گردید و همین ویژگی تأثیر
مهمی در برقراری ارتباطش با دیگران بر جای
نهاد. عواطفش از هر گونه شائبه خودخواهی
خالی بود و حتی مرزهای مکانی را
در هم نوردیده و نسبت به تمامی انسانهایی که
زندگی توأم با ایمان داشتند، اشتیاق
نشان می داد.

پرتوافشانی

ارتقای روحی و تکامل معنوی، این توفیق
را برای سیده نفیسه به ارمغان آورد که نوری
غیبی بر خانه دلش تابید و آن را تابناک ساخت
و شکوفایی استعدادهای او را به دنبال آورد و
بُعد عالی وجودش را فعلیت بخشید و بر علم و
معرفتش افزود و فرمایش حضرت علی(ع) در
مورد او تحقق یافت که فرموده اند:

«العِلمُ محیی النَّفس؛ دانش روح را زنده
می کند»:(۹)

علم آن باشد که جان را زنده کند
مرد را باقی و پاینده کند

حالات مزبور به روحش طراوتی والا
بخشید و ادراک برخی حقایق و حکمتها را
برایش میسر ساخت و با این توانمندی معرفتی
توانست به خوبی حق را از باطل تمییز دهد و
زمام کشتی حیات خود را به دست گیرد و به
ساحل رستگاری برساند و به کنترل تمایلات
خویش پرداخته و به تعدیل آنها مبادرت ورزد.
با این بصیرت نگرش او به جهان از سطح
عادی و ظاهری عمیق تر شد و با اسرار و رموز
هستی به نحو عالی تری آشنا گشت و گسترش
میدان دیدش در ورای ظواهر از ثمرات ایمان و
تقوایش بود. کوشید تا در آنچه تبحر یافته
طالبان را برخوردار سازد. او چون دلش را
صیقلی نمود صلاحیت لازم را به دست آورد تا
از علم الهامی بهره مند شود دانشی که او را
بارور از علوم، معارف و معانی کرد:

ای خدای جهان را تو بنما آن مقام
کاندر آن بی حرف می روید کلام

این معرفت در جبران نارساییها و
کمبودهای علوم اکتسابی و ایجاد جهش در
عالم علم و حقیقت برای وی نقش بسزایی
داشت. از این جهت است که تراجم نگاران وی
را به دانش، فصاحت بیان و طلاقت لسان
ستوده و او را در زمره عالمان و محدثان
دانسته اند و به واسطه این کمالات بود که حتی
معارف و مشاهیر معاصرش به حضور وی
شتافته و از مشعل منبرش استفاده
می کردند:(۱۰)

خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود

بینی اندر دل علوم انبیاء
بی کتاب و بی مُعید و اُوستا

بی صحیحین و احادیث و رُوات
بلکه اندر مشرب آب حیات

دمیری می گوید: سیده نفیسه اُمّیه بود و
قرائت نتوانست کرد لکن از اهل خیر و صلاح،
حدیث بسیار شنیده بود.(۱۱) یکی از کسانی که
موفق گردید از چشمه معارف سیده نفیسه
جرعه نوشی کند محمد بن ادریس شافعی
می باشد که در دهه سوم عمرش به فقه روی
آورد و در مکه، مدینه، یمن و بغداد به تحصیل
پرداخت و به مصر رفت و هنگامی که برای
تدریس به مسجد فسطاط می رفت در سر
راهش در منزل این بانو توقف می کرد و از او
اخذ حدیث می نمود. گفته اند شافعی نماز تراویح
را در مسجد سیده نفیسه در ماه رمضان
می خواند و هر وقت برایش کسالتی روی
می داد یکی از اصحاب خود همچون ربیع
جیزی یا ربیع مرادی را نزد این بانو می فرستاد
و طلب شفا می کرد و هنوز قاصد برنگشته بود
که او به برکت تأثیر نفس سیده نفیسه سلامتی
خویش را باز می یافت تا آنکه یک بار در بستر
بیماری افتاد و به روش سابق از دختر حسن
بن زید خواستار دعا گردید، نفیسه این بار به
فرستاده شافعی گفت: «مَتَّعه اللّه ُ بالنَّظر الی
وَجهه الکَریم؛ خداوند او

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.