پاورپوینت کامل شب، سیاهی و … آتش (داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شب، سیاهی و … آتش (داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شب، سیاهی و … آتش (داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شب، سیاهی و … آتش (داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۲

شب بود و سیاهی و کوچه ای سوت و کور. مرد از پیچ کوچه پیچید و چشمش به روشنایی لامپی افتاد که تاریکی را تا چند متر می زدود. آن طرفتر لامپی
دیگر از فراز ستونی آویزان بود و نورش در نور لامپ اولی در هم پیچیده بود و آن طرفتر لامپی دیگر …

لامپها پی در پی تاریکی را از کوچه فراری داده بودند. چند زن کنار هم ایستاده و بی اعتنا به اطراف با هم حرف می زدند و کمی آن سوتر وانتی درب و
داغان کنار دیوار، خاموش خفته بود. مرد قد بلند بود. کتی مندرس و رنگ و رو رفته پوشیده بود. صورتی دراز و استخوانی داشت و لبانی بی رنگ و سبیلی
پرپشت. پای چشمان سرد و بی فروغش گود افتاده بود. صدای موتور سیکلتی در فضا پیچید. صدا از خیابان بود. مرد از دهانه کوچه خیابان را دید که هرچند
ثانیه، ماشینی یا موتوری از آن می گذشت.

جلوی خیابان ایستاد. نفسی عمیق کشید. بوی بد و چندش آوری از دهانش خارج شد. دست توی جیب کتش کرد و چیزی بیرون کشید. از توی جعبه،
سیگاری در آورد و به گوشه لب گذاشت. به اطراف چشم گرداند. مغازه ها همه باز بود، و پیاده روها شلوغ. سیگار را آتش زد و دود غلیظ آن را بیرون داد. از خیابان
گذشت و آن طرف خیابان جلوی دری آهنین ایستاد. سر و صدایی که از داخل قهوه خانه شنیده می شد او را به هیجان می آورد. دست در جیب شلوارش کرد.
بلیط سر جایش بود.

مرد، از بین نرده های در، دستش را داخل برد. قلاب در را بالا کشید و آن را به جلو هل داد. در ناله کنان باز شد. مرد داخل قهوه خانه را به دقت نگریست.
شلوغ بود. و صدای قل قل قلیانها و صدای بهم خوردن استکانها به گوش می رسید. چهره مرد پشت دودهای خاکستری مبهم دیده می شد. در حالی که سعی
می کرد لبخند بزند، سلامی کرد و داخل شد.

تقریبا همه دور میز بزرگی که جلوی قهوه چی بود نشسته بودند. رادیوی کهنه ای وسط میز روشن بود و قهوه چی پیچ آن را می چرخاند و پیرمردی قلیان
می کشید.

مرد کمی دورتر از دیگران، کنار پنجره روی صندلی نشست. از پنجره حیاط پشتی را از نظر گذراند. در نور لامپهای حیاط کسی دیده نمی شد. همه برای
گوش کردن برنامه رادیو دور میز جمع بودند. مرد قهوه چی پیچ رادیو را ول کرد و به آشپزخانه رفت. رادیو خش خش می کرد و از میان خش خش هایش صدای
ضعیف آهنگی به گوش می رسید. انگار رادیو با تمام توانش زور می زد تا این صدای مبهم را بیرون دهد.

مرد قهوه چی با سینی چایی از آشپزخانه خارج شد. سینی را روی میز گذاشت. مردها هر کدام استکانی جلوی خود گذاشتند. مرد قهوه چی آنتن رادیو را بالا
کشید. خش خش کمتر شد و صدای گوینده رادیو واضح تر.

قهوه چی سینی را برداشت و در حالی که به طرف مرد کنار پنجره می رفت، جواب سلام تازه واردی را داد. سینی را که یک استکان چای و یک نعلبکی توی
آن بود، جلوی مرد گرفت و دوباره برگشت.

مردها همگی قیافه های استخوانی و لاغر داشتند. چشمان همگی بی رمق بود و معمولاً نگاهشان به یک نقطه ثابت می ماند و دود سیگار از سر و
کله شان بالا می رفت. مرد روی صندلیش جابه جا شد و پیاله قند را که گوشه طاقچه بود، پیش کشید. استکان چای که از آن بخار گرمی برمی خاست، توی
نعلبکی واژگون کرد. استکان را کناری گذاشت و قندی از پیاله برداشت و چای را سر کشید. مرد قهوه چی صدای رادیو را بیشتر کرد و گفت: «داره میگه گوش
کنین!» همگی ساکت شدند. آهنگ رادیو قطع شد. گوینده برنامه را شروع کرد.

ـ شنوندگان گرامی، هم اکنون در اوایل شب شما را به برنامه اعلام برندگان مسابقه بخت آزمایی دعوت می کنیم. قرعه کشی شروع شده است. به برنده
اول ما ۵ میلیون تومان تعلق می گیرد. آقای یا خانم شماره … آ ویرگول ۱۲۸ ویرگول ۲۰۱، به شما تبریک می گویم. برنده اول ۵ میلیون تومان، صاحب بلیط
شماره

«۲۰۱، ۱۲۸» است. ایشان می توانند برای
دریافت این مبلغ به بانکی که بلیط خود را از آن
خریداری کرده اند مراجعه کنند.

مردهای قهوه خانه بی تفاوت به هم نگاه
کردند تا مطمئن شوند برنده بین آنها نیست و
سپس دوباره به بلیطهای خود نگاه کردند.

ـ به برنده دوم، ۳ میلیون تومان تعلق
خواهد گرفت. ایشان شماره … دال ویرگول ۸۵
ویرگول ۱۴ هستند. واقعا تبریک عرض می کنم
تکرار می کنم …

مردها دوباره سعی کردند شماره را با
شماره بلیط شان تطبیق بدهند.

ـ برنده سوم و آخر ما آقا یا خانم شماره …
الف ویرگول ۱۱ ویرگول ۲۱ هستند. به ایشان
مبلغ ۲ میلیون تومان تعلق می گیرد. با تشکر از
شما که به برنامه ما گوش دادید. امیدواریم که
یکی از برنده های ما، شما باشید. برندگان
می توانند با ارائه بلیط خود به بانکی که بلیط را
از آن خریده اند به وجوه معین دست یابند. شما
می توانید شماره برندگان را در … مرد کنار
پنجره که سعی می کرد خود را بی تفاوت نشان
دهد، سراپا گوش بود. خوب که روی بلیط چشم
گرداند و شماره را که خواند لبش به خنده باز
شد و بعد نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.
سیگار را دم پنجره فشار داد و خاموشش کرد و
به ناگاه همه را متوجه خود دید. سعی کرد تا
جلوی خنده اش را بگیرد تا کسی متوجه نشود.
ولی دیگر دیر شده بود.

مرد بلیط را با احتیاط در جیب بغلی کتش
گذاشت و سنجاقی را که به جای دکمه به کتش
زده بود باز کرد و روی جیبش زد. مردی قد بلند
کنارش آمد. دست روی شانه اش گذاشت و
گفت: «هوای ما رو که داری اصغر.»

اصغر در حالی که مردها با نگاه مرموز و
حسرت بارشان او را دنبال می کردند از در
قهوه خانه خارج شد. می دانست که این آدمها
چقدر خطرناکند و ممکن است برای به چنگ
انداختن آن بلیط چه کارهایی که نکنند …

از در قهوه خ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.